جمعه 11 شهریور 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مساله «سازمان مجاهدین خلق»، روزبه میرابراهیمی

روزبه ميرابراهيمی
«سازمان مجاهدین خلق» یک واقعیت است اما واقعیتی که خود را بیش از آنچه هست «تاثیر گذار» و «ریشه دار» در جامعه ایران می پندارد ... اینک با تحولات نسلی و تعمیق ایده‌های مسالمت جویانه در نسل های جدید که اکثریت جامعه ایران را به خود اختصاص داده‌اند «محصولات» این سازمان خریدار چندانی ندارد، مگر اینکه تحولی شگرف در درون و برون این سازمان روی دهد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اگر بخواهیم منصفانه به پهنه نیروهای فعال سیاسی مرتبط با ایران بنگریم نمی‌توانیم واقعیت «وجود» نیروی سیاسی با نام «سازمان مجاهدین خلق» را انکار کنیم. از دهه ها پیش سازمانی متشکل تحت این نام راه اندازی شده است و در فراز و فرودهای تحولات سیاسی ایران نیز نقش داشته است. گاه نقشی همراه با دیگر جریان های سیاسی برای تغییر و گاهی نیز نقشی مستقل و راهنمای راهی متفاوت. کارنامه این سازمان سیاسی «لکه» های سیاه زیادی را نیز بر خود دارد که مشی کادر رهبری آن عملاً این امکان را مهیا نکرده است تا فرصت واکاوی و تحقیق و بررسی همه جانبه ای از آن صورت گیرد. ساختار بشدت بسته و تک قطبی آن با تکیه بر تفسیری ایدیولوژیک و رادیکالیسم خشن حاکم بر آن، چه در ادبیات و چه در مشی سیاسی عملاً این سازمان را به «مساله» تبدیل کرده است. «مساله»ای برای بهره برداری های گاه و بی گاه «جمهوری اسلامی» و همچنین «مساله» برای نیروهای سیاسی و دموکراسی خواه خارج از حکومت.

در سال‌های گذشته زمان زیادی را صرف مطالعه برخی کتاب‌ها و اسناد مرتبط با این سازمان کرده‌ام، از کتاب‌هایی که برخی جداشدگان از این گروه در سال‌های اخیر به رشته تحریر درآورده‌اند گرفته تا برخی از نشریات سازمانی و کتاب‌های سازمانی رهبران این سازمان. زمان زیادی را نیز صرف مطالعه اسناد پیش از انقلاب ۵۷ این سازمان و مجموعه های مرتبط با آن کرده ام. پس از ظهور جنبش سبز نیز رویکرد و عمل‌کرد این سازمان را زیر نظر داشتم و کلیت رویکرد این سازمان در این زمینه که در کتابی تحت نام «استراتژی قیام و سرنگونی » به نام «مسعود رجوی» به تاریخ ۳۰ دی ۱۳۸۸ منتشر شده است را نیز به دقت خوانده ام.

در اینکه با مشی این سازمان و ساختار و اهدافش هیچ همراهی و همخوانی ندارم شکی نیست اما به عنوان یک روزنامه‌نگار علاقمند به تاریخ و مطالعات تاریخی از دانستن و مطالعه کردن در مورد هیچ فرد یا گروهی ابایی نداشته و ندارم.

با همه مخالفت ها و مرزبندی ها، «سازمان مجاهدین خلق» را یک واقعیت می‌دانم. با اطمینان کامل باور دارم این سازمان در ایران پایگاهی ندارد (هرچند در دوران انقلاب و سال‌های اولیه پس از انقلاب دارای پایگاه غیرقابل انکاری بود) و قادر به تاثیرگذاری کلان بر معادلات و تحولات داخلی نیست. این برداشت هم حاصل مطالعه است و هم حاصل زندگی در ایران.

