شنبه 22 مرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جنایت نروژ و فعالیت گروه های راسیستی! بهرام رحمانی

جنایت هولناک نروژ، بار دیگر تروریسم گروه های فاشیستی، مذهبی، ناسیونالیستی و هم چنین تروریسم دولت های غربی و غیرغربی را در خاطره ها زنده کرد.

جنایات وحشتناک روز جمعه 1 مرداد 1390 برابر با 22 یولی 2011، نه تنها جامعه نروژ، بلکه جامعه جهانی را شوکه کرد و در اندوه فرو برد. جنایت هولناکی که یک فرد مذهبی - فاشیستی در کشور آرام نروژ آفرید. این فرد جانی پس از انفجار بمبی در مرکز ساختمان های دولتی اسلو که به مرگ 7 نفر منجر شد، خود را به یک کمپ تابستانی نوجوانان حزب حاکم در یک جزیره رساند و با خونسردی به مدت 90 دقیقه نوجوانان را به گلوله بست. او حتی به کسانی که برای حفظ جان شان خود را به آب انداخته بودند نیز شلیک می کرد. او، بیش از صد نفر را کشت و حدود صد نفر دیگر را نیز زخمی کرد.


آندرس برینگ برویک، ۳۲ ساله، با یونیفرم و اسلحه و تجهیزات پلیس به قتل قربانیان خویش رفته بود به سادگی نشان می دهد که او، دوره های نظامی دیده است. عکس هایی که از او، در اینترنت با ژست های نظامی و هیتلری در یونیفرم نظامی منتشر شده او را در حال نشانه رفتن تفنگ های فوق مدرن نظامی اش است. او در صفحه فیس بوک اش خود را «مسیحی بنیادگرا« و «ملی گرای افراطی» و «ضداسلام» و «ضدکمونیست» معرفی کرده است.

در رابطه با این جنایت هولناک، سئوالات زیادی مطرح است.

اولین سئوال این است که چه زمینه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی سبب شده است که چنین جنایتی روی دهد؟ چگونه 600 نوجونان هوادار حزب حاکم کارگر، با برنامه ریزی قبلی در جزیره ای گرد هم می آیند بدون این که ملاحظات امنیتی و حفظ جان آن ها در نظر گرفته شود؟ چرا جانی فاشیستی به مدت یک ساعت و نیم در این جزیره قربانیان بی دفاع خود را دنبال می کند و به شکار آنان می پردازد اما از مامورین امنیتی و پلیس و گارد نیروی دریایی و مامورین امنیتی خبری نیست؟ جزیره ای که با پایتخت نروژ فقط 45 کیلومتر فاصله دارد؟ آیا پذیرفتنی ست که فردی نخست جلو نخست وزیری بمب و یا بمب های قوی بگذارد و با انفجار آن ها جان چند نفر را بگیرد و سپس فرد تروریست از آن جا راهی جزیره ای شود که جوانان حزب حاکم در آن جا اردوی تابستانی داشتند و حتی قرار بود نخست وزیر هم در آن جا برای این جوانان سخن رانی کند از قبل هیچ موازین امنیتی در نظر گرفته نشده است؟ و...؟


در حالی که هر جا تجمعی برگزار می شود پلیس موظف است امنیت تجمع کنندگان را برقرار کند. پس چگونه است که در جزیره ای 600 جوان هوادار حزب حاکم تجمع کرده اند و قرار است بالاترین مقامات کشور نیز در همان روز در آن جا برای این جوانان سخن رانی کنند اما حتی یک نفر مامور امنیتی و پلیس نیز در آن جا حضور ندارد؟!


گفته می شود که متاسفانه دو ساعت بعد از کشتار جوانان در این جزیره، آژیر خطر به صدا در می آید. خبر حاکی از این بود که در محلی به نام اوت اویا در منطقه بوسکه رود فردی در لباس پلیس به اعضای سازمان جوانان حزب کارگر که در اردوی تابستانی بسر می بردند، با انواع سلاح حمله کرده و ده ها نفر را کشته و زخمی نموده است.

خبرهای اولیه حاکی از این بود که دولت نروژ تصمیم گرفته یک فرد مذهبی متقاضی پناهندگی در نروژ را به دلیل همکاری با القاعده به دولت عراق تحویل دهد از او نقل قول شده است اگر این کار انجام گیرید از دولت نروژ انتقام خواهد گرفت.

از «ملا کریکار»، نقل می کنند که هفته گذشته مقامات نروژی را تهدید کرده که اگر او را از نروژ اخراج کنند، سیاست مداران یا مقامات نروژی را به قتل می رسانند. بنابراین، حدس اولیه این بود که تروریست و یا تروریست های بمب گذار خارجی هستند و هرگز یک اروپایی و نروژی اصل یک هم چون طرح هولناک ترور داشته باشد؟ متاسفانه چنین نگرش در غرب عمومیت دارد و هر مساله ای را بلافاصله به خارجیان و مهاجرین نسبت می دهند.

