گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حمله نظامی به ايران؛ فرصت يا تهديد؟ کيانوش کسرینگارنده هيچ نظر مثبتی با جنگ (مانند آنچه در ليبی رخ داد) ميان غرب و ايران ندارد اما اين پرسش هميشه ذهن را میگزد که وضعيت کنونی ليبی در صورت عدم مداخله غرب چه میشد؟ بسياری از تحليلگران بر اين نکته بيش از اندازه پافشاری دارند که دول غربی بهجز منافع شخصی کشورهای خود به هيچ چيز نمیانديشند گزارهای که نگارنده نيز با آن همدلی دارد اما در اين مواقع بايد به منافع جمعی مردمانی که سالها زير چکمهی استبداد درونی کمر خم کردهاند نيز انديشيد. مردمانی که توانايی گسستن زنجيرهای استبداد خودی را ندارند
در ميان مقالات متنوعی که در مورد اثار حمله نظامی به ايران ( بعد از انتشار گزارش اخير آژانس) منتشر شده است تقريبا يک نکته اصلی مغفول مانده است و تحليل گران را در برآورد هزينه های انسانی جنگ احتمالی دچار خطا کرده است. بخش عمده ای از اين دست مقالات که در وب سايت بی بی سی فارسی منتشر شده است مقصود اين مطلب است. اما نکته مغفول در اين ميان تشابه گيری وضعيت جنگ در عراق و افغانستان با وضعيت جنگ احتمالی در ايران است. هدف نيروهای ائتلاف در جنگ عراق و افغانستان برانداختن رژيم صدام و بيرون کردن نيروهای طالبان و استقرار دولتی جديد بود که با جنگ هوايی اغاز و با جنگ زمينی تا قلب بغداد و کابل به پايان رسيد اما در مورد جنگ با ايران اين اهداف بر اساس گفته های طرف غربی کاملا متفاوت است. هدف اصلی غرب از حمله نظامی به ايران از بين بردن تاسيسات زير بنايی هسته ای ايران است که خطر بالقوه ای برای ساخت بمب هسته ای محسوب می شود يعنی حمله ی غير کلاسيک هوايی بر تخريب و انهدام اين تاسيسات که در نقاط پراکنده ايران واقع شده اند که از اساس با وضعيت جنگ با عراق و افغانستان متفاوت است. برای فلج کردن برنامه هسته ای ايران الزاما نياز به بمباران يا موشکباران تمامی تاسيسات هسته ای ايران که از کارخانه های تغليظ اورانيوم اغاز و به راکتور اب سنگين و راکتور اتمی بوشهر ختم می شود نيست بلکه بخشی از اين تاسيسات که کار تغليظ يا نگهداری اورانيوم را انجام می دهد اگر منهدم شود عملا ما بقی اين زنجيره هسته ای بلا استفاده و از نظر غربی ها بی خطر خواهد بود چراکه ايران از نظر تامين ماده معدنی اورانيوم دچار محدوديت ذخاير است بنابراين اينکه برخی از تحليل گران ( همچون اکبر گنجی ) پراکندگی تاسيسات هسته ای ايران و نزديک بودن به مناطق شهری را ملاک تحليل برای هزينه های انسانی قرار می دهند می تواند در اين تحليل نگنجد چرا که اساسا ميتواند نيازی به انهدام همه زير ساختهای اتمی ايران نباشد و به تبع ان خسارات انسانی ناشی از حملات موشکی کاهش می يابد و اين با وضعيتی مشابه با افغانستان و عراق که معمولا در تحليل مورد استناد قرار ميگيرد متفاوت است. با نگاهی به زنجيره ی توليد اورانيوم و تاسيسات هسته ای ايران از معدن استخراج اورانيوم تا راکتور هسته ای می توان ديد که سه مرکز اصلی فراوری اورانيوم "نطنز" ، "فوردو" و اصفهان در نزديکی اصفهان و شهر قم قرار گرفته اند که تاسيسات نطنز بر اساس اطلاعات منتشره در نشريه گاردين دارای ۹۰۰۰ سانتريفيوژ در حال کار و در بالاترين درجه اهميت برای حمله قرار دارد.