پنجشنبه 23 دی 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

احمق‌ها هم باور نمی‌کنند، مجتبی واحدی

مجتبی واحدی
ادعای قدرتمندی دولت مستأصل و کودتايی ايران آن‌چنان ناشيانه مطرح می‌شود که احمق‌ها هم آن را باور نمی‌کنند. حتی اگر اراده آن‌ها برای ترور برخی عناصر اپوزيسيون در خارج کشور و برخی سران جنبش سبز در داخل نيز، عملی گردد هيچ‌کس آن را نشانه خروج دولت کودتا از "استيصال" نخواهد دانست

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


رسانه کودتا در دو شب گذشته ، تبليغات وسيعی به راه انداخته است تا به زعم خود، ادعاهای وزارت اطلاعات ايران در خصوص «نفوذ به عمق اطلاعاتی اسرائيل» را باورپذير نمايد. اين نمايش تلويزيونی که «اعترافات عامل ترور شهيد عليمحمدی » ناميده شده است با آب وتاب فراوان و با تحليل های ويژه «کارشناس نمايانِ» رسانه مِيلی در قالب های گوناگون پخش شد تا به فرض دست نداشتن حاکميت ايران در اين اقدامات، ضعف غير قابل انکار وزارت اطلاعات در پيشگيری از انفجارها و اقدامات تروريستی ، تا حدی تحت الشعاع قرار گيرد .

البته در يک سيستم قضايی عادلانه و در يک حکومت استاندارد و قانونی ، اينگونه اعتراف گيری ها که بدون دسترسی متهم به وکيل و تحت شکنجه های شَديد اخذ می شود هيچگونه ارزشی ندارد و به اعتراف گيرندگان هم برای پوشاندن «حفره های واقعی اطلاعاتی » کمکی نمی کند . قاعدتاً سناريو نويسان اينگونه اقدامات نيز، در انتظار باور عموم مردم نيستند و تنهادر انديشه فريب برخی حاميان سنتی و با نفوذ حکومت می باشند اما در سوژه اخير، دُم خروس بسيار آشکارتر از موارد قبلی است و به نظر می رسد حتی احمق ترين حاميان دولت کودتايی نيز در دل به مبتدی بودن سناريو نويسان خواهند خنديد . اما قاعدتاً تهيه کنندگان اين گزارش، اهداف خاصی را تعقيب می کرده اند .

نخستين فرضيه در اين مورد آنست که برخی نشانه ها ، دست داشتن دولت کودتايی در اين ترور و ترور های مشابه بعدی را محتمل می سازد و دولت غير مشروع ايران ، اين سناريوی مسخره را طراحی نموده تا ابهامات فراوان در خصوص کوتاهی در« حفاظت از جان يک دانشمند سرشناس هسته ای » را به نحوی از اذهان پاک نمايد. آنچه اين ابهامات وسؤالات را بسيار گسترده کرد ادعای چند سال قبل احمدی نژاد بود که داستان مربوط به توليد انرژی هسته ای توسط يک دختر شانزده ساله در آشپزخانه منزل را تعريف کرد. او در ادامه اين داستان سرايی، از دستورخود مبنی بر گماشتن راننده و اسکورت برای آن دختر ، خبر داد.

کسانی که اين داستان سرايی احمدی نژاد را در ذهن داشتند نمی توانستند عدم مراقبت و حفاظت از يک دانشمند واقعی هسته ای را باور کنند اما هنگامی که اعلام شد مرحوم عليمحمدی، از علاقمندان و طرفداران جنبش سبز بوده است اين معما برای بسياری از مردم حل شد و انگشت اتهام در مورد اين ترور به طرف کسانی رفت که در ماههای پس از انتخابات هرنوع رفتار با مخالفان و منتقدان خود را مجاز می شمردند. البته عوامل ديگری نيز وجود داشت که بر بدگمانی ها در مورد سهم و نقش دولت کودتايی در فاجعه قتل دکتر عليمحمدی می افزود. اعمال محدوديت فراوان در برگزاری مراسم توسط خانواده و دوستان اصلاح طلب دکتر عليمحمدی در کنار سکوت يک ساله مقامات دولتی در مورد علت عدم محافظت از او عليرغم تأکيد مقامات دولتی بر اين نکته که «از وجود تهديد بر عليه دانشمندان هسته ای مطلع بوده و نسبت به آن هشدار داده بودند » برخی از عواملی بود که سوء ظن عليه دولت را تقويت می نمود.

