چهارشنبه 6 بهمن 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آيا انقلاب ايران يک انقلاب مذهبی بود؟ خصلت‌شناسی انقلاب اسلامی ـ بخش چهارم، جمشيد فاروقی، تهران ريويو

جمشيد فاروقی
قائل شدن گرايش‌های گوناگون برای انقلاب ايران به معنی آن نيست که رهبری مذهبی اين انقلاب، همه اين گرايش‌ها را نمايندگی می‌کرده است، بلکه اين گرايش‌ها حکايت از محرک‌های متفاوتی دارد که جامعه ايران را در سطحی گسترده به رويارويی با دولت پهلوی کشيده است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در گفتارهای پيشين به گسست‌ها و پيوست‌های ناشی از انقلاب و برخی از خصلت‌های آن پرداختيم. گفتار مربوط به خصلت‌شناسی انقلاب ايران را با بررسی خصلت مذهبی اين انقلاب پی می‌گيريم. نگاهی به تحليل‌های عرضه شده پيرامون انقلاب ايران حکايت از آن می‌کند که برخلاف خصلت اجتماعی انقلاب ايران که کمابيش مورد توافق پژوهشگران قرار دارد، خصلت مذهبی اين انقلاب از سوی همه پژوهشگران به يکسان مورد پذيرش واقع نشده است. در گفتار کنونی نگاهی خواهيم داشت به مبانی نظری مربوط به ماهيت و گرايش غالب انقلاب و در گفتارهای بعدی نمونه‌هايی از تحليل‌های پژوهشگران پيرامون خصلت مذهبی انقلاب ايران را مورد بررسی قرار خواهيم داد.

بسياری از تحليل‌گران انقلاب ايران را “انقلاب اسلامی” ناميده‌اند. گزينش عنوانی برای يک انقلاب امری اختياری و ذهنی نيست، بلکه برآمده از آن چيزی است که پژوهشگران ماهيت يا “ذات” انقلاب می‌نامند. در گفتارهای پيشين بر اين نکته تاکيد شد که در سلسله مقالاتی که پيرامون خصلت‌شناسی و بازخوانی انقلاب ايران منتشر می‌شوند، ما بين “انقلاب ايران” و “انقلاب اسلامی” تفاوتی قائل نمی‌شويم و اين دو را به لحاظ سياسی مترادف يک‌ديگر می‌دانيم. حال پرسش اين است که آيا “انقلاب ايران” واقعا يک “انقلاب اسلامی” بود؟ يا به سخن ديگر آيا می‌توان انقلاب ايران را يک انقلاب مذهبی دانست؟ و اگر اين انقلاب، انقلابی مذهبی نبود، پس چه الزامی برای بهره گرفتن از صفت “اسلامی” برای ناميدن آن وجود دارد؟

اگر انقلاب صنعتی انقلابی است در صنعت و انقلاب علمی انقلابی است در علم، آيا انقلاب اسلامی انقلابی است در اسلام؟ يا انقلابی در فقه اسلامی؟ يا انقلابی است اجتماعی و سياسی توسط نيرويی که از دين استفاده‌ای ابزاری و ايدئولوژيک کرده است؟ به اين پرسش‌ها در مجموعه اين گفتارها خواهيم پرداخت.

نگاهی گذرا به پژوهش‌های منتشر شده پيرامون انقلاب ايران حکايت از آن دارد که پژوهشگران درک واحد و مشابهی از ماهيت اين پديده تاريخی نداشته و به انقلاب ايران و ماهيت آن از منظرهای گوناگونی می‌نگرند. انقلاب ايران هم‌چون هر انقلاب ديگری، رويدادی بی‌‌همتا (unique) و منحصر به فرد است و از آن‌جا که دامنه تغييرات و پی‌آمدهای سياسی، اجتماعی و فرهنگی آن از سطح جابه‌جايی صرف در آرايش نيروها و توزيع قدرت سياسی فراتر می‌رود، پديده‌ای نادر است.

تشخيص ماهيت و گرايش غالب يک انقلاب تنها از طريق خصلت‌شناسی آن انقلاب ممکن است و همين امر دسته‌بندی آن انقلاب را در زيرمجموعه‌های بزرگ‌تر ممکن می‌سازد. اما بديهی است که خصلت “بی‌همتايی” انقلاب که ناظر بر جنبه‌های ويژه و منحصر به فرد آن انقلاب است، زمينه‌های تمايز آن انقلاب از ساير انقلاب‌ها را فراهم می‌آورد، اما به کار دسته بندی آن انقلاب در زير مجموعه ساير انقلاب‌ها نمی‌آيد.

