یکشنبه 15 آبان 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جامعه سیاسی در برابر تهدید نظامی، مهدی جلالی

mehdi-djalali.jpg
دخالت بشر دوستانه یک ضرورت است و مسئولیتی ست که ما آن را به جد از جامعه جهانی طلب می‌کنیم. در این تردیدی نیست که دخالت بشر دوستانه در لیبی با تخلفات زیادی صورت گرفت. اما باید بجای زیر سوال بردن کلیت موضوع،‌این تخلفات را جداگانه مورد توجه و بازخواست قرار داد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

گفته می‌شود که آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای در مورد ایران، مدارکی در اختیار دارد که پرده از اغراض نظامی ایران در فعالیت‌های هسته‌ای ‌این کشور برخواهد داشت. بنابر گزارش خبرگزاری‌ها بخشی از این مدارک در آخرین گزارش آژانس به شورای حکام ارایه خواهد شد. هرچند از سال ۲۰۰۳ به این سو بسیاری از سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای غربی و اسرائیل مدعی بودند که ایران در پی ساختن سلاح اتمی‌ست،‌ تاکنون هیچ سند موثقی توسط نهادهای رسمی بین‌المللی در این رابطه ارایه نشده بود.

جمهوری اسلامی اکنون درگیر بیشترین بحران‌های بین‌المللی در طول حیات خود است. فقط در سازمان ملل دو پرونده جداگانه دیگر نیز در رابطه با طرح ترور سفیر عربستان و نیز گزارش حقوق بشر آقای احمد شهید درجریان است. اما هیچ گدام از این موارد به درجه اهمیت آخرین گزارش آژانس نمی‌رسند. این گزارش در واقع ادعای رسمی مهمترین نهاد رسمی بین‌المللی هسته‌ای در باره اهداف نظامی ایران می‌باشد. اولین و مهمترین پیامد چنین گزارشی قرار گرفتن ایران در موقعیتی‌ست که بنابر دانش امنیت بین‌الملل و عرف دیپماتیک به «وضعیت درگیری» معروف است. این گزارش با توجه به این که ایران تعهدات خود به آژانس را نقض کرده، مهمترین «سند قانونی» برای حمله نظامی به ایران تلقی خواهد شد.

به عبارت دیگر باید در نظر داشته باشیم که از لحاظ حقوقی آمریکا و متحدان اروپایی‌اش چیزی بیشتر از گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بعنوان سندی دال بر حقانیت موضع خود نسبت به ایران بدست نخواهند آورد. تحولات بعدی صرفا سیاسی و زمینه ساز واکنش‌های احتمالی غرب بر مبنای این اسناد خواهد بود.

با این وجود، سیاست دولت آقای اوباما در مورد ایران چیزی نیست جز همان سیاست مشهور این کشور در دوران جنگ سرد که به «چوب را بالا نگه دار، اما با زبان نرم سخن بگو» مشهور است. طرح ترور در خاک آمریکا اتهام بسیار سنگینی است که خود به تنهایی می‌تواند مناسبات «نه جنگ، نه صلح» میان آمریکا و ایران را به «وضعیت درگیری» ارتقا دهد. اما واکنش آمریکا بیشتر به نوعی طرح شکایت از ایران در نقض کنوانسیون‌های بین‌المللی شبیه است تا تهدیدی جدی علیه این کشور. این نکته نشان می‌دهد که آمریکا می‌خواهد تا در این مقطع پرونده ترور به عنوان پرونده‌ای تکمیلی در جهت تقویت پرونده اتمی ایران بکار برود تا موضوعی برای پیگیری مستقل. پرونده حقوق بشر ایران نیز چنین نقشی را ایفا خواهد کرد.

افزون بر این سیاستمداران آمریکایی بر این باور هستند که هنوز روش‌های دیپلماتیک و اعمال فشار تحریم‌ها،‌ ابزار موثری برای تغییر رفتار رژیم جمهوری اسلامی محسوب می‌شوند. نمایندگان کنگره آمریکا سرگرم بررسی تحریم بانک مرکزی ایران هستند که بدون تردید شرایطی فلج کننده را به جمهوری اسلامی تحمیل خواهد کرد و آسیب‌های آن چندان کمتر از حمله نظامی نخواهد بود.

