دوشنبه 15 فروردین 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چهره ماندگار جنبش دانشجويی، مهدی عربشاهی

مهدی عربشاهی
شايد کم‌تر کسانی بوده‌اند که در عرصه سياست در سن ۳۰ سالگی به اعتبار و محبوبيت دست پيدا کنند و بهاره امروز يکی از آن‌ها است. به گمان من بهاره در ميان کنشگران سياسی و اجتماعی ايران نامی ماندگار خواهد شد و از آن گروهی خواهد بود که بر سر آرمان‌های خود استوار می‌مانند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


از همان ابتدا که سنگ بنای دانشگاه به عنوان نهادی مدرن در ايران پايه ريزی شد، دانشگاه ميعادگاه جوانان آرمان خواهی بود که در کنار کارکرد اصلی آن يعنی آموزش و پژوهش نيم نگاهی هم به کنش های سياسی و اجتماعی داشتند. دانشجويان که از ميان آگاه ترين جوانان زمان خود برگزيده شده بودند سودای اصلاح ساختارهای سياسی و فرهنگ اجتماعی را داشتند. آنها می خواستند جنبشی باشند که نظم و مناسبات ناعادلانه را در هر عرصه ای می شکند و نظم نوينی بر مبنای آزادی، عدالت، استقلال و تجدد را بر می سازد.

اينگونه دانشگاه محل حضور کنشگرانی شد که گاه دلباخته ايدئولوژی های چپ و مارکسيستی می شدند، زمانی آرمان های خود را در پيروی از دکتر محمد مصدق دنبال می کردند و گاه نگرش های جديدی از اسلام را شاه کليد همه مشکلات ايران می يافتند. برخی در پی اصلاح می رفتند و جمعی در مسير انقلاب. خوابگاههای دانشجويی مهمترين منبع تغذيه جريانات سياسی می شد و هر گروهی که پايگاهی قوی تر در دانشگاه داشت خشنود بود که خون تازه و جوان در رگهای تشکيلاتش جاری می شود و آنها که از دانشگاه دور می ماندند گاهی به خانه سالمندان شبيه تر می شدند تا احزاب سياسی.

در اين سالها دانشگاه، مادری بود که چهره های بسياری را در دامان خود پرورش داد. چهره هايی که برخی همچون شهابی در آسمان تاريک ايران اندک زمانی خوش درخشيدند و زود خاموش شدند و فراموش. برخی در جوانی جان بر سر آرمانهای خود گذاشتند. يا با رويای انقلاب چريکی در ميان مبارزات مسلحانه جان دادند يا بر سر آرمان در زندان استواری کردند و سر باختند و يا گروهی که از ميان کلاس های درس و دانشگاه لباس رزم پوشيدند و در دفاع از استقلال ميهن در ميانه ميدان جنگ جان باختند.

اما برخی بيشتر ماندند و اين گروه هم دو دسته شدند. گروهی وفادار به آرمان خواهی نخستين اگرچه تجربه اندوختند و در کشاکش درد زمانه، خامی جوانی را پخته کردند اما محرک فعاليت های سياسی و اجتماعی آنها همان دل دريايی بود که بود. گرچه گروهی راه ديگر برگزيدند و آرمانها را اگرچه نه به زبان بلکه به عمل فرو نهادند و در مسير قدرت و ثروت طی طريق کردند.

در هر حال از هر دوره تاريخی جنبش دانشجويی که به سبب کوتاهی عمر دوران دانشجويی در کوتاه زمانی نسل عوض می کند، برخی نامها ماندگارتر شدند. نخستين و ماندگارترين آنها سه آذر اهورايی بودند: شريعت رضوی، قندچی و بزرگ نيا که گويی خون سرخ آنان اوجی برای نخستين نسل جنبش دانشجويی ايران رقم زد تا سرآغازی باشد برای مسير دشوار و پرهزينه آزادی خواهی و عدالت طلبی دانشجويان.

اما نسل اخير جنبش دانشجويی که شايد امروز در آغاز دهه نود بتوان اين نسل را نسل دهه هشتاد ناميد نيز چهره های خود را داشته است. چهره هايی که برخی به سبب قرار گرفتن در لحظه ای تاريخی، برخی به دليل توان سازماندهی بالا، گروهی با توان فکری بيشتر و عده ای به سبب توانايی جريان سازی رسانه ای ماندگار شدند.

نسلی که چند نفری از آن به سبب فعاليت های دانشجويی خود سال ۹۰ را در قامت زندانی آغاز کردند. ضيا نبوی و آرامش هميشگی چهره اش که گويی کينه و نفرت را به آن راهی نيست، ميلاد اسدی و دغدغه های فرهنگی و حقوق بشريش، مجيد توکلی و شجاعتش که زبانزد خاص و عام است، مجيد دری و معرفتش که هميشه پيشقدم تحمل سخت ترين کارها بود، مهديه گلرو و حضور هميشگی اش در صحنه دفاع از دانشجويان، از قديمی ترها عبدالله مومنی، علی جمالی، حسن اسدی زيدآبادی، علی مليحی و ... که هر يک از چهره های ماندگار اين نسل هستند.

