یکشنبه 30 بهمن 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خاصه‌ها و عوامل پيروزی هسته‌های مردم‌سالار تشکيل‌دهنده‌ جبهه‌ حقوق‌مدار، علی صدارت

۱-شفاف بودن هدف
حاکميت، متعلق به جمهور مردم، و ولايت از آن جميع مردم است. ولی بايد پيوسته بخود يادآوری کرد که ولايت و حاکميت مردم، يک برکۀ ايستا نيست، بلکه يک رودخانۀ پرخروش است يک صفت نيست، بلکه يک فعل است و برای نگهداری از آن، بايد پيوسته فعال بود و در صورت انفعال، خلاء مالکيتِ آنرا، نه حقوقمداران، بلکه هميشه قدرتمداران پر می‌کنند و آنرا با خشونت، در حاکميت تملک خود، به انحصار در می‌آورند و در صورت انفعال بيشتر مردم، ولی مطلقه می‌شوند.
بنيان عقيده و تفکر، اگر انواع گفتمانهای قدرت باشد، با مردمسالاری، که همانا حاکميت جمهور مردم است، ناسازگاری دارد. حاکميت، از آن جمهور مردم است. ولايت انحصاری، چه مطلقه و چه حتی غير آن، از هر نوعی که باشد، چه دينی و چه غير آن، بالاخره، از بن‌بست استبداد و خفقان و سرکوب، سر درمی‌آورد. بيانهای قدرت، صورتهای متفاوت پيدا می‌کنند ولی در اصل و ريشه، يکی هستند.
در دنيای ماده، قدرت، وجودی ذاتی ندارد و از توازن و روابط قوا، عارض می‌شود. در هر جامعه‌ای، هرچه موازنه‌ها عدمی‌تر باشد، به همان نسبت قدرت متمرکز، بيشتر به توانائيهای مردم مبدل ميگردد و به همان نسبت، در آن جامعه، خشونتها در تمام نمادهايش، کمتر نمايان می‌گردند و به همان نسبت، استقلال و آزاديهای فردی و ملی، متحقق‌تر و گسترده‌تر می‌شود و به همان نسبت، تک‌تک افراد و در نتيجه کل جامعه، حقوقمدارتر می‌شود و باز به همان نسبت جامعه رشدپذيرتر و رشدياب تر می‌گردد.
گرايشات نخبه‌مدارانه، هنوز در بعضی اشخاص و گروههای سياسی، ديده می‌شود، که قدرت را از آن خود می‌دانند و در بازيافت قدرت، از هيچ وسيله‌ای فروگذار نمی‌کنند. آنها خود را محق می‌دانند که بر مردم، بر "عوام کلانعام" حکومت کنند، و بعضی از الان، نغمۀ "توزيع قدرت" سر داده‌اند. اگر مردم و هسته‌های حقوقمدار، به اشخاص و گروههای قدرتمداری که به منظور قبضه کردن قدرت، و با بوجود آوردن بحرانها، پيوسته اختلافات قومی را ابزار دست خود کرده‌اند، امکان بسط اين گفتمان را بدهند، خطر تجزيه، کشور را تهديد خواهد کرد.
