دوشنبه 29 شهریور 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شهريورماه و دنيايی از عجايب برای ما، پارسا فرخ‌رو

بيدار شويد لطفا... اين‌جا ايران است... آزادترين کشور دنيا... جايی که حتی يک زندانی سياسی هم نداريم... جايی که تمامی خبرنگاران آزاد هستند از تمامی مقامات (رهبر مملکت را نديده بگيريد لطفا) حتی شخص رئيس جمهور انتقاد کنند (آيا خبرنگاری هم باقی مانده که سواد نوشتن و نقد کردن داشته باشد؟) ... تعجب نکنيد... اين‌جا ايران است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


شهريوری عجيب در حال گذار است.
کافی است گذری مختصر بر رسانه‌ها داشته‌ باشيم تا ‌بينيم اختلاف ميان احمدی‌نژاد با اصولگرايان هر روز بيشتر از روز قبل می‌شود. به طور قطع، در اين ۳۲ سال بعد از انقلاب، اين حد از اختلاف تنها در اواخر رياست جمهوری بنی‌صدر (ميان او و اکثريت مجلس اول) مشاهده شده است.
مرتضی نبوی (مديرمسئول روزنامه رسالت، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام و از اصولگرايان افراطی) به جايی رسيده که می‌گويد: برای کنترل احمدی‌نژاد در امور اقتصادی، چاره‌ای جز اين نيست که نهاد نظارتی ديگری تأسيس شود. احمد توکلی (نماينده فعلی مجلس، وزير اسبق کار و مديرمسئول سايت الف) پا را از اين فراتر گذاشت و ضمن تذکر به رئيس جمهور در مورد محدوديت صبر مجلس‌نشينان در مقابل زياده‌خواهی‌های او، احمدی‌نژاد را تلويحاً تهديد به استيضاح ‌کرد.
هاشمی رفسنجانی با پسرِ مطهری (که ظاهراً سر نترسی هم دارد) همصدا ‌شد تا خطر تسلط استبداد را گوشزد کند. ضمن اين که برخلاف رويه مرسوم در کشور، دولتيان را به ترس از تحريم‌ها نيز فرا ‌خواند.
در ديگر سو، احمدی‌نژاد از يک طرف به سپاه پاسداران (ارتش را فاکتور بگيريد) متکی است و از سمتی ديگر واهمه دارد که دوری اصولگرايان از او و تقربشان به هاشمی رفسنجانی، خطری بزرگ برای او و حلقه اطرافيانش باشد. حقيقتش را بخواهيد، يقين دارد که اين اختلاف به يک درگيری منجر خواهد شد؛ همان نزاعی که او بارها به استقبالش رفته است. اين نزاع اما اين بار اصلاً دلخواه رئيس دولت نيست، مخصوصاً که زمزمه تغيير رئيس مجلس خبرگان نيز در نطفه خفه شد تا او همچنان هووی پرسابقه و کارکشته‌تر از خود را بالای سرش به عنوان رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام و نيز رئيس مجلس خبرگان رهبری ببيند. بگذريم از اين که اجلاس خبرگان نيز کاملاً مطابق ميل و با تجليل از خدمات خامنه‌ای و افزايش تقدس وی پيش رفت؛ همان رهبری که تمام و کمال در قامت يک مدافع جان بر کف، حامی رئيس جمهوری شد که اکنون به سخنان او نيز وقعی نمی‌نهد! اين بار، رئيس جمهوری، رهبر را دور زد، حمايت صددرصد او را به هيچ انگاشت و از فرط غرورِ ناشی از انتصاب به جای انتخاب، يادش رفت دولت پاينده را.
اين معجزه هزاره سوم همچنين، به خطير بودن شرايط داخلی و بين‌المللی واقف است؛ شرايطی که می‌تواند در اين نبرد (محتمل) به کمک هر حريفی بيايد.

***

در همين شهريورماه ديديم در ماه رمضان بعضی از سايت‌ها عملاً تبديل ‌شدند به سايتی حرفه‌ای برای تبليغات مذهبی.
يکی نيست بگويد چرا اينان نمی‌توانند بی‌سروصدا روزه بگيرند؟ چرا بايد روزه‌‌داری در ماه رمضان را به يک نمايش تبديل کنند، آن هم نمايشی سياسی؟ چرا تبليغ مذهبی را به مبلغان مذهب واگذار نمی‌کنند يا خود، سياست را کنار نمی‌گذارند تا کسوت مبلغ مذهبی را بر تن کنند؟
معلق مانده‌اند بين سکولاريسم و تداخل مذهب در سياست. يک بار (تنها برای يک بار) تکليف خود، دين، سياست و نيز مردم را با خودشان مشخص کنند.

