شنبه 18 تیر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

۱۸ تير، روز افتخار دانشجـويان ايرانی، پرويز داورپناه

پرويز داورپناه
استبداد دينی هم مانند ديکتاتوری سلطنتی قادر نشد با جنبش دانشجويی ايران که فقط در صدد پی‌گيری صرف مسائل صنفی نبود کنار آيد. دانشجويان رفته‌رفته به نقش ولايت فقيه پی برده خود را با دستگاهی روبه‌رو می‌ديدند که انديشه را به بند می‌کشيد، حق انتقاد و بيان را از افراد سلب می‌کرد و با حاکميت ملی و اصل تعيين سرنوشت مردم به دست خود در تعارضی آشکار بود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


«ما را به خاطر بياور! / ما را که تازه جوانانی بيست و دو ساله بوديم.
شور عشق درسينه داشتيم و / پيش از آن که عاشق شويم سينه بر خاک سوده مُرديم...»
(سرودهَ عزت ابراهيم نژاد، دانشجوی جانباختهً ۱۸ تير ماه ۱۳۷۸)

دوازده سال پيش در اين روز با حمله لباس شخصی ها و نيروهای انتظامی به خوابگاه های دانشجويان و مراکز آموزش عالی، فاجعه ای خونين در دانشگاه تهران رخ داد. علاوه بر ضرب و شتم دانشجويان و سوختن و ويران کردن بسياری از خوابگاه های دانشجويی، عزت ابراهيم نژاد کشته شد. در طول اين تظاهرات دانشجويان خواستار آزادی مطبوعات، آزادی بيان، آزادی تجمعات، آزادی تشکيل سنديکاها و احزاب غير دولتی و آزادی تمامی زندانيان سياسی و عقيدتی شدند. دوازده سال پس از اين قيام دانشجوئی، اين مبارزات همچنان ادامه دارد.

تاريخ ايران پر از روزهايی است که دانشجويان ايرانی با جانفشانی برای کسب آزادی از همه چيز خود گذشته اند. يک روز شاهان مستبد خون آنان ريخته اند و روز دگر شيخان به نام دين، به جان آنان افتاده اند.

همزمان با نهضت ملی شدن صنعت نفت و اوج مبارزات دکتر مصدق پيشوای محبوب ملت ايران، دانشجويان به ‌ياری جنبش ملی ايران شتافتند. و در قيام ۳۰ تير ۱۳۳۱، و در گرماگرم خيزش ملت ايران در پشتيبانی از دولت ملی مصدق خيابانهای تهران مملو از دانشجويان قهرمان بود.

پس از کودتای ننگين ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲اعتراض ملت ايران در برابر شاه در خروش نسل آگاه و بويژه در اعتراضات دانشجويان نمايان شد.

در شانزدهم آذر همان سال دانشجويان آگاه، با تظاهرات اعتراضی و مقاومت در برابر حکومت کودتا، به ميدان آمدند. در آن روز شاه نيروهای گارد و چتر باز خود را برای سرکوب دانشجويان به‌ دانشگاه تهران فرستاد. سه دانشجو بدست نيروهای انتظامی شاه در دانشکده فنی به خاک و خون غلتيدند. روز۱۶ آذر ۱۳۳۲ روز دانشجو نام گرفت و هر ساله روز اعتراض و مقاومت دانشجويان در برابر ديکتاتوری محمد رضا شاه بود. تاريخ نشان می دهد که به خاک و خون کشيدن دختران و پسران دانشجو هميشه در کارنامه آمران و عاملان نظام استبدادی ثبت شده است.

از آن روز، شانزده آذر در ميهن ما روز دانشجو ناميده شد. دانشجويان همه ساله آن روز را گرامی ‌داشتند، و سنت مقاومت و آزاديخواهی در دانشگاه‌های ايران بنيان نهاده شد. و همان واژه ی آزادی خواهی بود که ۱۶ آذر ۳۲ را به ۱۸ تير ۷۸ پيوند زد.

