گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
9 مرداد» هشدار قوه قضائیه درمورد انتشار اخبار کذب حوادث، مهر7 مرداد» خطیب نماز جمعه تهران: چند مورد خشونت چيزي نيست كه ادعا كنيم اوضاع به هم ريخته، فارس 6 فروردین» گزارش نقض حقوق کودکان و نوجوانان: اسفند ماه ۱۳۸۹، سحر صیاد رودکار 11 بهمن» روایت موکلم از خشونت: کلیدی که روی میز شماست کلید خانه من است، گزارش یک وکیل، تغییر برای برابری 30 دی» مبارزه غيرخشونتآميز: عملگرايانه نه متعصبانه! گفتگوی دويچه وله با مهرداد مشايخی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خشونت خانگی و تأثیرش بر کودک، شهرزاد پورعبداللهكودكاني كه شاهد خشونت خانگي و به خصوص خشونت بين والدينشان هستند نه نتها بيش از ساير كودكان ممکن است هدف خشونت واقع شوند، بلكه بيش از ساير همسالانشان به مشكلات روحي جدی دچار میشوند و در مقياسه با كودكاني كه شاهد خشونت بين والدينشان نبوده اند، ميزان بروز رفتارهای خشن، پرخاشگري و ناآرامي و حتي بزهكاري در آنان بسيار زياد است.
تجربيات انسان در دوران كودكي بخش مهمي از شخصيتش را شكل مي دهد. به همين دلیل است كه اهميت اين تجربيات به هیچ وجه نباید ناديده گرفته شود. در بسياري از موارد ناهنجاري هاي رفتاري كه والدین را نگران و گاه درمانده میکند و پای آنها را به مراکز مشاوره و رواندرمانگری باز می کند، ريشه در محيط خانوادگی و نوع روابط حاکم بر آن دارد. رفتارهای ناهنجار اغلب تنها نوعی جلب توجه منفی از سوی کودکی است که نگران رابطه والدینش است. چنین کودکی با ایجاد ناخواسته مشکل سعی میکند توجه والدین را از موضوع اصلی، یعنی اختلافشان، به او جلب کند. خشونت خانگی از جمله روابط ناسالمی است که مواجهه کودک با آن مي تواند اثرات بسيار وخيمي روي روحیات و نوع رفتارش گذاشته و شخصيت انسان بالغي كه قرار است در آينده باشد را شديدا تحت تاثير قرار دهد. نتيجه تحقيقات روی كساني كه در كودكي شاهد خشونت بين والدينشان بوده اند نشان می دهد كه درصد زیادی از اين افراد در سنين بلوغ و بالاتر، رفتارهاي خشونت آميزي در رابطه با ديگران از خود بروز داده و مشكلات روحي و رواني، درماندگي، و آسيب زدن به خود (اقدام به خودکشی، اعتیاد) در ميانشان رايج است. برخلاف باور همگاني كه محيط خانه را محيطي امن تصور ميكند، «خانه» ميتواند بيش از هر مكان ديگري براي كودكان ناامن و خطرناك باشد. شواهد نشان میدهند که کودکان در خانه خود بیش از هر جای دیگر در معرض خشونت قرار می گیرند. آنان يا به صورت مستقيم قرباني خشونت والدين و نزديكان خود می شوند و يا به طور غير مستقيم و تنها با مشاهده اعمال خشونت بين والدين آسيب مي بينند. وجود حتي خشونت لفظي بين والدين در مورد مسایلی که به كودك مربوط می شود ميتواند حس تشويش و اضطراب را در او بیدار کرده ودر او احساس ناامني ایجاد كند. اگر در اینگونه مواقع كودك احساس كند كه خودش عامل اختلاف و عدم توافق و در نتيجه منشأ بروز خشونت بين والدينش بوده، امكان آسيب پذيريش بيشتر شده و