گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
5 مرداد» مجلس و دولت در انتظار گودو، مسعود بهنود4 تیر» ممنون از قهرمانان جوان، مسعود بهنود 12 اردیبهشت» سناريو پيچ آخر تاريخ، مسعود بهنود 19 فروردین» بخوان حکايت اين آسمان آبی را، درباره نوشته جمشيد طاهریپور، مسعود بهنود 24 بهمن» درسی که مبارک از سرنوشت شاه گرفت، مسعود بهنود - بی بی سی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! در جواب مدعيان پارازيتی، مسعود بهنودهمه دوستانی که رگ گردنشان برآمده، بسيار بهجاست بهجای آن که سيلی در گوش پزشک بزنند کمی به خود آيند، اگر معتقدند نبايد در انتخابات شرکت کرد دور هم جمع شوند، کاری حسينی کنند، در ماههای مانده، بجنبند و مردم ايران را با خبر کنند و جريان تحريم را که مورد نظرشان هست به قوت برسانند، وگرنه اگر همچنان بزرگترين مبارزهشان ناسزاگوئی به کسانی باشد که نتيجه را حدس زدهاند، ماجرا تکرار میشود و نظام با بيش از شصت درصد انتخابات را برگزار میکندجائی خواندم مردی قلبش درد گرفت رفت نزد پزشک و از او شنيد که به بيماری مهلکی مبتلاست، با شنيدن اين خبر مَرد بيمار فريادی کشيد و دو سيلی به گوش پزشک زد و بی پرداخت حق ويزيت از مطب خارج شد، دفعه بعد که باز دردش افزون شد و به مطب رفت پزشک با روی گشاده به او گفت هيچ چيزت نيست، هم سيگارت را بکش هم آب شنگولی را بخور، و همه کارهای خلاف ديگر، خوب خوبی. مرد شادمان برخاست و علاوه بر حق ويزيت، انعامی هم در کف منشی پزشک گذاشت اما دم در مطب به زمين افتاد. منشی علت را پرسيد دکتر گفت خواستم حق ويزيت دفعه قبل را هم بپردازد چون ديگر چيزی به پايانش نمانده بود، در عين حال خودم را هم از مسير سيلی دور کنم. کسانی که برنامه های هويت ساخته مشترک سعيد امامی و حسين شريعتمداری را ديده اند در تيتراژ آن جا فيلمی بود که مرا در يک جلسه خارج از کشوری نشان می داد، لحظه ای بود که در آن من خطاب به اپوزيسيون می گفتم "شما مانند کشتی گيری هستيد که تحمل ندارد کسی درباره رقيب و قدرتش به او سخنی بگويد، از همين رو بيست سال است [ در آن زمان ۲۰ سال بود] کشتی می گيريد و از جمهوری اسلامی شکست می خوريد. در حالی که حريفتان چندان قوی نيست اما شما راه مشاوره و خبر را به روی خود بسته ايد و هر کس به شما می گويد حريف پای راستش قوی است مراقب باشيد او را فرستاده نظام می بينيد و راه خبر می بنديد" [قريب به مضمون]. بابت اين حرف ها که در جمع بسته ای در دانشگاه فرانکفورت زده بودم و فيلمش به دست وزارت اطلاعات افتاده بود، بارها در تهران بازجوئی پس دادم. حالا سئوالم اين است که پزشک بايد برای دلخوش بيمار نظر بدهد يا تشخيص خود بگويد که تا دير نشده شايد معالجه شود، سئوال ديگرم اين است که آيا اصولا پيروزی در مسابقه بدون داشتن اطلاعات دقيق درباره قدرت و ضعف رقيب ممکن است. و اين دو سئوال را که پاسخ داديد آن گاه از کسانی که از نظر اين حقير در گمانه زنی انتخابات آينده مجلس برآشفته اند بپرسيد برآشفتگی شان از چيست. من در دو برنامه تلويزيونی در دو فرصت مختلف در پاسخ اين سئوال که