دوشنبه 12 دی 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از سادگی زبان تا پيچيدگی يک مفهوم، تأملی در مجموعه شعر "نام تو زخم من است" نوشته آزاده طاهايی، حسين نوش‌آذر

حسين نوش‌آذر
آزاده طاهايی در مجموعه "نام تو زخم من است" چه در شعری که به اتفاق خوانديم و چه در ديگر اشعار اين مجموعه، مرگ و قطعيت آن را با ياری زبان و با ساده‌ترين کلمات ملموس می‌کند و آن را در دست‌های خواننده‌اش قرار می‌دهد. در واقع هنر طاهايی و دستاورد او برای شعر ما در دهه حاضر اين است که از همه امکانات زبان فارسی به ساده‌ترين شکلش استفاده می‌کند، با اين قصد که يک مفهوم پيچيده و ناملموس را به گونه‌ای کاملاً ملموس در اختيار ما قرار دهد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

از ميان اشعار مجموعه "نام تو زخم من است" نوشته آزاده طاهايی که به تازگی توسط نشر مرواريد در تهران منتشر شده، شعری با عنوان "مجرم" را می‌توان برای معرفی اين کتاب برگزيد. در هر مجموعه شعری که شاعر آن از يک جهان ذهنی مستقل برخوردار باشد، می‌توان دست‌کم يک شعر نمونه يافت. "مجرم" هم يکی از اشعار نمونه اين کتاب است. می‌خوانيم:

در چشم‌هايش خيره شويد
آتشی که زبانه می‌کشد
نفرت شماست.
کورسويی که دو دو می‌زند،
اندوه اوست.

به صداش گوش دهيد:
صدايی که دشنام می‌دهد،
نفرت شماست.
صدايی که به‌سختی شنيده می‌شود،
می‌شکافد و می‌لرزاند و می‌برد،
وحشت اوست.

دستانش را نگاه کنيد:
دستی که در هم می‌ريزد،
و می‌کشد،
نفرت شماست.
دستی که سر به ميان می‌گيرد،
و می‌گريد
درماندگی اوست.

قامتش را به خاطر بسپاريد:
آنگاه که از طناب آويزان می‌شود،
زمين زير پايش خالی می‌شود،
نفرت شماست.

آن گوژ که در سايه خزيده،
و در تنهايی‌اش
ذره ذره در خاک می‌رود
انتهای اوست.

(مجرم، ص ۸۶، نام تو زخم من است، آزاده طاهايی)

درماندگی قابل احترام شعر در سطرهای اين شعر از هر نظر نمود پيدا کرده است. در "مجرم" يک لحظه تاريخی به سه شکل تشخص شاعرانه می‌يابد: از نظر سويه نمادين و ارجاع‌پذير و تعميم‌پذير آن به کل زندگی عاطفی و اجتماعی ما در ايران، از نظر چگونگی تصويرپردازی و از نظر جنس زبان.

"جرم" در ايران صرفاً يک مفهوم حقوقی نيست، بلکه يک پديده اجتماعی‌ست. هر آن‌کس که هنجارهای عرفی و شرعی را برنتابد، ذاتاً يک مجرم است. به عبارت ديگر، هنگامی که حريم‌های زندگی خصوصی افراد و زندگی اجتماعی آنان مخدوش شده، استعداد جرم افزايش پيدا می‌کند. هم‌ازين‌روی "مجازات" از يک سويه نمايشی برخوردار می‌گردد و شهروندان هم که هر يک به تنهايی می‌توانند مجرم باشند، تماشاگر نمايش همگانی مجازات‌اند. استعداد جرم و تماشای مجازات يک ديناميسم معيوب است که در تاريخ تمدن پيشينه‌ای بس دراز دارد. اگر مسيح مصلوب نمی‌شد، مسيحيت به وجود نمی‌آمد. اگر حلاج را مجازات نمی‌کردند، ممکن بود عرفان ايرانی به راه ديگری بيفتد. مجازات در جامعه‌ای که محور آن "نمايش"است، به تماشاگر نياز دارد. وظيفه تماشاگر هم همانطور که از نامش پيداست، تماشای رويداد شگفت‌انگيزی‌ست به نام مجازات يک مجرم. شگفتی را ببين و هم‌زمان به ديگران هم که از سرنوشتی همچون تو برخوردارند نگاه کن. به اين جهت، جبراً "مجرم" يک شعر خطابی‌ست. شاعر در "جامعه نمايش" در مفهوم مورد نظر گی دو بور ، تماشاگران را مخاطب قرار می‌دهد: به چشمانش خيره شويد، صدايش را بشنويد، به دست‌هاش نگاه کنيد، قد و قواره‌اش را به خاطر بسپريد و سرانجام کار او را که سرانجام کار شماست دريابيد.

