یکشنبه 18 مهر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آيا واقعأ به فکر تغيير هستيم؟ پدرام فرزاد

اگر واقعأ فکر تغيير هستيم، اگر واقعأ دنبال نتيجه‌گرفتن از خون‌های ريخته‌شده هستيم و نمی‌خواهيم امثال ندا و سهراب و اشکان و ... خون‌شان هدر رود حرکتی منسجم و طولانی لازم است، حرکتی که سينوسی نباشد. يک روند مناسب و يک دوره‌ی اعتراض طولانی بايد گذراند. از سياهی بالاتر که رنگی نيست، هست؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پدرام فرزاد ـ ويژه خبرنامه گويا

اين نوشته، معنای طرفداری و تعيين نرخ، وسطِ معرکه و لشکرکشی نمی‌دهد. افاضاتی در باب تعيين حقوق اين و آن و نيز تشخيص حق از باطل نيست. اين چند خط نشان‌دهنده فاصله‌ای ‌است باور نکردنی ميان «حقِ گفتن» و «منطقِ نگفتن».
***
چند پاراگراف ذيل را با تأمل بخوانيد جهت آمادگی برای بحثی که پيش رو داريم:
« برای مبارزه با قاچاق فقط دو روز مهلت می‌خواهيم... معتادان کارتن‌خواب ظرف ۳ روز از سطح شهر جمع‌آوری می‌شوند... ظرف يک هفته پروژه‌ها را به پايان می‌رسانيم... زنان خيابانی را ظرف يک هفته از خيابان‌ها جمع می‌کنيم... يک روزه ....۴۸ ساعته... فقط ۷۲ ساعت... ظرف يک هفته و ...».
« طرح‌های ضربتی توليد ۱۷ ميليون ليتر بنزين... طرح ضربتی مقابله با مزاحمان خيابانی... طرح‌های ضربتی مسکن... طرح ضربتی مقابله با فعاليت شرکت‌های هرمی و صدها طرح ضربتی ديگر که در نيمه راه به حال خود رها شدند يا به عبارت ساده‌تر، به جايی نرسيدند.»
محله خاک‌سفيد را که حتماً به خاطر داريد؛ بعد از سه راه تهرانپارس و قبل از فلکه دوم تهرانپارس. محله‌ای که روز به روز بيشتر در منجلاب تباهی فرو می‌رفت و بالاخره با يک طرح ضربتی از سوی نيروی انتظامی وقت زيرورو شد تا فساد و تباهی از آن رخت بربندد، اما پس از چندی مسائل غيراخلاقی و بحران‌های اجتماعی خاک سفيد همچون سمی در رگ‌های پايتخت نفوذ کرد تا معايب اين طرح ضربتی نيز به چشم بيايد و تاکنون نيز پادزهری برای اين سم مهلک پيدا نشده.
از ميدان کشتارگاه به سمت سه راه افسريه نيز خيابان معروف اتابک و محله معروف‌تر هاشم‌آباد را (که اتومبيل فرمانده کلانتری را از جلوی خود کلانتری به سرقت بردند) نيز داريم.
قبل از اينها حلبی‌آبادهای خزانه بخارايی را زير دکل‌های فشار قوی برق از ياد نبريد که فقط اگر يک بار آنها را ديده باشيد، برای تمام عمر جلوی چشمتان خواهند بود.
قبل از خاک سفيد در سال ۱۳۶۶ نيز با خاک يکسان کردن محله جمشيد (شهر نو سابق) در خيابان هلال احمر را شاهد بوديم که آن هم به پراکنده شدن زنان بدکاره و معتادان ساکن در آن محله در محلاتی چون عباسی، بريانک، استخر، سرپل امامزاده معصوم، دوراهی قپان، سه‌راه آذری و ... انجاميد در حالی که در هر کدام از خانه‌های نهايتاً ۱۰۰ متری آن محلات حداقل ۴ يا ۵ کودک در حال تحصيل يا قبل از دوره تحصيل وجود داشتند که روبرو شدنشان با اين معضل، غول وحشتناک ۱۰، ۱۵ سال بعد را به وجود آورد که آن را «ناامنی اخلاقی» ناميدند.