واکنش ما به تهدید نظامی علیه ایران

کشور ما در حساس‌ترین شرایط خود بسر می‌برد، و تاریخ و سرنوشت ایران در همین روزهایی که ما شاهد آن هستیم رقم خواهد خورد. بنابراین باید هشیار باشیم که مسئولیت ما از هر زمان دیگری بیشتر بوده، و عملکرد امروز ما بدون تردید بر سرنوشت نسل‌های آینده اثر خواهد گذاشت. متاسفانه بسیاری از واکنش‌های جامعه سیاسی ما نسبت به تهدید نظامی عمیقا نابالغانه، عوام زده، و برپایه ایدئولوژی‌های پوسیده استکبارستیزی است. این نوع واکنش‌ها خسارات زیاد و غیرقابل جبرانی را بهمراه خواهد داشت. این واکنش‌ها از چند جهت قابل بررسی هست:

اول ‌ـ ژست ضد جنگ: ساده‌ترین، ابتدایی‌ترین، و بدون هزینه‌ترین روش این است که مقاله‌ای بنویسیم و خود را ضد جنگ معرفی کنیم. برای این کار لازم نیست از محدوده مقالات فارسی و مخاطبان ایرانی (بخوانید دوستان سیاسی اطراف‌مان) فراتر برویم. کافی‌ست این مخاطبان بدانند که موضع ما ضدجنگ است و در آینده بتوانیم آن را بعنوان سندی در وطن‌پرستی خود ارایه دهیم. بر همین مبنا می‌بینیم که به شیوه مخربی به دیگران اتهام جنگ طلبی زده می‌شود و بجای چاره جویی، جامعه سیاسی ما عملا بجان هم می‌افتند و یکدیگر را متهم می‌کنند. از سوی دیگر بسیاری از این واکنش‌ها به جهت رفع اتهام احتمالی از خود و گاه در اثر احساس گناهی‌ست که از زندگی در غرب «متجاوز» و بهره وری از امکانات آن ممکن است بوجود آمده باشد. درحالی که حقیقت این است که هیچ کسی دوست ندارد سرنوشت سرزمین‌اش با جنگ تعیین شود، و هیچ کس نیز نمی‌تواند ادعا کند که میهن‌اش را بیش از دیگری دوست دارد.

دوم ‌ـ عدم ریشه‌یابی علت‌ها: تاکنون اغلب مقالات و واکنش‌های ضد جنگ مشغول به کندوکاو در نیات آشکار و پنهان غرب و به ویژه آمریکا بوده‌اند. برای این منظور لزومی ندارد به یک بررسی علمی و پژوهشی در حوزه امنیت بین‌الملل دست بزنید. کافی‌ست برگردید به تاریخ پنجاه سال پیش و دوباره و صدباره از کودتای بیست و هشت مرداد شروع کنید و تجاوزکاری‌های آمریکا را یک به یک برای هزارمین بار لیست کنید. نگارنده کمتر مطلبی دیده‌ام که به ریشه یابی علل این بحران‌ها و نقش جمهوری اسلامی پرداخته‌ باشد. اگر دوستان امپریالیسم ستیز ما معتقدند که تمام موارد نگرانی‌های غرب در مورد ایران صرفا بهانه تراشی برای جنگ است، پس چرا درصدد گرفتن این بهانه‌ها از غرب برنمی‌آیند؟

ما دو راه بیشتر پیش رو نداریم. یا با آقای خامنه‌ای هم فکر و هم موضع هستیم که اگر بهانه‌ها را از دست آمریکا بگیریم و با نهادهای بین‌المللی همکاری کنیم، آمریکا بهانه‌ای دیگر می‌تراشد، و یا بهانه‌ها را جدی می‌گیریم و برای رفع آنها به حکومت ایران فشار می‌آوریم. حقیقت این است که اگر جمهوری اسلامی برنامه اتمی خود را متوقف کند، مهمترین بهانه جنگ مرتفع خواهد شد. درشگفتم که در مقالات ضدجنگی که هر روزه قلمی می‌شود، چرا هیچ کس از حکومت ایران نمی‌خواهد که دست از این لجبازی خطرناک برداشته و برنامه غنی‌سازی را متوقف کند؟ چرا هیچ کس از حاکمیت نمی‌خواهد که بجای انکار طرح ترور سفیر عربستان، با شورای امنیت سازمان ملل به یک تعامل حقوقی و اطلاعاتی دست بزند تا معلوم شود در این پرونده چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغ؟ سوال اساسی این‌جاست که آیا بجز فشار آوردن به حکومت ایران برای پذیرش خواست‌های بین‌المللی، چه راه منطقی دیگری برای جلوگیری از جنگ وجود دارد؟ پس چرا تا صدای طبل جنگ از دور بگوش می‌رسد، بخشی از جامعه سیاسی ما عملا حکومت جمهوری اسلامی را قربانی و مظلوم جلوه می‌دهند؟