تحقق حاکميت عمومی و پويائی آن، نياز به تمرين و ممارستهای فردی و جمعی مستمر دارد. برای تحقق حق حاکميت فرد بر خود، نيازی پيوسته است که افراد، به خود و به جامعۀ خود، متصل اين حق ذاتی را يادآوری کنند. بدين شکل، اشخاص و گروههای سياسی نيز، از غربال حقوقمداری، عبور می‌کنند و سره از ناسره، تميز داده می‌شود. و در نتيجه اشخاص و گروههای قدرتمدار، در جنبش و در دوران گذار و بعد از فروپاشی جمهوری اسلامی، خلائی را نمی‌يابند که بتوانند آن را پر کنند و دو باره کشورمان را در منجلاب استبدادی از نوع ديگر، غرق کنند. نياز است که هسته‌های حقوقمدار، از همين الان، در تدبير سازماندهی حاکميت جمهور مردم، تمرين کنند. بدين ترتيب است که دولتی مردمسالار، می‌تواند بر اين مردم و اين هسته‌های حقوقمند، تکيه کند و مشروعيت بگيرد، تا رعايت و احقاق حقوق بشر بتواند در کشورمان، قوام و دوام بگيرد. تجربه‌ای را که در سه انقلاب در قرن گذشته در کشورمان شاهد بوديم، لزوم توجه به اين مهم را ثابت می‌کند. شعار "توزيع قدرت" توسط اشخاص و گروههای قدرتمدار، فريبی بيش نيست. انتظار اين افراد و تشکيلات از مردم اينست که قدرت متمرکز در رژيم جمهوری اسلامی را دو دستی تقديم آنها کنند تا که آنها، آنهم البته در فرصتی که خود مقتضی بدانند، قدرت را چون گوشت قربانی، ميان اعوان و انصارشان تقسيم کنند. ولی قدرت، هميشه ميل به انباشته شدن و تمرکز دارد. در صورتيکه مردم در مزرعۀ سرنوشت خويش، پيوسته تلاش نکنند و بذر کرامت و منزلت انسانی و حقوق را نکارند، خار و علفِ ولايت مطلقه، مردم را محکوم به برداشت محصول ديگری می‌کند. بهوش باشيم که، در جريان جنبش و در دوران گذار است که بايد اين مهم را آويزۀ گوش نمود و حاکميت و ولايت مردم را، نبايد به بعد از دوران گذار و فردای پيروزی جنبش، به تعويق انداخت. اگر مرتب مردم به انفعال خوانده شوند که "دست به ترکيب رژيم نزنيد" و "از جای خود تکان نخوريد" که اگر اين رژيم برود، چنين و چنان می‌شود و يا "از خطوط قرمز" عبور نکنيد و با دوروئی مصلحت‌سنجی، از حاکميت جميع مردم حرفی به ميان نياوريد و فعلا "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" را طلب کنيد، چگونه می‌توان انتظار داشت که مردم روزی به حقوقمداری، قيام نمايند؟ با حکم سکون صادر کردن، چگونه می‌توان انتظار داشت که ملت ايران روزی رنگ آزادی و استقلال و حقوق را ببينند؟ آيا هيچوقت در هيچ کجای دنيا کسی يا گروهی آمده است که مردمسالاری را، به جامعه‌ای منفعل و مرده، با احترام و سلام و صلوات، تقديم کند!؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۵۷، متاع ايدئولژيهای غربی، بسيار داغ بود و "گروهی، اين و گروهی، آن" می‌پسنديدند. امروزه، به اعتراف خود غربيها، دکان انديشۀ دنيای غرب، در بازار ايدئولوژی، ورشکسته است. جوانان دنيا، از تئوريهايی که برای قدرت، اصالت قائلند، بريده‌اند و به دنبال بيانی هستند که بتواند به عنوان راه حل، برای معضلات مهم اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و محيط زيستی دنيا، پاسخ ارائه دهد. سرنوشت اين عصيان، هرچه باشد، در اروپای شرقی خاتمه پيدا نکرد. منحصر به نيويورک و وال استريت هم، نيست. و محدود به بقیۀ نقاط امريکا و اروپای غربی هم نمی‌شود. بلکه دامنۀ آن به روسيه و هند و چين هم رسيده است و به نظر می‌رسد که آقای پوتين هم کم‌کم، "صدای انقلاب را شنيده" است.

