سياست يک بام و دو هوا؟ ابوالحسن بنیصدر
رژيم ولايت مطلقه فقيه هم از استقرار دموکراسی در کشوری از کشورهای مسلمان وحشت دارد و هم از استقرار دموکراسی "هدايت پذير" (= قابل مهار از سوی آمريکا) میترسد. احساس ضعف شديدی که از مقايسه خود با رژيم ترکيه، به سران رژيم مافياها دست میدهد و احساس خطری که از پيروزی جنبش نسل جوان در کشورهای عرب میکنند، به اتخاذ سياستی ناگزيرش میکند که گرچه در صورت يک بام و دو هوا است، در محتوا، يک بام و يک هوا است
پاسخ به پرسشهای ايرانيان از
ابوالحسن بنی صدر
با سلام
دانشجويی هستم از اراک
می خواستم نظر شما را در مورد سوال زير بدانم:
آقای بنی صدر شما در مصاحبه های قبلی بارها ذکر کرديد که حکومت های فاسد و مستبدی مثل ايران و مصر خودشان عامل سلطه کشور هايی چون آمريکا در منطقه می شوند.
سوال من اينجا دليل متفاوت بودن رويکرد آمريکا در قبال ايران و مصر هست!. ( توضيح اينکه بطور قطع آمريکا موافق با انقلاب در مصر نبود و الان سعی در کنترل انقلاب مردم و جانشينی نيروهای وابسته دارد بدليل حفظ منافع خود. اما در ايران ما طی هفته گذشته و نيز قبلتر شاهد حمايت صريح دولتمردان آمريکا از جنبش مردم بوديم در صورتی که ميدانيم با وقوع انقلابی در ايران و مستقر شدن دموکراسی در کشور، عاملی برای سلطه در منطقه وجود نخواهند داشت. و بايد از نفت منطقه و همچنين از بازار فروش اسلحه شان خدا حافظی کنند.)
با تشکر از شما
واقعيتی که روياروی ما قراردارد، يک صورت و يک محتوا دارد. بنا بر صورت، سياست امريکا و اروپا، در آنچه به ليبی و يمن و بحرين و ساحل عاج و فلسطين و... مربوط می شود، يک بام و دو هوا است. در ليبی، به بهانه حمايت از مردم، مداخله نظامی می کند و در بحرين، عربستان بر ضد جنبش مردم، لشگر کشی می کند و در فلسطين، مردم حمايت لازم ندارند و نبايد آسمان را قرق کرد و بايد بمبهای اسرائيل بر سر مردم ببارد. همين رفتار را رژيم مافياهای نظامی – مالی دارد: در سوريه، رژيم بعث حق دارد مردم را بکشد و، در بحرين، شيخ حق دارد قوای عربستان و... را برای سرکوب مردم، فرابخواند.
اما چون از صورت به محتوا گذر کنيم، سياست غرب و رژيم مافياها را يک بام و يک هوا می يابيم:
۱ – امريکا و غرب منافع نامشروع دارند و محرک آنها اين منافع نامشروع و ناقض حقوق ملی کشورهائی هستند که در آنها مداخله می کنند. رفتار آنها را کارآئی رژيمها در حفظ اين منافع و نيز غنای وجدان همگانی و عمل مردم هر کشور به رهنمود اين وجدان تعيين می کند:
• در تونس و مصر و اينک در يمن، جنبش همگانی در حد وجدان همگانی بر حقوق ملی و حقوق انسان، از سوئی، و پوسيدگی و عدم کارآئی رژيم های تک پايه و بی هدف، از سوی ديگر، سبب تغيير روش امريکا و اروپا شدند. ميزان سرکوب در يمن شديد و زمان آن طولانی تر بود. اما مقاومت مردم و ترس غرب و عربستان از ايجاد سازمانهای تروريست، سبب تغيير سياست اين کشورها شد.
