یکشنبه 28 آذر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

راه دشوار بيان حقيقت، گفت‌وگويی دوستانه با آقای مصطفی تاج‌زاده (قسمت دوم)، رضا فانی يزدی

رضا فانی يزدی
آيا واقعأ هنوز بر اين باوريد که بايد به دوران طلايی نظام اسلامی تحت رهبری آيت‌الله خمينی فقيد بازگشت؟ آيا واقعا آن همه جنايات را می‌شود به "برخوردهای ناصواب" تقليل داد و بر آن‌ها چشم فرو بست چرا که بعضی ها مايل‌اند که به کاريزما و شخصيت امام لطمه‌ای وارد نشود. آيا اين همه جنايت در دهه اوليه انقلاب تحت رهبری آيت‌الله خمينی فقيد را می‌شود تنها و تنها به چند بی‌مهری يا خطا در رابطه با دولت موقت، مهندس بازرگان و سحابی و يا آيت‌الله شريعتمداری خلاصه کرد؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


[بخش اول اين مطلب را با کليک اينجا بخوانيد]

بخش دوم
در بخش اول همين مطلب و به دنبال مقايسه شما از دو نظام در دوران های متفاوت چنين به نظر رسيد که نظام مورد عنايت شما همان "نظامی است که جايگزين رژيم سلطنت شده و خطوط اصلی آن توسط امام در وعده‌های ايشان در پاريس ترسيم شده است"* و گويا با نظام کنونی "سازگار" نيست و مولفه های آن "با مؤلفه‌هايی که شما در ذهن داشته ايد در بسياری موارد متفاوت و گاه متضاد است" و با توجه به تاکيد جنابعالی بر خشونت و جنايات در دوران آقای احمدی نژاد و به ويژه پس از انتخابات دوره دهم رياست جمهوری و کودتای نظاميان می توان تصور کرد که بازگشت به دوران طلايی امام و تحقق وعده های ايشان راه برون رفت از دوران غم انگيز کنونی است.

شما بارها و بارها از گفتار ها ، مصاحبه ها و نامه های امام چنان سخن می گوييد که اگر شاهدان آن دوران هنوز زنده نبودند و سخنرانی ها و دستورالعمل های ايشان در دسترس نبود، برای نسل جوان اين شبهه بوجود می آمد که پدران آنها چه دوران طلايی را در اين سرزمين در دوران رهبری امام تجربه کرده اند. و نيز اين شبهه بوجود می آمد که افراد و جرياناتی که با رهبری امام مخالفتی ورزيده و يا رفتار ايشان را با مخالفين و يا مديريت سياسی را در دوران ايشان نقد کرده اند غير منصف، بی وجدان و نمک نشناس و يا احمق و مزدور بيگانه بوده اند و مستحق مجازات.

به عنوان نمونه شما در اين مطلب چنان از آيت الله خمينی و "نامه تاريخی رهبر فقيد انقلاب به گورباچف" و "ويژگی‌های آزادی خواهانه، معنوی و الهی‌" نظام مورد نظر ايشان ياد می کنيد که انگار از نامه پيامبر اسلام به خسروپرويز حکايت می گوييد که نه من و نه شما در آن زمان نبوديم و نمی دانيم که اوضاع چگونه بوده است. برادر من،دوست گرامی، درست در همان زمانی که رهبر فقيد گورباچف را به پذيرش اسلام تشويق و تشرف می کرد، در زندان های سراسر کشور ما نه فقط کمونيست ها که صدها و هزاران پير و جوان و ميانسال مسلمان و غير مسلمان و از زن و مرد يا اعدام شده بودند و يا در پشت در دادگاه های انقلاب اسلامی در انتظار مرگ به سر می بردند و يا پس از تحمل روز ها و ماهها شکنجه طاقت فرسا به حبس های طولانی محکوم و بسياری از آنها چند سال بعد در کشتار خونين سال ۶۷ باز به دستور همان پير فرزانه شما به طور دسته جمعی حلق آويز شدند.

آيا واقعا فراموش کرده ايد که از همان فردای انقلاب،دادگاه های به اصطلاح انقلابی سران رژيم سابق و فرماندهان ارتش و شهربانی و ژاندارمری و نيروی هوايی را در دادگاه های بدون وکيل مدافع و چند دقيقه ای اعدام کردند، آيا اين همان نظامی است "که در آن قاضی مستقل از ارکان حکومت و بی‌اعتنا به فشارها و درخواست‌های نهادهای امنيتی، اطلاعاتی و نظامی و تنها بر اساس موازين حقوقی و قانونی حکم صادر می‌کند".