احتمال اينكه از اعتماد به نفس پاييني برخوردار شود و نشانه هايي از افسردگی بروز دهد افزایش می یابد. تحقيقات روی تعدادی كودک ده تا دوازده ساله، نشان داده كه وقتی والدين، مسئوليت اختلافشان را به عهده گرفته و آن را به گردن كودك نیانداخته اند - حتي موقعي كه او عامل اختلاف بوده - کودک اغلب خود را مسئول اختلاف فرض نکرده و در نتیجه آسیب کمتری دیده است. تحقیقات همچنین نشان داده والديني كه خود در كودكی قرباني خشونت بودهاند بیش از دیگران در ایفای درست نقش پدر یا مادر دچار مشکل می شوند. آنها ممكن است به نيازهاي فرزندانشان توجه کافی نكرده و نتوانند به موقع و به درستي به آنها پاسخ داده و حس امنیت مورد نیازشان را تأمین کنند. قربانیان کوچک در برخی از موارد، اختلاف و درگیری والدین ممکن است حتی تا آنجا پیش رود که ابتدایی ترین نیازهای کودک مورد بی توجهی قرار گیرد و اساسا از سوی آنان دیده نشود. غذا ندادن به بچه، حمام نکردنش، بازی نکردن با او، پاسخ ندادن به سوالهایش و به مدرسه نبردنش، نمونههای بی توجهی به ابتدایی ترین نیازهای یک کودک محسوب میشود. نتايج ارزيابي بسياري از كارشناسان نشان مي دهد كودكاني كه شاهد خشونت خانگي و به خصوص خشونت بين والدينشان هستند نه نتها بيش از ساير كودكان ممکن است هدف خشونت واقع شوند، بلكه بيش از ساير همسالانشان به مشكلات روحي جدی دچار میشوند و در مقياسه با كودكاني كه شاهد خشونت بين والدينشان نبوده اند، ميزان بروز رفتارهای خشن، پرخاشگري و ناآرامي و حتي بزهكاري در آنان بسيار زياد است.
تحقيقات نشان مي دهند كودكاني كه مورد خشونت واقع شده يا شاهد خشونت هستند ممکن است به طرق مختلف آسیبپذیری خود را بروز داده و واکنش نشان دهند. آنها به عنوان نمونه ممکن است در سنین بالا، رفتارهای مناسب سنین پایینتر را از خود بروز دهند. ترسيدن از چيزهايي كه پيش از اين موجب هراسشان نمي شده، از دست دادن اعتماد به بزرگترها، بي ثباتي عاطفي و حس درماندگي، تغييرات رفتاري، مشكل تمركز، بازي هاي تكراري و مشكل خواب و كابوس ديدن نمونه هايی از اينگونه واكنش ها هستند. البته چندان روشن نیست که سن و جنسیت کودک چقدر در میزان تأثیرپذیری او نقش دارد. دور باطل خشونت برخي از تحقيقات نشان مي دهد كه نوع بروز مشكلات رفتاري در سنين زیر شش سال به جنسيت كودك بستگی ندارد. بر همین اساس به نظر میرسد دخترها و پسرها در مواجهه با خشونت واكنش هاي مشابهی از خود نشان مي دهند. بر خلاف سنین پایین، ظاهراً در ميان گروه سني نوجوانان، جنسيت بر نوع واكنش آنان تاثير گذار است. دختران اغلب با درون ريختن مسايل از بروز مشکلات خوداري ميكنند. به همین دلیل افسردگي، اضطراب، اتکای بيش از حد به بزرگسالان، نگراني، غم و احساس بدبختي را بیشتر در میان دختران نوجوان میتوان مشاهده كرد و در مقابل پسر ها اغلب با بيرون ريختن مشكلات، عدم سلامت روحي خود را نشان مي دهند. آنها اغلب با عدم حرف شنوي، دروغگويي، تقلب، تخريب، درگيري و مشاجره لفظي و بي رحمي توجه ديگران را به خود جلب مي