یکشنبه 19 دی 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آقای نوری‌علا به دنبال چيست؟ فرامرز شادپور

حق با آقای نوری‌علاست وقتی می‌گويد که طرفداران سکولاريسم در ايران کم نيستند. نگارنده هم از طرفداران سکولاريسم است. ولی شما آقای نوری‌علا با اين سکولاريسم نوئی که مطرح می کنيد، به سکولاريسم واقعی صدمه بزرگی می زنيد. آخر سکولار بودن به اين معنی نيست که بی‌محابا بر هر چه و هر که مذهبی است يا گرايش‌هائی از دين و مذهب دارد بتازيد و به اين بهانه هر چه دل‌تان خواست بگوئيد!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


نوشته های هفتگی آقای نوری علا با عنوان «جمعه گردی» هرهفته بدون استثناء در گويا نيوز منتشر می شود، به طوری که ايشان را در واقع بايد بک ستون نويس هفتگی گويا نيوز به حساب آورد. کمتر کسی است که در اين روزنامه پرطرفدار اينترنتی چنين جايگاهی داشته باشد.

من که يکی از خوانندگان دائمی و پروپاقرص گويا نيوز هستم، مدتها نگاهی کوتاه به «جمعه گردی» های آقای نوری علا می انداختم و چون مطالب آن به طور کلی به دلم نمی چسبيد، کنکاشی در آن نمی کردم، زيرا در می يافتم که مطالب مطرح شده توسط ايشان يا از اهميت زيادی برخوردار نيست و يا اگر مسائلی در خور اهميت در نوشته هايشان مطرح می شود، سراپا غير واقعی، بی ربط به مسائل مهم و جاری جامعه ما و در مواردی نيز با دشنام گوئی و تخطئه کردن نوشته ها، گفته ها و اعمال ديگران بويژه نقش آفرينان اصلی جنبش سبز همراه است.

اما يک بار به خود گفتم که نوشته های نوری علا حتماً بايد ويژگيهائی داشته باشد که پای ثابت نشريه وزين گويا نيوز شده است. به همين دليل نوشته های قبلی و چند هفته اخير ايشان را با دقت بيشتری خواندم تا بفهمم چرا و چگونه آقای نوری علا به يکی از نويسندگان اصلی گويانيوز تبديل شده است.

لازم می دانم در همين ابتدا يادآوری کنم هدف من از چند عبارت فوق انتقاد حتی غير مستقيم به هيئت تحريريه گويا نيوز نيست. طبيعتاً اين دوستان، به مثابه روزنامه نگارانی با تجريه، برای انتشار يا عدم انتشار هر نوشته يا مقاله ای که دريافت می کنند، دلايل و توجيه هائی دارند که به هر ترتيب محترم است. اما خواهش می کنم به پيشنهادی که در انتهای اين نوشته آورده ام نيز توجهی بفرمائيد، بخصوص اگر قلبتان حتی تا حدودی برای جنبش آزادی طلبانه و دمکراسی خواهانه مردم ايران، يعنی جنبش سبز، می طپد که اطمينان دارم چنين است.

پرداختن به همه نوشته های آقای نوری علا که هر هفته منتشر می شود، مجال زيادی می طلبد و من قصد ندارم به همه آنها بپردازم، هرچند بسياری از مطالبی را که توسط ايشان نوشته می شود، چالش برانگيز می دانم و با برخی از نظرات آقای نوری علا هم بشدت مخالفم. بنابراين در اين نوشته فقط به سه عنوان در ارتباط با مطالب مطرح شده توسط ايشان می پردازم.

«سکولاريسم» و «سکولاريسم نو»
آقای نوری علا خود را طرفدار و مروج «سکولاريسم نو» می داند. اما آيا «سکولاريسم نو» مانند «سکولاريسم» مسلکی شناخته شده است که مثلاً مانند نئورآليسم، نئو کانتيزيسم، نئوکلنياليسم و غيره ...، تفاوتهائی با سکولاريسم به اصطلاح کلاسيک دارد؟

هرچند هنوز در مورد معنی و تعريف دقيق واژه يا مسلک سکولاريسم اختلاف نظرهايی وجود دارد، اما به هرحال می توان به تعريفهائی از آن در بسياری از واژه نامه ها و دايره المعارفها دست يافت. ولی آيا «سکولاريسم نو» که قاعدتاً معادل انگليسی آن بايد Neo Secularism يا New Secularism باشد هم مانند سکولاريسم مفهومی تعريف شده است؟

