چهارشنبه 3 آذر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"اسلام" هدف، "اسلام" وسیله، مجتبی واحدی

مجتبی واحدی
در حاکميت فعلی جمهوری اسلامی، حمايت از دين يا تلاش برای اجرای احکام دينی، دروغ بزرگی است که باور آن توسط گروهی از ايرانيان ساده‌دل، به سران نظام اجازه داده است چند صباحی بيش‌تر بر موج دين‌خواهی عده‌ای از مردم سوار شوند. بزرگ‌ترين خطر برای اسلام و ايران، حاکمان فعلی ايران هستند که حاضرند آينده‌ی ايران و گذشته‌ی اسلام را فدای تداوم حاکميت پُرمسئله‌ی خود نمايند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


سی ودو سال پيش در چنين روزهايی ، آيت اله خمينی با سخنان خود به مردم اميد می داد که انقلاب اسلامی ، حاکميتی را درايران مستقر خواهد کرد که يکی از مهم ترين اهداف آن ، اجرای احکام اسلامی است .او می دانست بسياری از ايرانيان ، نه از سر تحقيق بلکه در پيروی از پدران ونياکان خويش ، اسلام را پذيرفته اند اما در عين حال ، نام اسلام برای آنان بسيار عزيز است و بسياری از آنها برای حفظ دين موروثی خويش ، حاضر به هرگونه جانفشانی هستند .آيت اله خمينی با آگاهی از اين واقعيت ، ضمن تبيين احکام رحمانی اسلام اين اميد را در ميان اکثر ايرانيان زنده کرد که با پيروزی انقلاب اسلامی ، اسلام واقعی بر ايران حکومت خواهد کرد . آيت اله خمينی همچنين به مناسبت های مختلف از بی توجهی سران رژيم گذشته نسبت به احکام اسلامی ابراز نگرانی می کرد تا متدينان ايرانی به انقلاب او بپيوندند وبه اين طريق ، هم از « دين سوزی » رژيم سلطنتی جلوگيری نمايند و هم با استقرارحکومت دينی ، اجرای احکام اسلامی در ايران را نهادينه کنند.برداشت اکثريت مردم ايران - حتی پيروان ساير اديان الهی - از اظهارات پُرشور آيت اله خمينی آن بود که حکومت دينی ، در خدمت اجرای احکام اسلامی خواهدبود و البته بنا بر وعده آيت اله ، اجرای احکام اسلامی ، موجب پيشرفت کشور و اجرای عدالت خواهد شد . بنيانگزار جمهوری اسلامی با تکرار همين شعارها موفق شد در دوره ای کوتاه ، بسياری از مردم را با خود همراه سازد و نهايتا در فروردين ماه سال پنجاه و هشت ، اکثريت قاطعی از ايرانيان به جمهوری اسلامی رأی دادند تا هم دنيای خويش را آباد سازند و هم راه بهشت را برای خود هموار کنند.آن روزها مردم ايران ، مدينه فاضله ای رامجسم می ساختند که در آن ، اقشار ضعيف جامعه بدون دغدغه نان و آب به رشد فضائل اخلاقی بر اساس ايمان و تقوا خواهند پرداخت [ اصل سوم قانون اساسی ]. بسياری از ايرانيان در آن روزها در پوست خود نمی گنجيدند زيرا به آنها وعده داده می شد که « مردم ايران از هر قوم وقبيله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ ، نژاد ، زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد شد . » [ اصل نوزده قانون اساسی ]. بسياری از مردم ايران با آيت اله خمينی همراهی کردند تا هم دين موروثی خويش را حفظ کنند و هم با امکاناتی که بر اساس اصل سوم قانون اساسی توسط دولت انقلابی فراهم می شود آگاهی های عمومی خود در همه زمينه ها از جمله آگاهی نسبت به مبانی و احکام دينی را افزايش دهند و مسلمانی موروثی را به مسلمانی مبتنی بر آگاهی و تحقيق ، تبديل نمايند . آيت اله خمينی به طرفداران خود بشارت می داد که « در جمهوری اسلامی ، کمونيست ها هم برای فعاليت ازاد خواهند بود » و شاگرد مبرز او - مرحوم مطهری - از لزوم برقراری کرسی تدريس مارکسيسم در دانشگاهها خبر می داد .