مگر در همان سال ۵۸ تظاهرات ساده زنان را در اعتراض به حجاب اجباری، تحت عنوان تظاهرات فاحشه ها و بدکاره ها سرکوب نکردند و با چوب و چماق به سراغ آنها رفته و سرو دست آنها را نشکستند؟ آيا اين همان نظامی است که "خود را مسئول آرايش و پوشش مردم نمی داند و مقاماتش شب و روز بر طبل مبارزه با مفاسد اجتماعی و فرهنگی نمی کوبند و راهپيمايی اعتراضی را حق شهروندان و مايه اصلاح و قوت خود می‌دانست."

مگر در دانشگاه های کشور هر روز گروه های فشار حزب اللهی و امثال زهرا خانم ها با حمايت آقايان به انجمن ها و گردهمايی های دانشجويی حمله نمی کردند؟

شما که بايد خوب به خاطر داشته باشيد. بسياری از دوستان اصلاح طلب امروز که متاسفانه خود قربانی چماق کشی ديروز خود شده اند و برخی از آنها اين روز ها در کنار شما در زندان بسرمی برند، مگر در آن روزها تحت عنوان اعضای انجمن های اسلامی و يا بسيجی و پاسدار در بهم زدن محيط دانشگاه ها آتش بيار معرکه نبودند. آيا اين همان نظامی است که در آن "هرگز نمی‌توان هر ده سال يکبار به خوابگاه و کوی دانشگاه حمله کرد".

شما که خود جريان انقلاب فرهنگی را از ياد نبرده ايد. مگر به فرمان رهبر فقيد انقلاب نبود که همه دانشگاه های کشور تعطيل و به دستور شورای انقلاب فرهنگی منتخب و دست نشانده ايشان تصفيه فله ای استادان و دانشجويان آغاز شد و بسياری از آنها يا به زندان رفتند و يا مجبور به ترک کشور و آوارگی در ديار غربت شدند. آيا اين همان نظامی است که در آن "اساتيد برجسته و مستقل بازنشسته يا اخراج نمی‌شوند، به دانشجويان منتقدش ستاره‌ نمی‌دهند، آنان را به صورت فله‌ای بازداشت نمی کنند، اختلاط دختران و پسران در دانشگاه مسأله مقاماتش نيست و دانشجويان رسماً تهديد نمی‌شوند "

مگر فراموش کرده ايد که در اعتراض جبهه ملی ايران به لايحه قصاص اسلامی، رهبر فقيد، آيت الله خمينی حکم ارتداد آنها را صادر نمود و کمترين مخالفتی با لايحه قصاص را مصداق خروج از دين و مفسد فی الارض قلمداد نمود. آيا اين همان نظامی است که "از بحث آزاد و مناظره و گفت‌وگو در رسانه‌ها تغذيه می‌کند و چهره خود را در آينه انتقاد مخالفين می بيند و رفتارش را تصحيح می‌کند و راهپيمايی اعتراضی را حق شهروندان و مايه اصلاح و قوت خود می‌دانست."

آيا فراموش کرده ايد که پس از انتخاب مجلس خبرگان اول به بهانه اوضاع کردستان آقای خلخالی در حضور رهبر فقيد که نمايندگان منتخب را به حضور پذيرفته بود فرياد برآورد که نمايندگان منتخب منطقه کردستان از جمله دکتر عبدالرحمان قاسملو و غنی بلوريان و ديگران در صورتی که جرات کنند به مجلس بيايند قلم پاهايشان را خواهيم شکست. و در مجلس های بعدی اش امثال مهندس بازرگان ها ، معين فرها ، صباغيان ها و ديگران را از تريبيون مجلس پايين کشيده و اخراجشان کردند . آيا اين همان نظامی است که "از مشارکت و انتخاب آزاد مردم در عرصه سياست و اجتماع استقبال می‌کند و شايسته‌ترين نخبگانش بر کرسی‌های پارلمانی يا مديريت اجرايی آن تکيه می‌زنند يا در جامعه مدنی از امنيت کامل بهره مندند."