برای پاسخ به اين سؤال کافيست سری به Google بزنيد و دو واژه فوق را جستجو کنيد. در بالای صفحه نتايج جستجو ابتدا لينک مربوط به سايت آقای نوری علا را می بينيد و بعد از آن هم مقاله ای به قلم ايشان در باره سکولاريسم نو!! لينکهای بعدی هم نوشته های مختلفی را مشاهده خواهيد کرد که در آنها احياناً واژه های فوق وجود دارند. به اين ترتيب می توان به اين نتيجه رسيد که اصولاً «سکولاريسم نو» توسط خود آقای نوری علا ابداع يا اختراع شده است! اگر چنين نيست من از همين جا از آقای نوری علا خواهش می کنم نوشته يا مقاله جامعی در باره «سکولاريسم نو» را به من و ساير طرفداران سکولاريسم معرفی کنند که البته مستقل از ايشان و سايتشان به نگارش درآمده باشد!

اما واقعاً هدف آقای نوری علا از ابداع «سکولاريسم نو» چيست؟ بهترين پاسخ به اين پرسش را در نوشته های خود آقای نوری علا می توان يافت. وی در پاورقی يکی از «جمعه گردی» هايش تحت عنوان « سابقه جداسازی مذهب از حکومت در ايران، بخش اول ـ قسمت دوم: مقدمات نظری – تاريخی» از جمله چنين می نويسد:

« من از ارائهء سابقه و تعاريف دانشگاهی در مورد سکولاريسم (و خواهر خوانده اش «لائيسيته») خودداری کرده ام چرا که اينگونه مطالب را مخل به مقصود مقالهء حاضر می بينم. خوانندهء مشتاق می تواند اطلاعات مربوط به اينکه اين واژه از کجا آمده، چه تحولاتی طی کرده و تفاوت اش، مثلاً، با واژه های ديگری همچون «لائيسيته» و «سکولاريزيسيون» چيست را در کتاب های بسياری بيابد. اما توصيهء من آن است که اگر برای کار سياسی امروز خود به سراغ مفهوم «سکولاريسم» می رويم وقت خود را با اينگونه احتجاجات تلف نکنيم و بپذيريم که ـ در حال حاضر ـ معنای سکولاريته، لائيسيته، و سکولاريزيسيون ـ همگی ـ به معنی جدا کردن امور زندگی روزمرهء مردم از دستورات ايدئولوژيک (يا مذهبی) است و گذاشتن زمام اين امور در کف کسانی که نه از جانب خدا و حزب، بلکه از جانب ملت، برای ادارهء امور انتخاب می شوند ...»

سپس کمی پائين تر اضافه می کند:

« يعنی، آنچه را که من می گويم در محدودهء «سکولاريسم نو» بدانيد و آنچه هائی (!!) که در اين محدوده نمی گنجد را به انديشمندانی که به تفصيل در مورد تفاوت های سکولاريته، لائيسيته، و سکولاريزيسيون می نويسند واگذاريد. اما مبادا اين سخن بدان معنا گرفته شود که انتخاب اصطلاح «سکولاريسم نو» کاری تاکتيکی محسوب می شود. در واقع، کتاب حاضر در اصل بدان جهت انتشار می يابد که ضرورت اين تجديد نظر و نوآوری را توضيح دهد...».

به عبارت ديگر، آقای نوری علا بوضوح می پذيرد که آنچه در مورد «سکولاريسم نو» می گويد، « تجديد نظر و نوآوری» است و يادآوری می کند که اين کار او تاکتيکی نيست!

تا اينجای کار نمی توان به نوشته ها و «جمعه گردی» های آقای نوری علا ايراد اساسی گرفت. هرکسی حق دارد در باره مفهومی بحث کند، در مورد آن به چالش بپردازد و حتی مفهوم جديدی را پبشنهاد کند، حتی اگر آن مفهوم نو مورد استقبال چندانی قرار نگيرد. اما صحبت بر سر اين است که آقای نوری علا با اين کار خود را از هر قيدی آزاد می سازد تا تحت عنوان «سکولاريسم نو» جنبش آزاديخواهانه مردم ايران را آن گونه که دلش می خواهد «تحليل» کند و در اين راه از هرگونه برچسب زنی، تخطئه و گاهی دشنام به نقش آفرينان جنبش سبز ابائی نداشته باشد.