اين اظهار نظرها ، مردم ايران را مطمئن می ساخت که دين موروثی آنها از چنان استحکامی بر خوردار است که حتی پيروان الحادی ترين مکاتب نيز می توانند در سايه حاکميت اسلامی به ترويج ديدگاههای خود بپردازند بدون آنکه خللی بر حاکميت دينی وارد شود يا اعتقادات مذهبی مردم ، لطمه ای ببيند . در يک کلام ، وعده های آيت اله خمينی ، مردم مسلمان ايران و هموطنان مسيحی ، يهودی و زرتشتی انان را قانع کرد که با استقرار جمهوری اسلامی ، دين رحمانی حضرت محمد« ص » بر شئون اساسی کشور حاکم خواهد شد و به مردم و حاکمان ، رسم مروت خواهد آموخت. همين اميدواری، بسياری از جوانان و سالخوردگان ايرانی را تشويق کرد تا برای دفاع از حاکميتی که خود را « پياده کننده احکام دينی » می دانست به جانفشانی بپردازند. اما باگذشت چند سال ، به تدريج تغييرات بنيادی در گفتمان نظام جمهوری اسلامی و گفتار سران آن به وجود آمد و « حفظ حاکميت به هر قيمت » به اولويت اول - وشايد تنها اولويت - برای حاکمان ايران تبديل شد. صريح ترين و البته عجيب ترين نشانه از جابجايی شأن دين و حکومت ، زمانی آشکار شد که آيت اله خمينی اعلام کرد « برای حفظ نظام ، حتی می توان نماز را تعطيل کرد » . متأسفانه درآن هنگام ، هيچيک از تريبون داران و مدعيان پاسداری از حريم دين ، به اين سخن عجيب اعتراضی نکردند در حالی که قبل و بعد از آن ، هرنوع خدشه به نفوذ سياسی و مالی سرمايه داران بزرگ ، اعتراضاتی را در حوزه های علميه وتريبون های سياسی بر می انگيخت. آن روز کسی از آيت اله خمينی سؤال نکرد که « مگر به استناد آيات مکرر قرآن - از جمله آيات سوم وچهارم سوره انفال ، آيه هفتاد ويکم سوره ابراهيم و‌آيه سی و يکم سوره توبه - بر پاداشتن نماز از اصلی ترين نشانه های ايمان نيست ؟ پس چگونه عده ای که با شعار حاميت ايمان ، مردم را به قيام عليه نظام حاکم در کشور فراخواندند پس از چند سال ، برای تداوم حاکميت خويش هرکار حتی تعطيل نماز را جايز می شمارند؟» از آن پس ، انجام برخی اقدامات وبيان برخی اظهارات توسط سران نظام ، تعجب کسی را بر نمی انگيخت زيرا رهبر نظام به صراحت ، رابطه معکوس شده ميان « حاکميت » و « دين داری » را برای همگان تعربف کرده بود .در چنان فضايی ، صدها جوان زندانی - و اکثراً مسلمان - تنها به جرم بيان صادقانه مخالفت خود با همين نظام ، يک شبه به جوخه های مرگ سپرده شدند و تنها شخصيتِ مخالف با اين اعدام دسته جمعی ، با همدستی اغلب سياستمداران مسلط بر کشور از قائم مقامی رهبری کنار گذاشته شد*. با رحلت آيت اله خمينی ، ظاهراًتداوم حاکميتی که از نماز مقدس تر شمرده می شد جز با جعل يک دروغ بزرگ ، امکان پذير نبود . بر همين اساس ، هاشمی رفسنجانی و عده ای از همدستان او ادعا کردند که بنيانگزار جمهوری اسلامی به صورت مکرر به لياقت آقای خامنه ای برای تصدی رهبری ، شهادت داده است . در حالی که چند دقيقه قبل از همين ادعا ، اين بخش از وصيت نامه آيت اله خمينی قرائت شده بود که « آنچه به من نسبت داده شده يا می شود ، مورد تصديق نيست مگر آنکه صدای من يا خط و امضای من باشد يا در سيمای جمهوری اسلامی ، چيزی گفته باشم ». بااين اقدام ، مشخص شد که برای حفظ نظام دينی ، نه تنها می توان « واجبات دينی »از جمله مهم ترين آنها يعنی نماز را تعطيل کرد بلکه قبيح ترين منکر از نظر قرآن يعنی دروغ هم می تواند مجاز شمرده شود تا به واسطه آن ، حاکميت مدعيان دين داری ، تداوم يابد . در دوره دوم از حاکميت دينی که با دروغ بزرگ هاشمی رفسنجانی برای انتخاب رهبری آغاز گرديد رفتار ضد دينی به تدريج به بخشی جدايی ناپذير از حاکميت تبديل شد . در بخشی از اين دوره ، هاشمی رفسنجانی شريک استراتژيک رهبری بود وبا کمک او والبته با توسل به انواع محرمات از قبيل افترا و اتهام افکنی های ناجوانمردانه ، بسياری از متدينان و ايران دوستان واقعی از گردونه حکومت خارج شدند و جای آنها به متملقان دروغ گو و سوءاستفاده گر سپرده شد . حاکميت دينی ، در اين مرحله بسياری از فرزندان اوليه انقلاب را به زندان انداخت و تعدادی از سالخوردگان ملی - مذهبی ، با حمايت علنی رفسنجانی تحت شديد ترين شکنجه ها قرار گرفتند .