شنبه 20 آذر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


در همين زمينه
15 دی» خطاب به اين ۵ نفر، شاهين نجفی
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نامه‌ای به کريس دی‌برگ، شاهين نجفی

شاهين نجفی
آيا آزادی‌خواهی، مبارزه با خشونت و سرکوب و سانسور و تبعيض يعنی فتنه‌گر؟ چه کسی به شما گفته است که ما راه حل آزادی ايران را در انقلابی کلاسيک می‌بينيم که گمان می‌کنيد تنها بايد با خون و قيام به خواست‌هايمان برسيم؟ چرا با ادبيات جمهوری اسلامی و رهبران آن با ما سخن می‌گوييد و ما را فتنه‌گر می‌ناميد؟ ما چه زمانی صحبت از قيام مسلحانه کرده‌ايم؟ مگر همين اتفاقات سال پيش در ايران به شما نشان نداد که نسل ما خواهان آزادی و برابری و عدالت و امنيت و حقوق مدنی و شهروندی خويش است اما بدون خشونت

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آقای کريس دی برگ
سلام
سعی می کنم حرف هايم مختصر بگويم ،زيرا اين روزها حرف زيادی برای مان نمانده است و بيشتر بغض و اشک است و فريادی در گلو شکسته شده.اما گويا شما آنچه که من در ترانه ام گفته ام را بد برداشت کرديد و يا ترجيح داديد که بد برداشت کنيد.پس با عرض پوزش و احترام لازم می دانم نکاتی را عرض کنم. ما از نسلی هستيم که پس از انقلاب سال ۱۹۷۹ متولد شدند و تمامی دوران کودکی مان در خاطرات جنگ و آژير و کشته های گمنام و نام آور و فقر و سرکوب توامان گذشت. نوجوانی ما مصادف بود با دوران به اصطلاح "سازندگی" که جز بدبختی و فقر بيشتر برای طبقات پايين جامعه و سقوط بيش از پيش طبقه ی متوسط و مرفه تر شدن طبقه ای خاص، سود ديگری برای مان نداشت. ما به اميد دست يافتن به آزادی،امنيت و عدالت ،خاتمی را باور کرديم و او نتوانست شعارهای خود را عملی کند و ما مانديم و ۱۸ تير و کوی دانشگاه و دانشجويان بی پناهی که ميان بازی سياسی سياستمداران له شدند و سرخورده .يا فرار کردند يا در زندان مردند و يا آنقدر تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفتند که چيزی از وجودشان باقی نماند.دقيقن در دوران خاتمی که اوج سخاوت جمهوری اسلامی و رافت اش بود، ما و بسياری از همکاران مان در عرصه ی ادبيات و موسيقی مورد نوازش دستگاه اطلاعاتی رژيم قرار گرفتيم..کسانی چون من ناگزير به ترک سرزمين مادری مان شديم تا کار خود را در جايی امن و به دور از سانسور و شکنجه و توهين ادامه دهيم و کسانی ديگر ماندند و ستم کشيدند و درد خوردند و شجاعانه ايستادند و بيش از ما ،در دوره ی احمدی نژاد نابود شدند و عده ای ديگر نيز همچون گروه آريان با سيستم سانسور،مذهب و ديکتاتوری سياسی همخوان شدند و چشم را بر روی فجايعی که در ايران اتفاق می افتد بستند و تنها به نام و نان خويش انديشيدند.به اين دوستان هيچ ايرادی نيست، چرا که تاريخ ما پر است از کسانی که برای نام و نان خود را فروختند و البته پر است از کسانی که در برابر زور خم نشدند و سرشان را برای آزادی و شرف و انسانيت بر باد دادند.اما طبيعی ست که از همه نمی توان انتظار داشت که برای انسان و آزادی هزينه کنند. شما بوديد که ترانه ی انقلاب را خوانديد و آن را دوباره در کنسرتی در جمع کثيری از هواداران يک سازمان مخالف رژيم ايران اجرا کرديد. اما وقتی در ايران آنگونه در مصاحبه های خود امنيت ايران را توصيف کرديد، توصيفات شما غير واقعی و عجولانه بود و متاسفانه در مصاحبه ی خود با بی بی سی فارسی، سوال خبرنگار را با فتنه گر خواندن ما پاسخ داديد. آيا آزادی خواهی، مبارزه با خشونت و سرکوب و سانسور و تبعيض يعنی فتنه گر؟ چه کسی به شما گفته است که ما راه حل آزادی ايران را در انقلابی کلاسيک می بينيم که گمان می کنيد تنها بايد با خون و قيام به خواست هايمان برسيم؟ چرا با ادبيات جمهوری اسلامی و رهبران آن با ما سخن می گوييد و مارا فتنه گر می ناميد؟ ما چه زمانی صحبت از قيام مسلحانه کرده ايم؟ مگر همين اتفاقات سال پيش در ايران به شما نشان نداد که نسل ما خواهان آزادی و برابری و عدالت و امنيت و حقوق مدنی و شهروندی خويش است اما بدون خشونت.