تاسيسات فوردو با ۱۶۴ سانتريفيوژ نصب شده که برای غنی سازی ۲۰ درصد مورد استفاه قرار می گيرد و از لحاظ حمله نظامی بر اساس نشريه گاردين سخت ترين هدف برای حمله نظامی محسوب شده است. نتيجه ای که می توان از اطلاعات فوق کسب کرد اين است که نطنز در مرکز حمله احتمالی نظامی قرار دارد شهری نه انچنان بزرگ که تا پيش از تاسيس سايت فراوری اورانيوم برای بسياری ناشناخته بود. شهری با جمعيت ۴۴۵۵۱ نفری که نزديک ترين فاصله اش تا مراکز عمده شهری يعنی کاشان و اصفهان به ترتيب ۷۰ و ۱۰۰ کيلومتر است. برخلاف خرده تراشی ها و سنگ اندازی غرب بر کل برنامه هسته ای ايران می توان پيش بينی کرد که غرب بيشترين دغدغه اش از زنجيره ی تاسيسات هسته ای ايران منحصرا تاسيسات غنی سازی اورانيوم ( که از لحاظ موقعيت در قلب ايران واقع شده است) و محصولات خارج شده از اين کارخانه است که می تواند کاربرد نظامی داشته باشد. با توجه به موقعيت جغرافيايی راکتور اتمی بوشهر که در کرانه ی ابهای خليج فارس واقع شده است و حضور پرشمار ناوگان کشورهای همچون امريکا و انگليس و ديگر کشورهای غربی در خليج فارس، نيروگاه اتمی بوشهر دم دست ترين بخش از زنجيره ی هسته ای ايران محسوب می شود که در صورت حمله می تواند براحتی هدف قرار بگيرد که از ديرباز و از زمان ساخت در دوران شاه موقعيتش برای کشورهای غربی اشکار بود. با در نظر گرفتن تجارب حمله پيشدستانه اسرائيل به رآکتور اتمی اسيراک عراق در دوره صدام و همين طور حمله به راکتورهسته ای سوريه در سال ۲۰۰۷ اين نتيجه گيری دور از ذهن نيست که رآکتور اتمی بوشهر از ديرباز در درجه پايينی از اهميت برای انهدام از سوی اسرائيل بر خوردار است و بر اين حدس که کارخانه فراوری در نطنز بالاترين دغدغه برای غرب است می افزايد.( اين نکته بر اين فرضيه قوت می دهد که سال ۲۰۰۲ که ايران غنی سازی را برای انجام مذاکرات با طرفهای غرب به تعليق در اورد و برنامه اتمی ايران رسما در افکار عمومی جهان بازتاب پيدا کرد اسرائيل در صورت احساس خطر از وجود راکتور هسته ای بوشهر و در حاليکه ايران هنوز به موشکهای دوربرد برای حمله تلافی جويانه مسلح نشده است می توانست اين تاسيسات را بمباران کند. اما بر اساس اين استدلال می توان استنباط کرد که تاسيسات اتمی بوشهر فاقد اهميت برای توقف برنامه هسته ای تسليحاتی ايران است ) http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/11/111107_l33_israel_iran_nuclear_attack_questions_qna.shtml آيا ايران توان پاسخگويی دارد؟ بنا به گفته بسياری از مقامات دولتی کشورهای غربی و بسياری از تحليلگران، حمله نظامی به ايران منطقه را در جنگ فرو می برد؛ ايران به ناچار به اقدام تلافی جويانه دست می زند و با تکيه بر موشکهای بالستيک می تواند خاک اسرائيل و پايگاههای نظامی امريکا را مورد حمله قرار دهد و از طرف ديگر گروههايی همچون حزب الله لبنان هم بی کار ننشسته و به کمک ايران خواهند امد و اين زنجيره ای است که به گفته ی تحليل گران تمامی منطقه را به اتش جنگ گرفتار می کند؛ اما مسئله ای که باز در اين تحليل از نظر دور می ماند اين است که گسترش و تداوم اين جنگ ذاتا برای بقا رژيم ايران خطر افرين است. پاسخ ايران به تهاجم احتمالی بر خلاف ادعاهای مقامات نظامی ايران پاسخی آنی اما محدود خواهد بود چرا که در صورت تداوم اقدامات تلافی جويانه ايران، پای ديگر کشورهای غربی ( بدليل داشتن منافع در کشورهای شيخ نشين خليج فارس که از قضا مقر پايگاهای نظامی امريکا هستند) نيز به مسئله