• در ليبی، جنبش خشونت آميز نبود. خشونت آميز شد. تجربه ليبی بسی آموزنده است: وقتی جنبش مسلحانه می شود، سازمان دهی می طلبد. گروه يا گروه هائی که مسلحانه با رژيم مبارزه می کند يا می کنند، بنا بر ضرورت سازمان نظامی که می يابد يا می يابند و بنابر خشونتی که دامن می گسترد، جمهور مردم را از صحنه خارج می کند و يا می کنند. مردم اگر هم نقش بيابند، نقش حمايت کننده است. وضعيتی که ليبی پيدا کرده است، ناشی از مسلحانه شدن جنبش مخالفان رژيم ليبی است. اين وضعيت – دبير کل ناتو می گويد: ليبی راه حل نظامی ندارد، راه حل سياسی دارد -، زمينه ساز رشد سازمانهای تروريست نيز هست. ترسی که غرب از قوت گرفتن سازمانی همانند سازمان القاعده در ليبی دارد، سبب جستجوی راه حل سياسی شده است. موجهای مهاجرت نيز بر اين ترس می افزايند.
• در ساحل عاج، قوای فرانسه، باگبو را از صحنه خارج کردند. سالها بود که فرانسه با باگبو مشکل داشت. فرانسه منتظر سازمان ملل نشد. در جا واتارا را رئيس جمهوری ساحل عاج خواند. مطبوعات معتبر غرب (گاردين، ايندپندنت، الپائيز ، تايم، نيويورک تايمز، مجله فورين پاليسی و...) اقدام فرانسه را بيانگر استعمار نو دانستند و نوشتند غير از اين که باگبو حاضر نبود به فرانسه امتياز بهره برداری بدهد، بهنگامی که سارکوزی شهردار نوئی بود، واتارا و همسرش را او به ازدواج يکديگر در آورده بود. يعنی عامل روابط شخصی قدرت نيز نقش داشته است.
در انتخابات رياست جمهوری، باگبو ۴۶ درصد آراء را آورده بود:۱۰سالی هم همه کاره ساحل عاج بود. ۴ ماه و نيم پيش، انتخابات رياست جمهوری شد. او شکست خورد و زير بار نرفت مقام رياست جمهوری را ترک کند. مردم ساحل عاج دو دين، يکی اسلام و ديگری مسيحيت را دارند. غرب جانب واتارا را گرفته است که مسلمان است و ۵۴ درصد آراء را به دست آورده است. به ياد داريم که در الجزاير، اسلام گرايان اکثريت بدست آوردند و غرب از کودتا بر ضد اسلام گرايان پيروز در انتخابات، حمايت کرد و آن کشور، گرفتار جنگی داخلی و بسيار خونبار و ويرانگر شد. پس از چه رو غرب اسلام ستيز، در ساحل عاج، غيرت حمايت از دموکراسيش گل کرده است که از منتخب مسلمان در برابر مسيحی شکست خورده، حمايت می کند؟ برخی از اهل تحقيق در غرب می گويند و می نويسند که در ساحل عاج نفت پيدا شده است. البته سخن اينگونه محققان را وسائل ارتباط جمعی که بيننده و شنونده و خواننده های پرشمار دارند، سانسور می کنند.
در ساحل عاج، دو طرف دست به جنايتهای بس وحشيانه زده اند. اما تا روزهای پايانی رژيم باگبو، غرب بر جنايتهای طرفداران واتارا، چشم می پوشيد. از آن روز که باگبو دستگير شد، فرانسه می گويد در دستگيری او و همسر و نزديکانش نقشی نداشته است. نخست وزير فرانسه در مجلس اين کشور تأکيد کرد که قوای فرانسه وارد اقامتگاه باگبو نشده اند. يعنی کار خوبی انجام نگرفته است و گرنه چرا بايد فرانسه اصرار کند که در اين کار شرکت نداشته است. بهر رو، وعده داده می شود که تحت نظارت سازمان ملل، جنايتکاران دو طرف شناسائی و محاکمه خواهند شد.