اعتقاد راسخ به «تئوری توطئه»!
آقای نوری علا در «جمعه گردی» ديگری تحت عنوان «از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا» می نويسد :

« يک جريان تقريباً نامرئی اما مهم حضور دارد و آن کوشش همهء اسلاميست ها، چه اصول گرا و چه اصلاح طلب، چه نشسته در قدرت و چه گرفتار کنج زندان کودتاچيان، است برای جلوگيری از مطرح شدن «خواستاری حکومت جدا از مذهب و ايدئولوژی» که من از آن با عنوان «سکولاريسم نو» ياد می کنم...».

يعنی در پشت صحنه هر آنچه در ايران رخ می دهد، همه به زندان افتادن های آزاديخواهان، کشته شدنشان، شکنجه شدنشان، مورد تجاوز قرارگرفتنشان، همه همه يک «جريان نامرئی» وجود دارد که فقط يک هدف دارد. اين که نگذارد «سکولاريسم نو» آقای نوری علا مطرح شود!!

نوری علا در يکی ديگر از «جمعه گردی» هايش تحت عنوان «ميرحسين موسوی: محيل و قدرت‌پرست، يا ساده و گيج؟» که هم تيتر مقاله و هم متنش پر است از توهين و دشنام به ميرحسين موسوی، از اين که موسوی توسط مجله تايم به عنوان سومين قهرمان سال ۲۰۰۹ انتخاب شده است، به خشم می آيد و می نويسد:

«من در اينجا به سياست های پشت پردهء اين انتخاب ها هم کاری ندارم...».

کمی پائين تر در همين مقاله می نويسد:

«از خود می پرسم که آيا براستی ارزش اين جايزه ها و القاب هميشه در همين حد بوده و ما نمی دانستيم يا ظهور بی مثال حکومت گروگانگير و دو دوزه باز ولی فقيه در سرزمين نفت و گاز خيز ايران موجب شده که همهء اين جوايز ـ هر يک بصورتی ـ «سياست زده» شوند و غرب بازرگانی که، بقول لنين، طناب دارش را هم خودش می فروشد، دست به حراج سياسی همهء اين حيثيت ها زده است؟...»

و اضافه می کند:

« من اين نمونه را آوردم تا نشان دهم که شبکهء اصلاح طلبی در خارج کشور تا کجا تار و پودش را بافته و چه چهره هائی را به خدمت خود گرفته است، آنگونه که اکنون وقتی می شنوم که يکی از هموطنانم نامزد دريافت جايزه ای و عنوانی معتبر شده، پس از لحظه ای شادمانی و سرور به اين فکر می افتم که نکند اين هموطن من هم در جائی از اين مسير سی سالهء پر از عشق و نفرت نسبت به حکومت اسلامی عاقبت به شبکهء اصلاح طلبان مذهبی پيوسته باشد؟! ...»

وی سپس پا را فراتر می گذارد و ابتدا احتمال اين را می دهد که تمام آنچه پس از انتخابات سال ۸۸ پيش آمده، توطئه «حکومت اسلامی» با «راهنمائی های روسها و بعضی کشور های اروپائی» باشد :

«براستی که اگر آنچه پيش آمده جزئی از يک سناريوی گسترده تر نباشد که طی آن، حکومت اسلامی (با راهنمائی های بگيريم روس ها و بعضی از کشورهای اروپايی) هر از چندگاه يکبار آشوب هائی را می آفريند تا ناراضيان دگرگونی خواه و رهبران بالقوهء جنبش های ضد حکومتی را شناسائی و معدوم کند، بايد گفت که عمل مهندس موسوی، از فردای صبح اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوری، حکم پا نهادن در مسيری را داشته که او ذره ای توانائی و استعداد راهپيمائی در آن را دارا نبوده است ...»

اما کمی پائين تر در همين مقاله، «احتمال» مطرح شده توسط خودش را تبديل به «يقين» می کند :

«اما نفرت ما از خامنه ای ـ اين آخوند، بقول حافظ، «معتبر شده» ـ نبايد چشم هامان را بر اين واقعيت ببندد که کل ماجرای شرکت در انتخابات و، در پيش و پس آن، کشاندن مردم به خيابان ها محصول کوششی وسيع از جانب اصلاح طلبان مذهبی و حاميان بين المللی شان بوده است برای اينکه آرايشگران هميشگی چهرهء حکومت اسلامی ديگر باره بقدرت رسند و از اين حکومت تصوير معقول تری که به درد فروش به افکار عمومی غرب بخورد ارائه دهند...».

