دوشنبه 15 آذر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آقای بابک داد! ايران وابسته کم نداشت؟ محمود دلخواسته

محموددلخواسته
اين پول متعلق به ملت ايران است و تا آن‌جا که من می‌دانم اين مردم، هيچ وکالتی به شما نداده‌اند که اين پول را به‌نام مردم ايران به حساب‌های بانکی خود سرازير کنيد. اگر توانايی مبارزه در راه استقلال، حتی به قيمت فقر، را نداريد، پيشنهاد می‌کنم که اصلأ مبارزه را رها کنيد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


m_delkhasteh@yahoo.co.uk

هر وقت يکی از اصلاح طلبان رژيم از وطن خارج می شود من عزا می گيرم! تجربه به من می گويد که جز انگشت شماری از اينان، به زودی يا در آغوش دولتها، سازمانها ، لابی ها و يا جريانهای راست گرا می افتند و يا توجيه گر رابطه و کمک گرفتن از دول خارجی در " مبارزه" می شوند. علت هم واضح است و آن اينکه اکثريت مطلق اينها برای سالهای طولانی از استبداد حاکم بعد از کودتای خرداد شصت حمايت کرده و در سرکوبها نقش داشته اند. بنا بر اين مبارزه سياسی را از طريق هدف قرار دادن قدرت است که فهميده اند، اصول دين انديشه راهنمايشان در مبارزه، قدرت بوده است و تنها از درون گفتمانهای متفاوت قدرت بوده است که جهان بينی خود را شکل داده و تجزيه و تحليل می کنند و بنا براين هدف هميشه توجيه گر وسيله بوده است.
از آغاز نيز ماهيت توتاليترو سرکوبگر اين رژيم، بر حسب ديناميسم قدرت، از طريق مکانيسم تقسيم به دو و حذف يکی شروع کرده است. از حذف آزاديخواهان شروع و از زمان کودتای خرداد شصت به بعد، به حذف جناح های اقتدار گرا در درون خود پرداخته است. از قدرت رانده شده ها، يا بر حسب نياز و يا بر حسب تغيير باور، به اين نتيجه رسيدند که وضعيت موجود، به علت بحران مشروعيت، موجوديت نظام را به خطر انداخته است برای حفظ بقاء رژيم، نياز به آزاديهای محدود دارد، تا پايه اجتماعی رژيم گسترده تر و وسيعتر شود. ولی از آنجا که حذف شدن از قدرت، موجب نشده است که بسياری از اينها انديشه راهنمای خود را به نقد بکشند، هنوز اعتياد به قدرت را از دست نداده اند. در جوامع غربی، برای ترک اعتياد، يکی از اصلی ترين روشهايی که بکار می برند، اينست که معالجه را شروع نمی کنند، مگر اينکه شخص معتاد در حضور ديگران بر پا بايستد و بگويد که من معتاد هستم. علت اينست که تجربه نشان داده است که تا خود شخص نپذيرد که معتاد است و تصميم بر معالجه بگيرد، امکان درمان وجود نخواهد داشت. متاسفانه اکثريت اصلاح طلبان، هنوز اين درايت و صداقت را نيافته اند که در برابر جامعه ايران بر خيزند و بگويند که معتاد قدرت هستند و حتی مقوله آزادی را از دريچه و از طريق گفتمان قدرت است که می فهمند. البته آقای تاج زاده چنين صداقتی را در خود يافتند و برای اولين بار، شروع به نقد خود و هم فکرانشان کردند. ولی به نظر می رسد که اينکار را بقيه نه فقط دنبال نکردند، بلکه سعی کردند که سر و صدای آنرا هم بخوابانند.