در طول تاريخ تمدن و در تاريخ معاصر هم، در ايران، هزاران نفر صحنه مجازات را ديده‌اند. من خودم دست‌کم دوبارش را به خاطر دارم: مجازات اعدام پنج مرد در ميدان آزادی کرمانشاه در سال ۱۳۶۱ و مجازات شلاق زدن يک زن در ميدان شهر مراغه در سال ۱۳۶۴. در شعر و ادب فارسی هم می‌دانيم که نظاره اعدام و مجازات‌های ديگر، از ديرباز يک موضوع قابل تأمل بوده است. با اين حال بايد پرسيد هزاران نفر صحنه مجازات را ديده‌اند. چرا بايد اين صحنه در يک شعر تکرار شود؟

اگر بخواهيم برای شعر يک وظيفه قائل شويم، می‌توانيم بگوييم وظيفه شعر به بيان درآوردن آن چيزی‌ست که جسميت ندارد. شعر نمايانگر و بيانگر انديشه‌ها و بيش از آن احساسات، و برداشت‌ها و تأملات پيرامون چيزهايی‌ست که انسان نمی‌تواند آن‌ها را به طور ملموس درک کند؛ چيزهايی مثل عشق، طبيعت، گذرا بودن زندگی، بيهودگی، فداکاری و مفاهيمی مانند آن. شعر چنين مفاهيمی را با ياری زبان، ملموس و دست‌يافتنی و درک‌شدنی می‌کند و اين بی‌ترديد مهم‌ترين دستاورد و به اصطلاح برگ برنده شعر است در زندگی فرهنگی ما. اگر شعری موفق باشد، تصوری از چيزی را در اختيار خواننده‌اش قرار می‌دهد که الزاماً ماديت ندارد. اين مفاهيم با شعر به جهان وارد می‌شوند و فقط با شعر است که می‌توان آن‌ها را سنجيد. شعری درباره يک ابر که در گستره نيلگون آسمان شناور است، آن ابر را می‌تواند دست‌يافتنی کند. شعری درباره يک بوسه زير درخت گلابی در چهارده‌سالگی يک نوجوان، اگر کامياب باشد، به ذهن مخاطب راه پيدا می‌کند و او را زير همان درخت می‌برد و مزه آن بوسه را به او می‌چشاند.

آزاده طاهايی در مجموعه "نام تو زخم من است" دقيقاً به وظيفه‌ای که شعر به عهده‌اش گذاشته عمل می‌کند. منتها به جای آنکه مزه يک بوسه زير درخت گلابی را به ما بچشاند، يا ابرهايی که در آسمان هفتم شناورند با دست‌های ما آشنا کند، ما را با مفهوم مرگ آشنا می‌کند.

گمانم در داستان "کودکی يک رئيس" است که ژان پل سارتر می‌گويد تا وقتی تو هستی، مرگ نيست و وقتی که مرگ هست، تو ديگر نيستی. به اين جهت مرگ چه در مفهوم مجازات مجرم در "جامعه نمايش" و چه در مفهوم به پايان رسيدن يک زندگی، و چه در معنای يک زندگی بی‌حاصل با وقايع روزمره، يک امر غير ملموس است. درست مانند يک بوسه فراموش شده زير درخت گلابی در چهارده سالگی يک نوجوان يا تکه ابری که در آسمان نيلگون شناور است.

آزاده طاهايی در مجموعه "نام تو زخم من است" چه در شعری که به اتفاق خوانديم و چه در ديگر اشعار اين مجموعه، مرگ و قطعيت آن را با ياری زبان و با ساده‌ترين کلمات ملموس می‌کند و آن را در دست‌های خواننده‌اش قرار می‌دهد. در واقع هنر طاهايی و دستاورد او برای شعر ما در دهه حاضر اين است که از همه امکانات زبان فارسی به ساده‌ترين شکلش استفاده می‌کند، با اين قصد که يک مفهوم پيچيده و ناملموس را به گونه‌ای کاملاً ملموس در اختيار ما قرار دهد. شعر طاهايی پس يک شعر اجتماعی نيست. شعر او بيش از هر چيز، يک شعر فلسفی‌ست در مفهومی شبيه آنچه که مورد نظر خيام بود:

يک روی سکه:
مردان قدرتمند
قصرها و طاق بستان‌ها
تاج‌ها و تخت‌ها
روی ديگر سکه:
ماده گرگی
که به آن سوی سکه می‌خندد.
دايره ششم، ص ۹۱،‌‌ همان

مشخصات کتاب:
آزاده طاهايی، نام تو زخم من است، مجموعه شعر، انتشار مرواريد، زمستان ۱۳۹۰


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016