پنجشنبه 23 دی 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جنسيت در اسلام، حسن رضايی

اسلاوی ژيژک
در بخش نخست نوشته‌ای از اسلاوی ژيژک، فيلسوف و جامعه‌شناس نام‌دار اسلوونيايی می‌آيد. ژيژک در اين نوشته به صراحت بيان می‌کند که اسلام مطلقأ جايی برای نگاه غيرجنسی به زن باقی نمی‌گذارد و اين دين به‌خصوص متن مرکزی آن قرآن به‌طور کلی از تصور رابطه زن و مرد فراتر از سکس عاجز است. در بخش دوم ديدگاه‌های ابوالحسن بنی‌صدر در اين رابطه و پاسخ وی می‌آيد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


موضوع جنسيت و روابط ميان زن و مرد هميشه بحث انگيز بوده است؛ از تاثير آن بر زندگی روزمره گرفته تا جاگيری آن در متن مباحثات حقوقی و فلسفی و الهياتی و علمی، از هر جهت که نگريسته شود، موضوعی است که در درازای تاريخ با جوامع انسانی همراه بوده است. مقاله ای که در زير ملاحظه می کنيد شامل دو بخش است؛ ابتدا نوشته ای بحث برانگيز و بسيار جدی از اسلاوی ژيژک فيلسوف و جامعه شناس نامدار اسلوونيايی با عنوان "درآمدی به جنسيت در اسلام" با ترجمه آقای طاهر رهبری (۱) می آيد. ژيژک در اين نوشته به صراحت بيان می کند که اسلام مطلقا جايی برای نگاه غيرجنسی به زن باقی نمی‌گذارد و اين دين به خصوص متن مرکزی آن قرآن به طور کلی از تصور رابطه زن و مرد فراتر از سکس عاجز است.
ژيژک که در فرانسه تحصيلات خود را در رشته فلسفه به پايان برده است تحت تاثير انديشه های لاکان و دارای گرايش ها چپ پست مدرن است، و يکی از پرآوازه ترين روشنفکران و فيلسوفان معاصر به حساب می آيد.
در بخش دوم، متن پرسش و پاسخی که در اين موضوع با آقای ابولحسن بنی صدر درگرفته است می آيد. آقای ابوالحسن بنی صدر نيز از جمله متفکران خاص ايرانی است که به شهادت آثارش بيش از پنج دهه از عمرش را در فهم و تبيين اسلام به صورت ديسکورسيو- به تعبير خود وی: اسلام به مثابه بيان آزادی- صرف کرده است. از مهمترين آثار آقای بنی صدر در اين زمينه، که از پرمراجعه ترينها در ميان آثار وی است، کتاب "زن و زناشويی" است که بر اساس همين نوع نگاه به دين، تلاش کرده است موضوع روابط جنسی را از ديدگاه قرآنی/اسلامی که، به ادعای وی، خاستگاهش تنها آزادی است بکاود. به نظر می رسد تلاقی فکر دينی بنی صدر با فکر سکولار و پست مدرن ژيژک می تواند جالب توجه باشد. از اين رو به نظرم رسيد متن گفتگوی حاضر که در آغاز يک بحثی خصوصی بود برای همگان قابل استفاده باشد. اميدوارم اين نوع خاص از تضارب افکار شرقی-غربی بتواند راهگشای ورود ما ايرانيان به بحثی هرچه بازتر و گشوده تر و شرحه شرحه شده تر در اين موضوع ديرين و دامنگير باشد.

۱. درآمدی به جنسيت در اسلام
يک: «اتفاق» جنسی
در فقه اسلامی، دستوری اخلاقی به اين صورت وجود دارد که: «اگر با فردی از جنس مخالف در مکانی تنها شدی، فورا آن مکان را ترک کن.» دستوری که در ظاهر فرد را از بروز عمل جنسی غيراخلاقی محافظت می‌کند. معنای ظاهری اين دستور اکيد، جز يک پيش¬گيری ساده از بروز عمل جنسی نيست؛ اما معنای ضمنی اين دستور بر اين مساله دلالت دارد، که بروز عمل جنسی ناگزير است و بهتر است پيش از بروز آن وارد عمل شد؛ يعنی در صورت ترک نکردن مکان خلوت، هيچ امکانی برای جلوگيری از عمل جنسی وجود ندارد.
به بيان ديگر، تنها شدن با فردی از جنس مخالف جز به عمل جنسی نمی‌انجامد و اتفاق نيافتادن عمل جنسی غيرقابل تصور است. برای بيان ساده‌تر موضوع، فرض کنيم اسلام می‌توانست عدم انجام عمل جنسی را در خلوت دو فرد تصور کند. در اين صورت، دستور اخلاقی اسلام به اين صورت در می‌آمد: اگر با فردی از جنس مخالف در مکانی تنها شدی، از نفست پيروی مکن. يا چيزی مشابه اين. در واقع، اسلام نمی‌تواند حضور دو نفر از جنس مخالف را در خلوت بدون انجام گناه تجسم کند.