گونه‌شناسی تحليلی (analytical typology) انقلاب‌های مختلف مبتنی است بر تجربه‌ای نظری که با عزيمت از آن، ماهيت انقلاب‌ها با يک‌ديگر مقايسه شده و اين انقلاب‌ها دسته‌بندی می‌شوند. در واقعيت امر، پذيرش تعريفی تئوريک از ماهيت انقلاب‌ها امر گونه‌شناسی آن‌ها را به‌مثابه انقلاب‌های دموکراتيک، سوسياليستی، صنعتی، علمی و… ممکن و ميسر می‌سازد.

هر انقلابی را می‌توان از دو منظر متفاوت نگريست. نخست از منظر ويژگی‌ها و مشخصه‌های منحصر به فرد آن و دوم از منظر تشابهات و نقاط اشتراک آن انقلاب با رويدادهای نظير خود. نکته مهم و تعيين کننده در تعريف يک انقلاب آن است که اين دو عرصه نظری متفاوت به طور هم‌زمان مورد توجه قرار گيرند. يعنی مجموعه آن خصلت‌هايی که يک انقلاب را از ساير انقلاب‌ها متمايز می‌سازد و آن خصلت‌هايی که زمينه‌های مقايسه و دسته‌بندی انقلاب‌ها را فراهم می‌آورد.

تعريف انقلاب هم‌چون تعريف هر پديده و شئی ديگری “مرزکشی” بين آن و غير آن است. اين مرزکشی البته همه خصلت‌ها و خصوصيات آن را می‌بايست شامل شود. تعريف انقلاب از اين منظر تفاوتی با تعريف يک شئی ندارد. مثالی بياوريم.

تعريف “طلا” از اين قرار است: طلا يک فلز است. فلزی زرد رنگ است. فلزی براق است. قابليت انعطاف دارد و در عين حال چکش‌خوار است. طلا فلزی شکل‌پذير است. طلا فلزی کمياب است و از اين رو فلزی گران‌بهاست. طلا معمولا به طور خالص يافت نمی‌شود، از وزن مخصوص بالايی برخوردار است، وزن اتمی آن ۱۹۶ است و …

اگر به تعريفی که از طلا عرضه کرديم دقت کنيم در می‌يابيم که طلا در فلز بودن خود در زير مجموعه فلزات قرار می‌گيرد و به علت جرم اتمی‌اش از ساير فلزات متمايز می‌شود. ساير خصلت‌ها و خصوصيات طلا و از آن جمله براق بودن آن، چکش‌خوار بودن آن، منعطف بودن آن و… در اين يا آن فلز نيز ديده می‌شود. بنابراين تنها آن تعريفی از طلا صحيح است که هم خصلت‌های عام آن را شامل شود، يعنی همان خصلت‌هايی که امکان دسته‌بندی اين فلز در زيرمجموعه‌های متفاوتی را ممکن می‌سازد و هم خصلت‌هايی که آن را از ساير فلزات و غيرفلزات متمايز می‌کند. تعريف انقلاب و از آن جمله تعريف انقلاب ايران نيز شامل همين قاعده می‌شود.

به سخن ديگر، يک انقلاب را می‌توان در دو سطح خرد يعنی پرداختن به ويژگی و ‌ مشخصه‌های منحصر به فرد آن انقلاب و کلان، يعنی بر بستر آن خصلت‌های عامی که در چنين انقلاب‌هايی روی می‌نمايند، مورد ارزيابی قرار داد. مهم اما آن است که ما در تعريف انقلاب، از هر دو سطح خرد و کلان بررسی آن بهره گيريم. همه پژوهشگران البته اين قاعده را رعايت نکرده‌اند و عدم رعايت اين قاعده منطقا ره به خطا می‌برد.

تعريف يک انقلاب تنها بر بستر “بی‌همتايی” آن، يعنی با عزيمت از خودويژگی‌های آن انقلاب منجر به آن می‌شود که ما از آن انقلاب نتوانيم تعريفی عرضه کنيم که زمينه‌های مقايسه سياسی و اجتماعی آن را با ساير انقلاب‌ها فراهم آورد. پژوهشگرانی که مدعی شده‌اند تجربه نظری پيرامون انقلاب‌های مذهبی وجود ندارد، در عمل، گستره اين انقلاب را تا حد ظرفيت مذهبی آن فروکاسته‌اند. حال آن‌که تعريف يک انقلاب صرفا بر بستر تشابهات آن با ساير انقلاب‌ها نيز مانع از ديدن ويژگی‌های آن انقلاب می‌شود.