این نگرش در دههه های اخیر، با تبلیغات سیستماتیک گروه های راسیستی پارلمانی و غیرپارلمانی و خارجی ستیز و هم چنین دولت های راست و سوسیال دمکرات در افکارر عمومی جوامع غربی شکل گرفته است.

اگر این تروریست نروژی دستگیر نمی شد به احتمال قوی این فرد عراقی مظنون به تروریست، نه تنها دستگیر و محاکمه می شد، بلکه تعدادی مهاجر و پناهنده بی گناه نیز قربانی می شدند. هم چنین به احتمال زیاد گرایشات راست و گروه های راسیستی و نژادپرست تظاهرات هایی علیه پناهندگان و مهاجرین راه می انداختند و در کوچه و خیابان و کمپ های پناهندگی به آن ها حمله می کردند.

در چینن شرایطی، تنها آه و اسف خوردن و صرفا اعلام همبستگی و هم دردی با بازماندگان قربانیان، دردی را دوا نمی کند. باید فکر اساسی کرد و چه باید کرد مهم است. چه باید کرد که فجایع این چنینی تکرار نشود؟! چه کارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را باید سازمان داد تا جامعه تحت تاثیر تبلیغات گرایشات راست و خارجی ستیز قرار نگیرد؟!

گفته می شود که برویک، علاوه بر این که حدود ده سال عضو یکی از سازمان های نژادپرست نروژی بود در عین حال، با گروه های راسیستی اروپایی نیز ارتباط هایی داشته و از سال ها پیش برای این حملات تروریستی خود طرح و نقشه عمل داشته و پیگیرانه برنامه ریزی کرده است.

در جریان این حملات که خونبارترین واقعه در نروژ از زمان جنگ جهانی دوم توصیف شده است، حدود صد نفر جان باختند و در حدود همین رقم نیز زخمی شدند.

اندرس بریویک، از طریق وکیل خود اعلام کرده است خواستار برگزاری علنی محاکمه خود است اما مسئول دادگاه اعلام کرد مردم و خبرنگاران نمی توانند در این نشست حضور یابند. پلیس نروژ استدلال می کند ممکن است بریویک از جلسات دادگاه و پخش آن در رسانه های جمعی برای انتشار دیدگاه های خود استفاده کند.

وکیل مدافع اندرس بریویک پیش از این اعلام کرده بود که موکل او می خواهد در دادگاه انگیزه های خود را از انجام اقداماتش بیان کند. در کیفرخواستی که علیه متهم تنظیم شده است، بریویک که با تیراندازی و بمب گذاری نزدیک به یک صد نفر را به قتل رسانده است به ارتکاب اقدام تروریستی متهم شده است.
با توجه به درخواست پلیس نروژ از دادگاه برای ادامه بازجوئی از متهم، دستگاه قضائی این کشور با ادامه بازداشت او در اداره پلیس به مدت هشت هفته موافقت کرده است. در خلال چهار هفته از این هشت هفته او حق ملاقات نخواهد داشت.

بر اساس قوانین نروژ، برویک در صورتی که مجرم شناخته شود، به حداکثر ۲۱ سال زندان محکوم خواهد شد. هر چند در مورد زندانیانی که آزادی آنان تهدیدی علیه امنیت عمومی تلقی شود، امکان افزایش دوره محکومیت زندان وجود دارد.

وکیل برویک، به رسانه های نروژ گفته است: «او معتقد بود که انجام این اقدامات وحشتناک است اما در ذهنش احساس می کرد که این کار ضرورت دارد.»

بريويک، در نخستین بازجویی های خود، نفرت از مسلمانان و کمونیست ها را به عنوان انگیزه انجام این حملات اعلام کرده است. در همین حال وکیل او نیز اعلام کرده است، برينگ بريويک به داشتن ارتباط با هم فکران خود در خارج از نروژ نیز اعتراف کرده است.

به گفته گیر لیپستد، موکل او هم چنین از وجود دو «سلول» دیگر راستگرایان افراطی در نروژ و «سلول های» دیگر در خارج از این کشور خبر داده است.

در همین حال دادستانی نروژ، مشغول بررسی این موضوع است که آندرس برينگ بريويک را به اتهام جنایت علیه بشریت تحت پیگرد قرار دهد تا از این طریق بتواند او را به حبس طولانی تری محکوم کند.

از سوی دیگر پلیس اروپایی، یوروپل، نیز روز سه شنبه سه شنبه 26 ژوئيه 2011 - 4 مرداد 1390 اعلام کرد، قصد دارد موضوع راستگرایی افراطی در اروپا را در دستور کار خود قرار داده و «تصویری دقیق» از این پدیده در اروپا ارایه کند.