***

شگفتی‌های ماه شهريور تازه شروع شده. در کمال تعجب شاهد بوديم که برای اولين بار جناب اسفنديار رحيم‌مشايی پای خود را از کفش پيامبران بيرون آورد و کاملا اجتهاد و تشخيص حق از باطل را به اهلش واگذار کرد، يا بهتر است بگوييم در اين کار دخالت نکرد!
داشته باشيد: «منشور کوروش، منشوری است که درس انسانيت می‌دهد و برخی از علما گفته‌اند که کوروش پيامبر بوده، البته من در اين مقام نيستم که اين مسأله را اثبات يا نفی کنم.» شکسته‌نفسی کرده‌اند جناب اسفنديار رحيم‌مشايی!
اين سخنان، احساسات ناسيوناليستی معجزه هزاره سوم را نيز در پی داشت که با کلماتی قلمبه، چنين لفاظی کرد: کاروان ملت ايران به سمت بازآفرينی تمدن نوين بر پايه عشق و عدالت به حرکت درآمده است که هيچ قدرتی در عالم قادر نخواهد بود در حرکت اين کاروان مانعی ايجاد کند.
پيدايش آدميان در ايران، همين سرزمينی که در آن زندگی می‌کنيم، چند سال قدمت دارد؟ ۳۰۰۰ يا ۴۰۰۰ سال؟ همگان می‌دانند با روی کار آمدن حکام صفويه، بار ديگر جشن نوروز (نظير ساير مراسم ايران باستان از قبيل جشن تيرگان و سده و چوگان بازی) رواج و رونق گرفت. به طور اخص، اين مراسم در عهد شاه عباس اول (که قصد مقابله با تسلط بيش از حد روحانيون را داشت) به شکلی بسيار باشکوه برگزار می‌شد. کم کم چنين مراسمی با مذهب شيعه آميخته شد، به صورتی که ملامحمدباقر مجلسی (يکی از معروف‌ترين علمای شيعه و مولف بحار‌الانوار) به نقل از امام جعفر صادق(ع) نوروز را «روزی فرخنده که آدم در آن آفريده شد»، معرفی کرد و به نقل از امام موسی بن جعفر (ع) نوشت: خداوند در نوروز آفتاب را برتاباند و بادها را فرمان داد بوزند و ابرها را گفت که ببارند تا گل و گياه روی زمين برويند.
اين دولت (همچون صفويان) مجبور شده باوجود ادعای مذهبی بودن، پرچم ملی‌گرايی را نيز علم کند بلکه بتواند پايه‌های لرزان قدرت خود را استحکام بخشد. اما ظاهراً فراموش کرده سلسله‌هايی همچون آل‌بويه، سلجوقيان و خوارزمشاهيان هرچند معتقد بودند «نوروز و سده بايد مندرس شود و کسی نام از آن نبرد» اما آنها نه کهريزک داشتند، نه اوين، نه رجايی‌شهر. نه ۳۱ سپاه استانی، نه يگان ويژه نيروی انتظامی، نه لباس شخصی‌هايی که عين قارچ از زمين می‌رويند و حتی نيروی انتظامی و سپاه و بسيج نيز حاضر به پذيرش حضانت اين اطفال يتيم نمی‌شوند. ضمناً آن زمان نيسان پاترول و تويوتای هايلوکس نيز وجود نداشت که در روز عاشورای حسينی با آن از روی بدن مردم عزادار رد شوند و پروژه «ارعاب مردم و يتيم‌سازی بچه‌های همين مردم» را تکميل کنند.
البته بايد ممنون صفويان باشيم چون با سياستی که در پيش گرفتند مانع از تجزيه ايران توسط عثمانيان شدند اما با رويه احمدی‌نژاد... خدا عالم است.

***

در اين شهريور داشتيم بيانيه‌ای که هفت نفر از مهم‌ترين فعالان سياسی اصلاح‌طلب را از مرخصی خود به زندان بازگرداند.
هفت فعال سياسی اصلاح‌طلب با ارائه شکايتی به قوه قضاييه جمهوری اسلامی عليه «سردار مشفق» و برخی فرماندهان قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران به دليل دخالت‌های غير قانونی در روند انتخابات اعلام جرم کردند. اين اصلاح‌‌طلبان خود را قربانی پرونده‌‌سازی‌ها و خلافکاری‌های گروهی استبدادطلب ازجمله عده‌‌ای از نظاميان قانون‌‌شکن در جريان انتخابات رياست جمهوری دهم و پس از آن، معرفی و تصريح کردند از سوی همين گروه دستگير و متهم به اقدام عليه امنيت کشور شده و براساس آن با احکام ظالمانه به زندان‌های طويل‌المدت و محروميت از حقوق اجتماعی محکوم شدند.
طبق معمول، مقام‌های قضايی به طور رسمی به اين شکايت پاسخی ندادند ولی به فاصله کمی از انتشار نامة اين اصلاح‌طلبان، مرخصی‌ مصطفی تاجزاده و محسن صفايی‌فراهانی (که اين شکايت‌نامه را امضا کرده بودند) لغو و آنها برای سپری کردن محکوميت خود به زندان بازگردانده شدند. نوری‌زاد، عرب‌سرخی و بقيه نيز به همين ترتيب مزه مرخصی را نصفه و نيمه چشيدند.

