یکشنبه 21 فروردین 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

برادران مهرنامه! علیکم بالانصاف، علی کلائی

مقدمه : پس از انتشار شماره 8 نشریه محترم مهرنامه در دی ماه 1389 و پس از سبک و سنگین کردن سخنانی که در ذیل نقد بر آنها را می خوانید، به این جمع بندی رسیدم که می بایستی نقدی بر این سخنان نوشته شود و به گویندگان سخن تذکر داده شود که هنوز در ایران هستند کسانی که بي انصافي را در حوزه انديشه بر نمي تابند به هر حال پس از نگارش مطلب، آن را به صورت fax برای دوستان مهرنامه ارسال نمودم. پس از انتشار شماره نهم نشریه با این فرض که این نقد دیر به دست ایشان رسیده و با این امید که در شماره دهم نشریه که اتفاقا شماره نوروزی هم هست و فوق العاده پربرگ، این نقد کار شود و دوستان مهرنامه، آزاد اندیشی و حق نشر اندیشه های متفاوت را به رسمیت بشناسند، صبر کردم. اما متاسفانه پس از انتشار شماره دهم نشریه مهرنامه، چنین مهمی انجام نشد. البته در مطلع شماره دهم نوشتاری از بانو فهمیه بهرامی در نقد این رویکرد ضدی و غرض ورزانه عزیزان مهرنامه علیه اندیشه شریعتی آمده است که کلیت کارنامه یکساله مهرنامه را در بر می گیرد. اما با توجه به اهمیت مواردی که ذکر خواهد شد – چه از باب سوالات و چه از باب سوال کنندگان – برآن شدم که این نقد را منتشر کنم. ای کاش عزیزان مهرنامه بر عهد آزاد اندیشی خویش وفا می کردند و این نقد را در نشریه خود منتشر می کردند. اما دو صد افسوس ... .

[email protected]

نقد مذکور را در زیر بخوانید:

زمانی شعری بر سر زبانها بود. نصیحتی از سوی بزرگترها خطاب به کوچکترها. شعر از این قرار بود که : بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد. نمی دانم دقیقا شعر همین بود یا چیزی قریب به همین مضمون. اما به هر حال مضمونش این بود که در تقابل با نام بزرگان باید احتیاط کرد و اگر هم نقدی هست، باشد. نقد با تخریب متفاوت است.

در مورد دکتر علی شریعتی در طول سه دهه پس از پیروزی انقلاب بهمن 57 نقدهای فراوانی شده است. از پرشور خواندن شریعتی و نیازمندیش به اضافه کردن شعور اندیشه دیگران تا منتسب کردن شریعتی به عنوان تئوریسین استبداد و فاشیزم و گاهی هم تروریسم در ایران معاصر. اما هرجا نامی از شریعتی برده شده، حداقل در اغلب موارد سوژه خود شریعتی است.

اما خب! ظاهرا دوستان عزیز و بزرگوار این بار طاقت نیاوردهاند و به بهانه سخن گفتن از اندیشه و منش بزرگی چون زنده یاد مهندس مهدی بازرگان، بار دیگر سعی در تخریب دکتر شریعتی و اختلاف افکنی بین جریانهای نواندیشی دینی ایران معاصر دارند.

شماره 8 نشریه وزین مهرنامه که از آن دی ماه 1389 است، مصاحبه ای دارد با آقای نوید بازرگان، فرزند زنده یاد مهندس بازرگان. این مصاحبه توسط دو تن از عزیزان بزرگوار انجام شده است. آقای رضا خجسته رحیمی عزیز و آقای دکتر سروش دباغ فرزند گرامی آقای دکتر عبدالکریم سروش.

اما در میانه های این مصاحبه سوالاتی شده است. پاسخ دهنده البته به خوبی از عهده سوالات برآمده و نظر خود را در باب مشی آن فقید سعید بیان داشته. اما برخی سوالات متاسفانه شکبرانگیز است و شائبهای به وجود میآورد. شائبه ایجاد اختلاف بین جریانهای مختلف نواندیشی دینی، آنهم در هنگامهای که همه زیر ضرب یک شلاقاند.

سوالات در ابتدا به تقابل اندیشه بازرگان و شریعتی بر میگردد. و ذکر میشود که مهندس بازرگان مشی سیاسی شریعتی را قبول نداشت و دیدگاه مهندس به اندیشه روشنفکران دینی متاخر مثل آقای شبستری و سروش نزدیکتر است.

تا اینجا تنها یک طرح دیدگاه صورت گرفته است و آقای بازرگان هم با تبیینی از دیدگاه مهندس بازرگان بر آن افتراق و آن شباهت مهر تائید میزنند. اما سوالات پشت سر هم در مورد این سوژه طرح میشود. سوال کننده معترض میشود که : ((گفتید که دانشجویان مخالف بازرگان نماینده فکر شریعتی نبودند)) و ادامه می دهد که ((اما به هر حال بسیاری از کنشگران سیاسی مخالف آقای بازرگان را که میتوان پیرو شریعتی خواند. اگر چه شریعتی زنده نبود . اما از معدل پیروان او می توان راه او را تشخیص داد. واقعیت این است که معدل پیروان شریعتی، مخالف بازرگان بودند و در راهپیمایی علیه بازرگان حضور داشتند.))