یکی از سخن گویان یوروپل در لاهه گفته است، در بررسی های پلیس اروپایی به ویژه گروه های راست گرای افراطی در شمال اروپا مورد توجه قرار می گیرند.

همان طور که در بالا نیز اشاره کردیم سئوالات زیادی در مورد امنیت جزیره ای که نوجوانان هوادار حزب کارگر نروژ در ان جا بودند مطرح است. پلیس نروژ در جواب انتقادهایی که در زمینه استفاده نکردن از هلی کوپتر در ماجرای حمله جمعه گذشته به اردوگاه هواداران حزب کارگر شده بود، بسیار مصحک است؛ پلیس گفته است که پلیس نروژ تنها یک هلی کوپتر دارد که خدمه آن در روز واقعه در مرخصی بودند.
یک سخن گوی پلیس نروژ گفت که دولت و پلیس مشغول بررسی این موضوع هستند که چطور می شود پلیس را به هلی کوپترهای بیش تری مجهز کرد.

در حادثه حمله به اردوگاه نوجوانان هوادار حزب کارگر، رسانه های این کشور، به پلیس انتقاد کرده اند که چرا بعد از دریافت گزارش اولین تیراندازی ها با هلیکوپتر به محل نرفته است. تیراندازی در آن محل حدود نود دقیقه به طول انجامید که منجر به کشته شدن 96 نفر شد. فرد مهاجم، پیش از آن هم بمبی را در مقر نخست وزیری نروژ جاسازی کرده بود که بر اثر انفجار آن ۸ نفر کشته شدند.

با این وجود کنوت استوربرگت، وزیر دادگستری نروژ، از پلیس این کشور برای اقداماتش در ماجرای حمله تشکر کرد و آن را «خارق العاده» توصیف کرد. معلوم نیست این کار «خارق العاده» پلیس، چه بوده است؟ اما روشن است این تشکر برای خنثی کردن ادامه اعتراضات و انتقادات مردمی به بی توجهی مقامات و مسئولین پلیس و مقامات امینتی کشور است.

بسیاری از مردم و برخی از رسانه ها در نروژ معتقدند که پلیس سریع عمل نکرده است. وزیر دادگستری، از انتقادهای مطرح شده علیه پلیس استقبال کرده اما می گوید که برای انتقاد وقت بسیار هست.
ینس برویک، پدر برویک که اکنون در فرانسه زندگی می کند و پلیس تامین امنیت او را به عهده گرفته، می گوید که از خواندن خبرهای مربوط به کاری که پسرش کرده متعجب است. او که دیپلماتی بازنشسته است گفته پسرش در کودکی و نوجوانی پسری عادی مانند سایر جوانان و نوجوانان بوده و فقط کمی گوشه گیرتر از بقیه.

برویک می گوید که مدت ها از پسرش بی خبر بوده و قصد ندارد به نروژ برود تا کاری برای فرزندش انجام دهد. او می گوید همان بهتر بود که «پسرم خودش را می کشت تا این که جان دیگران را بگیرد.»
زمانی که خبرنگار «شبکه دو» نروژ به او گفت، آن چه که می گوید سخنان درشتی از زبان یک پدر است، گفت: «بله حرف های درشتی است. اما فکر کنید چه کرده. خیلی ناراحت شدم. هنوز نمی توانم بفهمم که چنین چیزی انجام شده است. یک انسان معمولی، هیچ وقت چنین کاری نمی کند.»

ینس برویک، از کاری که پسرش کرده ابراز شرم ساری کرده و گفته است که باید با این درد تا آخر زندگی اش بسازد.

این سخنان پدری ست که پسرش آندرس بريويک، جنايت خود را «عمليات شهادت طلبانه» خوانده است؛ با «خدا» راز و نياز می کند و از او برای استقرار جامعه و دينی که «برحق» می داند کمک می طلبد.
یک مساله مهم دیگر در رابطه اب این جنایت، صداهایی ست که آندرس بريويک را، ديوانه معرفی می کنند تا با این ترفند سر و ته این جنایت هولناک تاریخی را سر هم بیاورند و مانع گسترش و تعمیق بحث هایی شوند که پیرامون این جنایت راه افتاده است.

آندرس بريويک، نه تنها دیوانه نیست، بلکه بسیار هم عاقل و سالم است و به گفته خودش، دست کم روی طرح خود حدود دو سال کار کرده است. او يک فاشیست مذهبی است همانند دیگر هم کیشانش در سراسر جهان، تاکید دارد. او با این «اعدام» های فله ای خود، پرچم فاشیسم را بلند کرده است که طراحان و سیاست گذاران اصلی آن در پارلمان ها، ارتش، پلیس و احزاب فاشیستی و راست پارلمانی و غیرپارلمانی جا خوش کرده اند. او، فقط ماشه را کشیده است. و نگه داشتن بحث در همین سطح، کار گرایشات راست است. بنابراین، باید بحث ها بر روی آن سیاست هایی متمرکز کرد که زمینه را برای جانیان و آدم کشانی چون بریویک ها مساعد می کند. این ها دیوانه نیستند، بلکه دیکتاتورها و آدم کش هایی هستند که در راستای اهداف جنایت کارانه و تروریستی خود، به هر جنایتی علیه بشریت متوسل می شوند.