۲-شفاف بودن ميزان
حق و حقوق، عدالت، ميزان است، محک است، وسيلۀ سنجش است. بعد از جنبش ۱۳۸۸، بيان غالب، از جانب نيروهای به ظاهر مخالف و متضاد، اينطور ترسيم شد که فعلا در مقابل رژيم جمهوری اسلامی، نبايد حرف از گذار از نظام زده شود و گفته شد که اين گونه مطالبات، در رژيم، حساسيت ايجاد کرده و دست نيروهای سرکوب در خشونت و خفقان، باز می‌شود. متاسفانه بدين ترتيب، در افکار عمومی، "مصلحت" جای حق را به عنوان ميزان گرفت. اين گفتمان، در جامعه پژواک پيدا کرد و بجای شعار "ارحل"،(برو!) با "مصلحت‌سنجی" و با معطل کردن حق حاکميت مردم و معلق نگاهداشتن ساير حقوق، در جامعه از "دوران طلائی امام" و "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" و... صحبت به ميان آمد. وقتی با بها دادن به تعابير ناشفافی چون "مصلحت‌سنجی" و "خيرخواهی" و "دورانديشی" و با انواع و اقسام توجيه‌های بی‌اساس، مردم، جنبش را در حصارِ خودساختۀ "خطوط قرمز" زندانی می‌کنند، و احقاق حقوق بشر به فردائی نامعلوم و ناشفاف معوق می‌گردد، جای هيچ تعجبی نيست که جنبش خودجوش ۱۳۸۸، سرنوشتی اين چنينی پيدا کند. ولی اگر مبنای مبارزه، هميشه بر پايه‌های حقوق بشر، استوار بماند، و در هر روشی، حقوق فردی و به طريق اولی، حقوق ملی مد نظر باشد، کشتی مبارزه، با بادبان ديگری شناور می‌شود و با امنيت به سوی ساحل مردمسالاری پيش می‌رود. اين تاکيد ضروری است که هسته‌های حقوقمدار، دغدغۀ همۀ حقوق و همۀ افراد، حتی افرادی که در گروه و تشکيلات مورد پسندشان نيستند را، هميشه در دل خواهند داشت. هرگاه مردم نوشته‌ها و گفته‌های اشخاص و گروههای سياسی و ابراز نظرها و راهکارها و پيشنهادهای آنها را با محک زدن آنها بر حق و حقوق، ميزان کنند، و پرده‌های ابهام، در هسته‌های مردمی حقوقمند دريده شوند، قدم بس مهمی برای برپائی و پويائی مردمسالاری برداشته‌ شده است.
از سه دهه تجربۀ مبارزه با رژيم ولايت مطلقه، و بخصوص از بعد از خرداد ۱۳۸۸، اين تجربه را آموخته‌ايم که نمی‌توان بنا به مصلحت، حقوق قسمتی از جامعه را، و يا قسمتی از حقوق جامعه را گزينشی معطل گذاشت. حق را نمی‌توان مثله کرد.
حقوق مربوط به تمام انسانها است. هگل معتقد بود که ارزشها فقط مربوط است به اروپائيان و نه غير آنها. حقوق هيچ شخص و هيچ گروه و هيچ قوم و هيچ ملتی، از حقوق بيشتری نسبت به ديگران، برخودار نيست. حقوق هيچ شخص و هيچ گروه و هيچ قوم و هيچ ملتی، بر ديگران تقدمی ندارد. حقوق با منافع متفاوت است. اينها از يک جنس نيستند. افزايش منافع يکی، منافع ديگری را کم می‌کند. درصورتيکه بر عکس آن، افزايش ميزان احقاق حقوق يکی، به درجۀ احقاق حقوق ديگران می‌افزايد. قدرتمدار، در پی کسب امتيازات و منافع بيشتر است. با اين بهانه، انگليس و فرانسه منافع خود را در طرابلس، و امريکا، با هزارها کيلومتر فاصله، منافعش را در تجاوز به عراق و مسئوليت مستقيم و غيرمستقيم مرگ بيش از صد و هفتاد هزار عراقی، می‌يابد. حقوقمدار، لازمۀ احقاق حقوق خود را احقاق حقوق ديگران می‌داند. اشخاص و گروهها و هسته‌های مردمسالار، در کنش با ديگران، حقوقمدارانه عمل ميکنند. به طريق اولی، ملت و دولت مردمسالار در کنشهای بين‌المللی، حقوقمدارانه عمل ميکند. منافع ملی، جای خود را به حقوق ملی ميدهد. با علم به اينکه حقوق افراد و ملتها به هم گره خورده است، و بر عکس منافع آنها، حقوقشان با هم در تضاد نيست، با تمرين پيوستۀ روابط حقوقمدارانه، تنش و خشونت و تخريب در ميان افراد، و در ميان گروهها، و در ميان قومها، و در ميان ملتها، کم‌کم به کاستی می‌گرايد.