آيا ساحل عاج چون ليبی در خطر تجزيه است؟ اين دو کشور سرنوشت سودان را پيدا می کنند؟ با توجه به اين واقعيت که هر کجا قوای نظامی غرب مداخله کرده، تجزيه شده است، اين پرسش بس مهم و نگران کننده است.
حاصل اينکه
الف – رژيمی های تک پايه و خالی از هدف و پر از فساد، ديگر کارآئی ندارند.
ب – افکار عمومی غرب هم خواهان برانگيخته شدن موجهای مهاجرت بسوی غرب نيست و هم از گسترش تروريسم وحشت دارد و هم مخالف جنگ است.
ج – رژيم های استبدادی، ديگر کارآئی ندارند.
د – رژيم هائی با رفتار کم و بيش دموکراتيک قابل مهار، از ديد امريکا و غرب، کمال مطلوب هستند. بخصوص که کشورهای تحت اين رژيم ها، در صورت يک کشور و در واقع، تجزيه شده باشند.
محتوای سياست امريکا و اروپا در ايران نيز همين بود و همين است.
۱- از زمان رياست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، سياست امريکا و اروپا حمايت از «ميانه رو» ها در برابر «سخت سران» بوده است و نه استقرار دموکراسی تمام عيار در ايران. هنوز نيز همين است. تغيير جدی در اين سياست روی نداده است.
۲ - اما رژيم ولايت مطلقه فقيه هم از استقرار دموکراسی در کشوری از کشورهای مسلمان وحشت دارد و هم از استقرار دموکراسی «هدايت پذير» (= قابل مهار از سوی امريکا) می ترسد. احساس ضعف شديدی که از مقايسه خود با رژيم ترکيه، به سران رژيم مافياها دست می دهد و احساس خطری که از پيروزی جنبش نسل جوان در کشورهای عرب می کنند، به اتخاذ سياستی ناگزيرش می کند که گرچه در صورت يک بام و دو هوا است، در محتوا، يک بام و يک هوا است. توضيح اين که در همه جا، سياستش جلوگيری از استقرار مردم سالاری است. در سوريه، از راه حمايت از رژيم بعث و در بحرين، از راه توجيه ساختن برای مداخله عربستان. تهديد به قشون بردن به بحرين و جنگ و توجيه افراد قوای مسلح که احتمال حمله به ايران قوی است، هيچ جز توجيه ساختن برای مداخله نظامی در بحرين نيستند. اگر آقای خامنه ای می گويد در منطقه، تحولات مهم ديگر نيز روی خواهند داد و بيش از هر زمان ديگر می بايد در تقويت نيروهای مسلح کوشيد، هدفی جز توجيه سرکوب جنبش در بحرين و عمان و امارات و کويت و عربستان ندارد.
در مصر و تونس نيز، رژيم مافياها از گرايشهای ضد دموکراسی حمايت می کند. چنانکه سياست غرب نيز اينست که ارتش ذی نقش باشد و کسانی به رياست جمهوری و نمايندگی مجلس برسند که دولت را نيازمند به غرب نگاه دارند.
۳ - مداخله مسلحانه انسان دوستانه و به جانبداری از مردم سالاری، يکبار ديگر، دروغ بودن خويش را آشکار کرد. اين مداخله، جز اين نتيجه ای نمی توانست ببار بياورد. زيرا زور هدفی جز قدرت ندارد. هدف زور نمی تواند استقلال و آزادی باشد. هرگاه غرب براستی می خواست، بر ضد رژيمهای متجاوز به حقوق انسان و حقوق ملی ملتهای خود، عمل کند. با همه متجاوزان به حقوق، يکسان رفتار می کرد و روشهائی را بکار می برد که مردم زيان نبينند و رژيمهای استبدادی را از پايه خارجی محروم سازند. يادآور می شوم که رژيمهای تک پايه استبدادی که به مردم تکيه ندارند (که اگر می داشتند، تک پايه نبودند و متکی به مردم و ولايت جمهور مردم، بنا براين، حقوقمدار و دموکرات بودند) ، ناگزير از رابطه ستيز و سازش با قدرتهای خارجی هستند. هرگاه قدرتهای خارجی آنها را از برقرار کردن اين رابطه محروم کنند، توانائی مقابله با جنبش مردم را از دست می دهند. همين از دست دادن توانائی مقابله با مردم، از عوامل تعيين کننده وضعيتی شد که، در اين زمان، در تونس و مصر پيش آمد و احتمال می رود در يمن نيز پيش آيد.