کشتار حکومت نازی ها در آلمان، پینوشه در شیلی، صرب ها در یوگسلاوی سابق، آمریکا و هم پیمانانش در بسیاری از کشورهای جهان با راه انداختن کودتاها، جنگ ها، بشار اسد در سوریه، قذافی و اپوزیسیون راست او و ناتو در لیبی، حکومت اسلامی ایران و غیره، تنها نمونه هایی از سازمان دهندگان و هدایت کنندگان جنایت علیه بشریت هستند. بنابراین، صرفا آن فرد جنایت کار نیست که دست به اسلحه می برد و آدم می کشد، بلکه باید دید کدام سیاست های دولت ها، احزاب در جامعه و مجالس قانون گذاری، زمینه را برای وقوع جنایت علیه بشریت فراهم کرده اند؟! یعنی باید ریشه های تفکر ترور و وحشت را خشکاند و الا همین فرد جانی نروژی چند سال زندانی می شود و چه سرنوشتی در آینده پیدا می کند مساله ثانوی است.

در هر حال اکنون او، به «قهرمان» فاشیست ها تبدیل شده است. او، گفته است در تلاش است یک جنبش مسیحی مسلحانه علیه کمونیست ها و مسلمانان را سازمان دهد.

یاداشت های روزانه این جانی نشان می دهند که او، برای سازمان دهی این جنایتش به طور شبانه روز تلاش کرده است. یادداشت های او نشان می دهند که او، بسیار آگاهانه و خون سردانه جنایت خود را گام به گام پیاده طراحی و پراتیک کرده است.

بنابراین، این جانی نه تنها از قتل عام جوانان «چپ» پشیمان نیست، بلکه آن را برای راه انداختن یک «جنبش مذهبی - فاشیستی» ضروری دانسته است. ساعاتی پیش از حملات روز جمعه در نروژ، یادداشتی ۱۵۰۰ صفحه ای در اینترنت منتشر شده بود که گفته می شود بریویک متن آن را نوشته است. او، در این یادداشت های خود از «اسلامی شدن» اروپا، صحبت به میان آمده و در آن به محل اردوی تابستانی حزب کارگر برای نوجوانان هم اشاره مستقیمی شده است.

او، از جمله در پائيز 2008، نوشته است: به جشن تولد يکی از دوستانش رفتم که بيش تر مهمان ها قاضی و وکيل بودند؛ آدم های خوبی بودند و خوش گذشت. اگر می دانستند که با جبهه مقاومت نروژ و اروپا در ارتباط هستم حتما از جشن بيرونم می انداختند. قابل درک هست، چون نمی خواهند شغل و مقام خود را به خاطر شخصی چون من به خطر بياندازند.»

ژانويه 2010: «اعتراف می کنم که به يک دانلود کننده بدنام فيلم، سريال و بازی تبديل می شوم. قبول دارم که دزدی بد است، اما اگر تمام زندگی ات را صرف هدف بزرگی می کنی گاهی بدی و خباثت هم جايز هست. هيچ کس کامل نيست.»

فوريه 2010؛ «چند هفته آينده را به تحقيقات می پردازم: تحقيق درباره تهيه اسلحه و زره، ساختن سلاح کشتار جمعی.»

مارس 2010؛ پروفايل فيس بوکم را عوض کردم، بيش تر سياسی اش کردم. می دانم پروفايل تقلبی ام در فيس بوک تحت نطر سازمان های جاسوسی آمريکا و چند کشور اروپايی هست. خوشم می آيد قبل از عمليات شراب سرخ نابی بزنم.»

آگوست 2010؛ «آندرس بريويک برای تهيه سلاح به پراگ مسافرت می کند و در آن جا با چند کلوب بزهکار و چند فاحشه خانه تماس می گيرد: «چندتا درجه و نشان پليس و چند کارت پليس تقلبی تهيه کردم. خيلی حرفه ای درست کردند. معلومه که نقد پرداخت کردم. اما ترجيح می دهم برگردم نروژ و سلاح هايی را که می شود قانونی تهيه کرد بخرم.»

سپتامبر 2010؛ «تقاضای ليسانس مسلسل راجر مينی را کردم که نزديک ترين سلاح به سلاح های جنگی است که می توان در نروژ قانونی خريد. در فرم مربوطه علت تقاضا را نوشتم شکار گوزن. وسوسه شده بودم که حقيقت را بنويسم، يعنی اعدام A و B، مارکسيت های فرهنگی و چندفرهنگی های خائن تا عکس العمل شان را ببينم.»

