چهارشنبه 24 آذر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چرا ايرانيان فانی‌تر از ديگر مردم جهان هستند؟ بيژن صف‌سری

بيژن صف‌سری
برای درک بهتر اين واقعيت که چرا ايرانی‌ها نسبت به ديگر مردم جهان فانی‌تر هستند، تعمق در ديگر موارد فانی بودن ايرانيان را به غير از آمار مرگ‌وميرها، لازم می‌دانم، که گواه بر تنوع عوامل فانی‌تر بودن ايرانيان می‌تواند باشد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


جمله‌ای از شادروان سعيد نفيسی مشهور است که می گويند گاه و بيگاه آن را بر زبان می آورد که: انسان فانی است مخصوصا در ايران.

پی بردن به معنای اين جمله منتسب به شادروان سعيد نفيسی وقتی ميسر می شود که نگاهی بر آمار مرگ و مير در اين بلاد کفر ستيز داشته باشيم ، خاصه در اين چند هفته اخير که ماجرای الودگی هوا ، از زمره اهم اخبار کشور بوده است .

سخنگوی فراکسيون محيط زيست مجلس شورای اسلامی در بهمن ماه سال گذشته آمار رسمی مرگ و مير ناشی از آلودگی هوای تهران را از سال ۸۴ تا ۸۶ ماهانه به طور مستقيم ۱۴۰۰ نفر و سالانه ۱۶ هزار نفر اعلام می کند وبنا بر اظهارات مشاور محيط زيست در شهرداری تهران که بر اساس آمار بهشت زهرا ، اعلام می کند ،مرگ بر اثر ايست قلبی آن هم تنها در يک هفته با شدت گرفتن آلودگی هوای پايتخت ۱۵ درصد افزايش يافته است و از طرفی در وبلاگ وحيد نوروزی، مدير عامل ستاد مرکزی معاينه فنی خودروهای تهران هم می خوانيد که بر اثر آلودگی هوا در تهران بيش از دو هزارو پانصد نفر جان باختند ، از همه اين اخبار وآمارهای پراکنده ، می توان به واقعيت نهفته در جمله معروف شادروان نفيسی پی برد.

در اين وجيزه نه قصد تشويش اذهان عمومی را دارم که بعنوان مثال علت آلودگی هوا را توليد بنزين داخل کشور بدانم که روزنامه دولتی اطلاعات، بار اين مسئوليت را با تيتر درشت " کيفيت پائين سوخت خودروها عامل اصلی آلودگی هوا " است را بر گردن گرفته و نه قصدی که عاقبت با قلبی بيمار منجر به بازداشت و سر فروبردن در کاسه توالت گردد را دارم، اما بر اين باورم که برای درک بهتر اين واقعيت که چرا ايرانی ها نسبت به ديگر مردم جهان فانی ترهستند ، تعمق در ديگر موارد فانی بودن ايرانيان را به غير ازآمار مرگ و مير ها ، لازم ميدانم ، که گواه بر تنوع عوامل فانی تر بودن ايرانيان می تواند باشد ، از اين رو در ذيل به با توجه به معذوراتی که گفته امد ، به اختصار به شرح دو علت غير از عوامل زيست محيطی مثل الودگی هوا ، بطور سر بسته و گذرا اشاره می شود:

عرق ملی و يا وطن پرستی

از جمله عواملی که می تواند دليلی بر فانی بودن ايرانی ها نسبت به ديگر مردم جهان باشد ، داشتن غيرت ملی و يا وطن پرستی است که از دير باز بلای جان ايرانيان بوده است ، کافی است نگاهی به تاريخ جنبش های آزادی بخش مردم اين کهنه ديار بياندازيد از جنبش سربداران گرفته تا صد ها جنبش ازاديخواهی ديگر که در فانی بودن ايرانيان نقش بسزايی دارند،چرا که در اين سرزمين اهورايی همواره کسانی بر اين اب و خاک حکم راندند که ابتدا با چهره ای مقدس و بصورت مرشد کامل بر گرده ملت نشستند مانند شاه اسماعيل صفوی با آن مريدان از جان گذشته ای که به فرمان مرشد خود آدميزاد را هم می خوردند ولی روزی که بساطشان برچيده شد همانند شاه عباس که وقتی ميميرد به نام او هفت تابوت از هفت دروازه شهر خارج ميکنند تا مبادا مردم بدانند استخوانش در کجا دفن است تا آن را بيرون کشند و بسوزانند تا پادشاهانی چون شاه سلطان حسين صفوی که عاقبت توسط چهار افغانی پاپتی پابرهنه او را به همراه ۳۳ بچه سادات صفوی در کاخش يک جا سر می برند، اما نکته حائز اهميت اين است که اکثر اين حاکمان همه در ابتدا مورد قبول وثوق ما ايرانيان بودند اما پس از ظلم و جوری که بر ملت روا داشتند، نقاب از چهره بر داشتند و در هيبت يک ديکتاتور ظاهر شدند و اين دور تسلسل همواره در تاريخ اين سرزمين وجود داشته است و از اين رو همواره تنور جنبش های آزاديخواهی در اين اب و خاک ، داغ بوده و برای برچيدن بساط ظلمی که به دست خود فراهم ساخته بوديم، قيام کرده و تا سرنگونی آن ، جان ها بر سر اينکار گذاشتيم ، تا که امروز از زمره ملت هايی باشيم که در تاريخ جنبش های آزاديخواهی در صدر اولين مردمان آزاديخواه جهان قرار گيريم.