در آخرين ماه های دوران مجلس پنجم شورای اسلامی، نمايندگان، طرحی را به عنوان قانون مطبوعات در دستور کار خود قرار می دهند که در آن نحوه توقيف مطبوعات نيمه آزادی را که پس از خرداد ۷۶ پا به منصه ظهور گذاشته بودند، بخوبی پيش بينی می کرد.

روزنامه سلام روز چهارشنبه ۱۶ تيرماه درپی اخطار وزارت اطلاعات توقيف می شود.

روز ۱۷ تيرماه، درحالی که دانشگاه ها آماده آغاز تعطيلات تابستانی می شدند، جنبش دانشجويی در حال تدارک يک راهپيمايی آرام بود. ساعت۱۷بود. دانشجويان، اين پيشآهنگان آزاديخواهی و استقلال طلبی ملت ايران، به عنوان اعتراض به طرح چنين قانونی برای مطبوعات در مجلس، و همچنين اعتراض به توقيف روزنامه سلام، راه پيمايی آرامی را در کوی دانشگاه آغاز کردند. شمارشان کم کم افزوده می شد و زمانی که جلوی درب کوی می رسند حدود ۲۰۰ نفرند.

در گزارش دانشجويان می خوانيم:
«روز ۱۸ تيرماه دانشجويان ساعت ۵/۱صبح قطعنامه راهپيمائی را می خوانند و خواستار رفع توقيف سلام و عدم تصويب طرح اصلاح مطبوعات می شوند و بعد اکثرشان می روند که بخوابند ولی حضور نيروی ضدشورش که چند ده متر دورتر ايستاده اند و حالا عده ای با لباس شخصی به آنها پيوسته اند باعث می شود ۶۰-۵۰ نفر از دانشجويان در محل بمانند. هيچکدام از جايشان تکان نمی خورند. بچه ها شروع می کنند به شعار دادن عليه توقيف سلام و برای آزادی مطبوعات. نيروی ضدشورش به سمت دانشجويان حرکت می کند دانشجويان به خيال دفاع به سوی آنها سنگ می اندازند و افرادی که با لباس شخصی همراه نيروی انتظامی اند، به سنگ اندازی جواب می دهند. چند خودرو پر از افراد نيروی انتظامی به طرف شمال خيابان حرکت می کنند. از وسط دانشجويان رد می شوند و دور از ديد آنها متوقف می گردند، اما کمتر کسی متوجه می شود که هنگام برگشت خودروها خالی هستند. درحالی که بچه ها نگران پايين خيابان هستند همين سربازان پياده شده از بالای خيابان دانشجويان را غافلگير می کنند. سنگ پرانی ها و درگيری های پراکنده تا ۴ صبح ادامه پيدا می کند. در اين فاصله يک نفر از سربازان نيروی انتظامی توسط دانشجويان به گروگان گرفته می شود اما با پا در ميانی دکتر کوهی سرپرست کوی دانشگاه که از آغاز به عنوان ميانجی در رفت و آمد است، پس از چند دقيقه آزاد می شود.»