***

اين شهريور عجيب، باز هم برايمان اخبار جالب دارد. بخوانيد:
مجمع روحانيون مبارز (مهمترين تشکل روحانی اصلاح‌طلبان) با انتشار بيانيه‌ای اظهارات يک مقام «نظامی - امنيتی» جمهوری اسلامی درباره انتخابات رياست جمهوری را اقرار به کودتای نرم و براندازی دانست و از دادستان نظامی خواست وی را تحت تعقيب قضايی قرار دهد. در ماه‌های اخير سخنرانی مفصل فردی با نام «سردار مشفق» در سايت‌های اينترنتی و در تيراژی بسيار وسيع منتشر شد که از وی به عنوان «معاون اطلاعاتی قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران» و از نيروهای رده بالای وزارت اطلاعات نام می‌برند. اين بار مجمع روحانيون مبارز گرد و خاک «رخوت و بی‌تحرکی» را از تن تکاند و با اشاره به وابسته معرفی کردن شماری از چهره‌های سرشناس انقلاب اسلامی ازجمله آيت‌الله اکبر هاشمی‌رفسنجانی، ميرحسين موسوی و سيدحسن خمينی به بيگانگان از سوی اين سردار سپاه، آنها را «ياران نزديک به بنيانگذار جمهوری اسلامی» خوانده و پرسيده: آيا اين نتيجه، خواه ناخواه، به دست نمی‌آيد که انقلاب اسلامی و رهبر آن (آيت‌الله خمينی) نيز وابسته به اجانب بوده‌اند؟
مجمع روحانيون مبارز مطالب مطرح شده از سوی «سردار مشفق» (که سران اصلاح‌طلبان و نامزدهای آنها يعنی مهدی کروبی و ميرحسين موسوی را به توطئه برای براندازی نظام و به زير کشيدن رهبری جمهوری اسلامی در جريان برگزاری انتخابات متهم کرده و گفته بود که برخورد با اين افراد برای حفظ نظام و رهبری بوده) را «ادعاهايی واهی» خوانده که بدون هيچ‌گونه سند معتبر ابراز می‌شود.
به نوشته اين تشکل: انسان با شنيدن سخنان اين سردار، به ياد نحوه عمليات روانی و تبليغی نازيست‌ها و فاشيست‌ها و نظام تماميت‌خواه استالين می‌افتد که معتقد بودند دروغ را بايد هرچه بزرگ‌تر گفت و چنان محکم بيان کرد که شنونده مجال و جرئت مخالفت با آن را نداشته باشد.
اين تشکل روحانی (که رياست آن با محمد خاتمی، رئيس جمهور پيشين ايران است)، اظهارات سردار مشفق را از نظر حقوقی، «اقرار به دخالت نظاميان در انتخابات» دانسته و خواهان آن شده که با توجه به نظامی بودن وی، دادستان نظامی به تکليف خود مبنی بر صدور دستور تعقيب وی عمل کند.

***

ناشيگری در «بازی با آتش در ديپلماسی خارجی» برای اين دولت «سوختن در همين آتش» را در پی داشت. بخوانيد:
در پی موازی‌کاری و گماردن نمايندگان ويژه رئيس جمهوری در مناطق مختلف (که ديگر عادت کرده‌ايم اسفنديار رحيم‌مشايی نيز يکی از آنان باشد!) خشم آيت‌الله خامنه‌ای از اين کار، آشفتن مجلسيان از يک قانون‌شکنی ديگر توسط نفر اول قوه مجريه (رسايی و کوچک‌زاده را مستثنی کنيد، البته حسينيان نيز در بيمارستان است) و ... شاهد بوديم امتناع مقامات مصری از پذيرش منوچهر متکی، وزير امور خارجه‌ کشورمان، که شايعاتی مبنی بر استعفای وی پس از عملکرد عجيب رئيس جمهور در افواه شنيده می‌شود، که اين هم نشانه ديگری بود از وضعيت متزلزل دولت.
وزارت خارجه مدتی است متوجه ناتوانی دولت در مهار اين بحران (افروختن آتش ديپلماسی بين‌المللی تهاجمی و ناتوانی در مهار آن) شده و از دولت می خواهد جلوی موضع‌گيری‌های ناپخته نورچشمی‌های بی‌تجربه و منسوب‌شدگان بی‌کفايت رئيس جمهور را بگيرد. البته اشاره ظريف و غيرمستيم متکی به احمدی‌نژاد را نبايد از خاطر دور داشت که مبیّن اين مسئله است که اشاره به لحن نابخردانه و دور از چارچوب ادب و منطق رئيس جمهور، ديگر از حوزه مخالفان و اصلاح‌طلبان خارج شده و هم‌اکنون مسئولان رده بالای حکومت، به خصوص روسای مجلس و قوه قضائيه نيز آشکارا لب به انتقاد گشوده‌اند.
گذشت و ديديم سکاندار کشتی به گل نشسته ديپلماسی کشور به ميدان آمد و رسماً از رئيس جمهور خواست از موازی‌سازی در زمينه سياست خارجی دست بردارد؛ درخواستی که رهبر جمهوری اسلامی نيز از آن حمايت کرد و منتج به تغيير احکام «نمايندگی ويژه» به «مشاوره» شد.