اما با اين همه با داشتن تاريخی که پر از جنبش های ازاديخواهی است واز قضا باعث مبا هات ما هست و بر آن می باليم ولی در تمام ادوار تاريخی پس از فائق آمدن بر ظلم ، همواره يک اصل مهم را فراموش کرديم و ان هم ظلم پذيری ما ايرانيان بوده است که می تواند مهمترين دليل فانی تر بودنمان نسبت به ديگر مردم جهان باشد .

حکايت جنبش های ازاديخواهی در اين گستره تاريخی حکايت ساختن کلاه "بره تو دلی " را دارد ، همان کلاه پوستينی که امروز بر سر حامد کرزای می بينيم که از پوست بره ای سقط شده ساخته می شود که طريقه ساختن اين کلاه اين چنين است که:
ميشی که ابستن است آنقدر او را می دوانند و می زنند تا بره ای را که در شکم دارد، سقط کند، آن وقت از پوست يا پشم آن بره سقط شده ، که دارای رنگ سياه و سفيد لطيفی است ، کلاهی می سازند که بيشتر جنبه تجملی دارد، حکايت جنبش های ازاديخواهی در اين کهنه ديار هم حکايت "کلاه بره تو دلی" را می ماند که حاصل همه جنبش های آزاديخواهی مردم اين اب و خاک ، جز تولد بره سقط شده ازادی چيز ديگری نبوده و از پشم آن هم کلاهی ساختيم که جز برای باليدن ، تاثيری در گرما و سرمای شدائد روز گار مان نداشته چرا که خصلت ديرينه ی بجا مانده از نياکانمان ، يعنی ظلم پذيری را در خود فراموش کرده ايم ، چنانکه همه جنبش های آزادی خواهی در طول تاريخ گواه بر اين ادعا است که نه ازسر درايت که از شدت ظلم و بصورت غريزی بوجود آمدند از اين رو بره آزادی همواره در اين اب و خاک سقط شده بدنيا آمده است .

اطلاع رسانی

دومين علت که اين روز ها از قضا رايج ترين علت برای فانی تر بودن در اين بلاد کفر ستيزهست ، اهل قبيله قلم يودن است که در ابعاد فراختر اطلاع رسانی است که امروزه با پيشرفت علوم ارتباطات و ايضا ايجاد فضای مجازی در اينترنت و براه افتادن هزاران سايت و وبلاگ ، ديگر مختص به قشر روزنامه نگاران نمی تواند باشد بلکه شامل قشر وسيعی از جامعه کنونی ايران است .

بی کمان آنچه ميرزای شهر ما بار ها گفته است را شنيده ايد که اين رسم روزگار است که تا قدرتمندی قصد آن کند که بر سينه ی جامعه بنشيند و بی سوال حکم راند ، اول بايد خروس کدخدا را سر ببرد که همان روز نامه نگاران مستقل باشند ، که مصداق وسيع اين جمله درابعاد جهانی می تواند همين ماجرای اخير ويکی ليکس باشد که امروز مسئول اين موسسه اطلاع رسانی را به هزار اتهام راست و دورغ به زندان انداختند و مصداق وطنی آن هم ، امار روزنامه نگاران بازداشته شده در کشور ما ن هست .

حکايت قبيله قلم آنقدر مکرر است که ديگر گفتن ازآن ملال آور می شود اما همينقدر بايد بدانيم که از زمانی که ابراهيم مير فخرايی مدير روزنامه طلوع در رشت ، به دليل جور و جفايی که به روز نامه نگاران می شد که همچون عصر حاضر به تحريريه روز نامه ها می ريختند ، و خبرنگار و روز نامه نويس ها را می بردند ، هر روزاين شعر را بر پيشانی روز نامه اش می نوشت که :
چنانن طلوع کند آفتاب هستی ما
که ياد کس نکند از زمان پستی ما
که تا به امروز منتظر آن طلوع خورشيد وعده داده شده هستيم که زهی خيال باطل چراکه اين حرفه بی پير کما کان از علل فانی تر شدن ايرانی های اهل اطلاع رسانی است

اگر چه دلايل متنوع ديگری هم در اين بلاد کفر ستيزبرای فانی تر بودن ما ايرانيان وجود دارد اما با آنچه گفته آمد خاصه در مورد جنبش های آزديخواهی دراين اب و خاک ، بايد گفت :
هر که را پيری چنين گمره بود
کی مريدش را به جنت ره بود


بيژن صف سری
http://bijan-safsari.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016