سوم ‌ـ پرونده حقوق بشر ایران: تابحال بسیاری از فعالان سیاسی و حقوق بشری، همواره غرب را متهم کرده که صرفا به منافع خود با ایران توجه داشته و در مقابل نقض حقوق بشر در ایران هیچ اقدام موثری انجام نداده است. بگذریم از این که هیچگاه معلوم نشد این دوستان واقعا چه انتظاری از غرب داشتند و چه اقدامی را موثر می‌دانستند که بعدها آن را تجاوز تلقی نمی‌کردند. اکنون که گزارش آقای احمد شهید منتشر شده،‌ همین دوستان آن را به عنوان یکی از بهانه‌های غرب برای زمینه‌سازی جنگ با ایران معرفی می‌کنند!

چهارم‌ ـ اتهام طرح ترور: در این مورد نیز همانطور که متاسفانه انتظار می‌رفت، بخشی از جامعه سیاسی ما به شیوه معمول بلافاصله تبدیل به کارآگاه جنایی شده و اهداف پنهانی پشت این اتهام را کشف کردند. این شیوه برخورد نه تنها هیچ تاثیری در اصل قضیه نمی‌گذارد،‌ هیچ راه حلی نیز برای برون شد از این بحران ارایه نمی‌دهد. مسئله طرح ترور از جانب آمریکا یک اتهام حقوقی است و قاعدتا خواسته ما باید این باشد که جمهوری اسلامی نیز با این موضوع به صورت حقوقی روبرو شده و به طور دقیق از اتهام مطرح شده رفع ابهام کند.

پنجم‌ ـ تناقض در ارتباط با جامعه بین المللی: هنگامی که بحث کمک گرفتن از جامعه جهانی مطرح می‌شود، به طرز غیرقابل باوری بسیاری از روشنفکران ما دچار تناقض می‌شوند. کافی‌ست نگاهی به واکنش‌های فعالان سیاسی نسبت به سخنان صریح و بی‌پرده خانم کلینتون بیندازیم. او از ایرانیان خواست تا از جامعه بین‌المللی کمک بخواهند. یک نمونه از این واکنش‌ها گفتگوی آقای ادشیر امیر ارجمند با گوینده بی‌بی‌سی فارسی بود که از او پرسید شما چه انتظاری از جامعه بین‌المللی دارید. پاسخ ایشان حداقل برای نگارنده سردرگم و ناواضح بود. به نظر می‌رسد که بسیاری از فعالان سیاسی ما بیشتر به ملاحظات خود با حاکمیت توجه دارند تا به ملاحظات با مردم. این گونه واکنش‌ها فقط در جهت ندادن بهانه به دست حاکمیت قابل توجیه است، تا صدایی در جهت خواست‌های واقعی مردم. پس خیلی عجیب نیست که جنبش سبز در رکود بسر برد.

ششم ـ کلیشه‌های دروغین: موضوع رابطه ما جامعه بین‌الملل یکی از سردرگمی‌های رایج در میان بخشی از جامعه سیاسی ماست. ما هنوز با مفهوم نسبتا جدید «جامعه و یا خانواده بین‌الملل» آشنا نشده و درک درستی از آن نداریم. بخش بزرگی از این عدم شناخت ناشی از فرهنگ سنتی «بیگانه ستیزی» است که ریشه‌های عمیق روانی در جامعه ما دارد. بسیاری از ما ـ با نوعی خودشیفتگی روان پریشانه ـ تصور می‌کنیم که تاقته‌ای جدا بافته و تحفه‌ای ذی‌قیمت هستیم که دولت‌های قدرتمند کار دیگری ندارند بجز چشم دوختن به منابع طبیعی ما و از جمله نفت. برای این منظور معمولا از یک سری کلیشه‌ بهره می‌بریم: اولین آن‌ها بحث «استقلال» است. قطع نظر از این که مفهوم استقلال در دوران جهانی شدن و پس از جهان دو قطبی جنگ سرد بکلی تفاوت کرده و نیاز به بازتعریف دارد، به هیچ روی نمی‌توان کمک گرفتن از جامعه جهانی را از دست دادن استقلال قلمداد کرد. روزگاری که پدر خانواده به جان زن و بچه‌اش بیفتد و بگوید که همسایگان حق دخالت در امور داخلی خانواده ما را ندارند، دیری‌ست بسر آمده است.