اين گزارش ادامه می دهد:
«يک خودروی نيروی انتظامی در اين هنگام به دانشجويان هشدار می دهد که به داخل کوی بروند و گرنه بايد منتظر واکنش باشند. چندين خودروی نيروی انتظامی به طرف دانشجويان حرکت می کنند. دانشجويان عقب نشينی کرده وارد کوی می شوند و به خيال اينکه همه چيز تمام شده به طرف خوابگاه های خود حرکت می کنند تا بخوابند. اما نيروی انتطامی همراه همان افراد خاص که ظاهری شبيه به هم دارند، پيراهنهای سفيد روی شلوار، با ريش، و باتوم به دست (انصارحزب الله به سرکردگی ده نمکی) به حرکت به سوی خوابگاه ادامه داده وارد آن می شوند. مذاکرات دکتر کوهی با فرمانده نيروی انتظامی حاضر در محل به جايی نمی رسد و خود او و دکتر سليمانی معاون دانشجويی دانشگاه تهران به نحو زننده ای دستگيرمی شوند. دانشجويان بهت زده می گريزند. نيروی انتظامی و انصارحزب الله در آغاز به مسجد کوی که دم دست است مغول گونه حمله می کنند. عده ای شيشه های مسجد را با ضربات باتوم می شکنند و وارد می شوند. دانشجويان نمازگزار را درحضور امام جماعت کوی به شدت زير ضربات باتوم و مشت و لگد می گيرند. دانشجويان بهت زده کتک می خورند. شماری را پس از کتک زدن از کوی خارج و سوار خودروهای نيروی انتظامی می کنند. درحالی که ساختمانهای ۱۴-۱۵-۱۸-۱۹- ۲۰-۲۱ و ۲۲ يکی پس از ديگری مورد هجوم قرار می گيرند، موج ديگری از لباس شخصی ها از درب جنوبی حمله می کنند. رعب و وحشتِ صدای خرد کردن شيشه ها و صدای چکمه ها در گوش ها پيچيده است. کتابها، رايانه ها، تختخوابها، ميز و صندلی و وسايل شخصی دانشجويان تخريب و عکسهای پاره شده شخصيت هايی چون دکتر مصدق، دکتر شريعتی به آتش کشيده می شود. شمار زيادی از دانشجويان مضروب و مصدوم می شوند. بر ديوارهای سالن خوابگاه، شعارهای متعددی نوشته شده بود : {جرمش آن بود که اسرار هويدا می کرد} ، {دانشجو می رزمد، استبداد می لرزد} ، {جمعه ها خون جای بارون می چکه} و … درب راهروها و درب اتاقها را با باتوم و لگد می شکستند و در حالی که دشنام های بسيار رکيک سر می دادند وارد اتاقها می شوند. دانشجويان از همه جا بی خبر را می زنند و وسايل اتاق را کاملا نابود می کنند. آنچه بردنی است مثل پول، ساعت و ماشين حساب می برند. دانشجويان را که زير ضربات مشت و لگد و باتوم و پنجه بوکس زخمی شده اند به داخل ماشين ها می برند. بيچاره طبقه بالايی ها! در راه پله باتوم بدست ايستاده اند و در تمام طول مسير بی رحمانه دانشجويان را می زنند. دانشجويان سرشان را ميان دو دست می گيرند تا از اين دالان مرگ گذر کنند. استخوانهای ساعد خيلی ها براثرضربات می شکند. چندين اتاق به آتش کشيده می شود. دانشجويان ساختمان ۲۲ تصميم به ايستادگی می گيرند و ميزها را در جلوی درب می گذارند اما مهاجمان هيچ مقاومتی را برنمی تابند. يکی ازمهاجمان که می بيند ورود مشکل است فرياد می زند “به امام حسين اگر درو باز نکنيد ميآم تو همه تون رو مثل سگ می کشم” تهديدش جدی است، درب باز می شود، باز شدن درب همان و زير ضربات باتوم و مشت و لگد له شدن همان، درحال کتک زدن دشنام می دهند و می گويند کجاست خاتمی!!!!!!!! تا به دادتان برسد؟ در ساختمان ۲۲ يکی از بچه ها را از طبقه سوم به پايين پرت می کنند و فرياد می زنند “يا حسين قبول کن”! در بعضی از ساختمان ها به خود زحمت ورود هم نمی دهند؛ از سوراخی که با باتوم روی درب اتاق درست کرده اند، گاز اشک آور می اندازند و بچه ها را که با احساس خفگی خارج می شوند، می زنند و می برند. يکی ازبچه ها که خوابيده با يک ضربه باتوم که به سرش می خورد بيدار می شود و می بيند کسی بالای سرش ايستاده داد می زند "آزادی انديشه می خواهی ها؟!" و او را می زند، کف اتاقها و راهروها پر از خرده شيشه و خون است. ساعت ۵/۵ است مهاجمان کم کم می روند و فضای درگيری آرامتر می شود.»