در باره سياست سازگار با استقرار مردم سالاری که غرب می تواند در پيش گيرد، غير از رعايت حقوق انسان و گسترش قلمرو استقلال و آزادی در خود غرب – که در حال حاضر، در جهتی وارونه، تحول می کند-، ۲۰ تدبير پيشنهاد کرده ام. نخست اين تدابير را در اجتماعی توضيح دادم که به پيشنهاد نمايندگانی از مجلس آلمان، برپا شده بود. در مورد ليبی، حد اکثر چهار تدبير از آن تدبيرها را بکار برده اند. که دست زدن به مداخله نظامی، آن تدبيرها را بی اثر و يا کم اثر کرده است. هرگاه مجموعه آن تدبيرها را به اجرا می گذاشتند، نتيجه ای که ببار می آورد، می توانست دستيابی مردم ليبی به وضعيتی بهتر باشد. در حال حاضر، احتمال استقرار مردم سالاری در ليبی و ساحل عاج ناچيز است. در اولی، با وجود نظام ايلی و مسلح شدن گروه های متعلق به ايلهای گوناگون، برفرض که رژيم قذافی سرنگون شود، تضمينی وجود ندارد که گروههای مسلح تحت حمايت غرب، دموکراسی برقرار کنند. اين کشور در معرض تجزيه و جنگ داخلی طولانی نيز هست.
در آنچه به ساحل عاج مربوط می شود، آقای اوباما از گروه های مسلح خواسته است اسلحه را به دولت تحويل دهند. اما تضمينی وجود ندارد که گروه های مسلح چنين کنند. هرگاه مسيحيان حامی باگبو تهديد خود را عملی کنند، يعنی در ساحل عاج و فرانسه دست به عمليات مسلحانه بزنند، خطر آن وجود دارد که آن کشور نيز گرفتار خشونت بماند. هرگاه بخواهد به راه آشتی ملی برود، نخست پايان دادن به مداخله غرب در اين کشور و دست کشيدن سلطه گران از سلطه جوئی و بردن و خوردن ثروت اين کشور است که می بايد واقعيت بجويند.
❊ درسهای تجربه:
۴ - اما آموزشهای مهم تجربه های جنبشهای تونس و مصر و ليبی و ساحل عاج و يمن و سوريه و بحرين و عمان:
۴/۱- اندازه موفقيت جنبش همگانی نسبت مستقيم داشته است با مشارکت قشرهای مختلف مردم و تمايلهای دينی و قومی و نيز زنان در جنبش.
۴/۲- در همه کشورها، جنبشها خود انگيخته بوده اند و جامعه مدنی بوده است که ابتکار عمل را از آن خود کرده است. سازمانهای سياسی يا نقش نداشته اند و يا نقش آنها ناچيز بوده است.
۴/۳- اندازه مقاومت رژيم ها نيز نسبت مستقيم داشته است با پايگاه اجتماعی آنها. در هرکشور، رژيم پايگاه اجتماعی کوچک ولی مطمئنی داشته است، مقاومتش در برابر جنبش مردم نيز بيشتر بوده است.
۴.۴- در ليبی و ساحل عاج، بعد از برخاستن جنبش، زمامداران جنبش کسانی شدند که خود در رژيمهای اين دو کشور، سالها، صاحب مقام بوده اند و همانها نيز دستيار رژيمها شدند در کشاندن پای قدرت خارجی به نبرد بر سر قدرت.