***

شش ماه اول در حال گذار است و دو فصل سرد در پيش داريم. باز طنز سياه و تلخ «بحران انرژی» در کشوری که دومين ذخيره گازی دنيا را دارد. باز هم بازی‌های ترکمنستان با ما و نگرانی ساکنان استان‌های شمالی از کمبود گاز و افت فشار اين انرژیِ گرمابخشِ روزهای سرد.
در همين زمينه اين بار البته خبر ديگری داريم که تلخی آن کمتر از پاراگراف بالا نيست. بخوانيد: «هادی نژادحسينيان (معاون سابق امور بين‌الملل‌ وزارت نفت) خبر داد: اگر حجم صادرات به هند و پاکستان روزانه ۶۰ ميليون متر مکعب باشد، از جيب مردم ايران روزانه ۲۵ ميليون دلار به هندی‌ها و پاکستانی‌ها تخفيف داده می‌شود و اگر ۱۵۰ ميليون متر مکعب در روز صادر کند، ميزان تخفيف روزانه بالغ بر ۵۵ ميليون دلار خواهد شد و در دوره ۲۵ ساله قرارداد، برای حالت اول ۲۲۵ ميليارد دلار و برای حالت دوم ۴۹۵ ميليارد دلار تخفيف داده می‌شود. به طور خلاصه قرار است برای رفع تنش بين هند و پاکستان از طرف هر ايرانی ۳/۲ تا ۷ ميليون دلار به شرکت‌های گاز هند و پاکستان کمک بلاعوض شود. او افزود: دولتيان اصرار به امضای اين قرارداد، حتی با قيمت‌های پايين دارند تا به مردم بگويند قراردادی را که چندين سال در دست مذاکره بوده و دو دولت قبلی نتوانسته بودند آن را امضا کنند، ما با قاطعيت امضا کرديم. با توجه به اين که اين قرارداد بايد در مجلس تصويب شود، بايد همه مردم را ازخيانتی که برای ۲۵ سال دامن کشور را خواهد گرفت، آگاه کنيم و از نمايندگان بخواهيم جلوی آن را بگيرند.»
البته همچون هميشه شاهد آن هستيم که مسئولان امر هيچ‌گونه اطلاعاتی را در اختيار کارشناسان قرار نمی‌دهند، مبادا اقداماتشان مورد بررسی قرار گيرد و اشتباهاتشان، آنها را رسوای خاص و عام کند.

***

بيدار شويد لطفا... اينجا ايران است... آزادترين کشور دنيا... جايی که حتی يک زندانی سياسی هم نداريم... جايی که تمامی خبرنگاران آزاد هستند از تمامی مقامات (رهبر مملکت را نديده بگيريد لطفا) حتی شخص رئيس جمهور انتقاد کنند (آيا خبرنگاری هم باقی مانده که سواد نوشتن و نقد کردن داشته باشد؟) ... تعجب نکنيد... اينجا ايران است.