بشدت به امکان تغییر افراد و گروه‌ها باور دارم و هرگز این راه را بسته نمی دانم. سال‌ها پیش در جریان حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام در یادداشتی که در اردی‌بهشت ۱۳۸۲ در روزنامه اعتماد منتشر کردم جزو اولین کسانی بودم که پیشنهاد تغییر مشی مبارزاتی این سازمان از مشی مسلحانه به مشی سیاسی را دادم. این یادداشت در کتاب مجموعه مقالاتم تحت عنوان «زیر هشت» هم منتشر شده است. آن روزها در روزنامه‌ای که سمتی نیز در آن داشتم این موضوع را پیگیری کردم و البته چه آن روز و چه امروز همچنان تفاوتی بین کادر رهبری این سازمان و بدنه باقی‌مانده آن قایل بوده و هستم.

چند ماه پیش نیز که دور جدید حملات نیروهای نظامی امنیتی دولت عراق به «کمپ اشرف» صورت گرفت یکی از امضا کنندگان نامه جمعی در دفاع از «حقوق انسانی» ساکنان این کمپ بودم. نامه‌ای که هرچند مورد بهره برداری رسانه‌های حکومتی برای ربط دادن فعالان جنبش سبز به سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت اما محتوای نامه سند قابل دفاعی بود که نشان از آن داشت که می‌توان در عین مرز داشتن با این سازمان از «حقوق انسانی» افراد نیز دفاع کرد.

اما این روزها موضوع در «لیست ترویستی» آمریکا، ماندن یا نماندن این سازمان مقوله ای شده برای مباحث رسانه ای و تبادل نظر در محافل سیاسی. صرف هزینه‌های میلیونی توسط این سازمان برای برگزاری کمپین های مختلف و فعال کردن لابی های متفاوت برای اقناع تصمیم گیران آمریکایی در جهت حذف نام این سازمان از لیست «گروه های تروریست»در نوع خود جالب توجه است.

یکی از نکات جالب، همین فعالیت گسترده این گروه تحت نام های مختلف در آمریکا است در شرایطی که این «سازمان» با توجه به بودن در «لیست» با محدودیت فعالیت رسمی در آمریکا روبرو است.

اما آیا بازی «لیست» و تمرکز بروی آن، بازی مورد علاقه کادر رهبری این سازمان نیست؟ توجه بیش از حد به مقوله در «لیست» بودن یا نبودن این سازمان آیا سبب انحراف از توجه به مقوله‌های با اهمیت‌تری نخواهد شد؟

اینکه «سازمان مجاهدین خلق» در لیست «تروریستی» آمریکا باشد یا نباشد چه تفاوتی در حال قربانیان «کمپ اشرف» دارد؟ از واژه «قربانیان» استفاده کردم چون گزارش ها و شواهد منتشر شده بسیار در این سال‌ها نشان دهنده حاکمیت شرایط «معمولی» در آن مکان نیست. آیا ماندن یا خارج شدن از «لیست» سبب خواهد شد که دیوارهای تنیده شده در اطراف تک تک اعضای باقی‌مانده این سازمان – بخصوص ساکنان کمپ اشرف - ترک بردارد؟ و چشم‌ها و گوش هایشان حرف و حدیثی جز آنچه تاکنون در همه این سال‌ها به آن‌ها «تزریق» شده است را ببیند و بشنود؟

آیا ساکنان «کمپ اشرف» می‌توانند بجز دیدن و شنیدن «سیما آزادی» دیگر رسانه‌ها را نیز آزادانه و مختارانه ببینند و بشنوند؟ در خبرها خوانده بودیم که آن‌ها دسترسی به اینترنت هم ندارند آیا تغییر در لیست به دسترسی آزادانه آن‌ها به اینترنت و دنیای بی مرز کنونی نیز خواهد انجامید؟

آیا روایت ها و گزارش هایی که برخی از جداشدگان در سال‌های اخیر از شیوه‌های «حکمرانی» و «رهبری» با دیگر جهانیان به اشتراک گذاشته‌اند با حضور نهادهای مستقل و بطور آزادانه قابلیت بررسی خواهند داشت؟