آيا فراموش کرده ايد که چگونه آيت الله شريعتمداری و يا ديگر رهبران دينی را که با روايت رهبر فقيد از دخالت در سياست پيروی نمی کردند در مقابل چشم ميليون ها مردم کشور تحقير و بی اعتبار کرده و آنها را وادار به پذيرش خيانت و جاسوسی و ضديت با نظام اسلامی نمودند و به سروصورتشان سيلی زدند. آيا اين همان نظامی است که در آن "استقلال حوزه های علميه حفظ می شود."

آيا فراموش کرده ايد که پس از اشغال سفارت امريکا هر روز تحت عنوان افشای اسناد، حيثيت افراد را لکه دار نموده و از هيچ اتهامی برعليه شخصيت های سرشناس کشور فروگذار نمی کردند و با انگيزه تسويه حساب سياسی به افشای اسناد بعضا ساختگی و جعلی مبادرت می شد تا آنجا که دولت موقت انقلاب مجبور به استعفا شده و برای سخنگوی آن مهندس عباس اميرانتظام به اتهام واهی جاسوسی در دادگاه های انقلاب تقاضای اعدام شد. آيا باز هم می گوئيد در نظام دوران رهبر فقيد انقلاب "نخبگانش بر کرسی‌های پارلمانی يا مديريت اجرايی آن تکيه می‌زنند يا در جامعه مدنی از امنيت کامل بهره مندند."

حتما به ياد داريدکه در سالهای ۶۰ و ۶۱ و ۶۲ و در ادامه دهه شصت به حکم دادگاه های انقلاب اسلامی در سراسر کشور چه تعداد کودک و جوان و پير و ميانسان از زن و مرد، مسلمان و غيرمسلمان، در دادگاه های چند دقيقه ای و بدون وکيل مدافع و حتی بدون حق دفاع متهم از خود، به اعدام محکوم شدند. به ياد داريد چه شکنجه های وحشيانه ای در زندانهای اوين، قزل حصار، کميته مشترک، قزل قلعه و زندانهای سراسر کشور و مراکز دادستانی ها و سپاه پاسدارن و کميته های انقلاب در مملکت اسلامی تحت رهبری رهبر فقيد آيت الله خمينی به زندانيان وارد آمد. زندانيانی که بسياری از آنها طبق قوانين مدنی و قضايی در ديگر ممالک دنيا کمترين اتهامی به آنها نمی توانست وارد شود. به ياد داريد که لاجوردی، عزيز امام و عضو قديمی حزب موتلفه اسلامی، نزديک ترين حلقه از ياران رهبر فقيد در زندانها چه جناياتی را مرتکب می شد و همکار او حاج داوود رحمانی چگونه با برپايی جعبه ها داستان وحشت و شکنجه های قيامت را برای عبرت گيری زندانيان به پا کرده بود. و اگر فشار ها و اعتراضات آيت الله منتظری نبود اين جنايتکاران تا به آخر حيات امام در همان مقامات باقی مانده و بيشتر جنايت می کردند. آيا اين همان نظامی است که در آن "وجود کهريزک ننگ است" اما در مورد سياه ترين دوران های شکنجه و کشتار در اوين و کميته مشترک و گوهر دشت و هزاران زندان و شکنجه گاه آن در دوران امام راحل می توان سکوت کرد و فقط به خطا يی و يا عمل نا صوابی تقليلش داد؟

شما که منکر اين جمله از آيت الله منتظری نيستيد که در پاسخ به امام گفته بودند :«شنيده شد فرموده ايد فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض کرده است البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم ولی جنايات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک را سفيد کرده است. من اين جمله را با اطلاع دقيق می گويم.»**. آيا هنوز هم بر اين باوريد که "سرکوب‌ها و بگير و ببندهای فله‌ای‌ نيز نمی‌تواند برخاسته از همان اسلام و انقلابی باشد که رهبرش شعار «ميزان رأی ملت است» می‌داد."