نيروی محرکه در جامعۀ امروز، جوانان هستند. زمان زندگی جوان، در آينده است. جوانان اين دوره و زمانه، حقوق را ارج می‌نهند، حق‌طلبند، و نمی‌خواهند در دنيای بی‌عدالتيها، چون نسل گذشته، هرروزه شاهد نقض شدنهای حقوقشان باشند. اشخاص و تشکيلاتی که به حقوق بشر فقط در ظاهر شعار می‌دهند و در کنش با افراد و گروههای ديگر، حقوقمند نيستند، و حتی در درون گروه خود، حقوق يکديگر را نقض می‌کنند، نمی‌توانند انتظار داشته باشند که مورد اقبال نسل جوان، که بيش از هفتاد در صد جمعيت ايران را تشکيل می‌دهد، باشند.

۳-شفاف بودن محل عمل جنبش
جامعه و در ميان مردم، محلی است که هسته‌های مردمسالار، مجال فعاليت حقوقمند و امکان رشد پيدا می‌کنند. خارج از تنگنای قدرت داخلی و خارجی و در ميان مردم، فراخنائی است که افراد در هسته‌های حقوقمدار، به عمل سياسی متداوم، فعال می‌شوند و مدام فعال می‌مانند. هر حرکت و راهکار و روشی را، بايد خارج از اين دو محدودۀ قدرتهای خارجی و داخلی، بکار انداخت.
در محدودۀ قدرت داخلی، "انتخاب" بين دو بد که رژيم به اجبار به مدت سه دهه، در مقابل ما قرار داده است، هميشه و بدون هيچ استثنا، منجر به بدتر از آن هر دو شده است. از خود بپرسيم، چه شد که فراموش کرديم که در دنيا، خوب و خوبها هم، وجود دارند؟ چه شد که حقير پنداشتن خود و پست انگاشتن فرزندان خود را، آنقدر روا دانسته‌ايم که فراموش کرده‌ايم که ما و فرزندانمان لياقت خوب و خوبتر و بهتر از آنها را داريم؟ از خود بپرسيم، در تمام مدت اين سه دهه که داوطلبانه خود را در زندان "انتخابات" بين بد و بدتر اسير کرده و بدين وسيله به جمهوری اسلامی مشروعيت داده‌ايم، آيا يکبار، و فقط يکبار هم شده است که اوضاع مملکت، بهتر که هيچ، حتی کمی کمتر بد شده باشد؟ عمل در محدودۀ قدرت داخلی، در عمل به اين معنا است که جناحهای قدرتمدار مختلف در درون رژيم، مردم را وسيلۀ دست و ابزاری برای حل اختلافات خود و برای به قدرت رسيدن کنند.
در محدودۀ قدرت خارجی و هرگونه رجوع به قدرت خارجی هم سرنوشت بهتری را برايمان رقم نزده است و نخواهد زد. در قرن پيش، خود را وسيلۀ بازی خطرناک توازن قوا کردن، و بار حقارتِ "انگلوفيل" و "روسوفيل" را کشيدن و اين تنگنا را به دولت و ملت ايران تحميل کردن، و اعتماد به نفس نداشتن و به توانائيهای مردم خود رجوع نکردن، مسبب اصلی جهنمی است که امروزه در آن هستيم. با توجه به تاريخ سياسی معاصر ايران و منطقه، و با توجه به حوادث دنيا در سالهای اخير، آنها هم که اکنون سنگ رجوع به قدرت خارجی را به سينه می‌زنند، نمی‌توانند به هيچ وجه جرات کنند که بگويند اين "انتخاب" خوب است. هيچيک از اينها نمی‌توانند هيچگونه دليلی عقلانی و منطقی و موجهی بياورند که مراجعه به قدرت خارجی خوب است. توجيه بی وجه آنها اينست که مراجعه به قدرت خارجی بد است ولی رژيم جمهوری اسلامی بدتر است!. چاره‌ای نداريم جز اينکه بين بد و بدتر، يکی را "انتخاب" کنيم! بايد دفع افسد به فاسد کرد! تنگنای مراجعه به قدرت خارجی هم به جز اين نيست که، به علت ابتلا به بيماری خودکوچک‌بينی، برای خود لياقت خوب و خوبتر را قائل نباشيم، وگرنه چنانچه کسی به قدرت خارجی متصل نباشد و از حداقل عقل سليمی هم برخوردار باشد و خود را هم سانسور نکند و به دو کشور عراق و افغانستان در همسايگی خودمان، بنگرد، به وضوح می‌بيند که سرابِ "پيدا کردن مخرج مشترکی در منافع " با قدرت خارجی، جهنمی است که از دلايل مهم نابسامانيهائی است که امروزه شامل حال ‌ميهنمان، و هم‌ميهنانمان است.