اکتبر - نوامبر 2010؛ «با چند تا از دوستان قديمی دبيرستانی ام در يک جشن بوديم. Trond هم بود که الان به يک مارکسيست افراطی تبديل شده. قبلا با هم تو خط هيپ-هاپ بوديم، گويا او هنوز تو اون خط هست. در محله ای احاطه شده توسط گتوهای مسلمانان در اسلو که تنها نروژی ها زندگی می کنند آپارتمان دارد.

بهش گفتم عوام فريب هستی، با توجه به اين که موافق مهاجرت مسلمان ها به نروژی چرا تو محله آن ها زندگی نمی کنی.»؛ «50 ميليگرم نيکوتين 99 درصد از يک شرکت چينی آنلاين سفارش دادم. اندکی از آن را که به فشنگ ها تزريق کنم آن ها را به يک سلاح شيميايی واقعی تبديل می کنم.»؛ «عمليات را تا پائيز 2011 عقب اداختم. علتش را نمی توانم بگويم. الان دارم سريال Dexter را نگاه می کنم که درباره يک تکنيسين پزشکی قانونی و درعين حال قاتل توده ای است. خيلی شعف انگيز است.»؛ «گاهی دخترها در پی من هستند، چون من خوش هيکلم، اما از رابطه دايم پرهيز می کنم، می ترسم در برنامه ها و عملياتی در پيش دارم اختلال ايجاد کند. در پراگ با دوتا دختر سکس داشتم. بيش تر به اين خاطر که در جريان خريد اسلحه امکان کشته شدنم بود. سکس خارج از چارچوب زناشويی گناه کوچکی است، با توجه به عمليات شهادت طلبانه ای که من در پی خلقش هستم.»



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دسامبر 2010؛ «2000 يورو را کنار گذاشتم تا هفته قبل از عمليات با فاحشه ای لوکس بگذرانم. اين کار باعث می شود که از نطر بيولوژيک، روحی و روانی احساس راحت تری قبل از مرگ و عمليات شهادت طلبانه ام داشته باشم.»؛ «از سال 2005 عضو کلوب تيراندازی بودم، اما از نوامبر 2010 شروع به تمرين کردم. عمدا 2005 اسمم را در کلوب نوشتم تا بعدها به راحتی بتوانم قانونی اسلحه بخرم.»

12-26 فوريه 2011؛ آندرس بريويک يک فيلم دوازده دقيقه ای می سازد که بعد در يو توب می گذارد: «بعداز 12 روز تلاش بالاخره فيلم را درست کردم. می توانست بهتر باشد اما نمی خواهم بيش تر خرج کنم. می خواستم از طريق يک آسيايی برای ساختن فيلم کمک بگيرم اما بايد پس انداز کنم.»

اول مارس 2011؛ برنامه ريزی برای تهيه مزرعه تقلبی و ساخت بمب در آن جا: «بزودی پروفايل فعاليت شرکتم را عوض کرده و به کشاورزی تبديل می کنم، تا بتوانم زمين اجاره کنم، وقتی زمين را گرفتم تمام ابزارم را به آن جا منتقل کرده و توليد مواد منفجره را شروع می کنم.»

27 آوريل 2011؛ سفارش مواد توليد کود شيميايی برای تهيه مواد منفجره: «شرکتم به عنوان يک شرکت کشاورزی توليدکننده حبوبات رسما ثبت شد و به همين خاطر توانستم سفارش مواد لازم را از طريق شرکت سراسری تامين مواد کشاورزی بدهم.»

8 آوريل؛ در راه ساختن بمب: «بعد از ساعت ها جستجو بالاخره در يوتوب سايتی پيدا کردم که طرز تجزيه اسيد سالسيک از آسپرين را بخوبی توضيح داده بود.»

11 ژوئن؛ «بعد از مدت ها دعا کردم. به خدا گفتم که اگر نمی خواهد اتحاد مارکسيسيت- اسلامی و اسلاميست ها کنترل کامل اروپای مسيحی را در 100 سال آينده بدست بگيرند بايد تضمين کند تا جنگجويانی که برای اروپای مسيحی مبارزه می کنند قدرت را قبضه کنند.»

3 ژوئيه 2011؛ «از خودم می پرسم امکان تهيه داروهای تقويت کننده هست. به خصوص قرصهايی که احساس تهاجمی به انسان می دهد. فکر می کنم اين قرص ها در موقع عمليات نظامی بسيار کمک می کنند. به خصوص اگر با استروئيد قاطی شوند. آدم را تا دو ساعت به يک ارتش تک نفره تبديل می کنند.»

11 ژوئيه؛ «چون الان دارم با مشکل ترين بخش کار می کنم کلی غذا و شکلات خريدم. برای شارژ شدن و بالا بردن روحيه ام غذا و شکلات کمکم می کنند.»