اما از اواسط دوره دوم رياست رفسنجانی ، رهبر جمهوری اسلامی که حاکميت خويش را تثبيت شده می دانست ترجيح داد کسی را که مدعی شراکت در حکومت است بر سر جای خويش بنشاند و به او نشان دهد که هيچکس نبايد خود را شريک حکومتی رهبری بداند . البته انجام اين کار ، چندان ساده نبود ولذا بار ديگر برای حفظ حاکميت دينی و بر اساس برخی مصلحت سنجی ها دروغ پراکنی ها و اتهام افکنی ها عليه خاندان رفسنجانی آغاز شد . در اين مرحله ، عده ای از سربازان ولايت ، مآمور شدند که برای حفظ نظام وحذف يکی از مدعيان پُر قدرت ، مديران بازداشتی شهرداری تهران را زير شکنجه قرار دهند و آنها را وادار نمايند که به داشتن انواع روابط نامشروع مالی ، سياسی و حتی جنسی با برخی اعضای خانواده رفسنجانی اعتراف کنند! پس از آن هم برای حفظ حاکميت، هر روز روش های جديد تری شناسايی شد که اجرای اغلب آنهای جز با شکستن احکام دينی و اخلاقی امکان پذير نبود اما توسعه اين روش ها هم باعث نگرانی مدعيان دين مداری نشد زيرا برای حکومتی که حفظ آن حتی به قيمت « تعطيل نماز » و
« ترويج دروغ » مجاز و مشروع شمرده می شد پذيرش ساير منکرات و تعطيل بقيه واجبات چندان مشکل نبود .اين دين فروشی ها اگر چه مخالفت جدی و علنی روحانيون صاحب نفوذ را به دنبال نداشت اما به تدريج بدنه حاکميت را از «انسانهای مستقل » تهی نمود . از سوی ديگر بسياری از عالمان دينیِ غير حکومتی که نمی خواستند شريک « دين فروشی »ها به بهانه حفظ نظام شوند خرج خود را از روحانيون حکومتی - که بهترين نام برای عده ای از آنها « آخوندِ درباری » است - جدا ساختند . نتيجه آنکه امروز ، تريبون های حکومتی به دست عده ای بی سواد و لا ابالی افتاده که به هيچ چيز جز «رضايتِ رأس حاکميت » نمی انديشند والبته رأس حاکميت هم از جيب ملت ، پاداش خوش خدمتی و گاه خوش رقصی آنها را می دهد . در اين فضا ، عده ای که ناظر بازيچه شدن دين توسط مدعيان حکومت دينی بوده اند و تنها کاربرد دين را تثبيت حاکميت می دانند در مجيزگويی گويی ازارکان حاکميت با يکديگر مسابقه گذاشته اند و در اين مسير هرچه را که مانع بپندارند با زبان آلوده خويش ،مورد حمله قرار می دهند . نمونه بارز از اين گروه مجيز گو ، روضه خوان بی سواد مشهدی است که به پاداش لجن پراکنی عليه سران اصلاح طلبان ، لقب « آيت اله »
گرفته و به امامت جمعه مقدس ترين شهر ايران رسيده است . او يک روز ، مخالفان دولت را بزغاله و گوساله می نامد و روز ديگر عليه «امير کبير» عقده گشايی می نمايد تا به ارباب خود نشان دهد جز حاکم فعلی ايران ، هيچکس را شايسته تکريم و تعظيم نمی داند! اين روضه خوان پُرمدعا ،امير کبير را مورد اهانت قرار می دهد در حالی که« امير» جان خود را برسر مقاومت در مقابل انگليس و روسيه و جيره خواران داخلی آنها گذاشت اما سران نظام فعلی ايران ، برای جلب حمايت روس ها ، چشم بر کشتار مسلمانان چچن توسط دولت روسيه می بندد و ميلياردها دلار باج علنی به سران کرملين می دهد . در حقيقت اين روضه خوان مجيزگو، حفظ نظام را از هر چيز واجب تر می داند واکنون معتقد است که شرط حفظ نظام ، تقويت روحيه شکست خورده سران حکومت است . لذا همه بضاعت کلامی و علمی امام جمعه مشهد وشخصيت های همتراز او گاه در قالب«بزغاله » ناميدن منتقدان حکومت متجلی می گردد و گاه در اهانت به شخصيت های تاريخی ايران و انتساب همه خوبی های جهان به رأس فعلی حکومت دينی در ايران !