مگر ما در خيابان تظاهرات سکوت برگزار نکرديم و با مشت و باتوم و تفنگ جواب مان را ندادند؟مگر نمی دانيد که جمهوری اسلامی اتفاقن از مخالفت های مسلحانه استقبال می کند تا بهانه ای بهتر برای حذف مخالفين داشته باشد؟ ما با شناخت درست از تاريخ سی ساله ی مبارزات در ايران، از مبارزه ی بدون خشونت حرف زديم. اما يک قدم از خواست هايمان کوتاه نمی آييم. يک روز بهانه ی ما شعار"رای من کجاست " است ولی آنچه ما با آن مخالفيم کليت اين سيستم ديکتاتوری و توتاليتر ی ست و شک نداريم که اين نظام اصلاح شدنی نيست .آقای کريس دی برگ، شما با ايرانيان سرتاسر جهان حرف می زنيد، ولی بايد بدانيد که قسمت اعظم اين ايرانيان به دليل بد بودن وضعيت سياسی و اجتماعی ايران مجبور به ترک وطن خويش شده اند، وگرنه چرا بايد بيش از شش ميليون انسان ايرانی طعم زندگی در غربت را به جان بخرد و از سرزمين ثروتمند خود دور شود وحتی آرزوی بازگشت به وطن را با خود به گور ببرد؟ چرا بايد بسياری از متفکرين و دانشمندان و هنرمندان ما از کشور فراری شوند و در غربت بميرند؟ آيا اين چيزها را می دانيد؟ آقای کريس دی برگ من امروز يک جوان سی ساله ام. من نيمی از عمر خود را صرف ادبيات و موسيقی کرده ام و فقط و فقط به دليل اينکه آنچه که می خوانم به عقيده ی حکام ديکتاتور ايران، سياسی و بر خلاف منافع آنان است، بايد از وطن خويش دور باشم. چرا بايد خانواده ی من در ايران به دليل آنچه که من در خارج از ايران می خوانم و محتوای آنها عمومن درباره ی فرهنگ،اجتماع ،سياست،زنستيزی،اعتياد وفقر است بارها مورد بازجويی و آزار قرار بگيرند ؟ فقط شش روز در هتل و خيابان های اطرف اش قدم می زنيد و بوی زخم های روحی و جسمی ای که بر پيکر مردم سرزمين ام وارد شده است را نمی شنويد.می خواستيد به هر ترتيبی با کمک دستگاه ضد فرهنگ و سانسورچی ايران يعنی "وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" کنسرتی در ايران داشته باشيد و با آنها همکاری کنيد، ولی نمی دانيد که بهترين استعدادها، بهترين نوازندگان و خوانندگان و شاعران ايران حتی اجازه ی انتشار کارهای خود را ندارند، چه برسد که کنسرتی را اجرا کنند و شما يا نمی دانيد و يا می دانيد و چشم بر روی همه ی اينها می بنديد. مگر ما و اين هنرمندان در ترانه هايمان از قيام و آشوب و فتنه و انقلاب حرف زديم؟ "ندا"ها نمونه ی کسانی هستند که تمام حرف شان همين بود:ايران بدون خشونت وسرکوب.
ما با ترانه های شما بزرگ شديم و شما برای ما غريبه نيستيد و چون آشناييد انتظار داشتيم که حقيقت را بگوييد و يا اگر نمی دانيد بپرسيد و تحقيق کنيد. آقای رجب پور يقينن کسی نيست که بتواند در اين زمينه به شما کمک کند. شما يک انسان فرهنگی هستيد .اين را حداقل بر اساس آثارتان می گويم. پس انتظار بيجايی نيست اگر از شما بخواهيم که مسائل روز جهان را پيگير باشيد. امروز هنرمندانی چون جون باونز، گروه يوتو، جان بون جووی و بسياری از هنرمندان ديگر و حتی خود شما به پشتيبانی از جنبش صلح جويانه و آزادی خواهانه ی مردم ايران پرداخته ايد و اين نشان می دهد که شما امروز در جايگاهی ايستاده ايد که ايرانيان می توانند بيش از پيش شما را دوست داشته باشند.من نيز ترانه ی"ندا " را شنيدم و آن را تحسين کردم. ما زمانی را آرزو می کنيم که با تغيير نظام ديکتاتوری و مذهبی ايران مردان وزنان ايرانی در آزادی کامل در کنسرت شما فرياد شادی سر بدهند. روزی که هيچکسی را برای فکر و اعتقاد و مرامش زندانی نکنند و هيچ اداره ای ترانه ها را قيچی نکند. آقای کريس دبرگ ما جز حقوق انسانی خويش چيزی نمی خواهيم . سلاح ما تنها قلم و کاغذ و فرياد مان است. آنها ما را می کشند و ما برای شان دعا می کنيم چون آنها بيمارند.

هيچ انسان سالمی انسانی ديگر را تنها برای اعتقادش حذف نمی کند
ما بيشماريم

شاهين نجفی
کلن

مصاحبه کريس دی برگ با بی بی فارسی:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/12/101208_chris_de_burg_mehdi_beigi.shtml


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016