18 ژوئيه؛ «برای رشد عضله ها روزی چهار پرس محلول پروتئين می خورم.»

سه شنبه 19 ژوئيه 2011؛ «به يک رستوران با کيفيت بالا در بخش جنوبی شهر رفتم. روزهای آخر خيلی کار کردم. حسابی ضعيف شدم.» (منبع: روزنامه افتون بلادت)

او، 10 سال، تا سال 2007، کادر فعال حزب نژادپرست «ترقی» و سازمان جوانان آن بوده است. (حزب ترقی «Fremskrittspartiet» حزب پوپولیست راست نروژی است که در حال حاضر با 41 کرسی دومین حزب بزرگ مجلس است. این حزب که حدود 30 هزار عضو دارد تا به حال در دولت نبوده است اما امید دارد در انتخابات آینده با اتحاد با سایر احزاب وارد کابینه و دولت شود)

او، مخالف مولتی کالچرالیسم و به شدت ضدمسلمان است. ظاهرا پیشنهاد داده تی پارتیِ آمریکا در اروپا ساخته شود و از «اتحادیه دفاع از انگلیسیها» حمایت کرده است. (اتحادیه دفاع از انگلیسی ها «English Defense League» بیش از این که سازمان باشد حرکت و جنبشی راست گرا در انگلستان است که با تحرکات خیابانی به افزایش حضور مهاجرین مسلمان در این کشور اعتراض می زند)
او، گرو هارلم بروندلانت، نخست وزیر سابق، را «قاتل میهن» می خواند چرا که ایشان این فکر را مطرح کرد که هر کس در نروژ زندگی می کند، نروژی است. او، در ضمن مدام از این می گوید که چطور «مارکسیست ها» ظاهرا در همه جا، از جمله فرهنگ و مدارس و رسانه ها، نفوذ کرده اند.

شکی نیست که این حرکتی برویک، کاملا سیاستی آگاهانه بود و حتی قربانیان او، نوجوانان اتفاقی نبودند.

او، سال های سال بر روی طرح های خود کار کرده است و به طور ناگهانی به فکر ترور و قتل عام مخالف افکار و سیاست های خود نیفتاده است. در حالی که رسانه های بین المللی سرمایه داری، بی شرمانه و هم صدا این جنایات را اعمال «تفنگ چی دیوانه»، معرفی می کنند. این رسانه ها، در تلاشند افکار عمومی جامعه را از اهداف سیاسی این جنایت دور کنند و آن را به یک اقدام آدم دیوانه ای تنزل دهند تا سیاست های گرایشات راست و فاشیستی بیش از این در نزد افکار عمومی جامعه رسوا نشود.

در حالی که سیستم سرمایه داری جهانی، بنا به نیازهای طبقاتی اش، گرایشات مختلفی را با حمایت و پشتیبانی پلیس و ارتش و ارگان های سرکوب حکومتی بر جوامع بشری حاکم می کند. دورانی راه انداختن جنگ های صلیبی، جنگ های جهانی اول و دوم و دوران هایی را سازمان دهی کودتاها، روی کار آوردن فاشیست ها و نژادپرستان، گرایشات مرتجع اسلامی، لیبرال ها و غیره به ستم و سرکوب و استثمار خود ادامه می دهد.

بحران های اقتصادی و بن بست های سرمایه داری جهانی، بی کاری و حمله به دستاوردهای دوره گذشته طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی دیگر، فروپاشی شوروی، پایان دوره دولت های رفاه، افت سطح معیشت توده های مردم در اروپا، نحوه تبلیغات و موضع گیری ها و عملکردهای دولت های راست و حتی سوسیال دمکرات ها و چپ ها به ویژه در رابطه با مهاجرین و پناهندگان، همه و همه زمینه را برای رشد گرایشات راست و نئولیبرالی و فاشیستی و خارجی ستیز مساعد می کند.

آندرس برینگ بریویک، با سیاست های فاشیستی در کشور کوچک، پیشرفته و آرام نروژ، بزرگ شده، درس خوانده و کسب و کاری نیز برای خود درست کرده بود. او، در یک خانواده نظامی و مرفه بزرگ شده است. او، پول کم نداشته به طوری که برای پیش برد اهداف سیاسی خود، مزرعه ای خریده و شرکتی نیز ثبت کرده که احتمالا در آن جا، گروه های فاشیستی با خیال راحت استراحت می کردند و آموزش های های لازم حتی استفاده از سلاح های گرم را نیز یاد می گرفتند.

این مزرعه در ضمن با ماجرای معروف یک فقره سرقت بانک ارتباط دارد (سرقت نوکاس) (ماجرای معروف دستبرد مسلحانه به یک مرکز مالی در نروژ در سال 2004).