معلوم نيست اين خوره از چه نوعی است که به تن همه افتاده؟ همه می‌خواهند در کوتاه‌ترين زمان ممکن، بزرگ‌ترين کارها را به سرانجام برسانند، آن هم فقط با حرف! البته معمولاً تمامی اين تلاش‌ها (هرچند بعضاً صادقانه) به نتيجه نمی‌رسد و کار از آنچه هست خراب‌تر هم می‌شود. در آغاز ماه مهر زنگ‌هايی مختلف را به بهانه‌‌هايی جورواجور در مدارس به صدا درمی‌آوريم و وعده‌های رنگارنگی برای پايان بحران‌های اجتماعی به مردم می‌دهيم اما خبری از عملی شدن آن وعده‌ها به گوش هيچ کس نمی‌رسد.
يک نمونه ديگر اين طرح‌های ضربتی را بايد در اظهارنظر فرمانده نيروی انتظامی درخصوص مسائل تخصصی قاچاق کالا و ارز جستجو کرد. در حالی که تشکيلات وسيعی با عنوان «ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز» برای اين امر راه‌اندازی شده که رئيس آن (دادستان سابق تهران که فعلا از قضاوت معلق شده و در انتظار مشخص شدن تکليفش در افتضاح کهريزک می‌باشد) مشاور و نماينده ويژه رئيس‌جمهور محسوب می‌شود. فرمانده نيروی انتظامی می‌گويد: در برخورد با قاچاق کالا و ارز خلأ قانونی وجود دارد.
اين اظهارنظر در حالی مطرح می‌شود که چندی پيش همين شخص (احمدی‌مقدم) در جمع خبرنگاران اعلام کرد: اگر دولت به من ابلاغ کند قول می‌دهم که تا ۴۸ ساعت جلوی تردد کالاهای قاچاق را می‌گيرم.
***
کمتر روزی را به ياد می‌آوريم که چنين اخباری در رسانه‌ها منعکس نشده باشد.
بی‌تعارف مسائلی نظير ازدياد روزافزون زنان خيابانی، کودکان بی‌سرپرست، زنان بدسرپرست يا بی‌سرپرست، افزايش سرسام‌آور معتادان به مواد مخدر صنعتی يا بالا رفتن جهشی مبتلايان به ايدز پديده‌ای نيست که يک‌شبه به وجود آمده باشد که برای مهار و رفع آن، زمانی يک هفته‌ای کافی باشد. اين شتابزدگی‌ها در نهايت به ضرر شنونده (جامعه) و سلب اعتماد از گوينده (دستگاه‌های انتظامی و دولتی) منجر خواهد شد.
***
اگر وعده «پول نفت بر سر سفره همه ايرانيان» که منجر به «گرفتن بنزين از ايرانيان به جای دادن نفت به ايرانيان» شد را هم يک بار مرور کنيم، وعده‌های بزرگی که هيچ‌گاه جامه عمل بر تن خويش نديدند را پشت سر می‌گذاريم. حال می‌رسيم به دروغ‌های بزرگ‌تری که در کمال خونسردی (شهامت، صراحت و حتی وقاحت را بگذاريد و بگذريد) چشم درچشم مخاطب به عنوان حقيقت محض، تحويل شنونده داده می‌شوند.
***
«خودخداپنداری» آيت‌الله خامنه‌ای باعث شده که حمايت او از گزافه‌گويی‌های احمدی‌نژاد در نيويورک آن هم به عنوان « سخنانی پُرمغز و پُرکار» و دروغ‌های شاخدار او در مصاحبه‌های مختلفی که با خبرنگاران امريکايی در نيويورک انجام داد (هنوز اين سوال باقی مانده که احمدی‌نژاد چرا در نيويورک با خبرنگاران ايرانی مصاحبه نمی‌کند؟) حمايت علنی از دروغگويی رئيس دولت را نه تنها بلامانع کند، بلکه آن را به يک امر واجب تبديل گرداند و ائمه جمعه سراسر کشور موظف شوند برای نهادينه ‌کردن «ستايش دروغ‌های احمدی‌نژاد» همتی مضاعف در سال «کار مضاعف،‌ همت مضاعف» به‌خرج دهند.
اين را هم اضافه کنيد که حمايت بی‌چون و چرای وی در کودتای انتخاباتی خرداد ۱۳۸۸ از احمدی‌نژاد، راه ديگری برای او باقی نگذاشته تا از اين تپه ...‌ای که برای خود درست کرده، قاشق قاشق بخورد و تازه، به به هم بگويد.