اسلاوی ژيژک

اسلام از تصور حضور دو نامحرم در خلوت، بدون انجام عمل منجر به لذت جنسی، ناتوان است. بنابراين، دستور اخلاقی به اين صورت در‌می‌آيد که عمل جنسی همواره پيش از ترک مکان انجام شده است. يعنی حتا اگر دو نامحرم بدون هيچ اتفاقی خلوت را ترک کنند، از ديد ناظر بيرونی اسلام، عمل جنسی رُخ داده است. حضور دو نفر از جنس مخالف در خلوت، از نظر اسلام جز به معنای انجام «اتفاق» جنسی نيست.
خوانش هگلی دستور اخلاقی نيز اين مساله را تاييد می‌کند. از ديدگاه ديالکتيک هگلی، خوانش دستور اخلاقی چنين است: اگر با فردی از جنس مخالف در خلوت تنها شدی، چاره‌ای جز انجام عمل جنسی نداری! يعنی معنای ضمنی دستور اخلاقی اسلام، بر خلاف منظور ظاهری آن، جز تاکيد بر ناگزير بودن انجام عمل جنسی نيست. مهم نيست که عمل جنسی در واقع رُخ داده است يا نه، از نظر اسلام اتفاق افتاده است، حتا اگر به دستور قاطع اسلام مبنی بر ترک محل عمل شده باشد يا دو فرد درگير انجام عمل را انکار کنند. بنابراين، دستور اخلاقی اسلام خودبراندازنده است و از پيش انحلال خود را اعلام می‌کند.
دستورهای ديگری مشابه با دستور فوق وجود دارد، که در تاکيد کم از دستور اخير ندارند. هم¬چون دستور منع نگاه به بدن فردی از جنس مخالف، که به تمامی حرام است. يعنی در اسلام هر نگاهی به فردی از جنس مخالف برای لذت جنسی تلقی می‌شود. مساله اين نيست که اسلام در اين دستور لذت جنسی را در مقام لذتی جسمی - دنيوی طرد می‌کند، بلکه اسلام هيچ جايی برای نگاه غيرجنسی به جنس مخالف باقی نمی‌گذارد؛ يعنی به طور ديالکتيکی می‌گويد، اگر فرصت يافتی به بدن فردی از جنس مخالف نگاه کنی، بايد لذت ببری! «ای فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد تا عورت‌شان را به آن‌ها نشان دهد.
او و هم¬کارانش شما را می‌بينند از جايی که شما آن‌ها را نمی‌بينيد. ما شياطين را اوليای کسانی قرار داديم، که ايمان نمی‌آورند.»(اعراف ۲۷) غايت آرزوی شيطان هنگام فريفتن آدم و حوا اين بود، که عورت‌شان را بديشان بنماياند. به اين ترتيب، عمل جنسی يک اتفاق است؛ يعنی اسلام برای جلوگيری از گناه بر فعل فاعل تکيه‌ نمی‌کند. افراد بشر در مقام فاعل بی ‌اراده‌ی گناه مقدر هيچ تفاوتی با يک ماشين ندارند.
در اسلام هيچ جايی برای اراده‌ی فرد در انجام عمل جنسی وجود ندارد و با فراهم شدن «شرايط»، انجام عمل جنسی غيرقابل اجتناب است. به اين ترتيب، اخلاق اسلامی تلاش می‌کند نه از انجام عمل، که از بروز «شرايط» انجام عمل جنسی نامشروع جلوگيری کند. در اسلام انجام عمل جنسی نامشروع ربطی به اراده‌ی فاعل آن ندارد و به محض آماده شدن شرايط آن، وسوسه بر اراده‌ی فرد چنان غالب می‌شود که انجام گناه امری غيرقابل اجتناب می‌شود.
ايجاد بيش¬ترين فاصله بين زن و مرد و يا حجاب، موارد ديگری است برای جلوگيری از به وجود آمدن شرايط عمل جنسی. زن ‌بی ‌حجاب خود را آشکارا در معرض عمل جنسی قرار می‌دهد. از اين رو، برای زن بی ‌حجاب اتفاق جنسی همواره پيش از اين رُخ داده است. وی ابژه‌ای است بی ‌اراده، که تخطی او از دستور اخلاقی عين زناکاری است. سوژه‌ی بی ‌اراده جز يک ابژه‌ی جنسی نيست؛ يعنی فرد در برابر عمل جنسی تنها يک ابژه‌ است. بنابراين، اسلام به طور ديالکتيکی به جای جلوگيری عقلانی از عمل جنسی نامشروع، دقيقا تسليم شدن در برابر آن را توصيه می‌کند.