اما ازهمه فاجعه بار تر جنايت تابستان ۶۷ و قتل عام جمعی زندانيان سياسی بود. زندانيانی که توسط همان دادگاه های اسلامی و احکام اسلامی جان سالم بدر برده بودند و به حبس محکوم شده و سالها ی زيادی از حبس خود را گذرانده و بسياری از خانواده های آنها منتظر بودند که آنها را باز در آغوش بگيرند. زندانيانی که کمترين دخالتی در مسائل خارج از زندان نداشته و سالها بود که در چهارديواری های دربسته بدور از خانواده، جامعه و جريان های سياسی از هرگونه فعاليت سياسی محروم بودند و بسياری از آنها حتی اگر آزاد می شدند چه بسا با گروههايی که به دليل عضويت و يا هوادارای آنها دستگيرشده بودند حاضر به فعاليت سياسی نيز نبودند. حتمأ به ياد داريد که چگونه کميته های مرگ به فرمان رهبر فقيد انقلاب در کمتر از چندماه هزاران زندانی سياسی بی گناه را به قتلگاه بردند. فاجعه ای که نه تنها در تاريخ معاصر ايران که در کمترين جای ديگری جز اردوگاه های مرگ و آدم سوزی فاشيست ها نمی توان شباهتی برايش جست. اين جنايت آنقدر فجيع بود که رهبر کنونی آيت الله خامنه ای شکايت به آيت الله منتظری برد و از او خواست که واسطه شده و جلوی قتل عام باقيمانده زندانيان را بگيرد. شما حتما خاطرات آيت الله منتظری را خوانده و از خاوران و گورستان های بی نام و نشان کشور که آرامگاه ابدی اين قربانيان هستند خبرداريد.

آيا واقعا هنوز بر اين باوريد که بايد به دوران طلايی نظام اسلامی تحت رهبری آيت الله خمينی فقيد بازگشت؟

آيا واقعا آنهمه جنايات را می شود به "برخوردهای ناصواب" تقليل داد و بر آنها چشم فرو بست چرا که بعضی ها مايلند که به کاريزما و شخصيت امام لطمه ای وارد نشود. آيا اين همه جنايت در دهه اوليه انقلاب تحت رهبری آيت الله خمينی فقيد را می شود تنها و تنها به چند بی مهری يا خطا در رابطه با دولت موقت، مهندس بازرگان و سحابی و يا آيت الله شريعتمداری خلاصه کرد.

شما که اشاره می کنيد "اعتراف می‌کنم که اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آيت‌الله شريعتمداری و برای حفظ حريم مرجعيت اعتراض می‌کرديم.....و اگر بايد اعتراف کرد و حلاليت طلبيد که بايد هم طلبيد، بايد از برخوردهای ناصوابی که با مهندس بازرگان و دکتر سحابی صورت گرفت، عذر خواست و نيز بايد از همه سياسيونی که خواهان فعاليت قانونی بودند و حقوقشان به بهانه‌های مختلف نقض شد، پوزش طلبيد." چرا از کشتار های وحشيانه دهه شصت به سادگی می گذريد و فقط به "سياسيونی که خواهان فعاليت قانونی بودند" اشاره می کنيد؟

آيا اين به آن معنا است که اگر کسی فعاليت غير قانونی کرد سزايش شکنجه و اعدام است و آيا شما آنچه را که در تمام آن سالها بر گروه های مخالف در زندان ها گذشت، تاييد می کنيد؟

آيا رهبران و پيروان ديانت بهايی که بسياری از آنها ناپديد شده و يا اعدام شدند و صدها نفر از آنها سالهای طولانی را در تمام دوران حيات امام در زندانها به سر بردند فعاليت غير قانونی کرده بودند ؟

آيا در نظام مطلوب شما اين رفتار با باورمندان اديان ديگر قرار است باز هم تکرار شود و اگر چنين
نيست چرا با صراحت اين رفتار ستمگرانه و سرکوبگرانه و در واقع جنايت کارانه در دوران امام را محکوم نمی کنيد.

آيا آنهمه جنايات که فرياد آيت الله منتظری را – که خود از بنيانگذاران نظام اسلامی بود - به آسمان برد و موجب شد که ايشان عطای ولايت را به لقايش بخشيدند و به حصر خانگی رفتند، فقط و فقط به خاطر چند رفتار ناصواب بود که با مهندس بازرگان و مهندس سحآبی و يا آيت الله شريعتمداری شد .چرا نمی خواهيد بپذيريد که در آن دوره پر از جنايت چه می گذشت و چه کسانی به اين جنايات دست می زدند و کدام کاريزمای ملی و مذهبی پشت آنها ايستاده و به آنها در اعمال آن جنايات قوت قلب و دلگرمی ميداد و کدام ساختار سياسی و کدام قانون اساسی امکانات و زمينه های لازم را برای اين اعمال جنايت کارانه مهيا می کرد؟

چشمانی که قادر به ديدن جنايت در گذشته نيستند و کسانی که احساس همدردی شان با قربانيان جنايت صرفا به حلقه های خودی و پيرامونی و همنوع آنها محدود می گردد، احتمال می رود در آينده نيز در مقابل جنايت کور مانده و يا احيانا با سکوت به تاييد وتشويق جنايت کمک کنند و يا حتی خود به جنايت روی آورند .