دومین کلیشه بحث معروف و بی‌معنای «دموکراسی وارداتی» است که بخصوص پس از جنگ عراق مطرح شد. البته کسی که کوچکترین آشنایی با مفاهیم اولیه علوم سیاسی داشته باشد می‌داند که این اصطلاح بیشتر به کار روزنامه نگاری می‌آید تا مفهومی جدی و کاربردی. تا بحال در تاریخ بشریت هیچ نوع حکومتی شبیه حکومت دیگر نبوده است. بنابراین نه دموکراسی می‌تواند وارداتی و یا تقلیدی باشد نه دیکتاتوری و نه هیچ مدل دیگری. همه ملت‌ها نهادهای دموکراتیک خود را برمبنای تجربیات مشترک تاریخی و فرهنگی خود می‌سازند. اما برای تاسیس یک حکومت دموکراتیک اولین قدم رفع مانع اصلی دیکتاتوری و یا همان شخص دیکتاتور است. در این مرحله اگر دیکتاتور بی‌رحم است و اگر ابزارهای لازم برای از سر راه برداشتن وی در اختیار نیست، هیچ مانعی ندارد که از جامعه جهانی کمک خواسته شود. ما می‌توانیم بجای گفتن این دروغ بزرگ که ملت ما برای رفع دیکتاتوری و جایگزینی دموکراسی به هیچ کس نیاز ندارد، کمک‌های جامعه بین‌الملل را مقید و مشروط نموده و در صورت تخلف از تعهدات‌شان، آن‌ها را مسئول بخواهیم.

هفتم ـ اسرائیل: یکی دیگر از بحث‌های رایج بحث برخورداری اسرائیل از سلاح هسته‌ای‌ست. این بحث در حقیقت فرافکنی،‌ عدم قبول مسئولیت‌های بین‌المللی، و نوعی سهم خواهی کودکانه است. این که اسرائیل پروتکل الحاقی را امضا نکرده و سلاح هسته‌ای تولید کرده، هیچ گونه توجیهی برای تخلفات ایران از تعهدات بین‌المللی این کشور محسوب نمی‌شود.

هشتم ـ لیبیایزه کردن ایران: دخالت بشر دوستانه یک ضرورت است و مسئولیتی ست که ما آن را به جد از جامعه جهانی طلب می‌کنیم. در این تردیدی نیست که دخالت بشر دوستانه در لیبی با تخلفات زیادی صورت گرفت. اما باید بجای زیر سوال بردن کلیت موضوع،‌ این تخلفات را جداگانه مورد توجه و بازخواست قرار داد. خوشبختانه سازمان‌های حقوق بشری و از جمله عفو بین‌الملل در حال بررسی و گزارش این تخلفات و پیشگیری از ادامه یافتن آن‌ها در لیبی هستند. درست برعکس کسانی که دخالت ناتو را در مورد لیبی مورد سوال می‌برند، ما آمریکا و متحدانش را که به جهت منافع و ملاحظات خود از دخالت بشر دوستانه در مورد بحرین و سوریه اجتناب کردند، مسئول می‌دانیم. ما همچنین این کشورها را بعلت عدم دخالت بشر دوستانه در رواندا که منجر به نسل کشی هشت صد هزار نفر شد، و نیز در مورد قتل عام مسلمانان بوسنی و هرزگوین توسط صربها که این دخالت با تاخیر و پس از کشتار زیادی صورت گرفت، مسئول می‌دانیم. این یک توهین بزرگ به مردم لیبی است که مجاهدت‌ها و رشادت‌های پرهزینه و هفت ماهه آن‌ها را زیر سوال برده و انقلاب آنان را ساخته و پرداخته دول خارجی بدانیم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016