وضعيت انتخابات آينده را چطور می بينی گفته ام حدود شصت در صدی در انتخابات شرکت می کنند... وقتی فرصت کمی وجود داشت اشاره کردم "... اين حکومت تا کنون نشان داده پنجاه در صد از مردم را به پای صندوق می برد، ايجاد انگيزه برای ده در صد هم کار زيادی ندارد برايشان". باز در فرصت بيشتر اشاره کردم به رقابت های محلی، به دادن آزادی و امکان انتشار چند نشريه در آستانه انتخابات، يا قرار گرفتن مردم در جريان اختلافات سياسی، رودربايستی، ترس و نگرانی از به هم خوردن امنيت و... اين ها را دلايل حضور پنجاه در صد شمرده ام. چند فرض طبيعی است که از اين پس ممکن است اتفاق افتد: يا اين که پيش بينی من درست در آيد و برای دو سال بعد که انتخابات ديگری در پيش است به فکر بيفتيم که چه بايد کرد. احتمال ديگر همان است که حميد از کلن برايم نوشت "وقتی شما گفتی شصت در صد مردم بايد پای صندوق بروند، من خيلی عصبانی شدم" من برايش نوشتم "حميد جان من کی گفتم "بايد". اصلا مگر ممکن است کسی در مقام من به مردم بگويد بايد برويد، ولايت فقيه هم اين طوری نمی گويد، آن هم با تعيين شصت در صد. اصلا مردم بيچاره چطور بفهمند که کی شصت در صد شده اند .. من گفته ام پيش بينی می کنم شرکت کنندگان در انتخابات گمان دارم حدود شصت در صد باشند". حميد در جوابم نوشت "خب وقتی اين را می گوئيد يعنی همين را می خواهيد ديگه". اين جا می توان کمی تامل کرد. آيا واقعا پزشکی که خبر از بيماری می دهد همين را می خواهد، آيا متصدی بانک که خبر می دهد چيزی در حسابتان نيست همين را می خواهد. حميد متوجه شد و در نامه بعدی معذرت خواست که لازم هم نبود. اما با آقای عزيزی چه کنيم که زحمت کشيده فيلمی پيدا کرده از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ رياست جمهوری، انتخاباتی که منجر به جهانی شدن جنبش سبز شد. ايشان فيلم را در يوتيوب به عنوان سند شرکت من در انتخابات گذشته دنبال تکه ای از مصاحبه پارازيت گذاشته و نامش را داده سند دروغگوئی مسعود بهنود. حالا چيست اين دروغگوئی؟ سئوال آقای کامبيز حسينی در همان اول پارازيت پنجشنبه پيش از من اين بود که در انتخابات شرکت می کنيد. من دو سه نکته گفتم و بعد يادآور شدم که اين که در پيش است انتخابات مجلس است و ما که در خارج کشور هستيم نمی توانيم در آن شرکت کنيم. و در مورد انتخابات مجلس توضيح ها دادم از جمله اين که گفتم اول بار در ۱۳۵۵ در انتخابات مجلس شرکت کردم و از آن پس هم تا در تهران بودم رای دادم". مچ گير محترم مچ را گرفته و نوشته از اين جمله برمی آيد که نشان می دهم در بيرون از ايران رای ندادم، در حالی که فيلم آورده که نشان دهد در انتخابات شرکت کرده ام و حالا لابد از شدت شرمساری به دروغ آن را انکار می کنم. مچ گير محترم به دو نکته توجه نکرده است. اول اين که انتخابات مجلس با انتخابات رياست جمهوری فرق دارد. در مصاحبه صحبت انتخابات مجلس است که من به کامبيز گفته ام ما نمی توانيم در آن شرکت کنيم و در مورد خودم هم توضيح دادم که تا در تهران بودم رای دادم. اين که شرکت کرده ام در لندن انتخابات رياست جمهوری است. دوم