چهارشنبه 23 آذر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
16 آبان» نظارت و نقد قدرت، خسرو ناقد، روزنامه اعتماد (متن کامل)
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

در پناه "اصل اميد": دل‌نگرانی‌های يک شهروند ايرانی، خسرو ناقد

خسرو ناقد
بر اساس آمار رسمی، گسترش فقر و گرانی و اعتياد و رواج بی‌عدالتی و تبعيض‌ها و نيز سختگيری‌های بی‌مورد اجتماعی و موانعی که بر سر راه اطلاع‌رسانی آزاد وجود دارد، همه و همه چنان افزايش يافته است که به‌مرزهای‌ تحمل‌ناپذيری نزديک می‌شود. اگر تهديدهای خارجی و تحديد آزادی‌ها در داخل را هم در کنار اين معضلات قرار دهيم، تصويری نگران‌کننده در پيش رو داريم که چندان اميدوارکننده و نويدبخش نيست

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


خسرو ناقد ـ ويژه خبرنامه گويا

من اهل پيش‌بينی و پيش‌گويی نيستم. باور هم ندارم که بتوان وقايع آينده را پيش‌بينی کرد؛ آن هم در اين دوران پُرتلاطم که جهان هر روز با حوادثی اغلب غيرمنتظره و رويدادهايی بيشتر ناخوشايند روبروست. پيش‌بينی رويدادهای کشورمان هم که جای خود دارد و متأسفانه با مسائلی که درگير آن است هر روز با رخدادی تازه، وضع می‌تواند پيچيده‌تر و مخاطره‌آميزتر شود. در حال حاضر چنين به‌نظر می‌رسد که دست‌اندکاران هم برای برون‌رفت از وضع موجود کمتر به‌راهکارهای اساسی و برنامه‌ريزی‌های ساختاری دراز مدت می‌انديشند و کارها بيشتر بر مصداق «از اين ستون به آن ستون فرج است» پيش می‌رود.

با آنکه من در شمار مردمان خوش‌بين اين کره خاکيم و حتی در سخت‌ترين شرايط دچار یأس و نوميدی نمی‌شوم و همواره در پناه «اصل اميد» به‌آينده چشم دوخته‌ام، اما بايد اذعان کنم که چندی است وضع به‌گونه‌ای شده که به‌سختی قادرم نااميدی و نداشتن انگيزه و بدبينی به آينده را که در سطح جامعه و به‌ويژه در ميان نسل جوان رسوخ کرده است، از خود و افکارم دور نگه‌دارم. باز جای شکر و سپاس دارد که ما مردمانی صبور و بردباريم و تجربه نشان داده است که سختی‌ها و دشواری‌ها و فشارها را تا حدی زياد تاب می‌آوريم، بی‌آنکه به‌قهر و ‌خشونت متوسل شويم. وگرنه بر اساس آمار رسمی، گسترش فقر و گرانی و اعتياد و رواج بی‌عدالتی و تبعيض‌ها و نيز سختگيری‌های بی‌مورد اجتماعی و موانعی که بر سر راه اطلاع‌رسانی آزاد وجود دارد، همه و همه چنان افزايش يافته است که به‌مرزهای‌ تحمل‌ناپذيری نزديک می‌شود. اگر تهديدهای خارجی و تحديد آزادی‌ها در داخل را هم در کنار اين معضلات قرار دهيم، تصويری نگران‌کننده در پيش رو داريم که چندان اميدوارکننده و نويدبخش نيست.

من در اينجا قصد "سياه‌نمايی" ندارم؛ زيرا وضع موجود به اندازه‌ی کافی تيره و تار است و نيازی به "سياه‌نمايی" ندارد. گفته‌های مرا به‌حساب پيش‌گويی نيز نگذاريد، بلکه آن را به‌عنوان دغدغه‌های شهروندی در نظر بگيريد که دل‌نگران آينده سرزمين و دل‌واپس سرنوشت هموطنانش است؛ بی‌آنکه اميد به‌آينده‌ای بهتر را واگذارده باشد.

ما اکنون در دورانی بسر می‌بريم که هر رويدادی، در هر گوشه از جهان، می‌تواند مستقيم يا غيرمستقيم بر زندگی و حيات اجتماعی ما تأثير گذارد. اين واقعيتی است که حداقل از راه تجربه به آن پی‌برده‌ايم و نيازی به پيش‌بينی و پيش‌گويی ندارد. به‌ويژه مسايل اقتصادی که تأثيرات سريع آن بر حيات اجتماعی و زندگی روزمره و وضع معيشتی مردم بسيار محسوس و آشکار است. دنيا کوچک‌تر از آن شده است که تصور کنيم ما را با آنچه در همسايگی ما و حتی در آن سوی اقيانوس می‌گذرد کاری نيست. از اين‌رو نگاهمان به مسايل و مشکلات ملی و تحولات آتی، بايد در افقی گسترده‌تر و ابعادی جهانی و همراه با تعامل و تسامح باشد. تنگ‌نظری و تعصب و تبليغات مدام در خوار نشان دادن ديگران و بزرگ‌نمايی اقدامات خود، نه تنها راه به‌جايی نمی‌برد بلکه آمادگی جامعه را نيز برای برخورد با حوادث احتمالی تضعيف می‌کند.