***
درمورد ديپلماسی پيروزمندانه (!) اين دولت مردمی و متواضع‌ می‌نوشتم و شما هم می‌خوانديد. اين يکی ديگر خيلی جالب است. اسمش را گذاشته‌ام «تُف سربالا». داشته باشيد:
موضع‌گيری شديد مسئولان فتح عليه محمود احمدی‌نژاد را می‌توان آغاز يک دوره جديد در شيب گرفتنِ شديدِ افتِ موقعيتِ متزلزلِ بين‌المللیِ ايران ناميد. کنفرانس تهران و قرارداد با ترکيه و برزيل که آن هم به سه ماه نکشيده کنسل شد، دوره فراخواندن روسای کشورهايی که بايد با ميکروسکوپ روی اطلس دنبال آنها می‌گشتيم و ... گذشت تا رسيديم به اينجا که اگر تاکنون نمايندگان و رهبران کشورهای خارجی رويکرد انتقادی نسبت به رفتار جمهوری اسلامی داشتند و هر از چندگاهی، مودبانه به بيان مواضع انتقادی خويش در قالب بيانيه، مصاحبه و قطعنامه می‌پرداختند، اين بار برخورد دولت خودگردان فلسطين از جنس ديگری است که رئيس جمهور ما را فاقد مشروعيت دانست و همچون خود احمدی‌نژاد، خارج از موازين ديپلماتيک، به مصاف با وی و حکومت ايران پرداخت. به اين می‌گويند «رودررويی با احمدی‌نژاد به روش خود احمدی‌نژاد»!
مواجهه با اعضای جامعه جهانی (هرقدر تند و زننده) را مسئولان قوای سه گانه نظام مشروع می‌دانستند و به رسميت می‌شناختند، اما حالا جنبش فتح راهی را گشوده که بسيار (تاکيد می‌کنم «بسيار») محتمل است از سوی ديگر دولت‌های خارجی مورد حمايت قرار گيرد.
يادمان باشد که قبل از اين مورد، سخنگوی دولت روسيه نيز حمله شديداللحنی به احمدی‌نژاد داشت و وی را متهم به عوام‌فريبی کرد.
از آن طرف دنيا، فيدل کاستروی در حال احتضار نيز به صراحت موضع‌گيری رئيس دولت دهم در انکار هولوکاست و اذيت و آزار يهوديان را تفبيح کرد.
اين مسائل به علاوه تشديد تحريم‌ها و افزايش تدريجی تبعات منفی آنها بر پيکره اقتصاد و امنيت کشور که در آخرين موردشان،‌ شاهد تحريم ايران توسط کمپانی کياموتورز کره جنوبی بوديم (پرايدسوارها بيچاره شدند!) افقی تيره در عرصه بين‌الملل برای ما ترسيم می‌کند.
واکنش بسيار تند جنبش فتح (به عنوان تنها نماينده رسمی فلسطينی‌ها در سراسر دنيا) و اعلام عدم صلاحيت احمدی‌نژاد توسط اين جنبش، همسويی عجيب و روشنی با نظر قاطبه مردم ايران نسبت به نامشروع بودن دولت دهم دارد. اين مسئله در واقع نوعی همراهی با جنبش سبز در به رسميت نشناختن دولت احمدی‌نژاد است. البته، تازه اين از نتايج سحر است...

***

القاعده‌ای‌ها در عربستان و پاکستان رشد و نمو کردند، طالبانی‌ها در افغانستان. ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را آنان رقم زدند، بيش از ۳۰۰۰ نفر را فقط در برج‌های دوقلوی تجارت جهانی نيويورک کشتند، نقاط ديگر جهان را کاری نداريم. تا اينجا را داشته باشيد.
بعضی از امريکايی‌ها در نهمين سالمرگ کشته‌شدگان اين فاجعه مقداری قاطی کردند. کشيش دکتر تری جونز (که مقداری ديوانه است، اندکی پرونده مشکلات جنسی دارد، مقداری اختلال شخصيت و کمبود اسم و رسم دارد و کمی هم اصلا انسان نيست!) بر اثر حماقت خود، دلش خواسته چند جلد قرآن را آتش بزند، که پاپ، وزير امور خارجه امريکا و ... حتی اوباما (به صورت غيرمستقيم) پشيمانش کردند. چند نفر ديگر نيز همين جوری به سرشان زد مقداری اسم در کنند و چند جلد قرآن را هم آتش زدند.
کفن‌پوشان و بسيجيان و ذوب‌شدگان در ولايت واقعا شرمنده واکنش مسيحيان به اين عمل زشت شدند. خودی‌ها که انگار نه انگار، اصلا ککشان هم نگزيد. همين باعث شد که محمد نور‌ی‌زاد بنويسد: «سخن من در اين است که خدای راستگو همه ما را به راستگويی فراخوانده ‌است. چه مردم باشيم، چه رهبر، چه رئيس‌جمهور و چه مرجع تقليد؛ چه جسمانی و چه روحانی، همه بايد راستی پيشه‌ کنيم و در اين ميان، ما را که مسلمانيم، جز از راستی، چاره‌ای نيست. به ‌همين دليل است که می‌گويم من اين هياهوی بزرگان را نسبت به ورق‌سوزی آن کشيش امريکايی باور ندارم. چرا که ايرانيان به چشم خود سوختن قرآن‌های زنده را ديدند و دم ‌برنياوردند. اگر در امريکا قرار است ورق‌های قرآن را بسوزد، در سرزمين ما فرزندان مردم را که آيه‌های محکم و ترديدناپذير خدای متعال بودند، به خون کشيدند و سوزاندند، جلوی چشم همه و جلوی چشم عقل و هيچ مرجع تقليدی عمامه از سر نگرفت و پای‌برهنه و گريبان‌چاک به جانبداری برنخاست. هيچ قاضی و هيچ نماينده‌ مجلس و هيچ روحانی‌ای در اعتراض به اين زنده‌سوزی قرآن‌های جاریِ مردم، به صورت خود سيلی نزد و به سوگ ننشست و حنجره ندريد. پس، به من که زندانیِ همين خصلت‌های دروغينم، حق می‌دهيد که قرآن‌دوستیِ بزرگانِ خويش را باور نکنم؟»
باور کنيد يا نکنيد من که می‌گويم نوری‌زاد عزيز دست از جان کشيده. خسرو روزبه نيست که مسلحانه کار کند، گلسرخی است که با نوشته‌هايش در دادگاه هم شاکی بود، نه متهم. فقط خدا او را برای ما نگه دارد. می‌دانم و می‌دانيد که اشتباه کرد، زياد هم کرد، اما انصاف دهيد که در اين يکی، دو سال به اندازه عمر چندين نفر برای ما آبروداری کرد و برای آنها آبروريزی. برای عزيز بودن او، مرا همين بس. فقط خدا او را برای خانواده‌اش نگه دارد که از بندگانش کاری ساخته نيست. باشد که ما هم از قِبَل نوشتن او، نويسندگی بياموزيم.
زيدآبادی را که از ما گرفتند، از مسعود بهنود که بايد مطالب را گدايی کنيم، ابراهيم نبوی يک خط درميان می‌نويسد، ديگرانی که سرشان به تنشان می‌ارزيد همگی دربندند، ابراهيم گلستان هم که ... فقط بايد هر روز صبح عمری طولانی برای او آرزو کنيم و از خدا بخواهيم خبر بدی از او به ما نرسد. از آن طرف می‌ماند مهرانگيز کار، ميرحميد سالک خودمان، فريبا داوودی‌مهاجر (که نوشته‌هايش ديوانه‌کننده‌اند)، مجيد محمدی، نوشابه اميری، هوشنگ اسدی دوست‌داشتنی، عباس عبدی، آيدا قجر، يلدا آراسته، نيلوفر زارع، مسيح علی‌نژاد (همان فيش‌دزد معروف!!)، بهار يکتا، مهسا امرآبادی را هم که احضار کردند ... ولی نه، هنوز وضعمان خوب است. خدا را شکر. فقط بايد دعا کنيم از اين بدتر نشود.