با گذشت يک سال از مرگ مظلومانه اين استاد ايرانی ، مراسمی بسيار کم رونق برای آن مرحوم برگزار گرديد. اين بار نيز همانند مراسم تشييع ، تدفين وترحيم اوليه ، هيچيک از مقامات سرشناس دولتی در بزرگداشت او حاضر نشدند و اگر اين مراسم برای سهولت کنترل آن ، در دانشگاه تهران برگزار نمی شد احتمالاً رئيس دانشگاه تهران ونماينده رهبری در دانشگاهها - که تنها ميهمانان حکومتی مراسم سالگرد بودند - نيز در اين مراسم ديده نمی شدند . هنوز دو روز از افشـــــــای بی علاقگی مقامات دولتــــــی برای حضور در مراسم بزرگداشت عليمحمــــدی نگذشته بود که «شوی تلويزيونی» موسوم به اعترافات قاتل آن مرحوم با سر وصدای فراوان به روی آنتن رفت.

فريب کاران دولتی ، برای اينکه اعترافات مورد نظر خود را طبيعی جلوه دهند سناريويی بسيار مسخره در اختيار يک زندانی بينوا گذاشته بودند که برای درک نمايشی بودن آن تنها اندکی تأ مل لازم بود . مثلاً در بخشی از اعترافات اعلام می شد که فرد اعتراف کننده، مدت زيادی در اسرائيل آموزش ديده و در همان مدت، او را به مکانی برده اند که ماکتی کاملا دقيق از منزل شهيد عليمحمدی وجود داشته است . بنابر متن اعترافات ، در آن ماکت ، حتی جنس و شکل اسفالت، جدول و درخت نيز « کپی برابر اصل اسفالت ، جدول و درخت مقابل منزل عليمحمدی» بوده است .

اما سناريو نويسانِ نابخرد فراموش کرده بودند که نخستين سؤال اين خواهد بود که اطلاعات دقيق مربوط به موقعيت شغلی و مشخصات محل سکونت مقتول را کدام« جاسوس کار آزموده » از داخل کشور در اختيار اسرائيلی ها گذاشته است ؟آيا سيستم اطلاعاتی ايران که به عمق اطلاعاتی اسرائيل نفوذ پيدا کرده است (به ادعای وزير اطلاعات) از اين جاسوس يا جاسوسانِ کارکُشته که بايدآنها را عامل اصلی ترور عليمحمدی ناميد اطلاعاتی به دست آورده و توانسته آنها را دستگير نمايد؟ در ضمن ، کسی که تنها مأموريت او، رساندن« موتور سيکلت بمب گذاری شده » به درب منزل قربانی و رها کردن آن در آن محل بوده ، چه نيازی به کسب اطلاع از جنس اسفالت و جدول در محل مأموريت خود داشته است ؟ البته در متن اعترافات ، نکات شنيدنی ديگری نيز وجود داشت . از جمله اينکه در يک دوره دوروزه ، تيراندازی تا مرحله « هدف قرار دادن اهداف متحرک » به او آموزش داده شده است ! کسانی که کوچک ترين اطلاعی از روند آموزش تير اندازی دارند می دانند که ماهرترين تيراندازان نيز در يک دوره دو روزه موفق به يادگيری تيراندازی به اهداف متحرک نمی شوند.