«سازمان مجاهدین خلق» مدعی است که مشی «مسلحانه» را کنار نهاده اما هنوز برای باورپذیر شدن این ادعا اقدام‌ها کافی را صورت نداده است. «شعار تغییر استراتژی» بیشتر به یک تاکتیک سیاسی می‌ماند تا یک تغییر واقعی و استراتژیک. حداقل بنده شخصاً در چند گفت و گویی که در دو سال اخیر با برخی از اعضا و هواداران این سازمان در مقاطع مختلف در نیویورک داشتم به این باور که آن‌ها همچنان «مشی مسلحانه» را خط مشی خود می‌دانند و تغییر مشی را باور ندارند راسخ تر شدم.

ساختار بسته و عمودی و غیردموکراتیک سازمان مجاهدین خلق و مونولوگ شدید حاکم بر مجموعه این سازمان و ادبیات حاکم بر رسانه‌ها و گفتمان این مجموعه برای من «شعارهای دموکراسی خواهانه» و «گفتارهای آزادایخواهانه » آن‌ها را غیرقابل باور می سازد.

حال در این بین بیش از اینکه بودن یا نبودن «سازمان مجاهدین خلق» در «لیست تروریستی» آمریکا از منظر یک ناظر سیاسی که دموکراسی و حقوق بشر از اولویت هایش است مهم باشد میزان تحقق ادعای «دموکرات» بودن و «آزادیخواه» بودن آن هم در وهله اول در درون یک سازمان سیاسی از اهمیت برخوردار است.

شفاف سازی از رویکردها و مکانیزم های رهبری و هدایت نیروهای «خودی» و روبرو شدن با «پرسش ها»ی واقعی در مورد کارنامه و عملکرد این سازمان در دهه های مختلف و بخصوص در برهه جنگ ایران و عراق … و ایجاد امکان دسترسی آزادانه نهادهای حقوق بشری به ساکنان کمپ اشرف و همچنین دسترسی آزادانه ساکنان این کمپ به دنیای بیرون و … گوشه‌ای از اقداماتی است که می‌تواند در اولویت این سازمان باشد.

آنچه در مورد همه، از جمله این سازمان سیاسی باید مورد توجه قرار گیرد پرهیز از «سیاه و سفید» بینی است هرچند مشی و گفتمان و ادبیات این سازمان بی تردید مبتنی بر همین «سیاه و سفید» بینی در مورد دیگران است. اگر «سازمان مجاهدین خلق» خود را برحق می‌داند و رویکرد ها و مشی درون سازمانی اش را بی‌نقص می پندارد نباید از قدم بر داشتن در مسیر شفاف سازی واهمه ای داشته باشد.

اینکه یک گروه یا سازمان سیاسی در «لیست تروریستی» باشد یا نباشد تغییری در محتوا و واقعیت‌های حاکم بر تفکر و ساختار فکری آن سازمان ایجاد نمی‌کند بلکه برای انکار ادعای «دیگران» در مورد «سازمان» باید تغییرات اساسی در بدنه و روابط و رویکردهای این سازمان را شاهد بود.

«سازمان مجاهدین خلق» یک واقعیت است اما واقعیتی که خود را بیش از آنچه هست «تاثیر گذار» و «ریشه دار» در جامعه ایران می پندارد. اهداف ایده ها، آرمان ها، و ادبیات و مشی ای که این سازمان نمایندگی آن را برعهده دارد شاید ۳۰، ۴۰ سال پیش قادر به «یارگیری» در بدنه جامعه بود اما با تحولات نسلی و تعمیق ایده‌های مسالمت جویانه در نسل های جدید که اکثریت جامعه ایران را به خود اختصاص داده‌اند «محصولات» این سازمان خریدار چندانی ندارد، مگر اینکه تحولی شگرف در درون و برون این سازمان روی دهد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016