۴/۵ -هرجا جنبش همگانی تر بوده است، مقاومت مردم بيشتر و نقش خشونت رژيم بی اثر تر بوده است. عزم ملی (تونس و مصر) قدرت خارجی را ناگزير کرده است دست از حمايت «رژيمهای دوست» بردارد.
۴/۶- تمامی دولتهائی که مردم برضدشان قيام کرده اند، ويژگی های همانندی دارند:
۱ - ديکتاتوری هستند و ۲ - نسبت به جامعه ملی، خارجی شده اند. ۳ - بخش عمده ای از نيروهای محرکه را صرف بزرگ شدن خود می کنند تا جائی که همواره هزينه های دولت از درآمدهايش بيشتر است. و ۴ - جامعه را فقير و در زندگی اقتصادی وابسته به دولت می کنند و بر شمار بيکاران می افزايند. از اين رو، نسل جوان، چشم انداز آينده را بر روی خود بسته می يابد. و ۵ – از هدف خالی شده اند و هدفی جز حفظ خود و برد و خورد ندارند و ۶ – از فساد پر شده اند. ۷ – استعداد ستيز هستند. هيتلر جنگ را به افسران درجه يک شروع کرد و با افسران درجه ۳، در شکست، به پايان برد. رژيمهای ديکتاتور نيز چنين هستند. همين کار را رژيمهای حاکم بر اين کشورها کرده اند. ۸ – با سلطه قطعی قدرت بر انسان، به انسان موقعيت دون انسان بخشيده اند. در نتيجه، تحمل ناپذير شدن تحقير، يکی از مهمترين عوامل جنبش همگانی شده است. ۹- شبکه ای تارعنکبوتی از روابط شخصی قدرت با طرز کار مافيائی بوجود آورده اند. و ۱۰ – حکومت اقليت کوچک بر اکثريت بزرگ هستند و ستون فقراتشان نيروی مسلح و دستگاه تجسس است. و ۱۱ – يک و يا بيشتر دشمن می تراشند: شاه سابق کمونيسم بين المللی و حزب توده و ارتجاع سياه را دشمن می خواند و رژيم مافياها امريکا و پهلوی طلب ها و گروه رجوی را دشمن می خواند. مبارک می گفت: حاضر است استعفاء دهد اما از آن بيم دارد که اخوان المسلمين دولت را تصرف کند. بن علی اسلام گرايان را دشمن می شناخت و قذافی القاعده را. و ۱۲ – بهمان نسبت که از هدف خالی و از فساد پر شده اند، انعطاف ناپذير تر و شکننده تر گشته اند. به سخن ديگر، توان سازش با واقعيت و حتی مشاهده آن را از دست داده اند. ساخته ذهن خود را جانشين واقعيت کرده اند. از اين رو است که باردار انقلاب شدن جامعه را نديده اند. وقتی واقعيت ناگزيرشان می کند مشاهده اش کنند، هنوز انعطاف ناپذير باقی می مانند و می خواهند به زور، واقعيت را ناگزير کنند خود را با قالب ذهنی آنها تطبيق دهد.
اين ده صفت، از راه انعطاف ناپذيری عامل سقوط آنها شده اند و می شوند. چنانکه، پيش از اين، رژيمهای شاه سابق و روسيه و کشورهای اروپای شرقی، بخاطر داشتن اين ويژگی ها، سرنگون شدند.
۴/۷- جامعه هائی که در آنها، قدرت خارجی امکان مداخله نظامی يافته اند، جامعه هائی بوده اند که در آنها، همبستگی ملی ضعيف و رژيمها از رهگذر ايجاد تقابلهای قومی و دينی، ادامه حيات يافته اند. عراق و افغانستان و ليبی و ساحل عاج و فلسطين مثالهای بس عبرت آموز هستند.