«انحلال طلبی» و «آلترناتيوسازی» آقای نوری علا
آقای نوری علا در جمعه گردی ۸ خرداد ۸۸ خود می نويسد:

« بنظر من، يکی از مشکلات مخالفان ريشه ای رژيم آن است که، هم خود و هم گردانندگان حکومت، آنها را با عنوان «برانداز» معرفی می کنند و، از آنجا که «برانداختن»، در فرهنگ ما، طعمی از تخريب و بوئی آلوده به باروت و خون دارد، مردم از شنيدن اين واژهء دچار ترس می شوند (...) بخصوص که از سی سال پيش، نکبت آن «انقلاب شکوهمند!» را در همهء ابعاد زندگی خويش به دوش کشيده ايم.
و من، به همين دليل، فکر می کنم نخستين گام برای نيروهای مخالف ريشه ای حکومت اسلامی که فکر می کنند می توان از راه های بدون خشونت، و بی تلفات، نيز به مقصود رسيد آن است که با روشنی تمام دلايل پرهيز از استفاده از واژهء «براندازی» را توضيح دهند و چگونگی روش های بدون خشونت را نيز بيان دارند. من البته می دانم که سال هاست در بارهء روش های مبارزهء بدون خشونت، مثلاً نافرمانی مدنی، سخن گفته شده است و قصد تکرار آن ها را ندارم بلکه می خواهم توضيح دهم که در اين ميان «حلقهء مفقود» چيست و چگونه می شود آن را يافت و، در نتيجه، کنار گذاشتن واژهء «براندازی» را نخستين گام در اين راه می دانم. اما اين کار نبايد هيچگونه شبهه ای را در مورد عزم مبارزان در پايان دادن به کار حکومت اسلامی موجب شود. پيشنهاد من استفاده از واژهء «انحلال طلبی» (dissolutionism) است که اگرچه در انگليسی کاربرد ادبی ـ اجتماعی خاصی هم دارد اما نيت کوشندگان را در ايجاد مقدمات و ملزومات «انحلال» يک حاکميت بخوبی بيان می دارد. «انحلال طلبی» لزوماً نه دعوت به خشونت و خونريزی است و نه تبليغ قيام مسلحانه يا، اگر نشد، با بيل و کلنگ و پنجه بکس بجان هم افتادن! «انحلال طلبی»، در زندگی روزمره هم، همواره راه حلی برای از ميان برداشتن مشکلات از راه های کم خرج، بی تشنج و آسودگی آور محسوب می شود...».

کمی پائين تر، نوری علا در همين مقاله توضيح می دهد که:

« ... بنظر من، در شرايط کنونی ايران و جهان، اعلام موجوديت يک «دولت سايه» گامی بلند و منطقی برای دور شدن از خشونت القائی «براندازی» و نزديک شدن به «انحلال طلبی» منطقی و قانونی است. چرا که، در ظل اينگونه ساختارهای سياسی، دور هم نشستن عده ای و کوشيدن برای ايجاد يک «دولت سايهء انحلال طلب» (که معنای دقيق «آلترناتيو» واقعی است) کار را بر حکومت يکه خواه سرکوبگر که به دنبال بهانه می گردد مشکل می سازد. تشکيل «دولت سايه» نه می تواند به توطئهء براندازی تعبير شود، نه بر خلاف قانون اساسی است و نه قابل تعقيب جزائی و لذا، حتی در يک حکومت بی قانون همچون جمهوری اسلامی هم، در انظار عمومی و بين المللی، بخاطر هزينه ای که تنگ گرفتن بر آن برای حکومت در بر خواهد داشت، می تواند آفرينندهء منطقهء امنی باشد که عموماً تشکلات رزمنده با حکومت و برانداز نمی توانند به آن دست بيابند...».

به اين ترتيب، به زعم آقای نوری علا کافی است به جای «براندازی» از واژه «انحلال طلبی» و «دولت در سايه» استفاده کنيم که « نه بر خلاف قانون اساسی است و نه قابل تعقيب جزائی» !! بعد هرکارکه دلمان خواست می توانيم بکنيم!! البته «اين کار نبايد هيچگونه شبهه ای را در مورد عزم مبارزان در پايان دادن به کار حکومت اسلامی موجب شود».