با چنين ذهنيتی، وقتی يک اصلاح طلب برای ادامه مبارزه از وطن خارج می شود، اولين اصلی را که زير پا می گذارد، اصل استقلال داشتن در مبارزه می باشد. علل آنهم واضح است. يکی اينکه در زمانی که شمشير زن جبهه استبداد بوده اند، در تقليد از امام خود، ملی گرايی را بر ضد اسلام می دانستند و از اين جهت مانند توده ای ها، به مقوله ايران و ايرانيت، نگاهی تحقيرانه و انتقادی داشته اند و در کل از داشتن عرق ايرانی بودن محروم می باشند. ديگر اينکه متوجه اهميت رابطه " وسيله" و " هدف" و اينکه نه تنها هدف، وسيله را توجيه نمی کند، بلکه در آن بيان می شود، را نمی فهمند. ديگر اينکه روشنفکران اصلاح طلب، با مقوله وطن، از منظر تئوری جهانی شدن و از بين رفتن استقلال ملی و برداشته شدن مرزها، که امثال آقای مرتضی مرديها از مروجان آن بوده اند، بر خورد می کنند و آنچه را خوانده اند، باور کرده اند. البته عدم آگاهی به ساختار سياسی، اجتماعی و فرهنگی جوامع غربی، اين اشخاص را در باور خود جازم تر کرده است. آخر اينکه زندگی در غرب، عدم آشنايی به اين نوع از زندگی و نداشتن تخصصی که امکان امرار معاش در اين جوامع را بدهد، فشار مالی را نيز بر آن می افزايد و در اين رابطه است که سازمانهای اطلاعاتی و امنيتی غرب، به سرعت وارد عمل می شوند و در پوشش استخدام در بنيادهای مختلف تحقيقی و مطالعاتی، و يا، در مورد آقای اکبر گنجی، با دادن جوائز همراه با پولهای هنگفت خبرنگاری، از طريق سازمانهای دست راستی، (۱) به اين افراد را جذب خود می کنند. البته وابستگی مالی، خواهی نخواهی وابستگی فکری و سياسی را نيز بدنبال خواهد داشت.
آخرين سفير ايران در ايتاليا، قبل از کودتای خرداد شصت، که در اعتراض به کودتا استعفا داده بود، نقل می کرد که بعد از استعفا، سازمان سيا، آگاه از در مضيقه مالی قرار گرفتن او، با او تماس گرفته بودند و پيشنهاد کمک مالی، تحت عناوين مختلف را کرده بودند. منظور اينست که اين سياستی می باشد که غرب، بويژه دولت آمريکا هميشه بگونه ای سيستماتيک از آن استفاده کرده است.
از مثالهای واضح و مشخص آن، خارج شدن آقای محسن سازگارا از وطن، نوشتن آن قانون اساسی کذايی و بعد تکذيب کردن! و بعد از استقبال با شکوه از طرف ثروتمندان ايرانی در هتل هيلتون لندن، آخر به بهانه معالجه به آمريکا رفتن و زود در کنار سلطنت طلبها، فرقه رجوی، دخيل به امامزاده کاخ سفيد بستن و حالا هم که علنا حقوق بگير موسسه مطالعاتی جورج بوش شده اند.(۲) و يا اينکه آقای ابراهيم نبوی نامه سر گشاده به اتحاديه اروپا بنويسد و از آنها تقاضای دريافت پول برای راه انداختن تلويزيون ديگری برای مبارزه! با رژيم حاکم بر ايران. و آخرين آن که آقای بابک داد که در مقاله اخير خود به اوباما پيام می دهد که دوازده ميليارد دلار ضيط شده توسط دولت آمريکا را نه به دولت احمدی نژاد، بلکه به ايشان و همفکران ايشان بدهد تا با رژيم ايران مبارزه کنند:
" اگر براستی قصد داريد در راستای شعار "تغيير" خود قدم مثبتی برای ايرانيان برداريد، حقوق مسدود شده ايرانيان را برای صرف در مبارزات مدنی و آزاديخواهانه به شهروندان ايرانی تحويل بدهيد و اجازه بدهيد خود ايرانيان اين حکومت جهانسوز و نظام ضدبشری را با روشهای مدنی و شيوه های کارآمدی که به خوبی می شناسند، وادار به تمکين از اعلاميه جهانی حقوق بشر و پيروی از منشور حقوق بين الملل نمايند."(۳)