در اين ميان اما بهاره هدايت را بنا به دلايلی چهره ممتاز و متمايز اين نسل جنبش دانشجويی می دانم. در اين نوشته بنا ندارم تا از بهاره و فعاليت هايش چهره ای بی عيب و نقص و اسطوره ای ارائه دهم؛ چه آنکه به عنوان کسی که هر دو دوره عضويت بهاره در شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت در کنار او بوده ام، گاهی صريح ترين نقدها و اشکالات را به ديدگاهها و روش های فعاليت هم داشته ايم. گرچه هيچ گاه غباری بر دوستی ما ننشست و هميشه بر سر بزنگاههای استراتژيک دوباره به هم رسيديم و هم داستان شديم. يک بار با هم از در آهنين اوين گذشتيم و بازداشتی يک ماهه را آغاز کرديم و بار ديگر در ماشين پليس امنيت در کنار هم سال پرحادثه ۸۸ را با بازداشتی چند روزه شروع کرديم.

اما آنچه که سبب شد تا بهاره را چهره ماندگار اين نسل فعالان دانشجويی بدانم ويژگی ها و دلايلی است که در زير به اختصار به آنها اشاره می کنم.

۱- پلی ميان دو جنبش: بهاره در دل جنبش دانشجويی و ساختار به غايت مردانه دفتر تحکيم وحدت نماينده نسل جديدی از دختران دانشجو بود. دخترانی که می خواستند شانه به شانه پسران برای آرمانهايشان تلاش کنند. روزهايی که بهاره در دفتر تحکيم فعال بود مقارن با اوج شکوفايی جنبش زنان بود. جنبشی که از پی سکوتی سنگين دوباره سر بلند کرده بود تا خود را در قالب حرکت هايی چون کمپين يک ميليون امضا دوباره بازيابد. بهاره آن روزها موسس کميسيون زنان تحکيم بود. کميسيونی که فصل مشترک جنبش زنان و جنبش دانشجويی شد. موفقيت بهاره در اين امر سبب اعتماد دوستانش در انجمن های اسلامی به او شد تا پس از بيش از ۱۰ سال دوباره دختری به عضويت شورای مرکزی اين تشکل محوری جنبش دانشجويی برگزيده شود. انتخابی که اين روزها دوست و دشمن به درستی آن معترفند.

۲- شجاعت مثال زدنی: بدون کمترين اغراقی بهاره در ساختار راديکال مجموعه ای جوان و دانشجويی، شجاع ترين چهره بود. اگر پای صحبت های دوستان و همراهان دوران فعاليت دانشجويی بهاره بنشينيد داستان های زيادی از اين موضوع برای شما خواهند داشت که در اين مجال نمی گنجد.

۳- صداقت و پافشاری بر آرمان ها: بهاره روح تشکيلات دفتر تحکيم بود. گويی که او وجدان بيداری بود که هر گام و حرکت ما را بايد با ملاک و معيار آرمان های اساسی جنبش دانشجويی اندازه می گرفت تا کوچکترين انحرافی را بی مصلحت انديشی های رايج فرياد بزند. اين نقشی بود که در کار تيمی ما کسی بهتر از بهار از عهده آن بر نمی آمد. آرمان خواهی جزئی جدايی ناپذير از شخصيت او بود.

۴- استواری در دوران سخت زندان: حکم سنگين و بی سابقه بهاره اگرچه دوران سختی را برای وی رقم زد، اما بازتاب ديدگاهی بود که راهی جز زندان برای خاموش کردن او نيافته بود. بهاره يکی از سنگين ترين احکام صادره در وقايع پس از انتخابات را به دليل فعاليت در محيط دانشگاه دريافت کرد. او به سبب حضور در تجمعات دانشجويی، مصاحبه و بيانيه به نه سال و نيم زندان محکوم شد و حتی در دوره محکوميت نيز برای او پرونده های جديدی باز شد. از همه سخت تر اينکه حق قانونی او و خانواده اش برای ملاقات هفتگی نيز برای مدت درازی از آنها دريغ شده است.

بهاره نوروز امسال سومين نوروزی را تجربه کرد که به جای بودن در کنار خانواده و همسرش در بازداشت به سر می برد. بهاره امسال جشن تولد سی سالگی و سومين سالگرد ازدواج خود را در حالی جشن می گيرد که از ديدن همسر، مادر و پدر خود محروم است. شايد کمتر کسانی بوده اند که در عرصه سياست در سن ۳۰ سالگی به اعتبار و محبوبيت دست پيدا کنند و بهاره امروز يکی از آنها است. به گمان من بهاره در ميان کنشگران سياسی و اجتماعی ايران نامی ماندگار خواهد شد و از آن گروهی خواهد بود که بر سر آرمانهای خود استوار می مانند.

باز کن پنجره را!
بهار می‌آيد؛
با بوی بنفشه و شميم شقايق، عطر گل ياس و رايحة روح و ريحان و تنفس پاک انسان!
بهار می‌آيد؛
با عطر بکر گل‌های وحشی، با بوی وحشی‌بوته‌های کوهی
با حس غريب، دورترين دره‌های مخمل پوش!
بهار می‌آيد؛
با گلدان‌های شب بو، با کوچه‌های مست ياس با دشت‌های خمار نرگس، با کوچه باغ‌های روشن شکوفه و خيابان‌های خلوت وگرم عشق!
او می‌آيد و نوروز را می‌آورد، با عطر عيدی بر سر سفره‌های هفت سين، با دعای آمين، با تخم مرغ‌های رنگين و با بازديد آن و اين!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016