با آنکه برای فرديت و شخصيت انسان‌ها احترام بسيار قائلم و رشد فرديت را - که البته تنها در پناه آزادی امکان‌پذير است - منشاء خلاقيت و منبع اصلی پيشرفت جامعه می‌دانم، اما بر اين باورم که در زمانه‌ی ما ساختار جوامع مدرن و حيات اجتماعی و روابط اقتصادی هر روز پيچيده‌تر می‌شود و به‌همين اندازه نيز نقش و تأثيرگذاری افراد رو به‌کاهش می‌گذارد. البته هنوز اينجا و آنجا هستند کسانی که سعی در حفظ ساختارهای کهنه و منسوخ دارند و اغلب با تحکّم و توسل به زور و ترويج خشونت و نيز تهييج و بسيج توده‌های بی‌هويت، بر طبل توخالی کيش شخصيت می‌کوبند و نقش و نمود اين يا آن فرد را فربه و در تمامی امور جامعه مؤثر و مفيد می‌پندارند. از اين‌رو، اختياراتی فراقانونی برای آنان قائلند. در حالی که امروزِ روز در جوامع آزاد تنها در پناه خرد جمعی و شجاعت مدنی و مشارکت همگانی است که می‌توان بر مسائل و مشکلات فائق آمد و بحران‌ها را به‌سلامت پشت سر گذاشت.

برخی نيز که نقش و جايگاه روشنفکران را در تحولات اجتماعی مؤثر می‌دانند، تعريفی کمابيش مشخص از «روشنفکری» به‌دست نمی‌دهند و تنها با افزودن پسوندهايی چون «روشنفکر لائيک»، «روشنفکر سکولار»، «روشنفکر متعهد»، «روشنفکر انقلابی» و يا «روشنفکری دينی» و جز اينها به اين اصطلاح، معنا و مفهوم آن را تنگ و محدود می‌کنند. تعريف و تعبيری که من از روشنفکر دارم به‌طور خلاصه چنين است: نام روشنفکر را - فارغ از شغل و حرفه افراد - به آن دسته از اهل انديشه و نقد و نظر می‌توان نهاد که پيوسته افکار خود را از غبار کهنگی می‌زدايند و حريم انديشه را همواره با نور خرد و دانش روشن نگاه می‌دارند و از تعصب ايدئولوژيکی و جزم‌گرايی مسلکی و مذهبی و خشونت‌گرايی دوری می‌جويند و رواداری و منش اخلاقی را فضيلتی والا می‌دانند و با فاصله گرفتن از دولت و صاحبان قدرت و ثروت، همواره در نقد آنان پيشگام‌اند.

حال بر اساس تعريفی که گفته آمد، شايد هر کس، و از جمله من، بتواند نقش خود را در جامعه و جايگاه خود را در جهان بيابد. در جايی ديگر هم نوشته‌ام که در آستانه‌ی هزاره‌ی سوم ميلادی، روشنفکران نه برای تغيير جهان، نه برای رهبری طبقه‌ای خاص، نه برای حکومت کردن و نه برای خدمتگزاری به‌حکومتگران فراخوانده شده‌اند. آنان اکنون فراخوانده شده‌اند تا با فاصله گرفتن از قدرت و با نگاهی انتقادی به‌ساختارهای موجود بنگرند و بر تحولات و دگرگونی‌های نگران‌کننده انگشت نهند و به مردم و حکومتگران هشدار دهند.

حداقل در جوامع آزاد و دمکراتيک چنين است که هوشياری و اعتراض به‌هنگام شهروندان، امکان بروز تخلفِ هيئتِ حاکمه را از قانون، تا اندازه‌ای محدود می‌کند. اين همه اما به‌معنای درآميختگی فعاليت‌های علمی و تلاش‌های فرهنگی با کوشش و کنش آنان در قبال مسايل اجتماعی نيست. استقلال دانش و هنر در مقابل سياست، بايد و می‌تواند حفظ شود.

افزون بر اين، روشنفکران می‌توانند با حفظ ذخيره‌ی عظيم فرهنگی و فکری بشری، به‌سهم خود بر اين ثروت همگانی بيافزايند و اين مجموعه را به‌نسل‌های آينده واگذار کنند. به‌عبارتی ديگر، وظيفه‌ی آنان تنها زمانی دارای معنا و اهميت می‌شود که به‌رغم تمام جنگ‌ها و اختلاف‌ها و مبارزه‌ها، در سهيم نمودن همه‌ی انسان‌ها در ساختار فکری نسبتاً يکسان بکوشند، تا تمام اختلافات جهانی و درگيری‌ها و کشمکش‌ها نيز نتواند تداوم کارايی فکر و پيوستگی دستاوردهای فرهنگی و معنوی انسان را نابود کند.

و امروز: من از بروز جنگ ديگری در منطقه وحشت دارم و از گسترش خشونت و ترور در جهان هراسناکم. بزرگترين آرزوی من، نه در اين ايام، بلکه در همه زمان‌ها اين بوده است که آرامش و آزادی و امنيت در سرزمين‌مان و صلحی پايدار در جهان برقرار شود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016