اين سخنان در حالی بيان و به ديگران نيز ابلاغ شد که با چراغ سبز رهبری، مجلس به شدت مشغول زيرسوال بردن اعمال احمدی نژاد است و رئيس قوه قضاييه هم (که قبلا مبنای فعاليت خود را رضايت رهبری اعلام کرده بود) حملات خود به معاون اول احمدی‌نژاد (محمدرضا رحيمی) را شفاف‌تر و بی‌پيرايه‌تر کرده است.
حال می‌ماند تراز نگه داشتن دو کفه ترازويی که در يک کفه آن دولت و عمله و اکره‌اش حضور دارند و در کفه ديگر (که سنگين‌تر نيز هست) برادران لاريجانی در راس دو قوه مقننه و قضاييه و همراهانشان در مجلس و قوه قضا.
شايد بتوان تمجيد اخير آيت‌‌الله خامنه‌ای از رئيس دولت را نوعی تلاش برای ايجاد تعادل در فضای رسانه‌ای و فکری کشور دانست. اما به هر صورت هر کلام رهبر ايران در جمع ائمه جمعه، به معنای علاقه وی به انتشار آن در تمام نقاط کشور است.
رهبر جمهوری اسلامی با علم به « پُردروغ‌ترين» سفر رئيس دولت کودتا، در حالی بر «پُرمغز و پُرکاربودن» سفر احمدی‌نژاد تأکيد می‌کند که مطمئناً به خوبی می داند احمدی‌نژاد حداقل طی اين سفر بارها تأکيد کرد که برای سکينه آشتيانی ، حکم سنگسار صادر نشده، در حالی که در صدور اين حکم کوچک‌ترين ترديدی وجود نداشت و اگر هم کسی ذره‌ای ترديد داشت با اظهارات محسنی اژه‌ای در نخستين مصاحبه عمومی خود با خبرنگاران (به عنوان سخنگوی قوه قضائيه) صدور حکم سنگسار تأييد گشته و صراحتاً دروغ بودن اظهارات احمدی نژاد با مردم در ميان گذاشته شد.
حکم محکوميت عمادالدين باقی به شش سال زندان صرفاً به خاطر «انتشار عقيده » يک مرجع بزرگ دينی که مخالف دولت کودتايی بود، گماشتن مأموران وزارت اطلاعات در برابر خانه موسوی و کروبی تا حدی که حتی اگر خانواده سرداران دفاع مقدس (باکری و همت) بخواهند به ديدن آنها بروند بايد شاهد بی‌حيايی و ليچارگويی اين مأموران وحشی دولت باشند و... شاهدی بر اين مدعاست که هيچ کس بی‌اطلاعی خامنه‌ای از دروغ احمدی‌نژاد درمورد آزادی کامل موسوی و کروبی را باور نمی کند.
احمدی‌نژاد در مصاحبه‌های خود در نيويورک ادعا کرد در جريان تظاهراتِ پس از انتخابات، فقط کسانی دستگير شدند که به پليس حمله کردند و نيروهای پليس را کشتند، اما خامنه‌ای به عنوان فرمانده کل قوا می داند حتی يک پليس نيز در جريان تظاهرات بعد از انتخابات کشته نشد، ضمن آن که بسياری از زندانيان فعلی، از نخستين روز پس از انتخابات در بازداشت بوده و هيچ نقشی در تجمعات نداشته‌اند، در نتيجه اين دروغ احمدی‌نژاد هم از چشم خامنه‌ای دور نبود.
***
بعد از اين همه وعده و وعيد و دروغ، دلمان را به يک حقيقت خوش کنيم:
بعد از مدت‌ها، بالاخره احمدی‌نژاد وادار شد يک کلمه حرف راست بگويد (البته فراموش نکنيد که اين بار هم برای گفتن اين حقيقت ناچار شد، دوباره دروغ های زيادی بگويد). او در مصاحبه با روزنامۀ ايران، مدعی شد مجلس ديگر در رأس امور نيست و دولت همه کاره است. ضمناً متذکر شد اگر آيت‌الله خمينی هم بر اين نکته تأکيد کرده، مربوط به زمانی است که حکومت ايران از نظام پارلمانی پيروی می‌کرد. اين که قوۀ مقننه با ضعف‌های محرزی که در برابر قانون‌شکنی‌های مکرر دولت از خود نشان داده، امروز از شأن و منزلتی بايسته و شايستۀ اين بخش از حاکميت برخوردار نيست، نکته ای واضح و مبرهن است. می‌ماند اين که قرائتمان از پارلمانی بودن نظام ايران چگونه بوده و در حال حاضر چگونه هست؟ باتوجه به تفکيک قوا در نظام اسلامی ايران، شنيدن اين حرف، باعث ايجاد شک در ماهيت حرف‌های گوينده می‌شود چون طابق‌النعل بالنعل از همان نظام قبل (که نخست وزير داشتيم) پيروی می‌کنيم و همان وظايف بر عهده رئيس جمهوری می‌باشد و بس.