در این سوال چند ادعا وجود دارد. اول اینکه ((بسیاری از کنشگران سیاسی مخالف آقای بازرگان را که میتوان پیرو شریعتی خواند))



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اما آیا :

آیا مجاهدین خلق آن روزگار، مجاهدین انقلابی که تشکیل شد، چپ های فدائی، حزب جمهوری و همه نیروهای از گوشه راست تا گوشه چپ تحت تاثیر شریعتی بودند؟ آیا جز این است که هدف دوستان طراح سوال انداختن تقصیر فشار بر دولت مهندس بازرگان و استعفای ایشان و مسائل مابعد آن به گردن اندیشه شریعتی است؟

سوال کنندگان محترم دوباره تاکید می کنند که : ((اگر چه شریعتی زنده نبود . اما از معدل پیروان او می توان راه او را تشخیص داد.))

منظور از پیروان شریعتی چه کسانی هستند؟ آرمان مستضعفین و موحدین انقلابی و کانون ابلاغی ها یا تمام گروهها و سازمانهایی که در بالا ذکر شد؟ چنین حرف کلی آنهم در یک بحث علمی پر محتوا به چه معناست؟ در ضمن! از کی تا به حال از معدل پیروان یک اندیشه می توان راه تئوریسین آن اندیشه را تشخیص داد؟ آیا امکان بدفهمی برای پیروان یک اندیشه وجود ندارد؟ چگونه است که بنا به ادعای سوال کنندگان از اندیشه شریعتی هم فرقان در میآید. هم مجاهدین خلق. هم مجاهدین انقلاب. هم ابلاغ و آرمان و موحدین. هم حزب جمهوری و خط آن روزگار روزنامه جمهوری اسلامی و حتما هم امتیها؟ این همه تکثر از یک اندیشه آیا سندی بر این نیست که آنچه پیروان انجام میدهند ممکن است ناشی از بد فهمی آن اندیشه باشد؟ آیا از اندیشه رسول گرامی اسلام و کتاب او -قرآن- که معجزه و وحی آسمانی است، تفاسیر و فهمهای متفاوت نشده است؟ آیا می توان مثلا طیب رجب اردوغان و بن لادن را کنار هم نشاند؟ هر دو حرف از یک خدا، یک کتاب و یک پیامبر میزنند و هر دو هم اتفاقا اهل سنت هستند. آیا این نوع برخورد علمی است؟!

و باز دوباره میگویند که : ((واقعیت این است که معدل پیروان شریعتی، مخالف بازرگان بودند و در راهپیمایی علیه بازرگان حضور داشتند.))

کشف این واقعیت را باید تبریک گفت! باز طرح حرفی کلی و بی نام بردن دقیق از گروه و سازمان مربوطه. ای کاش این عزیزان قدری دقیقتر سخن گفته بودند. سوال اینجاست. بسیاری از پیروان امروز شریعتی که سالها در زندانهای نظام حاکم پس از انقلاب به سر بردند، امروز نیز پیرو راه و اندیشه شریعتی هستند. گرچه به هیچ وجه پیامبرانه با او برخورد نکردهاند و هرچه گفت را گردن ننهادند. اما راه را و روش را از شریعتی آموختند. سوال اینجاست. آیا این جماعت که به جریان نوشریعتیها مشهورند، همه در آن روز خاص که دقیقا هم معلوم نیست منظور کدام راهپیمایی است حضور داشتند؟!

اما ظاهرا این دو بزرگوار پرسنده بر حجم حملات خود می افزایند و این بار نه شریعتی که هویت جریان نیروهای ملی و مذهبی را زیر سوال میبرند. ایشان میپرسند : ((اما چگونه می توان به عنوان یک جریان سیاسی هم نام و عکس شریعتی و هم نام و عکس بازرگان را برای خود انتخاب کرد. این را میگویم چون برخی منتقدان دیروز بازرگان امروز میپرسند که به هر حال شریعتی و بازرگان دو مشی سیاسی کاملا متفاوت داشتهاند و استفاده از نام هر دو آنها گویای آن است که یا این تفاوت را درک نکردهایم یا درک دقیقی از سیاست عملی نداریم.))

آقای نوید بازرگان با زیرکی و به درستی پاسخ می دهند که : ((البته در حیطه روشنفکری دینی طیف وجود دارد.)) و آقایان ادامه میدهند که : ((اگر منظور طیف روشنفکران دینی باشد می توان چهرههای دیگری را هم به آنها اضافه کرد و البته در این صورت معلوم نیست نام و عنوان و عکس محمد مصدق چه جایگاهی در آن تابلو دارد. اما اگر مراد از قرار دادن نام مصدق تاکید بر یک مشی سیاسی باشد معلوم نیست چگونه میتوان مشی سیاسی شریعتی و بازرگان را جمع کرد.))