بریویک، برای تدارک دیدن طرح های غیرانسانی خود، در روز 4 ماه می، شش تن کود مصنوعی، که معمولا برای ساختن بمب های دست ساز استفاده می شود، خریده و از کسب و کار مزرعه داری اش به عنوان پوشش استفاده کرده است.

او، حدود 10 سال، یعنی تا سال 2007، عضو فعال سازمان جوانان حزب نژادپرست «ترقی» (که در حال حاضر در نظرسنجی ها حدود 20 درصد رای دارد)، سازمان جوانان آن بوده است. او، به این حزب، پیشنهاد داده بود «تی پارتیِ آمریکا» در اروپا ساخته شود و...

او، در ضمن مدام از این می گفت که چطور «مارکسیست ها» ظاهرا در همه جا، از جمله فرهنگ و مدارس و رسانه ها، نفوذ کرده اند. بنابراین، او یک طراح سیاسی با افکار و آرای فاشیستی بود.
پدر او، دیپلماتی بود که ابتدا در لندن و سپس در پاریس مستقر شد. پدر و مادرش وقتی که او یک ساله بود از هم جدا شدند. بعد از آن مادر فمینیست او با یک کاپیتان ارتشی نروژی ازدواج کرد و پدرش نیز با یک دیپلمات دیگر ازدواج کرد. بریویک همسر پدرش را «یک مارکسیست و فمینیست فرهنگی میانه رو» معرفی می کند.

او ناپدری اش را یک محافظه کار می داند، اما هیچ انتقادی به زن پدرش ندارد؛ دیدگاه های او در رابطه با زنان را نیز به نمایش می گذارد به طوری که او، نوشته است: «فریب دادن مردان توسط زنان در طی سه دهه گذشته نهادینه شده است و علت آن تا حدودی به خاطر پذیرش این زنانه سازی توسط مردان در اروپاست.» بنابراین، نظریه سیاسی و اجتماعی این جانی، تبلیغ و ترویج کمونیست ستیزی و خارجی ستیزی و برابری ستیزی از موضع افکار فاشیستی است.

آندرس برویک، تاکید می کند: ایستادگی صبورانه مردان اروپایی در مقابل فمینیسم، عمل سیاسی درستی است که سرنوشت تمدن اروپایی به آن وابسته است... او، وعده داده است: «ما دوباره ساختارهای پدرسالارانه را ایجاد خواهیم کرد» و در نهایت، زنان ناچار خواهند شد در این نظم جدید «جای خود را در جامعه بفهمند.»

آندرس برينگ بريويک، عامل جنايات نروژ، قبل از اقدام تروریستی خود، «مانيفست سیاسی» خود را در 150 صفحه در انیترنت منتشر کرده است. این تروریست ۳۲ ساله نروژی مو طلايی، در طول 10 سال گذشته پیگیرانه تمام برنامه های ترویستی خود را طرح ریزی کرده و با دقت پیش برده است تا از طريق آن، «جنبش مذهبی - فاشیستی» مدنظر خود و هم فکرانش را راه بیندازد. در واقع او، با ترورهای تکان دهنده خود در نروژ، موجودیت این جنبش ضدانسانی را به جهانیان اعلام کرده است.

برویک، با تاکید به «سال اعلام استقلال اروپا»، خود را ميهن پرستی راست گرا معرفی کرده و گفته است از مسلمانان، مارکسيست ها و طرفداران پناهندگان و مهاجرین نفرت دارد. اعمال و باورهای او، زنده کردن آشکارتر نئونازی هاست؛ سیاستی که چندین دهه است در سرتاسر اروپا و آمریکای شمالی، در جریان است.

جزیره اوتویا، جزیره ای که محل برگزاری تجمعات و کنفرانس ها و تعطیلات تابستانی اعضای اتحادیه های کارگری اسلو و سازمان های سیاسی سویال دمکرات و چپ نروژ، به مدت یک ساعت و نیم شاهد به راه انداختن حمام خون و قتلگاه جوانانی بود که برای شرکت در اردوی تابستانی سازمان جوانان حزب کارگر (حزب حاکم نروژ)، به آن جا رفته بودند. میلیون ها نفر با شنیدن خبر و گزارش و تصویر این قتل عام هولناک و دل خراش جوانان بی دفاع و بی گناه، دچار خشم و اندوه و شوک شدند.

بنابراین، تنها خشم و انده و غم از دست دادن این جوانان کافی نیست. چرا که اگر جامعه جهاین می خواهد در آینده شاهد هم چون جنایات نباشد باید فکری برای آینده خود و فرزندانش بکند.

اگر گرایشات راست و بورژوایی در تلاشند این واقعه هر چه زودتر به فراموشی سپرده شود بر عکس، گرایشات چپ و تشکل های کارگری و سوسیالیستی موظفند دلایل و ریشه های چنین فجایعی را گسترده تر و عمیق تر برای جوامع بشری بشکافند و بدیل سیاسی خود را در مقابل جوامع قرار دهند.