پس ، با اطمينان می توان گفت طولانی کردن داستان و تأ کيد بر جزئيات ، هدفی جز طبيعی جلوه دادن اعترافات ندارد . نيازی به تأکيد نيست که هيچيک از اعترافات پخش شده ، دارای ارزش حقوقی و حتی اسلامی نيست زيرا اولاً اعتراف کننده ، از زمان دستگيری تا هنگام قرار گرفتن در برابر دوربين های تلويزيونی ، از دسترسی به وکيل يا اعضای خانواده خود محروم بوده وثانياً سابقه سياه سيستم اطلاعاتی ايران در اخذ اعتراف در زير شکنجه و نيز نسبت دادن امور موهوم به اشخاص موهوم تر، اعتماد به اعترافات تلويزيونی در ايران را غير ممکن می سازد. اما به فرض پذيرش اين اعترافات ، اين سؤال بزرگ در پيش روی سيستم اطلاعاتی ايران قرار خواهد گرفت که « چه کسانی از درون دستگاههای حکومتی ايران ، موقعيت ممتاز هسته ای دکتر عليمحمدی و اطلاعات مربوط به رفت و آمد او را به صورت دقيق ، در اختيار طراحان ترور قرار داده اند؟» ساده ترين پاسخ به اين سؤال اينست که ترور، در داخل کشور و توسط کودتاچيانی که با ديدگاههای سياسی مقتول اختلاف داشته اند ، طراحی و اجرا شده است . با اين فرض ، ديگر نيازی نيست که سيستم اطلاعاتی ايران رابرای پاسخگويی در مورد کشفيات آنها از «عمق اطلاعاتی دشمن صهيونيستی» در مورد جمع کنندگان اطلاعات شغلی و شخصی دکتر عليمحمدی به زحمت بيندازيم . در غير اينصورت ، سيستم اطلاعاتی ايران ، به جای رجزخوانی بايد اعتراف نمايد که حداکثر دستاورد آن - در صورت صحت اعترافات - دستگيری يک مهره سوخته بوده که برای اسرائيلی ها هيچگونه ارزشی نداشته و تا ماهها بعد از انجام ترور ، اور ا در ايران رها کرده اند . حتی ممکن است اسرائيلی ها برای رد گم کردن ومصون نگهداشتن عناصر اصلی خود، امکان دسترسی سربازان گمنام احمدی نژادبه اين مهره را فراهم کرده باشند . اين نکته ، بديهی تر از آن است که دستگاه اطلاعاتی ايران با داشتن تجربه دهها ترور در خارج از کشور، از آن بی اطلاع باشد زيرا سابقه ترورهای طراحی شده توسط اسرائيل و ساير سرويس های پيچيده اطلاعاتی نشان می دهد که عوامل ترور را در اسرع وقت از کشور محل عمليات ، خارج می سازند تا « عمق اطلاعاتی » آنها از دسترس ديگران خارج شود .

لذا به نظر می رسد عناصر با تجربه سيستم اطلاعاتی ايران، به هنگام پخش اعترافات تلويزيونی ، به ساده لوحی «عروسک وزير اطلاعات» خنديده اند و از فريب کاری احمقانه «عروسک گردانان» انگشت حيرت به دندان گرفته اند. البته ممکن است با طرح مکرر اينگونه سؤالات ، چند جوان بيگناه ديگر را در برابر دوربين های سيمای جمهوری اسلامی قرار دهند و در يک اقدام انفعالی ،‌ آنها را عوامل شناسايی مرحوم عليمحمدی يا «مأمور نمونه برداری از اسفالت و جدول مقابل منزل آن مرحوم برای ساخت ماکت دقيق در اسرائيل » معرفی نمايند اما چنين اقداماتی تنهازمانی معتبر خواهد بود که چهره های مشخصی به مردم معرفی شوند که درون دستگاههای دولتی ايران به ويژه سازمان انرژی اتمی فعاليت داشته و از نقش عليمحمدی در اقدامات حساس هسته ای ايران ، با خبر بوده اند .

اما سه نکته جالب ديگر وجود دارد که می تواند معياری برای بررسی « صحت ادعا ها وقدرت نمايی های سيستم اطلاعاتی ايران» باشد . نخست ، ادعاهای مکرری است که پس از بمب گذاريهای متعدد ماههای گذشته ، توسط مقامات اطلاعاتی ايران مطرح شد . پس از انفجار در مراسم روز ارتش در مهاباد و همچنين پس از انفجارهای زاهدان و چابهار، مقامات امنيتی ايران ، بلافاصله از نقش اسرائيل در اين انفجارها خبر دادند و پس از آن نيزمدعی شناسايی يا دستگيری سرشاخه های اين عمليات شدند اما تاکنون گزارشی از اعترافات متهمان و دست اندرکاران اين عمليات تروريستی در اختيار مردم قرار نداده اند . آيا نمی توان حدس زد که در موارد گذشته، نتوانسته اند يک زندانی بينوا را بفريبند و او را به اعتراف تلويزيونی دروغ وادار کنند؟

نکته دوم، مرتبط با سخنان وزير اطلاعات ايران درمورد «سرنوشت عليرضا عسگری معاون سابق وزارت دفاع ايران» است که در مصاحبه دو روز قبل او مطرح شد. حيدر مصلحی در حالی در اين مصاحبه از سرنوشت عسگری در زندان های اسرائيل اظهار بی اطلاعی کرد که تنها چند دقيقه قبل از آن ، از « نفوذ دستگاه اطلاعاتی ايران در عمق اطلاعاتی صهيونيست ها » خبر داده بود !