۴/۸- در کشورهائی که قدرتهای خارجی امکان مداخله نظامی را جسته اند، جمهور مردم هنوز وجدان بر حق حاکميت خويش را نيافته و گروه هائی که قدرت خارجی را به مداخله برانگيخته اند، اقليتهای سازمان يافته ای بوده اند، که هدفشان جانشين رژيم استبدادی شدن و حاکميت يافتن بر مردم بوده است. فلسطين و عراق و افغانستان نمونه های پيشين و ليبی و ساحل عاج و بحرين، نمونه های پسين هستند.
در اين جامعه ها، پيروزی جنبش رابطه مستقيم جسته است با شفاف بودن هدف و حق همگان بودن آن. جامعه هائی که جنبش کرده اند، به اندازه ای که هدف جنبش حق همگانی (ولايت جمهور مردم) شفاف و آگاهی بر آن بيشتر بوده است، پيروزی جنبش قطعی تر بوده است.
۴/۹- در هيچيک از کشورهائی که قدرتهای خارجی به مداخله نظامی دست زده اند، دموکراسی جانشين ديکتاتوری نشده است. فلسطينی ها همچنان از داشتن دولت محرومند و هر دسته بر قسمتی از فلسطين حاکم است. حمله امريکا به عراق و رفتارش در طول مدتی که کشور تحت اداره اش بوده است، عراق را گرفتار وضعيتی کرده است که امروز، بنا بر ارزيابی ها، هرگاه قوای امريکا آن کشور را ترک کنند، به احتمال قوی، عراق بعنوان کشور، از ميان می رود. افغانستان در وضعيت بهتری نيست. ليبی و ساحل عاج در وضعيتی نا معلوم هستند و خطر تجزيه تهديدشان می کند.
۴/۱۰- در هيچيک از کشورها، جنبش تمامی مردم را در خود شرکت نداده و وجدان همگانی بر حاکميت مردم، به اندازه لازم غنی و شفاف نگشته و بطريق اولی، فرهنگ استقلال و آزادی قوت بايسته را نجسته است.
۴/۱۱- در کشورهای در جنبش، نيروی محرکه تغيير را نسل جوان تشکيل داده است. به نسبتی که مرزهای طبقاتی و دينی و قومی و جنسی درنورديده شده اند، جنبش همگانی تر و موفقيت آن بيشتر شده است.
۴/۱۱- در همه کشورهای در جنبش، کمبود آلترناتيو در خور تحول از استبداد به دموکراسی و انديشه راهنما، سخت آشکار است. از اين رو، در جامعه هائی چون مصر و تونس، هنوز کادرهائی که در رژيم حاکم پرورده شده اند، نامزدهای تصدی دولتهای جديد هستند. يک دليل بزرگ، در نيمه راه ماندن جنبشها اينست که نتوانسته اند، عناصر دموکراتی را جانشين کنند که پرورده های رژيمهای حاکم نبوده باشند. سرنوشتی که جنبش همگانی در ايران پيدا کرد، از جمله بخاطر اين نقص بزرگ بود.
۴/۱۲- هر جا دشمنی که رژيم استبدادی تراشيده (اخوان المسلمين در مصر و اسلام گرايان افراطی در تونس)، در نظر قوای نگاهدارنده رژيم و در نظر جامعه، ديگر خطر به حساب نيامده است، جنبش همگانی تر و پيروزيش قطعی تر شده است.
۴/۱۳- در جامعه هائی که رژيم حاکم نتوانسته است خشونت را به جنبش تحميل کند، زمان و ميزان خشونتی که رژيم حاکم بکار برده، کوتاه و کم بوده است. هرجا رژيم حاکم توانسته است خشونت را تحميل کند (ليبی و ساحل عاج)، زمان خشونت طولانی و وسعت آن تمامی کشور و قربانيش، جمهور مردم گشته است.
هرگاه بخواهيم اين درسها را بکار بريم، هدف و روش زير را پيدا می کنيم: دنباله نوشته را در شماره آينده می خوانيد.