كنند. زندگی با پدر يا مادري كه رفتارش به هيچوجه قابل پيش بيني نيست، زندگی در هراس مداوم است. در این محیط از قدرت سواستفاده و به ابزار رعب و وحشت تبدیل شده است. تهدید جای امنیت را گرفته و بی اعتمادی جایگزین اعتماد شده است. این فضا مخفی کاری و راز داری را به کودک تحمیل می کند، چیزی که خود عامل افزایش حس اضطراب شده و از آنان موجوداتي مي سازد كه بايد مدام مراقب رفتارشان بوده و محتاطانه عمل کنند. اين ترس مداوم، توانايي هايشان را تحت تأثير قرار می دهد. چنین کودکانی مثلا ممكن است به بهداشت خود توجهي نكنند و از حمام رفتن و یا مثلاً مسواک زدن سرباز زنند، به آسانی نتوانند احساساتشان را بيان كنند، خود را به مسايل بیتفاوت نشان داده و حتی سكوت اختيار كنند. بدتر از همه اینکه بروز این رفتارها در کودک یا نوجوان احتمال توسل والدین به خشونت را بالا برده و ممکن است میزان آنرا افزیش دهد و به یک دور باطل منجر گردد. تأثير خشونت خانگي بر كودك به عوامل متعددی از جمله ماهيت و نوع خشونت بستگی دارد، اينكه يك بار اتفاق افتاده باشد يا کودک به طور مداوم با آن روبرو باشد. دوره سني و مرحله رشدي كه کودک طي مي كند و امكاناتي كه در محيط وجود دارد و حمايتي كه ديگر اطرافيان در اختيارش مي گذارند نیز از جمله عوامل مؤثر است. الگوهای رفتاری ميزان تماس کودک با خشونت و رابطه اش با فرد و يا افرادي كه دست به اعمال خشونت می زنند يا مورد خشونت واقع ميشوند هم از جمله عوامل مهم در تعیین میزان تأثیرپذیری کودک از خشونت است. با استناد به تئوری فراگیری رفتارهای اجتماعی باندورا در سال ۱۹۷۳، کودکان از طریق مشاهده و تقلید، مدل های متفاوت رفتاری را یاد میگیرند و آن را بروز می دهند. هر چه رابطه بین افراد نزدیکتر باشد احتمال و میزان الگوبرداری بیشتر است. به عبارتی دیگر هر چه وابستگی ما به یک نفر بیشتر باشد تمایل ما به تقلید رفتارش بیشتر خواهد بود. اگر اعمال خشونت توسط والدین کودک، مثلاً پدرش صورت گیرد، احتمال بروز رفتار خشن از سوی کودک بسیار بالا خواهد بود. نتيجه تحقيقات نشان ميدهد وقتي كه كودك رابطه نزديكي با مردي كه مادرش را مورد خشونت قرار ميدهد دارد آسيب بيشتري مي بيند. وجود خشونت بین والدین برابری و توازن قدرت را از بین برده و ساختار خانواده که در شرایط عادی شامل مجموعه والدین در سطح بالا و زیر مجموعه فرزندان در سطح پایینتر است را مخدوش می کند. به عنوان مثال در اثر خشونت پدر، مادری که باید در کنار همسرش قادر به تضمین امنیت فرزندش باشد از سطح خود به سطح پایینتر نزول میکند. طبیعتاً چنین مادری که با فرزندش در یک سطح قرار گرفته و حس امنیت ندارد نمیتواند امنیت فرزندش را تأمین کند. در واقع خشونت خانگی موجب تغییر نقش اعضای خانواده و جابجایی جایگاهشان میشود. وقتی مادری به دلایل گونگون مدام از طرف پدر سرزنش میشود و به کوچکترین بهانه کتک میخورد جایگاهش به عنوان یک بزرگسال که خوب را از بد تشخیص می دهد یا واجد تواناییهایی بیش از کودک است را از دست می دهد. در این شرایط