عليرغم بودجه‌های هنگفت و سعی و کوشش فراوان، قدرتهای خارجی نتوانسته‌اند برای ايران، آلترناتيو وابسته، خلق کنند. به قول خانم کلينتون، وزير خارجۀ امريکا، ايرانيان نمی‌خواهند که ما در کشورشان، مداخله نمائيم. بر عکس کشورهائی که قوای خارجی به کشورشان حمله‌ور شده و به خاکشان تجاوز کرده است، ايرانی، استقلال را ارج می‌نهد و نيروهای بديل مستقل و مردمسالار را دارا است. اين در حالی است که بيشترين سانسورها، متوجه افراد و گروههائی است که به استقلال، وفادار، و به آزادگی، عقيده‌مند هستند.
ولی با نظر به اينکه، ارتباطـات در دنيای امروز، اشکال و اَبعاد وسيعی پيدا کرده است، نمی‌توان دور کشور ايران را ديواری از نوع ديوار چين کشيد. در دنيای امروز، بايسته است که با خارجی ارتباط برقرار کرد، ولی نه با دولتها و نمادهای قدرتهای خارجی. ضروری است که پيوسته ارتباطاتی تنگاتنگ با بزرگترين ابرقدرت دنيا، يعنی افکار عموی، برقرار نمود. بتازگی اسناد سی سال پيش انگليس، مبنی بر تمهيدات غرب برای پايان نيافتن جنگ عراق، از طبقه بندی خارج شدند. بعد از فروپاشی رژيم قذافی، ارتباطات نزديک غربيان از دولتها گرفته تا سيستمهای جاسوسی و امنيتی و اطلاعاتی تا شرکتهای خصوصی، با رژيم ليبی بر ملا گرديد. فروش وسايل سرکوب و سانسور و خفقان توسط شرکتهای چند مليتی و کشورهای "متمدن" و "دموکراتيک" را، به کشورهای استبدادی ديديم و ما ايرانيان، اثرات آنرا با گوشت و استخوانمان، لمس کرده‌ايم. هسته‌های ايرانيان، بخصوص آنها که در خارج از کشور زندگی می‌کنند، با اعتماد به توانائيهای مردم و با کمک گرفتن از فشار افکار عمومی دنيا، می‌توانند که قلمرو رژيم را در جاسوسی و سرکوب، محدود نمايند. در عصيان مردم جهان، به ولايت مطلقۀ سرمايه و موسسات پولی و مالی ماورای ملی، با متصل شدن به صفوف معترضين، حمايت اين موسسات از بقای رژيمهائی چون جمهوری اسلامی را و تبعات خشونت‌آميز آن در خود کشورهای غربی، را ميتوان افشاگری نمود.
بعضی از "روشنفکران" با ترجمۀ نوشته‌ها و افکار غير ايرانيان، به مصرف "جنس خارجی" و نقل قول از خارجيان، عادت کرده‌اند. با توجه به سقوط بلوک شرق و ورشکستگی اخلاق و انديشۀ بلوک غرب، برخی از اين اشخاص و گروهها، در خود احساس خلاء می‌کنند. با نگاه به گذشته‌ای که تاريخ مصرفش گذشته است، در انفعال، دچار اضطراب و یأس و افسردگی می‌گردند. تمايل رجوع به قدرت خارجی در اين گروه، شيوع بيشتری دارد.
