یکشنبه 29 اسفند 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

برخيز وُ بيفشان وُ بباران ما را، رضا مقصدی

غم نيست دوباره قامت افراز و بخوان! / جان را به اميد، شادمان ساز و بخوان! / سرمست‌تر از سپيده، برخيز وُ برقص! / آتش به دلِ زمانه انداز وُ بخوان!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



دستت را سبز می خواهم ، دلت را نيز.
جانت را آبی می خواهم ،عشقت را نيز.
جهانت را سپيد می خواهم ، آرزويت را نيز.
بهار را بذر افشان ِ سرزمين ِ خويش.
دست وُ دل وُ جان وُ جهانت را سلام می گويم
که نوروز را به جشن نشسته يی .
ايران ِ جانت گل افشان باد.

بگشا! بگشا! دريچه ها را بگشا!
بر خاطره ها دريچه هارا بگشا!
با تو دل ِ من هوای ديگر دارد
شادی ِ مرا دريچه ها را بگشا!

***

بگذار بهار، از تو آغاز شود
آواز ِ خجسته ی تو ، پرواز شود
ای عاطفه ی شکفته ! ما را بنواز!
زيباست هر آنچه با تو دمساز شود

***

سودا زده ام، دوباره بشناس مرا
سرشار کن از ترانه ی ياس مرا
هيهات چه دور ماندم از شور ِ حيات
باز آ وُ ببر به سمت ِ گيلاس مرا

***

در سينه اگر هزار خنجر داريم
انديشه ی عاشقانه در سر داريم
برگِ دل ما بهار ِ بی مرگ شده ست
بر گستره ی سپيده ،بستر داريم

***

باران ، باران، دوباره باران آمد
مهمان ِ زلال ِ شاخساران آمد
آمد که اميد ِ کِشته را سبز کند
ياران ! باران، به کشتزاران آمد

***


از پونه، پيام ِ آشنا می آيد
عطر ِ علف از عاطفه ها می آيد
خيزيد و ُ به روی عاشقان، گل ريزيد
ای منتظران ! بهار ِ ما می آيد

***

در صبح ِ شکوفه، در برت می خواهم
شبنم زده وُ تازه ترت می خواهم
آن دم که به ساحل ِ تو نزديک ترم
دريا ـ دريا ،بيشترت می خواهم

***

غم نيست دوباره قامت افراز و ُ بخوان !
جان را به اميد ، شادمان ساز و ُ بخوان !
سرمست تر از سپيده ، برخيز وُ برقص!
آتش به دل ِ زمانه انداز وُ بخوان!

***


سخت است زمانه، سخت ، شعری بنويس !
از خنده ی خوب ِ بخت، شعری بنويس!
شاعر! تپش ِ بنفشه ها را بِنِگار!
از سبز ترين درخت ، شعری بنويس!

***

برخيز وُ بيفشان وُ بباران ما را
سبز است ترانه ی بهاران مارا
ای شعله ی هر شکفته ! ای آتش ِ عشق !
برخيز وُ برانگيز وُ بسوزان مارا!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016