دو: وحدانيت جنسی
مردان سرپرستان و نگاه‌بان زنانند. به خاطر برتری‌هايی که خداوند به بعضی نسبت به بعضی ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق‌هايی که از اموال‌شان می‌کنند. و زنان صالح، زنانی هستند که متواضع‌اند و در غياب همسر خود اسرار او را چنان که خدا بر آنان قرار داده حفظ می‌کنند. آن دسته از زنانی را که از سرکشی‌شان بيم داريد، پند و اندرز دهيد؛ بسترشان را ترک کنيد؛ و آن‌ها را بزنيد و اگر از شما پيروی کردند، راه تعدی بر آن‌ها مجوييد. خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.»(نساء ۳۴) دشوار نيست که معنی جنسی «برتری» بعضی بر بعضی ديگر و اسراری را که زنان بايد در غياب مردان پنهان دارند، دريابيم. اين تاکيد بر «غياب مردان» به چه معناست؟
معنای اول اين است که در حضور مردان، ايشان خود بايد نگاه‌بان اسرار زنان خويش باشند. تنها در زمان غياب مردان است، که زن در مقام يک سوژه‌ی مختار هويت می‌يابد؛ سوژه‌ای که صريحا جز يک وظيفه - يعنی حفظ اسرار مرد¬- ندارد. به اين ترتيب، در اسلام ابژه‌گی فرد با برتری صريح مرد بر زن گره می‌خورد. اما معنای دوم مهم‌تر است. زن خود يک غياب است، غياب مردانه‌گی، غياب فالوس. بنابراين، غياب مرد يعنی غياب مردانه‌گی، يعنی هميشه. اين غياب با انفاق مردان در حق زنان بازخريده می‌شود و از طريق اين بازخريد، غياب فالوس به يک نقص جسمانی تبديل می‌شود. در تلقی جنسی اسلام، غياب فالوس به رازآلوده‌گی - تعالی زنانه‌گی نمی‌انجامد، بلکه از طريق پيوند با اقتصاد مردانه به يک نقص عضو استحاله می‌يابد.
پيش از شکستن بت‌ها در فتح مکه، بيش از سيصد بت در کعبه وجود داشت که در ميان اينان سه بت يا الهه‌ی مونث مورد تکريم و احترام فراوان بودند. اين سه بت در محدوده‌ی وسيعی از عربستان از سرزمين سبا در جنوب تا نبط در اردن فعلی پرستش می‌شده‌اند. عزا (از عز به معنی بلند مرتبه)، لات (به معنی ايزدبانو مونث لاه) و منات (تقدير)، بر اساس پاره‌ای اساطير عربی، اين سه دختران لاه بودند و پاره‌ای ديگر لات و منات را دختران لاه و عزا می‌دانند. عزا الهه‌ی ستاره‌ی صبح ناهيد، کوه‌ و نگاه¬بان شهر بوده است، که به صورت دختری باکره و شکارگر تصوير می‌شده است.
پرستش¬گاه‌های عزا در پترا و در نخله وجود داشته و تصوير نقر شده‌ی وی در نخله به هم¬راه سه درخت اقاقی از بين نرفته است. عزا مورد پرستش و احترام قريش نيز بوده است. لات ايزدبانوی خورشيد، بهار، گندم، زمين و زاينده‌گی بوده است و معبد وی در طايف هم¬چنان برپاست. تصاوير وی معمولا روی بخوردان‌ها حک می‌شده است. منات ايزدبانوی تقدير، تجزيه، مرگ، حامی مرده‌گان و حامل جام مرگ يا تجسد مرگ بوده است که به صورت پيرزنی تصوير شده يا به صورت سنگ‌های سياه‌ رنگ تقديس می‌شده است.
در زمان ظهور اسلام، اين سه الهه، دختران الله دانسته می‌شده‌اند. «آن‌ها برای خداوند جزئی قرار دادند؛ انسان کفران کننده‌ی آشکاری است. آيا از ميان مخلوقاتش دختران را برای خود انتخاب کرده و پسران را برای شما برگزيده است؟ در حالی که هر گاه يکی از آن‌ها را به چيزی که برای خداوند رحمان شبيه قرار داده بشارت دهند، صورتش سياه شده خشمگين می‌گردد.
آيا کسی را که در ميان زينت‌ها پرورش می‌يابد و به هنگام جدل قادر به بيان مقصود خود نيست، فرزند خدا می‌دانيد؟»(زخرف ۱۵-۱۸) «از آنان بپرس آيا خداوند دخترانی دارد و پسران از آن ايشانست؟ آيا فرشته‌گان را مونث آفريديم و آن‌ها ناظر بودند؟ بدانيد که آن‌ها با اين تهمت بزرگ‌شان می‌گويند خداوند فرزند آورده، ولی آن‌ها به يقين دروغ می‌گويند. آيا دختران را بر پسران ترجيح داده است؟»(صافات ۱۴۹-۱۵۳) خدا پس از شکستن بت‌ها در زمان فتح مکه و پيراسته شدن از هر باور شرک‌آلود، جايگاه واقعی خود را در اسلام می‌يابد.
جايگاهی که بر خلاف تثليث در مسيحيت و تقابل يهوه با خدايان ديگر در يهوديت، تعين الوهيت و وحدانيت محض است. هگل می‌نويسد: «در اسلام قانون محدود شده‌ی يهوديت (يعنی الوهيت يهوه در برابر خدايان ديگر) توسعه‌ی فراگير می‌يابد و از اين رو غالب می‌شود. خدا ديگر نه امر محسوس بی ‌واسطه هم¬چون خدايان آسيايی،‌ بلکه هم‌چون قدرت نامحدود متعالی فراتر از کثرت جهان درک می‌شود. به اين ترتيب اسلام به اکيد‌ترين معنی جهان، دين تعالی است.» (۲) به اين ترتيب، خدا در اسلام از هر خصلت زنانه نيز مبرا شده، به عرصه‌ی تعالی - محال منتقل می‌گردد. خدا در تلقی اسلام به صورت امر نامحدود و متعالی و فراتر از هر چيز به ناممکن - غياب تبديل می‌شود و با اين تبعيد قدرت نامتناهی الاهی به محال، از هر امر زمينی - زنانه زدوده می‌شود. بنابراين، خدا در اسلام يک فالوس تحقق نيافته است، يک نا-زنانه‌گی، که به علت زدودن شدن هر امر زنانه از وجود متعالی¬اش امکان تعيين نمی‌يابد. موقعيتی به غايت متناقض و به علت همين تناقض به غايت نيرومند.
با اسلام، مردانه‌گی چنان مقامی می‌يابد که در طول تاريخ بی‌ سابقه بوده است. اين تاکيد بر مردانه‌گی، ريشه در تصوير ذهنی بی ‌مانند خدا در اسلام دارد. وحدانيت خدا جز به معنی وحدانيت جنسی نيست. در اسلام نيز هم‌چون تلقی فرويدی- ¬لکانی تنها يک جنسيت وجود دارد. با اين تفاوت که با برچيدن زنانه‌گی از حوزه‌ی واقعيت، مردانه‌گی تعين خويش را - که جز در اتحاد با زنانه‌گی صورت نمی‌پذيرد¬- از کف می‌دهد و برای بازيافتن حضور خويش به مثابه امر واقعی، دست به يک چرخش نادرست می‌زند: فاصله گرفتن هر چه بيش¬تر از زنانه‌گی و پيش¬تر رفتن در حوزه‌ی تعالی. مردانه‌گی در اسلام به علت غياب زنانه‌گی همواره ناقص و دور از دسترس است.

