گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
28 آبان» شهلا جاهد را دریابیم، علی افشاری16 آبان» به هوش باشیم که فردا خیلی دیر است، علی افشاری 3 آبان» آواز حقيقت در هياهوی تحريف تاريخ، علی افشاری 21 شهریور» در رد حکومت دینی فقه سالار، علی افشاری 14 شهریور» سیمای جدید شیخ، بشارت گر مژده آزادی، علی افشاری
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ماشين اهريمنی خشونت را متوقف سازيم، علی افشاریآنانی که پروای رواج خشونت در جامعه را دارند، بايد در انديشهی پيدا کردن راهی برای توقف اين ماشين اهريمنی باشند. تا زمانی که ناموجهترين وجه خشونت در جريان است و زندگی ميليونها انسان را به خطر انداخته است، نمیتوان عدم خشونت را در جامعه نهادينه کردشهلا جاهد اعدام شد . با خاموشی او بخشی از اسرار اين پرونده جنجالی و پر ابهام نيز به زير خاک رفت. اعدام او شايد يکی از غم انگيز ترين حوادث مرگ بار ساليان اخير بود. همه کسانی که داستان وی را دنبال می کردند ، اينک پريشان و اندوهگين هستند. انگار وجدان جمعی جامعه زخمی شده است. اعدام يک بار ديگر چهره زشت و غير انسانی اش را به نمايش گذاشت. ستاندن قتل انسانی برای خاموش کردن شعله های انتقامجويی انسانی ديگر متعلق به دوران پيش از بلوغ بشر و عصر خردمندی است. گويی خوی حيوانی انسان است که چون اژدهايی برخاسته تا فضائل اخلاقی و خصائل انسانی را در شعله های ويرانگرش منهدم سازد. در درون هر انسانی ديوی نهفته است که مترصد فرصتی است تا فعال شود.با رشد وجدان و گسترش عقلانيت و آگاهی می توان آن را به بند کشيد و مهار کرد. مارکس به درستی می گويد که اعدام تکرار مضاعف جنايت است. قصاص صحنه جنايت را وارونه می سازد. اگر تا ديروز خانواده لاله سحرخيزان به خاطر از دست دادن عزيز شان مورد شفقت و ترحم مردم بودند ، اينک چونان بی رحمان و افرادی قسی القلب سرزنش می شوند که به ضجه های فردی که عاشق زندگی بود و از آنها طلب عفو می کرد ، اعتنايی نکردند. اعدام مشکلی را حل نمی کند فقط بذر نفرت و خشونت را بيشتر می پراکند و در جامعه نهادينه می سازد تا خون خواهی ابرازی برای تسکين صدمه ديدگان و آرامش جامعه باشد. البته اين نگرش مربوط به دوران پيشا مدرن است که اعمال ترس از طريق مجازات های بدنی و فيزيکی مشقت بار ابزار اصلی حفظ نظم و امنيت جامعه بود. اما اکنون به برکت چراغ عقل بشريت فهميده است که می توان راه های بهتری برای صلح و امنيت جامعه پيدا کرد . هدف اصلی نظام مجازات ، اصلاح بزهکار بايد باشد نه انتقام گيری از او که پسامد اصلی و ماندگارش چيزی جز تثبيت چرخه خشونت و دامن زدن به خود ويرانگری و تباهی ديگران نخواهد بود. اما تلخی اعدام جاهد فقط محدود به نفس اعدام نبود. معلوم نبود که او قاتل لاله سحرخيزان بوده است. ابهامات جدی در پرونده وی وجود داشت که باعث شد ۸ سال پرونده وی معلق بماند و ۲۷ قاضی در خصوص پرونده وی نظر دهند. قصور تعمدی دستگاه قضايی در کشف حقيقت پرونده ، ترديدی جدی را به اذهان متبادر می سازد که اراده ای با اعمال نفوذ مانع شد تا اين پرونده جنجالی سير منطقی و طبيعی خود را طی کند. در واقع فقدان دستگاه قضايی سالم ، عدالت پيشه و مستقل تاسف بار ترين وجه اين رويداد اندوه بار را به تصوير می کشد. دستگاهی که آلوده به نفوذ مافيای قدرت و ثروت است و از قربانی کردن جان آدميان در پای منافع افراد و يا اقليتی از جامعه ابايی ندارد.مشکل ديگر نظام قانونی ناکارامد و معيوب است که حق می دهد تا جان فردی در اختيار افراد و بخش ديگری از جامعه قرار گيرد و همچنين اجازه نمی دهد تا وجدان جمعی جامعه در قالب هيئت منصفه پيرامون گناهکاری متهمان قضاوت کند. اگرچه قوانين ناعادلانه و نا متناسب با زمانه کنونی نقش مهمی در اين حادثه و وقايع مشابه دارند اما نمی توان از نارسايی های فرهنگی غفلت کرد. اگر خانواده سحرخيزان رضايت می داد قطعا طناب دار بر گردن شهلا جاهد حلقه نمی زد. رابطه فرهنگ و قانون دو طرفه است. قانون بر بستر فرهنگ شکل می گيرد اما به نوبه خود در تداوم و باز توليد آن نقشی مهم ايفا می کند. از زاويه ای ، اصلاح قانونی