سی ودو سال پس از پيروزی انقلابی که مدعای آن ، احيای گفتمان دينی و حاکميت ايمان بر کشور بود اکنون «اسلام سياسی » به طور کامل در خدمت حاکميت ايران است و برای حفظ اين حاکميت ، می توان نماز را تعطيل کرد ، می توان مردم ايران را گرسنه نگاه داشت و از اموال ايشان در لبنان، افغانستان و ونزوئلا بر جمع طرفداران احمدی نژاد افزود ، می توان رئيس دولت کودتايی ايران را
« احياگر گفتمان انقلابی و دينی » معرفی نمود در حالی که دروغ گويی همين رئيس دولت ، فرياد برخی مراجع تقليد را بلند کرده و قانون گريزی های مستبدانه او ، موجب اعتراض مکرر بسياری از اصولگرايان شده است ، می توان بر خلاف مبانی دينی و انقلابی ، بت سازی کرد و به دروغ از زانو زدن سياستمداران و دولتمردان قدرتمند دنيا در مقابل رهبر جمهوری اسلامی ، سخن گفت و نيز می توان برای ارضای حس «‌تملق خواهی » سران حکومت ميليون ها دلار از وجوه متغلق به مردم ايران را به برخی گروههای فلسطينی کمک کرد که با وقاحت تمام ، صدام حسين را شهيد ناميدند و در مرگ او سو گواری نمودند . همچنين با استخدام دين توسط مدعيان حکومت دينی می توان رهبری نظام رادر جاگاه الوهی قرار داد و ضمن مسلط دانستن او بر اموال ، نواميس و جانهای ملت ايران ، احکام جديد شرعی صادر نمود . لابد شنيده ايد که مهدی کوچک زاده وکيل الدوله سرشناس ، اخيراً اعلام کرده است که « برای حفظ نظام حتی می توان شُرب خمر را واجب کرد.»
آنچه در اين يادداشت آمد تنها چند نمونه است و اگر کسی مايل باشد به راحتی می تواند نمونه های ديگری را از ميان رفتار وگفتار حاکمان فعلی جمهوری اسلامی پيدا کند که همه آنهانشان می دهد که در حاکميت فعلی جمهوری اسلامی ، حمايت از دين يا تلاش برای اجرای احکام دينی ، دروغ بزرگی است که باور آن توسط گروهی از ايرانيان ساده دل ،به سران نظام اجازه داده است چند صباحی بيشتربر موج دين خواهی عده ای از مردم سوار شوند . من به عنوان يک ايرانی مسلمان بر اين باورم که بزرگ ترين خطر برای اسلام وايران ، حاکمان فعلی ايران هستند که حاضرند آينده ايران و گذشته اسلام را فدای تداوم حاکميت پُر مسئله خود نمايند . از کسانی که تنها دغدغه ايشان ، حفظ حاکميت به هر قيمت است انتظاری نيست .کسانی هم که مذهب را افيون ملت ها می نامند و عملکرد حاکمان فعلی ايران ، در خدمت اثبات فرضيه آنهامی باشد نيز مخاطب اين يادداشت نيستند . اما اگر کسانی نگران دين مردم هستند يا برای امروز وفردای ايران دغدغه دارند بايد هرچه زودتر « ابزار دين » را ازدست حاکمان ايران خارج نمايند . در غير اين صورت هرروز شاهد افزايش ميزان «دين گريزی » خواهيم بود که هرکس با نگاهی به اطراف خود - و نه با تماشای رفتار پُرتظاهر برخی متدين نمايان در سيمای جمهوری اسلامی - آن را لمس می کند . اين وضعيت ، نتيجه اعمال کسانی است که اسلام را هدف خود می ناميدند و اکنون دين خدا نيز مانند ساير مفاهيم مورد احترام مردم ، به ابزاری برای تداوم حکومت متزلزل ايشان تبديل شده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016