سه: اسلام دين خانواده نيست؟
کاوش در بايگانی اسلام نشان می‌دهد خانواده و دوگانه‌ی جنسی در شکل امروزی آن هرگز مورد تاکيد اسلام نبوده است. نه در زندگی پيغمبر اسلام، نه ديگر شخصيت‌های کليدی تاريخ اسلام و نه در قرآن، هرگز خانواده به شکل کامل آن تحقق نيافته است. پيغمبر اسلام يتيم است. در داستان اسماعيل، نيای همه‌ی اعراب، پدر حضوری منفی دارد (پدر، هاجر و اسماعيل را طرد می‌کند و ازين طريق اسماعيل آن کسی می‌شود که بايد بشود)، موسی در دامان فرعون بزرگ می‌شود، عيسی به خواست خدا تولد می‌يابد و غيره.
در زندگی¬نامه‌ی هيچ کدام از شخصيت‌های صدر اسلام نيز تاکيدی بر خانواده نمی‌يابيم. اگر چه بر ارضای ميل جنسی از طريق ازدواج همواره تاکيد می‌شود. به علاوه، تعدد زوجات غير از تاکيد مصرح آيه¬ی چهار سوره¬ی نسا در تاريخ اسلام نيز حضور قاطع دارد. خانواده به معنای ليبرال راست‌گرای امروزی آن در هيچ کجای بايگانی اسلام ديده نمی‌شود. بنابراين، ما با يک تناقض بنيادين روبروايم. چگونه خانواده در معنای امروزی آن از باورهای دينی حمايت می‌کند، که جايی در آموزه‌هايش برای خانواده وجود ندارد؟ تعدد زوجات يک¬سره متضاد با تلقی راست‌گرای امروزی از خانواده است.
بنابراين، چگونه نظام خانواده از اسلام پشتيبانی می‌کند؟ پاسخ اين پرسش در اين مطلب نيست که خانواده دستگاه توليد و بازتوليد اقتدار است، بلکه در اين نکته پنهان است که خانواده نظام توليد و بازتوليد محافظه‌کاری است. يعنی اقتدار در ساختار خانواده به سرکشی در برابر پدر¬مقتدر نمی‌انجامد، بلکه به عکس هر يک از اجزای سرکوب شده‌ی خانواده در عين محافظه‌کاری ضامن بقای ساختار آن است. (اين يک موقعيت ديالکتيکی محض و صورت ديگر اين پرسش است، که چرا توده‌های تحت ستم همين لحظه انقلاب نمی‌کنند؟) خانواده‌ در اسلام يک تفاوت اساسی با خانواده‌ی غيرمسلمانان دارد و آن تاکيد بر وحدانيت جنسی در برابر دوگانه‌ی جنسی است.
خانواده در اسلام بر اساس عشق دوطرفه - که مورد تاکيد ليبراليسم راست‌گرای امروزی است¬- تشکيل نمی‌شود، بلکه يک¬سره تحت سيطره‌ی وحدانيت جنسی است و اين نکته‌ای است که غالبا از نظر دور مانده است. به اين ترتيب، اگر چه تعدد زوجات‌ در اسلام براندازنده‌ی خانواده است، اما خانواده با حمايت قاطع از وحدانيت جنسی بنيادهای اسلام را استحکام می‌بخشد. همين طور خانواده با توليد و بازتوليد محافظه‌کاری، از ساختاری حمايت می‌کند که پيشاپيش براندازنده‌ی آن است. خانواده در برابر اسلام سرکشی نمی‌کند، بلکه ضامن بقای آن است.