نمی دانم چه صفتی می توان برای اين ادعاهای نوری علا قائل شد. چرا وی فکر می کند که درخواست انحلال جمهوری اسلامی را داشتن مخالف قانون اساسی نيست؟ چگونه می توان با تعويض يک واژه بهانه را از دست جمهوری اسلامی گرفت؟ آخر اين چه استدلالی است؟! من که هرقدر فکر کردم پاسخی برای اين سؤالها نيافتم.

اما استفاده از واژه «انحلال طلبی» به نظر آقای نوری علا اولين گام است. وی گام بعدی را «آلترناتيوسازی» و تشکيل «دولت در سايه» می داند که طی چندين جمعه گردی در مورد آن توضيح می دهد و سر انجام در جمعه گردی ۲۶ آذر ۸۹ خود «برنامه» پيشنهادی خود را برای ساختن يک آلترناتيو و «انحلال جمهوری اسلامی» به شرح زير اعلام می کند:

« ... اگر، در روند آلترنايوسازی، بخواهيم سلسله مراتبی را، هم از ديدگاه عمليات، هم از نگاه اختيارات، و هم از لحاظ پيشرفت زمانی طراحی کنيم، از نظر من، به «هرم» خاصی می رسيم که بايد از قاعدهء آن آغاز کرده و به رأس آن رسيد. ترتيب اجزاء اين هرم، از کف به سوی سقف، می تواند چنين باشد:
الف ـ تشکيل کميته ای از آلترناتيوسازان برای کار تدارکات
ب ـ کسب پشتيبانی و آغاز فعاليت اين کميته در راستای قانع کردن و دعوت نمودن به همبستگی
پ ـ تشکيل کنگرهء ملی ايرانيان در خارج کشور
ت ـ انتخاب يک آلترناتيو سکولار (مثلاً، دولت در تبعيد) از جانب کنگره برای مقابله با حکومت اسلامی
ث ـ شروع کار اين دولت در راستای آماده سازی خود و هدايت مبارزات، و نيز برقراری ارتباط با سکولارهای داخل کشور برای ايجاد شاخهء داخلی آلترناتيو
ج _ آنگاه، با انحلال حکومت اسلامی، و تا آغاز کار رژيم سکولار آينده، تبديل شدن آلترناتيو به دولت موقتی که در دوران گذار کشور را اداره می کند و فضای باز تبادل آراء و افکار را فراهم می آورد.
چ ـ تشکيل مجلس مؤسسان برای تهيه قانون اساسی جديد در طول دوران گذار
ح ـ انجام رفراندوم برای تعيين نوع رژيم و تصويب قانون اساسی تهيه شده از جانب مجلس مؤسسان، و نيز انجام انتخابات های آزاد برای تشکيل مجلس شورای ملی و دولت منتخب.
خ ـ تحويل کار گرداندن کشور به دولت منتخب...»

يعنی کافی است ابتدا يک کنگره ملی ايرانيان «در خارج از کشور» تشکيل شود و يک «آلترناتيو سکولار» بسازد. اين آلترناتيو يک «دولت در تبعيد» خواهد بود که با جمهوری اسلامی «مقابله» خواهد کرد و «هدايت مبارزات» را به عهده خواهد گرفت، سپس با سکولارهای داخل کشور ارتباط برقرار خواهد کرد و يک «شاخه داخلی آلترناتيو» ايجاد خواهد کرد. «آنگاه» پس از «انحلال حکومت اسلامی» و تا آغاز به کار « رژيم سکولار آينده»، آلترناتيو به يک «دولت موقت» تبديل می شود. بعد هم يک مجلس مؤسسان قانون اساسی جديد موقتی تهيه خواهد کرد و ... سر انجام هم دولت موقت کار گرداندن کشور را به دولت منتخب مردم تحويل خواهد داد!

آقای نوری علا توضيح نمی دهد که «حکومت اسلامی» چگونه و طی چه فرآيندی «منحل» خواهد شد؟!! آيا تشکيل يک دولت موقت در خارج از کشور و ايجاد يک «شاخه داخلی آلترناتيو» فقط با «هدايت مبارزات» باعث انحلال جمهوری اسلامی خواهد شد؟ آيا قضيه به همين سادگی است؟ آقای نوری علا آيا واقعاً اين قدر ساده انديش است يا اين که با مطرح کردن اين گونه پيشنهادها، به گفته خودمانی، همه را سرکار گذاشته است؟!!