اما نکته سوم که نسبت به دو نکته ديگر از اهميت بيشتری برخوردار است و خبررسانی های اطلاعاتی و امنيتی ايران را کاملاً بی اعتبار می سازد مجموعه اخبار شنيدنی است که در طی يک هفته، در خصوص دستگيری يک «زن جاسوس امريکايی‌» در رسانه های رسمی ايران منتشر شد . روز شانزدهم دی ماه هشتاد ونه ، خبرگزاری دولتی فارس ، طی خبر شماره ۸۹۱۰۱۶۰۵۲۷ اعلام کرد: « حدود يک هفته پيش يک جاسوس زن آمريکايی که نامش حال تالايان است توسط مأموران گمرک نوردوز دستگير شد . اين زن امريکايی پنجاه وپنج ساله در حالی بدون ويزا از خاک ارمنستان وارد ايران شده بود که در دندان های خود ، تجهيزات فنی جاسوسی (ميکروفون) کار گذاشته بود و توسط مأموران امنيتی دستگير شد . اين جاسوس امريکايی ، بعد از دستگيری توسط مأموران امنيتی کشورمان ، گفت که اگر جمهوری اسلامی ايران ، اورا به ارمنستان تحويل دهد توسط نيروهای امنيتی اين کشور کشته می شود».

خبر بعدی در اين زمينه ، روز هجدهم دی ماه توسط خبر گزاری مهر و ساير رسانه های حکومتی با تبليغات فراوان به اطلاع مردم رسيد که « امير سرتيپ دوم احمد گراوند جانشين فرمانده مرزبانی پليس کشور ظهر امروز شنبه در نشستی با حضور خبرنگاران گفت که هال فالايان سی وچهار ساله، زن جاسوسی است که از طرف امريکايی ها مأموريت فيلمبرداری از نوار مرزی جلفا از طريق دستگاههای پيشرفته را داشت. اين تبعه امريکايی در تاريخ پانزدهم دی ماه توسط مأموران پاسگاه مرزی جلفا در پُل نودوز دستگير شد . اين زن به عنوان تروريست - احتمالاً منظور همان توريست است - با تجهيزات پيشرفته مشغول فيلمبرداری بوده ودر حال حاضر تحويل اداره اطلاعات شده است ».

روز بعد ، خبر گزاری فارس از روانی بودن زن دستگير شده خبرداد و ساعاتی بعد نيز اين خبر افتخار آميز بر روی خروجی سايت های خبری قرار گرفت که «شبکه خبری العالم دستگيری يک زن آمريکايی به اتهام جاسوسی توسط نيروهای مرزی ايران را تکذيب کرد.

به گزارش ايسنا، خبرگزاری رويتر گزارش داد: شبکه تلويزيونی عرب زبان العالم به نقل از منابعی که به نام‌شان اشاره نکرد گزارش داد: اين زن می‌خواست غيرقانونی وارد ايران شود اما از ورودش جلوگيری شد ».

ملاحظه فرموديد ! زنی که يک هفته در مورد جاسوسی او با تجهيزات پيشرفته امريکايی خبر رسانی می شد تا قدرتمندی دستگاههای امنيتی ايران در شناسايی و دستگيری جاسوسان امريکايی، پوزه مستکبران را به خاک بمالد اصلاً وارد خاک ايران نشده است .

توجه به نکات بالا و نمونه های فراوان ديگراز دروغ پردازی های مشمئز کننده احمدی نژادی ها نشان می دهد که ادعای قدرتمندی دولت مستأصل و کودتايی ايران آن چنان ناشيانه مطرح می شود که احمق ها هم آن را باور نمی کنند . حتی اگر اراده آنها برای ترور برخی عناصر اپوزيسيون در خارج کشور وبرخی سران جنبش سبز درداخل نيز ، عملی گردد هيچکس آن را نشانه خروج دولت کودتا از « استيصال » نخواهد دانست . البته همه انسان دوستان بايد به فکر سرنوشت چند جوان «فريب خورده» يا «شکنجه ديده» باشند که احتمالاً در ادامه روند اعتراف گيری های دروغين ، به کشتن هموطنان خود متهم خواهند شد تا انگشت اتهام از دولت کودتايی ايران که به صورت مستقيم يا غير مستقيم عامل اصلی اين ترورهاست به طرف دشمنان موهوم داخلی يا خارجی برگردد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016