چهار: بهشت جنسی
قرآن در توصيف بهشت همواره بر لذت‌های جنسی تاکيد دارد، اما اين لذت‌ها با وحدانيت جنسی پيوند ناگسستنی خورده‌اند. «و در آن باغ‌های بهشتی زنانی هستند، که جز به همسران خود عشق نمی‌ورزند. و هيچ جن و انس پيش از اين با آن‌ها تماس نگرفته است.»(رحمان ۵۶) «و نزد آن‌ها همسرانی زيبا چشم است، که جز به شوهران خود عشق نمی‌ورزند.»(صافات ۴۸) «و همسرانی از حورالعين دارند هم‌چون مرواريد پنهان در صدف.»(واقعه ۲۱-۲۲) «و همسرانی بلند مرتبه، ما آن‌ها را آفرينش نوينی بخشيديم و همه را دوشيزه قرار داديم.
زنانی که تنها به همسران‌شان عشق می‌ورزند و خوش‌زبان و فصيح و هم‌سن و سالند.»(واقعه ۳۴-۳۷) اگر چه اسلام کليد تعيين مردانه‌گی را يافته است، اما آن را به بهشت حواله می‌کند. بی‌ جهت نيست که تحقق بهشت زمينی نزد مسلمانان چنين به رويای لذت‌های جنسی آميخته است. اما آن چه بيش از همه در اين تصاوير به چشم می‌آيد، نگرش جنسی مطلق به زن در مقام يک لذت صرف است؛ لذتی باکره که همواره جمع بسته شده، لذاتی که بر وفاداری آن‌ها به شوهران‌شان تاکيد می‌شود. می‌توان دوباره تکرار کرد، که اسلام مطلقا جايی برای نگاه غيرجنسی به زن باقی نمی‌گذارد

۲. پاسخ ابوالحسن بنی صدر به ديدگاههای اسلاوی ژيژک
آقای ژيژک بر اصل ثنويت تک محوری (۳) در قرآن نگريسته و در نتيجه، واقعيت را وارونه ديده است، به دلايل زير:
۱. در قرآن چنين چيزی نيست که هرگاه با زن نامحرمی در خلوتگاهی بودی آنجا را ترک کن. از اتفاق، در قرآن هست که عايشه از لشگر جا ماند و با جوانی تنها شد و جوان او را به شهر آورد. هردو، در طول سفر با يکديگر تنها بودند و توانستند در برابر وسوسه آميزش جنسی مقاومت کنند. البته با وجود آنکه گفتند هيچ عمل جنسی واقع نشد، به دليل فرهنگ جنسی حاکم در ميان عربهای حجاز، مورد اتهام قرار گرفتند. قرآن در همين داستان در برابر اين فرهنگ ايستاده و آن را نقد می کند.
پس اين تصور که هرگاه زن و مرد در خلوت باشند بضرورت عمل جنسی واقع می شود، پيش از اسلام، در ذهن مردم عرب بوده است. می توان پرسيد منبع توليد اين فرهنگ چه بوده است؟ آيا دو دين يهود و مسيح نبوده اند که آنجا را در برگرفته بودند؟
آيه های سوره نور، اين طرز فکر را تغيير می دهد و انسان را، زن و مرد به طور يکسان، دارای توانائی تسليم نشدن به وسوسه می داند. و باز در قرآن می توان ديد که؛
- در سوره يوسف، همسر عزيز مصر، يوسف را به خلوت خود می خواند و به يوسف اظهار عشق می کند و می‌خواهد با او درآميزد. آيه می گويد يوسف به او و او به يوسف ميل جنسی داشتند اما يوسف خداوند را به ياد آورد و از آميزش جنسی سرباز زد. اين آيات به روشنی می گويند که ساخته ذهنی نويسنده، يکسره با آموزش قرآن در تناقض است.
- از نظرگاه قرآن، زن نيز می تواند در برابر وسوسه جنسی بايستد؛ بر خلاف برداشت «ديالکتيکی» ژيژک، در آيه ۳۳ سوره نساء از صفات زن يکی اينست که در غياب شوهر، خود را به وسوسه های جنسی نمی سپارد. اگر اين توانائی در زن نبود، صفت نمی شد. از اين گذشته، برداشت ژيژک از آيه ۳۳ سوره نساء نيز نادرست است. در آيه، سخن از تن ندادن زن به همخوابگی است و آيه روشهای برانگيختن او را به آميزش جنسی يادآور می شود. يعنی زن را نه تنها بر خلاف تورات که مالامال شهوت ترسيم می شود، تلقی نمی کند بلکه موجودی "خويشتن دار" می داند.