با اصيل ندانستن توانائی‌های مردم، و با اصالت دادن به قدرت، چه از نوع داخلی و چه از نوع خارجی آن، اگر هم تغييری صورت بگيرد، در نهايت در همان رژيم، مهره‌ای جايگزين مهرۀ ديگری می‌شود، و يا اگر رژيم تغيير کند، خفقان و قدرتمداری و خشونت و فساد و سرکوب، در تنديس رژيمی جديد و با نمادهای جديد، ولی با محتوای ولايت انحصاری شخص و يا گروهی ديگر، بر مردم مسلط می‌شود.
در نتيجه، با عرفان به اصل استقلال، اختيار حياتی برخورداری از حق تصميم گرفتن و دارائی حق گزينش و معماری سرنوشت خويش، در سطح فردی و يا در سطح عمومی و ملی، و با به فعل درآوردن اين اصل، محل جنبش، در خارج از روابط قوا با قدرت خارجی و داخلی محل پيدا می‌کند و هسته‌های حقوقمدار در اين راست‌راه، در راه استقرار و استمرار مردمسالاری، پيوسته، قدمهای استوار برمی‌دارند.
درجا زدن و به دور خود چرخيدن در زندان توازن قوا، خاصۀ بيان قدرت است. دنبال تنش گشتن و به زور، خود را وارد کشمکشهای معمول کردن و اگر يافته نشد، خود بحران ساختن و مدارهای بستۀ کش و قوس قدرت را با "دشمن" از پی هم، عمداً درست کردن، لازمۀ حيات و بقای قدرتمدار است. انزوای رژيم ولايت مطلقه را که در داخل کشور و در صحنۀ بين‌المللی شاهديم، از باب باورمندی به موازنۀ وجودی قدرتمدار است.
بر عکس آن، محل عمل هسته‌های مردمسالار، در انزوا و خلوت نيست. باور به حقوقمداری، ميل ترکيبی افراد و گروهها را افزايش می‌دهد و بازده کار جمعی را افزون ميکند. لازمۀ اجتناب از انزوا، درست نکردن مدارهای بستۀ جديد، و باز کردن مدارهای بستۀ موجود است.
هسته‌های حقوقمدارِ باورمند به استقلال و آزادی، از روانشناسی اميد و تشويق و اميدوار کنندگی، شجاعتِ نپذيرفتنِ تعيين جسارتِ ساختارشکنی، پذيرا بودن ابتلا و آزمايش، اعتماد به نفس در ابتکار و خلق و هنرمندی برخوردارند. و بر عکس آن، اشخاص و گروههائی که معتاد به بيماری مزمن پرستش قدرت هستند، به نسبت وخامت کسالتشان، نااميدند و یأس القا می‌کنند، می‌ترسند و می‌ترسانند، در ساختارها و چهارچوبها، و در زندانهای اکثراً خودساخته و سانسورهای اکثراً خودپرداخته، با اضطراب از هرگونه تغيير، خود و ديگران را محصور می‌کنند، با عدم اعتماد به نفس، هرگونه آزمايش و چالش را، نمی‌پذيرند، هنری در ابتکار و خلق، ندارند.

۴- شفاف بودن روش
برای برپائی و پويائی مردمسالاری، زدودن خشونت و نمادهای آن، الزامی است. در روش، تنها عدم خشونت و اجتناب از نمادهای آن کافی نيست. رژيم خونخوار و عوامل سفّاک آن، از رحم و شفقت بوئی نبرده‌اند و تمام وسائل سرکوب را در دست دارند، و آنچه نداشته‌اند را از قدرتمداران دنيا که منافعشان را در حفظ نظام جمهوری اسلامی می‌بينند، براحتی تهيه کرده و خواهند کرد. در مسابقۀ خشونت، نيروهای مردمی و هسته‌های حقوقمدار، در تقابل با قوای سرکوب رژيم، نمی‌توانند از جنس رژيم بشوند و خود را به آن درجه از توحّش، ساقط کنند.