اين که دو بار شرکت من در انتخابات رياست جمهوری، از زمانی که در تبعيد هستم، بر کسی پوشيده نيست. در زمان خود بارها در سايت های مختلف از مردم دعوت کردم که نگذارند تحجر پيروز شود و در انتخابات شرکت کنند. در آن زمان دو بار در صدای آمريکا حاضر شدم و همين را پرسيدند و گفتم. در يکی از مناظره ها با آقای عليرضا ميبدی مقابل بودم [اين همان مصاحبه است که آقای ميبدی گفت تحليل لازم ندارد، معلوم است هاشمی رفسنجانی انتخاب می شود و اگر نشد من اين حرفه را رها می کنم] اين همان مصاحبه است که دو بار از صدای آمريکا پخش شده به خصوص يک تکه که من توضيح داده ام که همه شش نفر کانديدا يک طرف اما اگر آن که گمنام ترست اگر انتخاب شود، که بعيد نيست، همه بازی ها عوض می شود. محمود احمدی نژاد در آن تاريخ چندان گمنام بود که با ميکروسکپ هم ديده نمی شد و مصاحبه گر محترم صدای آمريکا برای چک کردن نامی که من می گويم به کاغذ جلويش نگاه کرد و حق داشت. در همان مناظره شعبان بی مخی که در لندن بود عکسی گرفته بود از من و فرستاده بود به عنوان سند شرکت من در انتخابات. در برنامه مطرح شد و به بحث کشيده شد. تا چند روز بعدش بحث در اينترنت جريان داشت و هم عکس ها. باری قصدم اين است که شرکت من در انتخابات رياست جمهوری با يک دقيقه سرچ کردن در اينترنت به دست می آمد و پنهان نبود. در انتخابات بعدی يعنی سال ۱۳۸۸ هم همين طور، ده ها بار مصاحبه کردم . مردم به خروش آمده بودند، مگر يادتان رفته است، آرائی که معتقديد تقلب شده نشان می دهد که چهارده ميليون نفر در آن انتخابات فقط به ميرحسين موسوی رای داده اند، در همه شهرهای جهان صف دراز در مقابل کنسولگری ها بود. جهانی با خبر شده بود، حالا فيلمساز مچ گير خيال کرده کشف بزرگی است و من آن افتخار شرکت در حماسه خرداد ۸۸ را بايد پنهان کنم و به دروغ بگويم تا در تهران بودم رای می دادم. همه دوستانی که رگ گردنشان برآمده، بسيار به جاست به جای آن که سيلی در گوش پزشک بزنند کمی به خود آيند، اگر معتقدند نبايد در انتخابات شرکت کرد دور هم جمع شوند، کاری حسينی کنند، در ماه های مانده، بجنبند و مردم ايران را با خبر کنند و جريان تحريم را که مورد نظرشان هست به قوت برسانند، وگرنه اگر همچنان بزرگ ترين مبارزه شان ناسزا گوئی به کسانی باشد که نتيجه را حدس زده اند، ماجرا تکرار می شود و نظام با بيش از شصت در صد انتخابات را برگزار می کند و همان روز اول رهبر در نطقی به رخ مردم جهان می کشد و نشان از مردمی بودن نظام می گيرد. زندانيان در زندان می مانند و نظارت استصوابی هم قرص و محکم سر جايش. اگر اين بحث ها و گفتگو ها حداقل نتيجه اش اين باشد که به من بفهماند که نشستن پای اينترنت و با اسم مستعار ناسزا گفتن مبارزه نيست، مطابق هيچ فرهنگی مبارزه نيست، چه باک که در ميانش سنگ ريزه ای هم به پای کسی اصابت کند. به نظرم ماجور است. ورنه هر کس در اين وادی پا می گذارد بايد پيه خوک به تن بمالد، ناسزای شما جوانان هموطنم برای من اگر طيبات نباشد به هر حال جانگزا نيست. اما کاش با حرکتی همراه شود. Copyright: gooya.com 2016
|