آقای نوید بازرگان هم بحث مجاهدت برای وطن در اندیشه دکتر مصدق و دلبستگی و تلاشهای نو معتزلی این دو بزرگوار در حوزه دین مربوط می داند و توضیح کوتاهی میدهد.

باز سوالی اساسی مطرح است. البته قبل از این سوال تنها این امیدواری وجود دارد که این دو عزیز بزرگوار شبهاتی را پرسیدهاند که جایی که نمیدانیم کجاست، منتشر شده است. در این صورت ای کاش میگفتند که این شبهات کجا منتشر شده و توسط چه کس یا کسانی مطرح میشود. اما اگر موضوع غیر این باشد سوال این است که آیا این دو بزرگوار دو شماره نشریه به محاق توقیف رفته ((ایران فردا)) که در مورد تبیین خط و جریان ملی مذهبی بود و در روزهای انتخابات مجلس ششم (اگر اشتباه نکنم) منتشر شده را ندیده اند؟ ایشان آیا تفکیک دو جریان روشنفکران مذهبی و روشنفکران دینی آقای تقی رحمانی را ندیدهاند؟ این دو عزیز هر دو اهل اندیشهاند و اندیشه ورز و صاحبفکر. بعید است که این دو مورد بسیار مشهور را زیارت نکرده باشند.

در اینکه میان اندیشه زنده یاد مهندس بازرگان و شهید دکتر شریعتی تفاوتهایی هست حرفی نیست. چه این تفاوتها نه موجب اختلاف که منشا برکت است و موجب بحثها و تولیدها در حوزه اندیشه جریان ملی مذهبی شده است. اما اینکه هر دو این عزیزان از یک آبشخور و آنهم اسلام آزادیخواه و دموکرات منش تغذیه کردهاند، امری است بسیار واضح. شریعتی متعلق به نسل پس از بازرگان است با فضای نسلی متفاوت. پرسشهای متفاوت و لاجرم پاسخهای متفاوت. اینکه دو اندیشمند از دو نسل را که هر دو از شجره نواندیشان دینیاند و شاگردان مکتب سید جمال و اقبال، بخواهیم در مقابل هم قرار دهیم و یاللعجب بگوییم از کنار هم بودن تصاویرشان قدری بی انصافی نیست؟

هر دوی این عزیزان در تمامیت خود مصدقی بودند و تا آخرین لحظه به آرمان مصدق وفادار. شریعتی مصدق را رهبر خود میدانست و بازرگان به عنوان عضو بنیانگذار نهضت آزادی ایران خود را مسلمان و مصدقی میدانست. حال آیا در این میانه تعجب کردن از بودن تصویر پیشوای فقید نهضت ملی ایران یعنی زنده یاد دکتر مصدق در میان تصویر این دو فقید سعید توجیهی دارد یا خیر؟ خدا می داند و بس.

بله! اگر منظور آقایان پرسنده روشنفکران دینیای باشد که از مکتب روحانیت واپس زده شدند و بعد از شورای انقلاب فرهنگی و دبیرخانه شورای انقلاب به کسوت روشنفکر درآمدند امری دیگر است. اینان متعلق به جریان ملی مذهبی نیستند و خود نیز هیچگاه خود را متعلق به این جریان ندانستهاند.

به هر حال آنچه پرسیده شده و روش پرسندگان عزیز جز تفرقه و شبه در موجودیت جریان ملی مذهبی و کوبیدن شریعتی خروجی دیگری نداشته است. البته خوانندگان ((شهروند امروز)) و ((مهرنامه)) و روزنامه ها و مجلاتی که تیم مشخصی از باب روزنامه نگاری دارند به این گونه مسائل عادت کردهاند!

امیدوارم این روش نامبارک اصلاح شود و دوستان به این باور برسند که آنچه پس از انقلاب رخ داده تقصیر شریعتی و اندیشه او نیست و تمام کاسه کوزههای حوادث پس از انقلاب را بر سر شریعتی و اندیشه او نشکنند که برادران مهرنامه! علیکم بالانصاف.

باز هم عرض میشود که آنچه نگاشته شده است در وسع بسیار قلیل نویسنده است و قطع به یقین بنده را یارای مباحثه با اساتید عزیزی مانند آقای دکتر سروش دباغ و برادر ارجمند و اهل قلمم آقا رضا خجسته رحیمی نیست. اما آنچه بنده به نظرم آمد را به عنوان یکی از دلبستگان شریعتی و بازرگان و جریان ملی مذهبی عرض کردم. باز هم این همه مائیم و انصافمان و پیشگاه یگانه قادر متعال. تا او چه فرماید.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016