در اين بين سيدمحمد خاتمی (رئيس جمهوری پيشين ايران) نظر جالبی ارائه داد و گفت: روشی که از طرف دولت و حاميان او اتخاذ شده، سرانجام به رويارويی با رهبری و نظام منجر خواهد شد.
منشأ پيش آمدن اين سوءتفاهم که ايران در جهان دارای موقعيتی ويژه است، فقط اباطيلی است که گاه و بيگاه از دهان احمدی‌نژاد به بيرون درز می‌کند.
اين ديگر قسمت طنز اين مطلب است که است که برگزيده نظاميان در حکومت، همزمان با آخرين حضور خود در نيويورک بار ديگر اعلام کند «تنها دو قدرت اصلی (ايران و آمريکا) در جهان وجود دارند» و در ميان ايرانيان مقيم آمريکا بگويد «صاحب‌نظران و صاحبان انديشه همه باور و اذعان می‌کنند که در دنيا دو جريان است و آينده‌ جهان از قبل تعامل اين دو جريان شکل می‌گيرد. اين دو جريان آمريکا و ايران هستند».
ظاهراً ديدن کرسی‌های خالی سازمان ملل باعث تهييج و تشجيع اين سياسی‌نمای برآمده از دل نظاميان شده که مدعی گشته «هر سال که مجمع عمومی سازمان ملل متحد برگزار می‌شود کسانی که پيگير هستند آمادۀ شنيدن دو سخنرانی هستند؛ يکی سخنرانی نماينده آمريکا و ديگری نمايندۀ ايران».
اتکای احمدی‌نژاد به چند ستون است:
۱- عوام‌گرايی: او خيلی زود (البته به نمايندگی از سوی ساير دوستان و هم‌مسلکانش) مجبور شد اذعان کند به دنبال تابعيت از افکار عوام‌پسندانه است. اين نقل قول را بخوانيد «اين خط مشی ماست و هر کس که اين را عوامانه می داند، ما را هم عوام بداند و فراموش نکند که ما مديون همين عوام هستيم، نه خواص».
۲- شلوغ‌بازی و اتهام زدن بدون سند. آخرين مورد را همه به خاطر دارند؛ طرح مسئلۀ ۱۱ سپتامبر در صحن سازمان ملل. او بدون ارائۀ هيچ سندی مدعی شد که اکثريت مردم آمريکا و سياستمداران آمريکا با او هم‌نظر هستند که آن فاجعۀ انسانی محصول کار بخش‌هايی از دولت پيشين آمريکاست. اين روش، هميشه راه فرار را برای مدعی باز می‌گذارد.
۳- کلاهبرداری به جای سياستمداری: وی به راحتی در مقابل دوربين (يا به عبارت بهتر در برابر چشم همۀ دنيا) با نگاهی خونسرد و حق به جانب، واقعيت‌های مسلم و مسجل را انکار می‌کند. با اين ديگر روی دروغگو و دروغگويی را هم سفيد می‌کند.
۴- مهمترين نقطه اتکای احمدی‌نژاد در پنهان شدن وی پشت نظاميانی است که تا توانسته به آنها پر و بال داده. اين گروه در داخل با استفاده از نيروهای سرکوبگر داخلی، جان و مال و هست و نيست مردم را به بازی گرفته‌اند. صف‌کشی بسيجيان و سپاهيان و نيروی انتظامی و بالاخص لباس شخصی‌ها در مقابل مردم در خرداد و تير ۱۳۸۸ و نتايج خونين آن هنوز از اذهان پاک نشده.