ابوالحسن بنی صدر

- توانائی خويشتن داری زن، در آيه های ديگر نيز به مردان گوشزد شده است: در سوره قصص، آيه های ۲۳ به بعد، به ماجرای دختران شعيب پيامبر می پردازد که برای چرای گوسفندان به صحرا می رفته اند و با حضور مردان در صحرا، خويشتن دار بوده اند. در سوره مريم، از آيه ۲۷، ببعد، اين يهوديان از خود بيگانه شده در زور هستند که مريم را سرزنش می کنند که مرتکب عمل زشت شده است و اين قرآن است که به پاکی او شهادت می دهد و آنهم از زبان عيسی، طفلی تازه بدنيا آمده. يعنی بارداری و به دنيا آوردن فرزند را نيز دليل قطعی بر وقوع عمل جنسی و اقدام زن به اين عمل نمی داند.
بنابراين، قرآن نه تنها، خلوت مرد با زن را دليل وقوع عمل جنسی نمی داند بلکه می گويد، اثبات عمل جنسی نامشروع موکول است به شهادت چهار تن به صورتی بسيار سختگيرانه. يعنی برای اثبات، نه تنها شهادت کمتر از ۴ تن، آنهم چهارتن عادل، را کافی نمی داند بلکه کار شهادت دهنگان کمتر از حد را مستوجب کيفر می داند (نساء، آيه ۱۵). و...

۲. ژيژک می گويد: خانواده از آن نوع که ليبراليسم راست گرا می پسندد، در اسلام نيست. آری از آن نوع نيست، اما اين بدان معنی نيست که خانواده در اسلام نيست. بلکه بدين معنی است که خانواده ی رسيده به مقام امامت (به مثابه نيروی محرکه توحيدی) در اسلام هست. خانواده ای که ازدواج زن و مرد، به معنای زوج شدن فضلهايی است که هر يک از آنها دارند. چنانکه خانواده پيامبر و خديجه و علی و فاطمه بودند. از اين منظر، پيامبر نيک می گفت که خديجه نيمی از نبوت بود.
بی اطلاعی ژيژک در اين باره کامل است. چرا که او نمی داند که؛
اولاً، تمام تلاش قرآن در آن زمان و مکانی که اصل بر تحقير جنس ماده بود بر اين محور شکل گرفته است که زن و مرد حتی المقدور برابری جويند و به آنها خاطر نشان می کند که حقوق انسانی آنها ذاتی آنهاست.
ثانياً، حقوقی که وضع می کند، برای دو همسر، جدا از يکديگر نيست، بلکه به لحاظ عضويت آنها در خانواده است. در حقيقت، به عنوان عضو خانواده برای هريک از زن و مرد، حقوق وضع می کند.
ثالثاً، قرآن تصريح می کند که از هر چيز زوج آفريده است. فيلسوفی که ژيژک است از اصل توحيد گويی بی اطلاع است. من اين موضوعات را به تفصيل و با استناد به تک تک آيات در کتاب "زن و زناشويی" (۴) آورده ام و از اين رو تفصيل بيشتر را به آنجا واگذار می کنم.