هسته‌های مردمسالار، با توانائيها متعدد و استعدادهای متنوع خود، با خلاقيتِ برازندۀ انسانهای حقوقمند، با هنرِ ابتکارِ پيوسته شکوفا شوندۀ عاشقان آزادی و استقلال، در زمانها و مکانهای مختلف، راه و روشهای خشونت‌زدائی را مهيا کرده و بکار می‌اندازند و انواع ابزار خشونت را از قلمرو رژيم، خارج می‌کنند و يا آنها را بی‌اثر می‌نمايند. خشونت‌زدائی و پرهيز از روشهای خشونتمدار، روزنه‌ای می‌شود برای رهائی آن دسته از عناصر رژيم که به درجات، استعداد آزاد شدن از يوغ خشونت و تخريب رژيم را دارند. به باور من، تعداد اين افراد کم نيستند و اگر با تدابير مشروحه، فرصتی پيدا شود، تعداد آنها بسيار بيشتر هم خواهد شد. آن دسته از عناصر رژيم هم که هنوز استعداد بازگشت به آغوش مردم در آنها کمتر است و هنوز به درجه‌ای بحرانی نرسيده‌اند، و همچنان به تجاوز و سرکوب هموطنان خود ادامه می‌دهند، کم‌کم خود را منزوی و منزوی‌تر می‌بينند و در خشونت، بی اثر ميگردند. اين گروه، با مواجهه با تدابير و روشهای خشونت‌زدايانه، در تحمل سنگينی بار توجيه اعمال خود، برای خود و خانواده و آشنايان خود، به تدريج ناتوان‌تر می‌شوند. شاهد چنين نقاط عطف و لحظاتی در سال ۱۳۵۷ در کشور خودمان، و امروزه در کشورهای اروپای شرقی و عربی، بوده‌ايم.
با تجربۀ سه دهه خشونت رژيم، آموخته‌ايم که با فرار منفعل از خشونت، هميشه به درجات آن اضافه شده است. بتدريج، دامنۀ خشونت و ابعاد آن وسيعتر شده است و به واحدهای خانواده رسيده است و از آن هم گذشته و در سطح فرد، به انواع آسيبهای اجتماعی و خود تخريبی کشيده است. طبق آخرين آمار اعلام شده از سوی پليس در ۹ ماه نخست سال ۱۳۹۰، هر دو دقيقه نزديک به يک کيلوگرم مواد مخدر در کشور کشف شده که اين ميزان نسبت به سال گذشته ۱۰ درصد افزايش داشته است. پليس در هر ساعت نزديک به ۳۰ قاچاقچی و معتاد را دستگير می کند و معتادان و قاچاقچيان مواد مخدر افزايش ۱۵ درصدی داشته است. سن اعتيادها، به ۱۰ سال رسيده است.
تجاوز به حقوق در جامعه‌، از تجاوز به گروهی کوچک شروع می‌شود و کم‌کم دامنۀ وسيعتری به خود می‌گيرد. اگر در دفاع از حق حيات امرای ارتش شاه، که در روزهای اول انقلاب ۱۳۵۷، بر پشت‌بام محل سکونت آقای خمينی، اعدام شدند، اعتراضات گسترده‌تری را برمی‌انگيختيم، اگر خشونتها و کشتارهای سال ۱۳۶۰ را بر نمی‌تابيديم، به تبع آن تجربۀ دردناک کشتارهای دهۀ شصت را، به عنوان يک لکۀ ننگ در تاريخ معاصر کشورمان ثبت نمی‌کرديم. و مبارزۀ جوانان اسرائيل را، با متعصبين دينی آن کشور در اعتراض به اينکه، آنها هم در بعضی مناطق، مانند متعصبين دينی کشور ما، زنها را مجبور ميکنند جدا از مردها و در عقب اتوبوسها سوار شوند، در اين روزها شاهد هستيم. اگر همۀ زنان و مردان ما، از جمله کسانی که تفسيرشان از اسلام در اين باره، داشتن حجاب است، به تجاوز به حقوق زنان در توحّش‌های خيابانی و شعارهای بی‌شعورِ "يا روسری، يا توسری" برمی‌خواستيم، شايد شاهد اين نمی‌بوديم که در ميهن‌مان، آسيبهای اجتماعی به اين اندازه شيوع پيدا کند که سن فحشاء، در زير چادر و روسری، به ۱۲ سال نزول کرده است.

