دوشنبه 6 دی 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بی‌پناهی! احمد وحدت‌خواه

احمد وحدت‌خواه
ریشه دشمنی با فرهنگ‌سازان کشور ما از جمله جعفر پناهی را نباید فقط در اثر حوادث پس از انتخابات کذایی سال گذشته دید. داستان این هجوم مغول‌وار به اندیشه و روان ملت ما از آن روزی آغاز شد که نیروهای متعصب مذهبی در پناه تبلیغات بازماندگان استعمار روند نوگرایی مردم ما و سازندگی ایران نوین را هدف نابودی قرار دادند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


احمد وحدت‌خواه - ويژه خبرنامه گويا

زمانی يک منتقد هنری هاليوود از «آکه رو کاراسوا» کارگردان فقيد و برجسته ژاپنی و خالق فيلم های سامورايی پرسيده بود بهترين فيلمی که او در طول عمرش ساخته کدام است؟
کاراسوا پاسخ داده بود «فيلم آينده ام». منتقد مزبور با تعجب می پرسد نام و موضوع اين فيلم چيست زيرا او تاکنون چيزی درباره آن نخوانده و نشنيده است. کاراسوا جواب می دهد «شما حق داريد، چون من خودم هم درباره آن نمی دانم زيرا هنوز به آن فکر نکرده ام ولی مطمئن هستم که آزادی انديشه و تعهدم به هنر روزی موضوع و داستان آن را به من ديکته خواهد کرد».
هنر، و در ميان انواع آن هنرهای نمايشی، به ويژه سينما، زبان عرفانی انسان مدرن به معنای دقيق کلمه برای بيان خلاقيت، آدميت، آرمان جويی و تعريف نقش خود در عالم هستی می باشد.
در مقدمه کتاب «تاريخ سينما» نوشته گرگوری ويليامز آمده است که اگر روزی موجودات فضايی به کره زمين بيايند چون نه زبان ما آدميان را بلد هستند و نه می توانند انگليسی صحبت کنند برای درک از افکار متنوع انسان ها و آرزوهايشان ناچار خواهند تا مدتها بنشينند و فيلمهای سينمايی ما را تماشا کنند تا متوجه شوند با چه موجودی سروکار دارند!
در هنر سينما، حرکت سريع تکه های فيلمی جامد و بی روح از مقابل آپارتی که با نور خود آنها را بر روی ديواری بی روح تر می افکند ما با تصاوير و گفتمانی روبرو می شويم که پيش از آنکه زندگی و داستان هنرپيشه های آن را به ما نمايش دهد واکاوی زوايای ناگفته داستان زندگی خود ماست که کارگردانی ناشناخته آن را برای ما بازتعريف و عيان می کند.
به عبارت ديگر، سينما قصه غصه ها، و شاديهای تماشاچيان است، نه آنها که در آن نقش بازی می کنند..
اين نيروی شگرف هم می تواند در خدمت صاحبان قدرت باشد و هم بلای جان آنها. کارگردانانی مانند کاراسوا و جعفر پناهی همپای آفرينش آثار هنری حرفه ای خود بيانگر زخم های عاطفی و ناملايمات زندگی همنوعان خود بوده و هستند که فرهنگ های فرمايشی حکومتی راه بروز آنها را تنگ و مسدود می کند.
در جمهوری اسلامی درجه شقاوت استبداد فرهنگی البته مرزهای سنتی را ربوده و به جای آنکه به هنرمند و فيلمساز سفارش فيلم مورد پسند ولی فقيه را بدهند به او می گويند تا بيست سال آينده اجازه نداری حتی به آفرينش اثری ديگری فکر هم بکنی!
تو گويی ولايت تباهی و ستمی که از فردای خود هم خبر ندارد انتظار دارد بيست سال ديگر هم در ميهن مابر جای مانده باشد..
در عين حال ريشه اين دشمنی با فرهنگسازان کشور ما از جمله جعفر پناهی را نبايد فقط در اثر حوادث پس از انتخابات کذايی سال گذشته ديد. داستان اين هجوم مغول وار به انديشه و روان ملت ما از آن روزی آغاز شد که نيروهای متعصب مذهبی در پناه تبليغات بازماندگان استعمار روند نوگرايی مردم ما و سازندگی ايران نوين را هدف نابودی قرار دادند.
روندی که بار ديگر در لوای جنبش سبز و در مقابله با استبداد مذهبی حاکم سر بر آورده است.
در جريان آشوب های ۱۵ خرداد که سردمداران کنونی رژيم به درستی آن را پلکان اوليه انقلاب اسلامی معرفی می کنند دسته های سياهپوشی که امروز از شکم آنها جوخه های مرگ بسيجی متولد شده است با حمله به سينماهای کشور و به آتش کشيدن آنها نفرت فرهنگی خود را از هر آنچه بويی از تمدن غربی و تمايلات طبقه متوسطه جديد می داد نشان می دادند. مخالفت با شاه بر روی جنبه های ويرانگر وحشت بزرگی که اين قبيله ارتجاعی برای ايران تدارک ديده بود پرده ساتر می کشيد و روشنفکر ايرانی ميان برزخ همسويی با عقب مانده ترين اقشار اجتماعی از يکسو و برچسب «در خدمت دربار بودن» دست و پا می زد.
در نهايت تاريخ نشان داد که همان کانون ها و مراکز فرهنگی دوران پيش از انقلاب اسلامی که ارتجاعيون مذهبی آن ها را «لانه فساد» می خواندند نهادهايی برخاسته از دل فرهنگ نوگرا و ميهن پرست ايرانی بودند که نسل های بر آمده از آن تا امروز توانسته است نام ايران و ايرانی را در صحنه های جهانی هنر با افتخار زنده نگاه دارند. به سينمای رژيم نگاه کنيد، جز جنگ و خشونت و مرگ از چه سخن می گويد؟
از حکومتی که با آتش زدن سينماها به قدرت رسيده است جز بی پناه کردن هنر و هنرمندان، و امروز سينمای ما را بی پناهی کردن چه انتظاری می توان داشت؟

avahdatkhah@gmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016