ذهن کودک قابلیت حمایت از او را از دست داده و دیگر از او حرف شنوی نمی کند. کودک خیلی زود میفهمد که در مقابل کار بد تنبیه خواهد شد. او ممکن است تصور کند اگر حرف مادرش را گوش کند مرتکب اشتباه خواهد شد و مانند او توسط پدرش تنبیه می شود. در جو خشونت خانگی رابطه مادر با کودک احتمالا یا به رابطه دو رقیب بدل خواهد شد و یا محرم اسرار. در حالت اول کودک تلاش می کند نشان دهد توانایی هایش از او بیشتر است تا احیانا مورد پسند پدرش قرار گیرد و بدین ترتیب مورد سرزنش و خشونت واقع نشود. و در حالت دوم رابطه دوستانه ای که مادر با فرزندش ایجاد می کند از او محرم اسراری می سازد و کودکی را از او سلب می کند. ایفای نقش حامی مادری که توانایی دفاع از خود را ندارد امکان آسیبپذیری کودک را افزایش داده و ممکن است او را شخصاً به هدفی برای اعمال خشونت مستقیم پدرش تبدیل کند. در بسیاری از مواقع کودکان قربانی خشونت نه تنها از مادر خود حرف شنویی نمی کنند، بلکه گاه دقیقاً رفتاری شبیه پدرشان را پیش گرفته و او را هدف خشونت لفظی و جسمی قرار می دهند. مسئولیت پذیری در صورت عدم تفاهم والدین یا عدم امکان تغییر ماهیت رابطه حاکم بر آنها و تداوم جو تشنج و خشونت در محیط خانوادگی، دسترسی به افرادي خارج از محيط خانواده میتواند کمک بزرگی محسوب شود. اگر اعضای خانواده و والدین قادر به ایجاد محیط امنی برای رشد فرزندشان نیستند، شاید کسانی در خارج از محیط ناامن خانه بتوانند امنیت مورد نیاز کودکان را تأمین کنند. آنچه بدیهی است و پژوهشگران بر آن هم نظرند این است که خشونت خانگی پیامدهای غیر قابل جبرانی بر کودکان دارد و در معرض بودن آن بر رشد آنها در هر برهه سني كه باشند تأثير منفي مي گذارد. بر همین اساس هر چه سن کودک پايينتر باشد اين اثر بر مراحل بعدي رشد او مهمتر و عمیقتر خواهد بود. طبیعتاً یکی از راههای حفاظت از کودک، بهبود رابطه والدین، برقراری توازن و ایجاد حس امنیت در میان آنهاست. پذیراندن این امربه والدین که مسئولیت اختلاف بین خودشان را به گردن کودک نیانداخته و بپذیرند که «شاید آنچه بیمار است رابطه خودشان است و نه هیچیک از افراد درگیر»، در این زمینه میتواند بسیار مؤثر باشد. فراهم کردن محیطی که کودک بتواند از آنچه بر او میگذرد در نهایت امنیت صحبت کند، یکی از نخستین راههای کمک به کودک است. کودک همچنین باید بداند که اختلاف عقیده و یا سلیقه، امری طبیعی است که خشونت آنرا حل نمی کند. آدمها برای اینکه همزیستی مسالمت آمیزی داسته باشند حتماً نباید هم عقیده باشند، بلکه باید ظرفیت پذیرش تفاوت ها را داشته و قادر باشند به کسانی که مانند آنان فکر نمیکنند احترام بگذارند. به عبارتی دیگر ارایه و نشان دادن مدل های رفتاری متفاوت با آنچه کودک تاکنون در محیط خانواده شاهد آن بوده، یکی از راه های بهبود سلامت روحی کودکی است که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم قربانی خشونت خانگی بوده است. * شهرزاد پور عبدالله، روان درمانگر خانواده Copyright: gooya.com 2016
|