تا زمانی که با اصلاح فرهنگی همراه نشود ، در حل مشکللات توفيقی نخواهد داشت. اما زشت ترين بعد ماجرا رفتار رقيحانه و ناجوانمردانه ناصر محمدخانی بود که تباهی شخصيتی وی علت اصلی اين فاجعه بود. زندگی دو زن قربانی رفتار غير مسئولانه وی شد. وی در حالی که روزانه چند ساعت با شهلا تلفنی صحبت می کرد ، به عنوان يکی از اوليای دم شاهد صحنه اعدام وی بود و رضايتش برای اجرای قصاص را اعلام کرد. او بهتر از هر کس ديگری می دانست نقاط کور پرونده کجا است. اما هيچگاه به طور جدی در اين پرونده خواهان شناسايی قاتل نشد. ولی اگر از زاويه رابطه موازی به ماجرا نگاه کنيم. در اصل بازنده اين ماجرا لاله سحرخيزان است که يک زن بود. حق وی توسط يک مرد ناصر محمد خانی تضييع شد. ولی وی در اين حق کشی تنها نبود. اينجا نقطه ای است که ايراد برخورد کليشه ای در محکوميت يکطرفه مرد آشکار می شود. در اين ماجرا پای زن ديگری نيز در ميان است. تنها مرد نيست که به زنی ظلم می کند بلکه زن ديگری نيز شريک او می شود. . زنی که با آگاهی و نه از سر ناچاری ، همسر ، معشوقه و شريک جنسی مردی متاهل می شود ،بخشی از تصوير زن ستيزانه است. در عمده برخورد ها فقط مرد ديده می شود و سرزنش می گردد. اما توجهی به زنی ديگر نمی شود که پا بر روی حق زنی ديگر می گذارد. اگر عشق و هر دليل ديگری را توجيهی برای اين اقدام زن بدانيم ، منطقا چنين ارفاقی نصيب مرد هم بايد بشود. محمد خانی در بی وفايی نسبيت به همسر اولش مقصر است اما شهلا جاهد نيز به دليل تعرض به حقوق لاله سحرخيزان در خور نکوهش است. شايد کم سنی وی دليل علاقه مند شدن به محمد خانی بود و از اين منظر بار تقصيرات گلزن درجه اول سال های نه چندان دور تيم ملی فوتبال بيشتر می شود که از احساسات يک دختر نوجوان(۱۳) ساله سوء استفاده کرده است. اما در اين ميان فعالان حقوق بشر و همه کسانی که تلاش می کنند تا سيمای جامعه انسانی تر شود نيز در خور انتقاد هستند که توجه لازم به اين پرونده نکردند. چه بسا اگر کمپين های حمايتی بزرگ و فراگير برای او راه می افتاد ، وی سرنوشت ديگری پيدا می کرد. ماشين خشونت قربانی ديگری را بلعيد. شوربختانه مخرب ترين و شرربار ترين وجه خشونت هر روز اعمال می شود. روزی با کشيده شدن چهار چايه از زير پای کسانی که بر بالای طناب دار جشم شان را بر زندگی برای هميشه می بندند، روزی با نشاندن گلوله در سينه های مردان و زنانی که قلب های شان به شوق زيست انسانی می تپد ، روزی با شکنجه و زجر و آزار آنانی که شهامت به خرج داده اند و در برابر ظلم و بی عدالتی عصيان کرده اند. روزی با گسيل کردن حراميان در خيابان ها ، روزی با قدرت نمايی خيابانی و تحقير کردن انسان. روزی با صدور حکم سنگسار و ... آنانی که پروای رواج خشونت در جامعه را دارند ، بايد در انديشه پيدا کردن راهی برای توقف اين ماشين اهريمنی باشند. تا زمانی که نا موجه ترين وجه خشونت در جريان است و زندگی مليون ها انسان را به خطر انداخته است ، نمی توان عدم خشونت را در جامعه نهادينه کرد. خشونت لجام گسيخته دولتی که هر دم با توجه به گسترش ناکارامدی و بی عرضگی حاکمان در اداره جامعه تشديد می شود ،مرتب نيازمند طعمه های جديد است. بزرگترين دغدغه مخالفان خشونت بايد پايان دادن به اين وضع باشد نه آنکه بگاه بر کشيدن مقاومت مردم در برابر هجوم عمله های استبداد دينی و برخورد قاطع با هدف عقب راندن آنها هشدار ها اوج گيرد که در دام خشونت نبايد افتاد و بعد از آن فروکش کند. به ميزانی که خشونت دولتی تداوم يابد ، رهايی جامعه از چرخه خشونت نيز سخت تر خواهد شد. بکوشيم تا با نگاهی عميق و همه جانبه جلوی قربانی شدن ديگران را بگيريم. شهلا جاهد مظلومانه از اين دنيا رفت . او نه آزادی خواه بود ، نه در شخصيت وی چيزی پيدا می شد که شايسته تجليل و احترام باشد. او قربانی ماشين خشونت ، ضعف دستگاه قضايی و عشق به ناصر محمدخانی شد و در دادگاهی نا عادلانه محکوم گشت در حالی که معمای قاتل بودن او حل نشد و ده ها ابهام ريز و درشت وجود دارد که استواری صحت قاتل بودن وی را زايل می سازد. علی افشاری Copyright: gooya.com 2016
|