انقلاب ايران ظرف سه دهه گذشته بارها موضوع نگرش ابتر اين يا آن دسته از تحليل‌گران بوده است. پژوهشگران مذهبی و به‌ويژه گروهی از تحليل‌گران که گذران زندگی خود را وام‌دار حاکمان هستند، ظرف سی سالی که از انقلاب می‌گذرد، همواره کوشيده‌اند انقلاب ايران را بر بستر ويژگی‌های آن تعريف کنند.

اگر به انقلاب ايران نيک بنگريم، بی‌ترديد شاهد آن خواهيم بود که خصلت مذهبی رهبری اين انقلاب و برآيند نامتعارف سياسی آن و تحولات فرهنگی ناشی از آن، به اين انقلاب رنگی مذهبی می‌زند. از اين منظر می‌توان گفت که انقلاب ايران در قياس با ساير انقلاب‌ها پديده‌ای بی‌نظير است و هيچ انقلاب ديگری را نمی‌توان يافت که رهبر يا رهبرانش از مذهب چنين استفاده ابزاری کرده باشند. اما قائل شدن خصلتی مذهبی برای اين انقلاب بخشی از حقيقت انقلاب ايران است و نه همه حکايت آن.

پرداختن به انقلاب ايران از منظر ويژگی‌های آن، ارزيابی آن را محدود به گستره خرد و محلی می‌کند، و عملا از اين انقلاب، يک انقلاب مذهبی می‌سازد. بر پايه اين نگرش، گويا مردم ايران تحت رهبری آيت‌الله خمينی برای حاکم کردن شريعت و شرعی کردن قوانين جزايی و مدنی و استقرار يک حکومت الهی شريعت‌مدار انقلاب کرده و با به قدرت رساندن دولتی اسلامی در صدد مهيا کردن زمينه‌ها برای ظهور امام غايب بوده‌اند. چنين تحليلی از انقلاب ايران در پی يک بررسی گذرای تاريخی اين رويداد و بازبينی شعارهای مردم در دوره‌های متفاوت جنبش اعتراضی، بی‌مايگی و سستی خود را آشکار می‌سازد.(۱)

خطای نظری بررسی انقلاب ايران در سطح خرد با کلان‌نگری روشنفکران چپ تکميل می‌شود. روشنفکران چپ، به ويژه در سال‌های پس از انقلاب با ناديده گرفتن ويژگی‌های اين انقلاب و از آن جمله خصلت مذهبی رهبر کاريسماتيک آن، آيت‌الله خمينی، تنها به خصلت‌های عام انقلاب توجه کرده و در تحليل خود عملا تفاوتی بين اين انقلاب و مثلا انقلاب روسيه قائل نشده و کوشيده‌اند سير تحولات سياسی و اجتماعی ايران را از گاه‌شمار تجربه انقلاب روسيه بخوانند.

برای ارزيابی صحيح انقلاب ايران در هر دو سطح خرد و کلان می‌بايست از اين پرسش پايه‌ای حرکت کرد: گرايش غالب و هادی جنبش اعتراضی مردم که منجر به سقوط حکومت پهلوی شد و دولتی اسلامی را پديد آورد، کدام بود؟ پاسخ به اين پرسش ما را به فهم ماهيت انقلاب ايران نزديک می‌کند.

در گفتارهای پيشين بر اين نکته تاکيد ورزيديم که يک انقلاب و آن هم يک انقلاب اجتماعی يک پديده چند علتی است. انقلاب ايران در عين حال انقلابی توده‌ای بود و توانست اقشار وسيع اجتماعی را با خود همراه سازد. اين چنين است که نمی‌توان پذيرفت همه اقشار و نيروهايی که در لحظه‌ای از تاريخ انقلاب به نيروهای محرکه آن پيوستند، همه متاثر از يک ايده بوده و هدف واحدی را دنبال می‌کرده‌اند. از اين رو، قائل شدن صرفا يک گرايش برای توضيح يک انقلاب اجتماعی کفايت نمی‌کند.

از جانب ديگر محدود کردن تاريخ يک انقلاب تنها به دوره کوتاه حاکم شدن موقعيت انقلابی بر جامعه خطاست و می‌تواند منجر به ارزيابی خطا از اين انقلاب شود. بنابراين، گستره ارزيابی و بررسی انقلاب ايران را نمی‌توان و نمی‌بايست به ماه‌های شهريور تا بهمن‌ماه سال ۱۳۵۷ محدود کرد.