عزت الله ابراهيم نژاد
بر پايه ی گزارش های رسمی عزت الله ابراهيم نژاد تنها مقتول حوادث دانشجويی تيرماه ۱۳۷۸ در ايران موسوم به “وقايع کوی دانشگاه تهران” است. ابراهيم نژاد در زمان کشته شدن در ۱۸ تيرماه سال ۷۸، بيست و چهار سال داشت. او متولد اهواز بود. در سال ۷۱ در رشته حقوق قضايی وارد دانشگاه اهواز شد، شعر می گفت. در زمان حادثه درسش تمام شده بود و سرباز وظيفه بود. روز ۱۸ تير مانند روزهای تعطيل آخر هفته ديگر به ديدار دوستانش در کوی دانشگاه رفته بود. نحوه تير خوردنش مشخص می کرد که از فاصله نزديک زده اند. دقيقا او را نشان کرده بودند. خواهرش در مراسم بزرگداشت او در اهواز می گويد: "جنازه را که آورديم خانه همانجا شستشويش داديم. با چاقو به کشاله رانش زده بودند، به عمق زياد. گفتند اين اثر کالبد شکافی است. گفتيم پزشک قانونی که کالبد شکافی می کند، هر جا را که برش بزند بعد که کارش تمام شد بايد بخيه کند. در صورتی که آنجا را بخيه نکرده بودند. بغل پايش هم جای سنگ بود يا جای باتوم بود. پشت کمرش هم به اندازه يک وجب جای زنجير بود. همه اش کبود شده بود. انگار دست هايش را با طناب بسته بودند. اندازه جای طناب بود. گلوله هم توی شقيقه اش خورده بود و چشم را خالی کرده بود."
در اثر سرکوب، صدها تن زخمی و حدود هزارو پانصد نفر دستگير شدند. برخی از دستگير شدگان، پس از دوازده سال، هنوز در زندان های قرون وسطائی رژيم و در زير شکنجه بسر می برند.

در سال های پس از ۱۸ تير ماه ۱۳۷۸ دانشجويان ايران بهای بسيار سنگينی برای بيان ديدگاه های بشر دوستانه و آزاديخواهانه خود پرداخته اند و رعب و وحشت مسلط بر مراکز آموزش عالی نتوانسته است صدای آنان را در گلو خفه کند. جوانان و دانشجويان ايران می دانند که رسيدن به دموکراسی و تحقق اهداف عالی و انسان دوستانه در آينده نيز بهای سنگينی دارد بپردازند.

استبداد دينی هم مانند ديکتاتوری سلطنتی قادر نشد با جنبش دانشجويی ايران که فقط در صدد پی‌گيری صرف مسائل صنفی نبود کنار آيد. دانشجويان رفته رفته به نقش ولايت فقيه پی برده خود را با دستگاهی روبرو می ديدند که انديشه را به بند می‌کشيد، حق انتقاد و بيان را از افراد سلب می‌کرد و با حاکميت ملی و اصل تعيين سرنوشت مردم به دست خود در تعارضی آشکار بود.

امروز، خامنه ای ديگر جراُت حضور در جمع دانشجويان غير بسيجی را ندارد. او دانشجويان و شعارهای "ديکتاتور نمی خواهيم" و"دانشگاه ها را امنيتی نکنيد" هرگز نبخشيده است. اين دانشجويان يکی پس از ديگری روانه زندان می شوند، مورد ضرب و شتم قرار ‏می گيرند، از تحصيل محروم می شوند و حتی اجازه ورود به دانشگاه ها را نيز از دست می دهند. علی رغم اينهمه فشار و اختناق در محيط های دانشگاهی و دانشجويی، رژيم حاکم باز هم موفق نشده است دانشگاهيان آزاده ايران را که بيش از۷۰ سال است پرچم آزادی را به اهتزار در آورده اند، سرکوب نمايد.

جنبش دانشجوئی در ايران امروز جزئی مهم وپيشگام از جنبش مدنی مردم ايران است که از ترکيب و تاًليف آن با جنبش های زنان، کارگران، معلمان، روزنامه نگاران، حقوقدانان و ساير جنبش های صنفی آنچنان با خواست های جامعه و گروههای مختلف اجتماعی مانند صلح و دموکراسی گره خورده است که رژيم ديگر به سادگی قادر به خاموش ساختن آن نيست.

مردم ايران همانطور که هيچگاه جنايات ۱۶ آذر را بر محمد رضا شاه نبخشيدند، جنايات ۱۸ تير و پيامدهای آن را بر خمينی و سران حکومت اسلامی نخواهند بخشيد.

دکتر پرويز داورپناه


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016