بسيار حساب شده سعی کرد با دادن امتيازهای ويژه و تکريم بسيجيان از ميان آنها برای خود سياهی لشکر به درد بخور جور کند. بخوانيد «ما مفتخريم که امروز تحت لوای بسيج، شناور در اقيانوس بيکران بسيجيان و برخوردار از فرهنگ مترقی بسيج هستيم. تجلی همۀ آرمانها در جامعه، وظيفۀ امروز است و اين مهم جز با اتکا به فرهنگ، روحيه و منش بسيجی محقق نمی‌شود».
نيازی به گفتن نيست که با وارد کردن سپاه به معاملات و اکتشافات و استخراجات نفتی چه پول‌های هنگفتی به جيب فرماندهان گوش به فرمان سپاه سرازير شد که به لطف اين قضيه حرف احمدی‌نژاد برايشان وحی منزل شد. ثمره آن دانه پاشيدن‌ها هم شد خرداد ۱۳۸۸.
در عرصه بين‌المللی هم در حالی چون ... در گل مشکلات داخلی گير کرده‌اند و حتی حريف طلافروشان تهرانی نمی‌شوند (بازار پيشکش) در کمال وقاحت و پررويی دم از مديريت جهان می‌زنند و جالب اينجاست هرچه مشکلات داخلی بيشتر می‌شود، اينان اصلا کوتاه نمی‌آيند. گوييا خود را مبعوث و رسول اين امر مقدس (اداره جهان) می‌دانند و معتقدند هيچ کس را يارای مقابله با اينان نيست.
به اختراعات نظامی (اگر نگوييم کپی‌کاری نظامی) خود می‌نازند و گمان می‌برند اگر فلان موشکشان ۲۰۰ کيلومتر بيشتر برد داشته باشد بذر هراس بيش از پيش در دل دشمنانشان جوانه کرده يا با فلان هواپيمای بی‌سرنشين که نه عملکردش را ديديم و نه فرودش را، ادعای دسترسی به تکنولوژی روز را دارند. دلخوشيم به فرستادن کرم و مارمولک و سوسک به فضا؛ انگار در فضا نسل اين موجودات منقرض شده و باز هم مطابق رسالتشان بايد وجود اين گونه حشرات و خزندگان را در فضا تامين کنند!
***
برگرديم داخل مردم ايران.
پس از کشت و کشتار سال ۱۳۸۸ و پس از آن عاشورای خونين، اگر با خودمان صادق باشيم حرکت اعتراضی مردم (و نه فقط جنبش سبز) کند و کندتر شد. يک دليل هم بيشتر ندارد؛ ۵ روز در خيابان بودن برای يک مرد خانواده قابل تحمل نيست. چرا؟ زن و بچه از او توقع دارند. با رفتن به خيابان و شعار دادن که نمی‌توان خرجی خانه را تامين کرد. بايد رفت سر کار و پول درآورد. به همين سادگی است که تمام تحرکات اعتراضی زمين‌گير می‌شوند. فکر می‌کنيد اين همه تاخير در اجرای هدفمند کردن يارانه‌ها و واريز کردن پول به دهک‌های مختلف از کجا سرچشمه می‌گيرد؟ مگر از قدما نشنيده‌ايم که «ايرانی چون سير گردد فکر دموکراسی به سرش می‌زند؟».
اگر واقعا فکر تغيير هستيم، اگر واقعا دنبال نتيجه گرفتن از خون‌های ريخته شده هستيم و نمی‌خواهيم امثال ندا و سهراب و اشکان و ... خونشان هدر رود حرکتی منسجم و طولانی لازم است، حرکتی که سينوسی نباشد. يک روند مناسب و يک دوره اعتراض طولانی بايد گذراند. از سياهی بالاتر که رنگی نيست، هست؟ وضعمان از حالا که بدتر نمی‌شود، می‌شود؟ دلار ۱۲۰۰ تومانی که ريال ما را خاک بر سر کرد. پوند و يورو پيشکش، درهم نيز برای ما شده معضل.
اگر می‌خواهيم شرمنده نسل بعدی نباشيم، اگر می‌خواهيم اين دونان به ريشمان نخندند و مسخره‌مان نکنند، اگر می‌خواهيم زندانيانمان سرخورده از اعتراضی که برای ما کردند نشوند، بايد حرکتی کرد خروشان و طولانی، بدون قطع و وصل. يکسره بايد فقط رفت جلو. همين.

پدرام فرزاد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016