***

ذکر مصيبت بس است، به کارمان برسيم...

***

راستی خبر داريد کوروش کبير تازگی‌ها (البته پس از قرن‌ها) به پيامبری مبعوث شده؟ احمدی‌نژاد و مشايی هم صحت پيغمبری او را تاييد کردند. تازه سرباز هخامنشی هم بسيجی بوده و ما نمی‌دانستيم. چقدر از تاريخ عقبيم ما؟ من که درست روز پس از شروع جنگ ايران و عراق (اول مهر سال ۵۹) بدون گريه و تخس‌بازی رفتم سر کلاس اول نشستم و درس خواندن را شروع کردم يادم نمی‌آيد در کتب درسی‌مان در پايه ابتدايی، کلاس سوم راهنمايی و سوم دبيرستان نيز چنين مطالبی را خوانده باشم. شما چطور؟ بنده خدا فاطمه رجبی بی‌خود ننوشت احمدی‌نژاد معجزه هزاره سوم است چيزهايی می‌دانست ولی رو نکرده بود. چشم بصيرت دارد او؛ همان چيزی که امثال خاتمی، هاشمی رفسنجانی، مرحوم آيت‌الله منتظری، آيت‌الله صانعی، موسوی، کروبی و ... نداشتند و ندارند (شايد هم داشتند و کور شد!).
اينجا ايران است... باز هم بگويم؟ در يک چشم به هم زدن به اين نتيجه رسيديم که سرباز امپراتوری کوروش کبير قبل از آن که به خدمت سپاهيان آن موقع درآيد، ذوب شده بود در ولايت و يکراست شده بود بصير و بسيجی، بعد هم بدون گزينش رفته بود قاطی سپاه کوروش. به همين سادگی. راستی چرا ما نفهميديم؟
نخير جناب رئيس جمهوری. اين جوری هيچ آبی برای جنابعالی گرم نمی‌شود. مسخره‌بازی حضور بانوان در ورزشگاه‌ها که يادتان هست؟ به فاصله يک روز چنان چرخشی کرديد که هر کسی جای شما بود با مغز زمين می‌خورد اما شما حتی قانون اينرسی در فيزيک و جاذبه نيوتن بدبخت را هم دور زديد و زمين نخورديد. بسيجی کردن سرباز کوروش که چيزی نيست.