خوب است که آقای بابک داد توضيح دهند که از چه وقت ملت به ايشان و دوستانشان وکالت داده است که پولی را که به ملت استبداد زده و فقر زده ايران تعلق دارد به امثال ايشان داده شود تا آنها به سياسی بازهايی حرفه ای و حقوق بگير تبديل شوند و برای دموکراسی مبارزه کنند؟! اگر قرار بود که پيامی به اوباما بدهيد و انديشه راهنمای اين پيام را استقلال و آزادی وطن تشکيل می داد، آنگاه به جای تقاضای کمک مالی کردن از ثروت ملی کشور، به اوباما می گفتيد که در درجه اول ما شما را بی طرف می خواهيم. نه با آنها و نه با ما. ملت ايران توانايی آنرا دارد تا به عمر اين رژيم جنايت، خيانت و فساد خاتمه دهد. ديگر اينکه آقای اوباما شما حق نداريد که بر سر ملت ايران کلاه بگذاريد. ما می دانيم که اولا ارزش دوازده ميليارد دلار در سی سال قبل بسيار بيشتر از زمان حاضر می باشد و ديگر اينکه اين پول بايد با در نظر گرفتن استفاده ای اقتصادی که از آن کرده ايد، به حساب آورده شود. يادمان نرود که همين حيله را دولت اسرائيل بعد از انتخاب آقای خاتمی سعی کرد بکار ببرد. تو ضيح اينکه، دولت اسرائيل بمبهای اتمی خود را با هفتصد ميليون دلاری که شاه مخفيانه به اسرائيل قرض داده بود، ساخت و بعد از انتخاب آقای خاتمی خواست که بدون توجه به کاهش ارزش دلار و نرخ بهره، سعی کرد که همان هفتصد ميليون دلار را پس دهد.
آخر اينکه، همانطور که در پيام چند وقت خويش به ياد شان آوردم، ايشان وقتی بعد از پنهان شدن و با شجاعتی قابل تقدير آن مقالات پر شور را بر عليه آقای خامنه ای و کودتا نوشتند، احترامی عميق در ميان امثال من ايجاد کردند. ولی وقتی از ايران خارج شدند و ايشان را در مصاحبه ای مطبوعاتی در کنار آقای مخملباف با آن سابقه و بی اخلاقی ديدم، برايشان پيامی فرستادم که بهتر است حال که وارد محيط ناشناخته ای شده اند، مدتی فقط به مطالعه محيط خود مشغول باشند و با اينگونه ظاهر شدنها، اندوخته خود را بر باد ندهند. متاسفانه پيام اخير ايشان نشان داد که ايشان نيز پيش از اينکه مبارز راه آزادی باشند، برای قدرت مبارزه می کنند. آقای بابک داد، يکبار ديگر می گويم که اين پول متعلق به ملت ايران است و تا آنجا که من می دانم اين مردم، هيچ وکالتی به شما نداده اند که اين پول را به بنام مردم ايران به حسابهای بانکی خود سرازير کنيد. آقای بابک داد، اگر توانايی مبارزه در استقلال، حتی به قيمت فقر، را نداريد، پيشنهاد می کنم که اصلا مبارزه را رها کنيد زيرا در اين برهه از زمان فعالان سياسی وابسته متاسفانه فراوان می باشند و شما اگر به راه آنها برويد، فعلا از نظر اعتماد در خط سر سپردگی به سلطه خارجی و بيگانگان در آخر صف اين کوتوله های وابسته قرار خواهيد گرفت . جان کلام اينکه اميدوارم به خود بياييد و از چاله به چاه نيافتيد.
۱. همانقدر که دادن جوايز خبر نگاری به آقای گنجی در زمان و اوائل خروجشان به از ايران قابل فهم بود، جوائز اخير اصلا قابل فهم و تو ضيح نيست. جوائزی که ايشان بعد از خروج دريافت کردند ناشی از مقاومت ايشان و افشا کردن بعضی از جنايتهای رژيم بود، ولی از زمان خروج از ايران به بعد، ايشان جز اينکه با کارهای جنجالی در حوضه هايی که در تخصص ايشان نمی باشد، مانند ماهيت کلامی قران، بود و نبود امام زمان و اخيرا سخن از اينکه در واقع آقای احمدی نژاد برنده واقعی انتخابات بوده اند، تنها آب به آسياب مافيای مالی- نظامی حاکم ريخته اند. آيا پاداشهای هنگفت مالی اخير بوسيله بنيادهای دست راستی آمريکايی و اروپايی، در رابطه با اينگونه انتشارات بوده است؟
۲. http://www.georgewbushcenter.com/articles/mohsen-sazegara
۳. http://babakdad.blogspot.com/2010/11/blog-post_23.html


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016