آناتومی جنبش اعتراضی-انقلابی ايران که به پيروزی انقلاب و قدرت گيری يک دولت اسلامی در ايران انجاميد، حکايت از گرايش‌های مختلفی دارد که هم همراهی بخش وسيعی از اجتماع با آن انقلاب را توضيح می‌دهد و هم هدف‌های متفاوت و متنوعی که محرک شرکت در جنبش اعتراضی بوده است. از اين منظر می‌توان گفت که انقلاب ايران، انقلابی بود ضد سلطنتی (anti-monarchical)، ضد يکه‌سالاری (anti-autocratic)، دموکراتيک، عدالت‌خواهانه، اسلامی(۲) و ضد امپرياليستی.

قائل شدن گرايش‌های گوناگون برای انقلاب ايران البته به معنی آن نيست که رهبری مذهبی اين انقلاب، همه اين گرايش‌ها را نمايندگی می‌کرده است، بلکه اين گرايش‌ها حکايت از محرک‌های متفاوتی دارد که جامعه ايران را در سطحی گسترده به رويارويی با دولت پهلوی کشيده است. از آن گذشته، خصلت ضد يکه‌سالاری (anti-autocratic) لزوما به معنی خصلتی دموکراتيک نيست.

گرايش ضد سلطنتی (anti-monarchical) انقلاب ايران با چاشنی ضد امپرياليستی خود لحظه به لحظه در جنبش اعتراضی-انقلابی ايران به گرايش غالب بدل شد. انحصار رهبری جنبش اعتراضی در دست روحانيون و به‌ويژه به واسطه رهبری کاريسماتيک آيت‌الله خمينی عملا منجر به کاهش نقش گرايش دموکراتيک جنبش اعتراضی-انقلابی مردم شد. از جانب ديگر خصلت آنتی‌ اتوکراتيک انقلاب ايران به مقابله با اتوکراسی پهلوی محدود گشت. همين محدود شدن مقابله با اتوکراسی پهلوی خود را در بازتوليد اتوکراسی و بنيان نهادن يک حکومت توتاليتر مذهبی پس از پيروزی انقلاب نشان داد.

شعار “بحث بعد از مرگ شاه” که توسط روحانيون و هواداران آن‌ها تبليغ می‌گشت عملا برآمده از سياست زيرکانه‌ای بود که توسط آيت‌الله خمينی دنبال می‌شد. وی دريافته بود که فصل مشترک همه گرايش‌های ضد حکومتی در ايران نهاد سلطنت و به‌ويژه سلطنت پهلوی است. شعار “بحث بعد از مرگ شاه” عملا کانونيزه کردن همه نيروها و اعتراض‌ها بر سر سرنگونی حکومت پهلوی بود. انقلاب ضد سلطنتی اما مضمون روشن و شفافی نداشت. همين امر به روحانيون و رهبر کاريسماتيک انقلاب، آيت الله خمينی اين امکان را داد که با کسب رهبری جنبش اعتراضی “توی دهان دولت بزند” و “دولتی را تعيين کند” که هيچ تعريف روشنی از آن به مردم عرضه نشده بود. در رفراندوم ۱۲ فروردين ۱۳۵۸ نام اين “دولت بی‌هويت” جمهوری اسلامی اعلام شد، “نه يک کلمه کم، نه يک کلمه زياد”!

انقلاب ايران به وضوح نشان داد که هرگاه يک انقلاب ضد سلطنتی با گسترش مشارکت مردم در تصميم‌گيری‌ها همراه نشود، لزوما به دموکراتيزه شدن مناسبات جامعه و دولت ره نمی‌برد. بنابراين گرايش دموکراتيک جنبش اعتراضی-انقلابی مردم در اثر رهبری روحانيون به گرايشی ضد سلطنتی بدل شد و گرايش آنتی اتوکراتيک اين جنبش به تدريج رنگ باخت و در سايه گرايش‌های مذهبی روحانيون قرار گرفت.

————————

پانويس‌ها:
[۱] - به اين موضوع در ادامه اين گفتارها خواهيم پرداخت.

[۲] – بديهی است که بخشی از روحانيون با عزيمت از اسلام سياسی از همراهی خود با جنبش اعتراضی-انقلابی، اهداف مذهبی خود را دنبال می‌کردند. اما آنان زيرکانه از طرح اين اهداف در ماه‌های پيش از پيروزی انقلاب اجتناب ورزيده و سخنرانی‌ها و اظهارات خود را بر گرايش‌های عدالت‌خواهانه، ضد امپرياليستی، ضد يکه‌سالاری و ضد سلطنتی منطبق ساختند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016