بسياری از جنايت ها در روزگار ما و در طول تاريخ با نيت خير انجام شده است بسياری از جنايت کاران نيز درست در هنگام ارتکاب جنايت بر اين باور بوده اند که راه بهشت را هموار می کنند و يا با قتل عام گنهکاران از ارتکاب گناهان بيشتر توسط آنها جلوگيری نموده و موجبات رستگاری آنها را فراهم می کنند، بخصوص در حکومت های دينی که رسالتشان را رستگاری بشر می دانند. شايد تا حدودی اين نيز قابل فهم باشد که پذيرش مسوليت جناياتی که با نيت خير انجام شده بسيار دشوار است بخصوص برای کسانی که در دوران وقوع جنايت در مصدر کارها بوده و يا به عاملين و آمرين جنايت سمپاتی داشته اند . اما عدم پذيرش مسوليت در قبال جنايت های انجام شده بويژه زمانی که بطور نسبی اعمال انجام شده از طرف فرهيختگان همان جامعه و يا محافل معتبر جهانی مصداق جنايت شناخته می شوند ديگر به هيچ عنوان قابل پذيرش نيست و حاشا کردن آن و يا تقليل آنها و يا توجيه جنايات انجام شده به هر دليل و بهانه ای، خطر تکرار جنايتهای مشابه را به دلايل گوناگون برای جامعه باقی می گذارد.

يک خطر جدی اينست که از آنجا که جنايت های انجام شده تحت عناوينی چون خطا و يا عمل ناصواب و يا اشتباه و يا رفتار های نسنجيده به دليل شرايط اضطراری به عنوان جنايت در جامعه معرفی نمی شوند و موجبات پيگرد قانونی ندارند و از نظر اخلاقی به طور رسمی محکوم نشده و هنوز توجيه پذير می باشد بنابراين تکرار دوباره آنها تحت شرايط مشابه مشروعيت پيدا کرده و قابل توجيه خواهد بود و حتی می تواند مشوق افرادی در آينده در باز آفرينی آنها باشد. اگر ارتکاب خشونت و جنايت و شکنجه و سرکوب و کشتار پيروان ديگر اديان يا کسانی که به فعاليت غير قانونی در حوزه سياست روی آورده اند و اعدام زندانيان سياسی در بند در گذشته به بهانه جنگ، تروريسم، بمباران و يا اشغال نظامی توجيه پذير باشد ، قابل تصور است که بار ديگر نيز احتمال وقوع جنگ، تروريسم و بمباران و اشغال نظامی وجود خواهد داشت، پس بنابراين خشونت و جنايت و اعدام دسته جمعی زندانيان سياسی نيز می تواند موضوعيت يافته و تکرار گردد.

خطر ديگر اينکه افرادی که در دوران تصدی آنها جنايت انجام گرفته و هنوز در قدرت سياسی نقش دارند و يا در صدد دستيابی دوباره به قدرت می باشند از دو حالت خارج نيست. يا مقصر بوده که به کلی بايد از سياست کنار گذاشته شده و بازنشسته شوند (رسيدگی به پرونده آنها به گونه ی عادلانه و بدور از هتک حرمت و تحقير کرامت و شان انسانی آنها و خانوادهايشان در اختيار نهاد های صاحب صلاحيتی قرار خواهد گرفت که در آينده تشکيل خواهد شد.) و يا در صورت بی تقصير بودن، بايد آشکارا با محکوم نمودن اعمال جنايتکارانه اين آرامش خاطر را به مردم بدهند که نه تنها جنايت را توجيه نمی کنند که از وقوع همه اشکال آن جلو گيری نموده و اجازه نخواهند داد که تحت هيچ شرايطی دوباره تکرار گردد. و جنايت و شکنجه و تبعيض را همان گونه که در اسناد حقوق بشری و مقاوله نامه های بين المللی تعريف شده است می پذيرند و فعالانه در کشف حقيقت بمنظور زدودن همه آثار جنايات از جامعه شرکت خواهند کرد.

پايان بخش دوم

با احترام ،
رضا فانی يزدی
[email protected]

۲۶ آذر ماه ۱۳۸۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016