باز خواهد شد ( به گفته ی مقامات نظامی ايران منافع امريکا و اسرائيل در صورت حمله نظامی در هر جای جهان مورد حمله قرار خواهد گرفت ) و با توجه به عدم توازن قوای نظامی ايران با ديگر کشورهای غربی اين کفه به سوی پايان عمر رژيم ايران سنگين می شود. اما مورد ديگری که بر وزن اين کفه می افزايد شرايط سياسی بعد از انتخابات ۸۸ در ايران و اعتراضات فراگير بعد از انتخابات است که خواهان واژگونی نظام حاکم بر ايران بود؛ درگيری ايران در يک جنگ خارجی و باتوجه به بی اعتقادی و عدم احساس وفاداری بخش عمده ای از جامعه به نظام جمهوری اسلامی و با توجه به معضلات ناشی از جنگ و بسيج نيروها برای دفع حملات احتمالی فرصتی برای نيروهای مخالف ايران فراهم می کند تا در برابر رژيم قد علم کنند و با تاثير از موج ازاديخواهی موسوم به بهار عربی در منطقه، رژيم حاکم بر ايران را با چالشی مرگ آور مواجه خواهد کرد. چالشی که بر خلاف چالشهای دهه نخست انقلاب ( از جنگ با عراق و نيروهای سياسی داخل همچون مجاهدين) بدليل فقدان رهبری کاريزما و عدم رضايت طبقه شهری جامعه اين بار رنگ و بويی ديگر خواهد داشت.بر پايه استدلال فوق می توان نتيجه گيری کرد که پاسخ ايران به حمله احتمالی پاسخی محدود خواهد بود چرا که در پس هر واکنش نظامی بقاء رژيم ولو به صرف از دست دادن تاسيسات هسته ای اولويت اصلی محسوب می شود. شايد بتوان مصداق عملی نظريه فوق را در جنگ سی و سه روزه حزب الله لبنان و افزايش تدريجی و حساب شده ی حملات موشکی به اسرائيل ديد؛ حزب الله لبنان بصورت تدريجی برد موشکهای خود را برای توقف جنگ افزايش می داد تا در صورت عدم توقف حمله نظامی اسرائيل عواقب شليک موشک را به اقدامات اسرائيل منوط کند در عين اينکه نگران حفظ بقا خود نيز بود. با توجه به گستردگی رابطه مقامات نظامی ايران با نيروهای حزب الله می توان اين اقدامات را به نوعی به فرماندهان نظامی ايران در مورد جنگ تسری داد که فرماندهان نظامی ايران و حزب الله اساسا برای مقابله با حملات نظامی خود را مهيا کرده اند اما ادامه ی جنگ برايشان ممکن نيست. آينده ليبی در صورت عدم دخالت غرب نگارنده هيچ نظر مثبتی با جنگ (مانند انچه در ليبی رخ داد) ميان غرب و ايران ندارد اما اين پرسش هميشه ذهن را می گزد که وضعيت کنونی ليبی در صورت عدم مداخله غرب چه می شد؟ تا پيش از اعلام منطقه پرواز ممنوع و دخالت نيروهای ناتو، قذافی نشان داد که برای سرکوب مردمش از هيچ اقدامی فروگزار نيست؛ جتهای جنگيش را برای بمباران مردم به پرواز در اورد، به يگان زرهيش دستور حمله به مردم داد و آهسته آهسته داشت بر درگيری ها فائق می آمد و حاصل اين پيروزی در صورت عدم دخالت غرب کشتار و سرکوب شديد مردم و نيروهای ازاديخواه بود ( همانند انچه در سوريه در حال انجام است ) که زير چندين دهه حکومت سرکوب قذافی به ستوه امده بودند؛ حاصل ان چيزی جز استمرار استبداد و مضمحل شدن نيروهای مردمی که به اميد تغيير امده بودند نبود. بسياری از تحليل گران بر اين نکته بيش از اندازه پافشاری دارند که دول غربی بجز منافع شخصی کشورهای خود به هيچ چيز نمی انديشند گزاره ای که نگارنده نيز با ان همدلی دارد اما در اين مواقع بايد به منافع جمعی مردمانی که سالها زير چکمه استبداد درونی کمر خم کرده اند نيز انديشيد. مردمانی که توانايی گسستن زنجيرهای استبداد خودی را ندارند. کيانوش کسری Copyright: gooya.com 2016
|