***

... و بالاخره می‌رسيم به سفر ششم (يا هفتم؟) احمدی‌نژاد به نيويورک. بی‌انصاف حتی يک بار هم جا نمانده. رکورددار مسافرت روسای جمهور در ايران به نيويورک و ساختمان سازمان ملل متحد شده او.
ببينيد آماتور بودنِ اين دولت در ديپلماسی خارجی چه بلايی بر سر وجهه ايران در ديگر کشورها آورده که حتی ماهنامه «فارين پاليسی» برای سوال کردن درست و حسابی و گيج کردن و گير انداختن رئيس جمهوری ايران در گوشه رينگ، راهنما منتشر کرده! بخوانيد:
تحليلگر اين مجله در مقاله‌ای تحت عنوان «راهنمايی برای مصاحبه مطبوعاتی با احمدی‌نژاد» می‌نويسد از زمان انتخاب وی به عنوان رئيس جمهور در سال ۱۳۸۴ او فوت و فن گريز از مصاحبه‌های مطبوعاتی و دور زدن موضوعات مهم و اصلی، حتی با خبرنگاران چيره‌دست را، به خوبی آموخته است. طبق معمول، او همواره سوال را با طرح سوالی متقابل پاسخ داده و هرگونه انتقادی را با حمله به آمريکا و اسرائيل منحرف می‌کند. وی در مصاحبه‌های قبلی مدعی شده که در ايران «انتخابات واقعی» برگزار می‌شود، در حالی که بحران و ناآرامی‌های سياسی سال گذشته خلاف آن را ثابت کرد و گفت که اقتصاد ايران برخلاف آمريکا با مشکلات جدی روبه‌رو نيست. بنابراين خبرنگاران بايد از وضعيت سياسی، اقتصادی و اجتماعی ايران اطلاعات دقيق و عميق داشته باشند، البته حتی در آن حالت نيز به سختی می‌توان رئيس جمهور ايران را وادار کرد که به حقايق اعتراف کند.
کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران نيز به خبرنگاران پيشنهاد کرده که بر مسائل مربوط به نقض حقوق بشر پس از سرکوب نارضايتی‌های سياسی سال گذشته تمرکز کرده و تعهد رسمی ايران به اجرای موازين بين‌المللی در زمينه حقوق بشر را برجسته سازند. در اين راهنما از خبرنگاران خواسته شده با طرح سوال و نمونه‌های مشخص، مانع از کلی‌بافی‌های رئيس جمهور ايران شوند. از جمله سوالات پيشنهادی اينها هستند که چرا احمدی‌نژاد قاضی مرتضوی (دادستان کل سابق تهران) را به مقامی بالاتر ارتقا داده است؟ سعيد مرتضوی در حالی توسط محمود احمدی‌نژاد ارتقای مقام يافت که به خاطر پرونده کهريزک (که در آن چهار نفر به قتل رسيدند) جزو متهمان اصلی به شمار می‌رود و از مقام خود در قوه قضاييه تعليق شده است.
بنا به نوشته اين مجله، مصاحبه‌کنندگان بايد بسيار رک (و حتی در صورت لزوم با لحنی تعرضی) با احمدی‌نژاد مواجه شوند تا وی مجبور به توقف و فکر کردن شود. يکی از سوالات خوب اين است که چرا بسياری از روحانيون از وی متنفرند؟ در حالی که در جمهوری اسلامی ظاهرا نبايد چنين باشد. خبرنگاران از محمود احمدی‌نژاد بپرسند: آيا درست است که اسفنديار رحيم مشايی می‌خواهد رئيس جمهور شود و شما هم مثل ولاديمير پوتين در پشت صحنه قدرت اجرايی خود را حفظ کنيد؟ بايد از احمدی‌نژاد پرسيد اگر شما اسرائيل و آمريکا را نداشتيد که همه چيز را به دشمنی آنها نسبت بدهيد، چطور می‌توانستيد امور ايران را اداره کنيد؟ سوال ديگر اين است که با توجه به مشکلات اقتصادی عميق در ايران، چرا وی سياست تشويق به افزايش جمعيت را دنبال می‌کند؟
کارشناسان معتقدند که سوالات مربوط به هولوکاست فقط زمينه را برای شعارهای احمدی‌نژاد فراهم می‌کند. مسائل مهم (مثل فشارهای بين‌المللی که در هفته‌های اخير باعث شد ايران، سارا شورد را آزاد کرده و از سنگسار سکينه محمدی آشتيانی صرف‌‌نظر کند) برای طرح کردن بهتر هستند. البته اين نکته بسيار مهم را در نظر داشته باشيد که خبرنگاران و روزنامه‌نگاران خارجی (برخلاف همکاران خود در ايران) با خطر زندان و شکنجه روبه‌رو نيستند و بنا به رسالت شغلی خود وظيفه دارند از محمود احمدی‌نژاد سوالات دشواری بپرسند.