آخر ذهن گرائی هم اندازه ای دارد!! نشاندن آرزوها به جای واقعيتها هم همين طور!! درست است که آقای نوری علا بيش از سی سال است که در ايران نبوده و از دور جامعه را نظاره می کند. اما ايرانيان انديشمند ديگری هم هستند که سالهاست در ايران نبوده اند، اما اين قدر بی پايه و بی مايه وضعيت حال و آينده ايران را تحليل نمی کنند وراهکار ارائه نمی دهند.

برخی از اين دوستان خارج از کشور که حداقل از دور دستی برآتش دارند، در دنيای کنونی که از نظر کسب اطلاعات موثق توسط اينترنت، دنيای کوچکی شده است، بخوبی قادرند به واقعيتهای جامعه ما پی ببرند و تحليلهای درست از تحولات جامعه ايران و درنتيجه راهکارهای درستی برای ادامه مبارزه ارائه دهند. اما آقای نوری علا چطور؟ به نظر نويسنده اين سطور، در خوشبينانه ترين حالت، مضمون اغلب جمعه گردی های ايشان ناشی از هيچ چيز نيست بجز ولع نوشتن! همين!

حق با آقای نوری علاست وقتی می گويد که طرفداران سکولاريسم در ايران کم نيستند. نگارنده هم از طرفداران سکولاريسم است. ولی شما آقای نوری علا با اين سکولاريسم نوئی که مطرح می کنيد، به سکولاريسم واقعی صدمه بزرگی می زنيد. آخر سکولار بودن به اين معنی نيست که بی محابا بر هرچه و هرکه مذهبی است يا گرايشهائی از دين ومذهب دارد بتازيد و به اين بهانه هرچه دلتان خواست بگوئيد!

آری، من هم مانند بسياری از سکولارهای داخل ايران وخارج از کشور معتقدم که در حال حاضر بهترين راهکار برای رسيدن به حکومتی سکولار و مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق بشر حمايت از جنبش سبز، همگامی با آن و شرکت فعال در آن است. اگر به عنوان يک سکولار آزاديخواه به دمکراسی معتقديم، بايد به حقوق و آزادی مردممان در تعيين سرنوشت خود نيز احترام بگذاريم. فقط همين مردم هستند که با صبر و استقامت بساط ديکتاتوری کنونی را برخواهند چيد و سرانجام جامعه را به سوی يک دمکراسی سکولار رهنمون خواهند شد.

درخاتمه به پيشنهادی که در آغار اين نوشته به آن اشاره کردم، می پردازم:

دوستان هيئت تحريريه گويانيوز، آيا فکر نمی کنيد انتشار هفتگی و بی وقفه «جمعه گردی» های آقای نوری علا بدون اين که نوشته های ايشان پاسخی در خور بيابد به جنبش سبز مردم ايران صدمه خواهد زد؟ ممکن است بگوئيد که اگر کسی مخالف نوشته های ايشان بنويسد هم منتشر می کنيد، کما اين که انصافاً تا کنون هم همين کار را کرده ايد. ولی مسئله اين است که ايشان هم طولانی و هم زياد می نويسند! مطمئنم دوستان زياد ديگری هم، بويژه در داخل ايران، هستند که با نظرات و تحليلهای ايشان به هيچ وجه موافق نيستند، اما يا فرصت پاسخگوئی به آقای نوری علا را نمی يابند و يا ترجيح می دهند به مطالب ديگری که اهميت بيشتری دارد بپردازند. تازه، وقتی هم که مطلبی در رد نوشته های ايشان نوشته می شود، مدت کوتاهی فقط در ستون «مقالات و نظرات» قابل دسترسی مستقيم خوانندگان است، در صورتی که «جمعه گردی» های آقای نوری علا، در سمت چپ نشريه، حداقل سه تا چهار روز در هفته در صفحه اول به چشم می خورد. فکر می کنم اين وضع به بی طرفی گويانيوز لطمه خواهد زد.

پيشنهاد من اين است که اگر نوشته هائی دريافت کرديد که نظرات آقای نوری علا را به چالش می کشند و آنرا قابل انتشار می يابيد، حداقل برای مدتی آن نوشته را در سمت چپ مقاله ايشان، در ابتدای ستون «درهمين زمينه» منتشرکنيد (درحال حاضر، آنچه در کنار مقاله های آقای نوری علا در زير ستون «درهمين زمينه» به چشم می خورد مقاله های قبلی خود ايشان است!).

فرامرز شادپور
۱۹ دی ۸۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016