تنها از این طریق و با نقد و افشای سیاست های بورژوازی، به ویژه گرایشات عقب مانده و جانی و مرتجع آن چون فاشیسم ملی و مذهبی و بر قراری سوسیالیسم، می توان جلو فجایع انسانی را گرفت.

بعلاوه، جنایت نروژ، ابعاد راسیسم و فاشیسم در اروپا را به نمایش می گذارد و راه های مقابله با آن نیز باید به مساله روز افکار عمومی و فشار بر دولت ها تبدیل شود. جنایت نروژ، صرفا طرحی سازمان یافته در اعتراض به سیاست های پناهنده و مهاجر پذیری نیست، بلکه سیاستی ست که کمونیست ها و طبقه کارگر و به طور گرایشات برابری طلبانه و انسان دوستانه و چپ را هدف قرار داده است.

از این رو، تشکل های کارگری و سازمان ها و احزاب چپ و سوسیالیست در نقد و افشای و ماهیت چنین طرح ها و سیاست های انسان ستیز و آزادی ستیز، نقش و وظایف مهم و سرنوشت سازی به عهده دارند. کشتار جمعه 22 یولی نروژ، زنگ خطری برای کل غرب و انسانیت است.

اکنون این سئوال در مقابل دولت و احزاب پارلمانی و جامعه نروژ قرار گرفته که حزبی که برویک، سال ها عضو و فعال آن بوده و اکنون 20 در صد آراء را در انتخابات قبلی با تبلیغات نژادپرستانه و فاشیستی به دست آورده است چه باید کرد؟ آیا نباید این بحث را باز کرد که با بازی های دموکراسی بورژوایی نمی توان مانع پیشروی جریانات تروریستی - فاشیستی شد؟ اساسا چه فرقی بین تروریسم القاعده و حکومت اسلامی و این گروه و فرد تروریست نروژی وجود دارد؟ غیر از این است که همه آن ها سیاست های ضدبشری دارند و بشر نیز موظف است جلو آن ها به عنوان گروه های تروریستی بگیرد؟ هیتلر نیز با همین بازی دموکراسی بورژوایی و انتخاباتی قدرت را گرفت و جهان را به خاک و خون کشید.

بنابراین، افشای سیاست های این گروه ها فاشیستی و تغییر قوانین و جلوگیری از فعالیت آن ها، به نفع بشریت است و کم ترین ربطی به آزادی بیان و اندیشه و آزادی احزاب و تشکل های دمکراتیک ندارد. هم چنان که حکومت های جانی هم چون حکومت اسلامی، با بازی های انتخاباتی و سیاست های لیبرالی تغییر نمی کند و باید این حکومت جانی و تروریست، با یک انقلاب سیاسی - اجتماعی برکنار گردد.

بدین ترتیب، امروزه بیش از هر زمان دیگری از تاریخ، گرایشات رنگارنگ سیستم سرمایه داری چون نئولیرالیسم، فاشیسم، ناسیونالیسم و مذهب، از جوامع بشری قربانی گرفته اند. بنابراین، همه گرایشات بورژوازی امتحان خود را در تاریخ بارها و بارها پس داده اند و مردود نیز شده اند.

به معنای واقعی امروز، هر کسی و جریانی می خواهد انسان از وضعیت موجود رها شود و سرنوشت خویش را مستقیما و بدون واسطه به عنوان انسان های آزاد و آگاه رقم بزند بی شک از مبارزات جنبش های رهایی بخش برابری طلب و آزادی بخش و عدالت جوی کارگری، زنان، دانش جویان، روشنفکران و هنرمندان و مردم ستم دیده در مقابل گرایشات رنگارنگ سرمایه داری حمایت می کند.

بی شک، بحران جهانی سرمایه داری به هیچ کشور و مرزی و فردی محدود نمی ماند و جهان را درمی نوردد. اکنون تحولات انقلابی از تونس تا سوریه، از مصر تا ایران، از گارگران و بی کاران و جوانان انگلستان تا یونان و...، در جریان است و نه تنها دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای آفریقایی و آسیایی، بلکه دولت های پیشرفته غرب نیز دچار بحران ها و تکان های شدیدی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فزاینده ای هستند.

اما آن چه که در این میان مهم است نقش رهبری طبقاتی طبقه کارگر با استراتژی کمونیستی ست که بشر را به ساحل امن می رساند! در غیر این صورت، این کشتی فرسوده سرمایه داری با غرق شدن خود، هم چون جنگ های جهانی اول و دوم، باز هم انسان های بی شماری را با خودش به قعر دریاها و اقیانوس ها خواهد برد.

پنج شنبه 20 مرداد 1390 - یازدهم آگوست 2011
* یاداشت روز دیدگاه

bahram.rehmani@gmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016