۳. ژيژک آيه هائی را به دلخواه خود نقل کرده است تا ادعای نادرستی را به کرسی بنشاند، بدين مضمون که در تعاليم اسلام؛ "وحدانيت خدا، وحدانيت جنسی است." اين مدعای عجيب از چند جهت مخدوش است؛
اولاً، بدآموزيهای فلسفه يونان و تعاليم منسوب به تورات، طرز فکر و رفتاری را در حجاز و شام آن زمان بوجود آورده بود که، بنا برآن، عرب، از زن و مرد، زن را دون انسان و خلق شده برای لذت جوئی مرد می پنداشت. در اينجا ژيژک نمی‌تواند بی تاثير از فلسفه يونان اظهار نظر کرده باشد. هرگاه به اساطير يونانی مراجعه کنيد، هر يک از خدايان، از زئوس گرفته تا آفروديته، تا پرومته، تا هراکلس تا اوديپ و... تا رويدادهايی که تصويری از روابط خدايان با انسان بدست می‌دهند، همگی نمادهای جنسی بودند. اما قرآن وارونه اين تصوير را بدست می دهد. آيه ها، به خداوند جنسيت مرد نمی بخشد، او را از تعیّن و بنا بر اين، از جنسيت آزاد می کند تا که توحيد را، در عرصه خانواده، توحيد زن و مرد حقوقمند بگرداند. چنانکه آيه ۱۵ سوره زخرف که مستند فيلسوف شده است، می گويد: «قرار دادند برای او، از بندگانش جزئی از او». اين کلام ربطی به جنسيت ندارد بلکه ربط مستقيم دارد به تعیّن زدائی از خداوند. زيرا آفريده را جزء آفريدگار قراردادن، متعیّن کردن خداوند و بدان، محروم کردن انسان از استقلال و آزادی است. بر فيلسوف بود که از ديد استقلال و آزادی به اين آيه و آيه های بسيار ديگر بنگرد. هرگاه چنين می کرد، در می يافت که نبود ارتباط انسان با خدا، بودشِ جبر است و بودشِ اين رابطه، بودشِ استقلال و آزادی اوست.
در آيه ۱۸ سوره زخرف نيز، باز تعیّن زدائی می کند. چرا که متعیّن بودن را ناتوانی توصيف می کند و فرزند قائل شدن برای خداوند را به معنای نقص و ناتوانی در خدا ذکر می کند و بنا براين، به انسان هشدار می‌دهد که بدين کار، يعنی ناتوان و متعیّن کردن خداوند است که مشرک می شوند. به بيان ديگر، ثنويت را اصل راهنما می کنند نه توحيد را.
ثانياً، قرآن در برابر اعراب که بنا بر همان بد آموزیِ اجتماعی ای که مطابق آن زن را دون انسان می دانستند و در مقام تخطئه خدای پيامبر، فرشتگان را زن می خواندند و خود پيامبر را نيز بخاطر نداشتن پسر و داشتن دختر، «ابتر» می گفتند، تصريح می کند که؛
• زن کوثر است، چشمه زندگی است. (سوره کوثر)
• در آيه های ۱۴۹ تا ۱۵۳ سوره صافات، نخست اصل فرزند نداشتن خداست (يعنی رد تعیّن) که مورد تأکيد قرار می گيرد (آيه ۱۵۲ ) . کلمه بکار رفته، ولد به مرد و زن می گويند. و در آيه ۱۵۳، می پرسد: آيا خداوند دختر را بر پسر بر گزيد؟ از قرار، فيلسوف معنای دلخواه خود را به آيه داده و پرسش دليل را، گزينش پسر و جنسيت مرد دادن به خدا گردانده است. حال اينکه اولاً، خداوند پسر را هم بر دختر برنگزيد و فرمود: "شما را از زن و مرد و قبائل و ملتها آفريديم برای اين که از يکديگر شناخته شويد. وگرنه کرامتمند ترين شما باتقواترين شماست". و ثانيا˝، پرسيدن از مدعيان که آيا شما بوديد و ديديد که خداوند فرشتگان را زن آفريد، سلب جنسيت مورد ادعا از فرشتگان است و نه ترجيح دادن به جنسيت مرد. چنانکه اگر می گفتند خداوند فرشتگان را مرد آفريد، همين پرسش را از مدعيان می کرد. بر فيلسوف است که بداند قرآن فرزند خدا خواندن عيسی را نيز بالکل نفی می کند.
ثالثاً، مادونی و مافوقی دو جنس زن و مرد، نقض توحيد است و بيانگر ثنويت تک محوری است که ضد کامل توحيد و همان شرکی است که قرآن به شدت نفی می کند و از آن به گناه بزرگ ياد می کند.