***

اما شيرينی شهريور.
همه اين تلخی‌ها را بگذاريم و بگذريم. برسيم به آزادی دو زندانی مهم. شيوا نظرآهاری و سارا شورد.
سارا شورد را وجه‌المصالحه چه چيزی کردند و ۵۰۰ هزار دلاری که برايش وثيقه بريده بودند به چه طريقی و از جيب چه کسی وارد خزانه مملکت شد يا نشد به ما مربوط نيست. مهم اين است که اين دختر (که ظاهرا بيمار هم هست) آزاد شد. نفس آزاد شدن يک زندانی از هر مليتی برای هر کسی که اندکی انسان باشد خوشايند است. فقط مانده‌ام تشکر او از احمدی‌نژاد در فرودگاهی خارج از ايران، ديگر چه صيغه‌ای بود؟
اما شيوا...
هم آفرين به تو و هم امان از دست تو دختر! دختر هم اين قدر تخس؟ اين قدر سرکش؟ اين قدر مَرد؟ اين قدر پردل و جرئت؟ مگر عقلت کار نمی‌کرد که با آزادی نصفه نيمه و مشروط و به قيد وثيقه پريدی داخل اتوبوسی که از ميدان انقلاب قرار بود صاف برود قم و سر خاک آيت‌الله منتظری؟ می‌مُردی يک ماشين دربست بگيری به مقصد قم؟
نمی‌دانستی منتظرند قدم از قدم برداری تا به چهارميخت بکشند؟ نمی‌دانستی در برابر خيلی‌ها مسئولی؟ همان حقوق بشری که برای زنان و بچه‌ها می‌خواستی؛ کسانی که دريا دريا برايشان گريه کردی، کسانی که برايشان زحمت کشيدی، کسانی که برايشان دويدی، کتک خوردی، دل سوزاندی، جيغ و داد کردی و ... کجای قصه‌ای دخترة سرتق؟
نمی‌دانی ديگر متعلق به خودت نيستی؟ اگر نمی‌دانی، بدان که با هنگامه شهيدی شده‌ای مظهر مقاومت زن ايرانی. شده‌ای يک دنيا مَرد. گورِ پدرِ «جنسيت»، «صفت» را بچسب؛ همانی که خيلی‌ها ندارندش. تمام بازجوهايت را همان طور عاصی و ذله کردی که هنگامه با تمام بيماری‌هايش کرد. نمی‌دانيد چه هنگامه‌ای به پا کرديد شما دوتا. بنازم به زنانگی‌تان که بسياری از مردان اين ديار را شرمنده استقامت خود کرديد. مايه افتخار اين جامعه هستيد. همين طور بمان، «شيوا» بمان؛ لطفا.
برای پدرت، برای مادرت، ‌اصلا برای خانواده‌ات چيزی نمی‌نويسم. چيزی نيستم در برابرشان. چيزی ندارم بنويسم برايشان جز اين که کوه استقامت هستند و اگر از کوه سرسخت‌تر و محکم‌تر داشتم آن را مثال می‌زدم. همين. دستشان را می‌بوسم و تبريک می‌گويم بهشان به خاطر داشتن چنين فرزندی که مايه افتخار جامعه است. بمانی و بمانند، الهی.
نترس از يکدستی‌ای که قرار است به تو بزنند. دادگاه تو حتی به «م» اتهام «محاربه» هم نمی‌رسد. اگر تو را محارب بدانند، سه چهارم اين جامعه محاربند، آن يک چهارم هم مخالف. مجبورند تو را لای زرورق نگهدارند و بالشی از پر قو برايت مهيا کنند مبادا گزندی به پيکرت برسد که اگر برسد، می‌شوی زينب (س) اين سرزمين و اين دونان همان‌گونه که يزيد از دست زينب(س) و سخنان و اعمالش ديوانه شد، محال است اجازه دهند با زينب شدن، ديوانه‌شان کنی. فخرالسادات محتشمی‌پور (همان فخریِ مصطفی تاجزاده)، ژيلای نحيف اما ستبر، همسر صفايی فراهانی، همسر نوری‌زاد و ديگر همسران زندانيان شريف پس از کودتا بلايی بر سر اين سيستم آورده‌اند و به قدری اينان را خوار و حقير و در عين حال گيج کرده‌اند که به هيچ عنوان دلشان مصيبت ديگری، آن هم يکی مثل تو (که خواه ناخواه شده‌ای نمونه استقامت و ايستادگی) نمی‌خواهند. باور کن. خيالت تخت. مشکلی برايت پيش نمی‌آيد. نه برای تو، نه برای شيرزنی چون هنگامه که اگر اندکی شرافت در کارشان بود، آزادی موقت او را با اين وضع وخيم جسمی، مشروط به پرداخت نيم ميليارد تومان وثيقه نمی‌کردند که خانواده‌اش هم ندارد تا پرداخت کند. فعلا انرژی ذخيره کن و استراحت. به ياد هنگامه هم باش. مهديه گلرو نيز. مهسا را نيز احضار کردند و احتمالاً امروز و فردا دوباره برش می‌گردانند اوين. برای ثمينا نگرانم. به ياد بقيه نيز باش. به جای همه نيز استراحت کن. می‌دانی که خوشند با خوشی تو. پس خوشحالشان کن. می‌دانم که خودت هم با خوشحالی آنها حال می‌کنی... زنده باشی دختر.

پارسا فرخ‌رو


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016