۴. ژيژک در آنچه در رابطه با بهشت نيز نوشته است، بر خطاست:
اولاً، زنان و مردان با هم به بهشت می روند. در آنجا، زنان نماد سکس – آنطور که در تورات است – نيستند. نماد انسان جامع، برخوردار از ابعاد و حقوق و فضلهايند. امر مهمی که ژيژک از آن بی اطلاع است اينست که در معاد، ولايت بر يکديگر نيز از ميان برمی خيزد و بنا بر نص قرآن، ديگر کسی بر ديگری، کمتر اختياری ندارد. پس زنان هرگز مال مردان نمی شوند. چنانکه مردان نيز مال زنان نمی شوند. بلکه اين دو، رها از رابطه مالکيت و ولايت، زوج امام (به معنای پيشرو و خودراهبر) را تشکيل می دهند.
ثانياً، از جمله فضلهای زن، يکی هنرمندی اوست. هنرمند بدين معنی که مرزهای هستی ممکن را در می نوردد و فضائی را بروی خود و مرد می گشايد، که ناممکن تصور می شد. وقتی مريم معجزه وار عيسا را می زايد می خواست اين امر را به انسان حالی کند که زن به معنای فراخنای بی کران، ناممکن را ممکن می کند. از ديد من، اين همانا فراخنای استقلال و آزادی انسان نيز هست. پس هم اين دنيا و هم در بهشت، زن نماد ممکن شدنِ ناممکن است. آيه ها که نقل کرده است، زن را نماد زيبائی کامل و تحقق بخش همه ناممکنها است. برای مثال: در آيه ۵۶ سوره رحمن، از «قاصرات الطرف»، يعنی زيبايان آزاده و پاک چشم، سخن گفته است که اِنس و جنی/جنسی آنها را لمس نکرده است. يعنی «شئی جنسی» نيستند و خود آزاده و خويشتن دار بوده اند. هرگاه ژيژک از اين ديد در قرآن می نگريست که اين متن از آغاز تا پايان، برای اين و آن دنيا، زن را چنان توصيف می کند تا اين تصور حاکم را که زن «شئی جنسی است» را از ذهن های مردان و زنان بيرون کند، و زن را صاحب فضلها و نماد زيبائی پاک خداوندی بشناساند، واقعيت (= بيان قرآن) را همان سان که هست، فهميده بود و بسا بر آن می شد با شئی شدن انسان، از زن و مرد و البته بيشتر زن، مبارزه کند.
شايد لازم بود او در برابر قرآن اين پرسش را صميمانه با خود در ميان گذارد که اگر قرآن زن را مساوی سکس می دانست، آيا بدين گونه همه رهنمودهای خويش را نقض نمی کرد؟ چرا که آفريده ای را که خود محض لذت بردن مرد آفريده است، چگونه ممکن است بتوان از او خواست عفتمند و پاک انديش و چشمه زار زندگی و مايه آرامش و... باشد. لاجرم می بايد، بنا بر طبيعت، زن انسانی عفتمند باشد تا بتوان او را از شئی شدن حفظ کرد.
آيه های سوره واقعه نيز، همين معنی را به مردان گوشزد می کند تا مگر طرز فکر خود را تغيير دهند و خويشتن را محور مسلط و زن را محور زير سلطه و وسيله لذت جنسی بردن خويش مپندارند.
و باز در آيه ۴۸ سوره صافات، تصوير زن در تورات است که مورد نقد شديد قرآن قرار می گيرد: در اين آيه قرآن بيان می کند که زن دون انسان و وسوسه گر مرد نيست، همسر مرد است و در بهشت است که همسری کامل خويش را بدست می آورد.
ژيژک، در نوشته خود، برداشتهای غلط ديگر نيز دارد. از جمله در باره حجاب و اين واقعيت که موسی در دامن همسر فرعون بار آمد و نه فرعون و...توضيح اين پرسش ها را يک به يک در جاهای ديگر و به ويژه در کتاب زن و زناشويی آورده ام.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانويس ها
۱- برگرفته شده از سايت کانون پژوهشی نگاه؛ http://www.negah1.com
۲- G.W.F. Hegel, Philosophy of Mind, Oxford: Clarendon Press 1971, p. 44
۳- برای آن دسته از خوانندگانی که اين اصطلاح را تا حدی غريب می پندارند لازم است توضيح داده شود که از ديد بنی صدر، «ثنويت تک محوری» در کنار «ثنويت دو محوری» مبنای فلسفه از دوران يونان باستان تا امروز تلقی می شوند. ثنويت يا دوآليسم در فلسفه غرب، اصل راهنمائی است که بر آن، نظريه های فلسفی ساخته شده اند و می شوند. بر اين اصل، فضای عقل آدمی به دو محور غير قابل توحيد محدود می شود. وقتی يکی از اين دو محور هميشه فعال و محور ديگر فعل پذير و تابع محور فعال تلقی شود- که در اين وضعيت فضای عقل تنگ ترين است- ثنويت تک محوری است. بنابر انديشه آزادی، ثنويت تک محوری ضد کامل اصل توحيد است. توحيد در مفهوم موازنه عدمی به معنای رها شدن از محدودکننده ها و باز شدن به روی هستی هوشمند، خدا، است. توحيد اصل راهنمائی است که به عقل، ﺁزادی و توان بازجستن بيان ﺁزادی را می دهد. در برابر، انديشه راهنمايی که اصل را در روابط انسان-خويشتنش، انسان- انسان، انسان-طبيعت و انسان-خدا نه بر توحيد بلکه بر رابطه مابين ضدها و انواع دوگانگی های مبتنی بر تضاد و خصومت می گذارد ثنويت نام دارد. اما اگر هرگاه دو محور در رابطه با يکديگر اثر گذار و اثر پذير و فعال و فعل پذير هستند، ثنويت را دو محوری می گويند. برای مثال، وقتی کسی بر اصل ثنويت تک محوری، برای «فقيه» ولايت مطلقه قائل می شود (= محور مطلقا فعال) و برای مردم وظيفه اطاعت (= محور فعل پذير) و ولايت را هم به « بسط يد بر جان و مال و ناموس مردم» تعريف می کند، اولاً از انسانی که خود او است و از ميليونها انسانی که مردم تحت حکم زور هستند و بسا از تمامی انسانها، بمثابه استعدادها و حقوقمندی ها، غافل می شود و ثانياً، ناگزير ولايت را قدرت مطلق بر اشخاص و اشياء معنی می کند و بدين وسيله از هرﺁنچه جز قدرت (= زور) است، غافل می شود.
۴- رجوع کنيد؛ http://enghelabe-eslami.com/ketab/zan-va-zanashoi.htm


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016