۵-شفاف بودن در لائيسيته
انديشۀ غالب در دين‌ها و مذاهب متداول، اصالت قدرت است. دين اسلام هم از اين قاعده، مستثناء نيست. تلخی تجربۀ سه دهۀ نظام ولايت مطلقۀ فقيه، ممکن است انتقام‌گيری کور را از دين‌باوران، به ظاهر شيرين بنمايد. ولی آيا برای استقرار و استمرار مردمسالاری، اين واقع‌بينانه است که با خصومت با دين و با دينداران، آنها را به سمت بنيادگراتر شدن، سوق دهيم؟ دولت جمهوری اسلامی می‌گويد که عقايد و مرامهائی به غير از عقيدۀ مرام من، ممنوع است. آيا يک فرد و يا يک گروه سياسی و به طريق اولی، يک دولت حقوقمدار و لائيک و مردمسالار می‌تواند به خود حق بدهد که همان حکم ولی مطلقۀ فقيه را با تعابير و لغاتی ديگر، بکار برد و در کنشهای سياسی و در نهايت، در کشور حاکم کند؟ آيا دولت مردمسالار بايد نسبت به هر دين و همچنين نسبت به هر عقيده‌ای بيطرف باشد يا اينکه با دين‌ستيزی، از لائيسيته عدول نمايد و بجای لائيسيته، ديکتاتوریِ لائيسيته را برقرار کند؟ دين ميليون‌ها ايرانی مسلمان و يک و نيم ميليارد مسلمان در جهان را نمی‌شود يک‌شبه از آنها گرفت و حذف کرد. ولی می‌توان، با احقاق حقوق باورمندان به هر دينی، با خشونت‌زدائی، با فراهم آوردن فضائی بدور از تخريب و سانسور برای بحث آزاد، دين را به مثابه بيان آزادی و خشونت‌زدائی، که از چند دهه پيش در ايران مطرح، و مورد سانسور شديد از جانب دولت ولايت مطلقۀ فقيه و ساير قدرت‌پرستان دنيا است، صرف نظر از اينکه با آن موافق و يا مخالف باشيم، به مَحکمۀ افکار عمومی فرستاد. اگر شاه، بجای خشونت و سرکوب و سانسور، افکار و نوشته‌ها و رساله‌های آقای خمينی از جمله کتاب ولايت فقيه را به راحتی در دسترس جوانان کشور قرار می‌داد، آن تقدس و خدای‌گونه‌گی که عکس وی را در ماه و مويش را لای همۀ قرآنها قرار داده بود را، برای وی می‌ساخت؟ در اروپا، طی روند انسان‌مداری و نوزايش، قرنها طول کشيد تا ولايت مطلقۀ پاپ و کليسا، به ميزان امروزه‌اش، تقليل يافت. اول بايد انقلاب مسيحی بوجود می‌آمد، تا کليسائی که مرکز خشونت و شکنجه و مرگ و تفتيش عقايد و منشاء تسری آنها و نقض حقوق ذاتی بشر به تمام جامعه بود، را به جائی برساند که امروزه مدافع سرسخت حقوق بشر است. بدون تحول در باورهای عقيدتی و انقلاب در باورهای دينی مردم اروپا، غير ممکن بود که تمدن غرب و ميزان احقاق حقوق بشر در اين کشورها، به ابعادی که امروزه شاهديم، برسد. اگر باورهای عقيدتی، و از جمله دينی، در غرب متحول نمی‌شد، آيا حتی می‌توان تصور کرد که مردمسالاری در غرب بوجود آيد؟ اين بديهی است که پيش‌نياز تحول از استبداد و ولايت مطلقه، به مردمسالاری و احترام به منزلت و کرامت انسانی، تحول در بن‌مایۀ تفکر و تعقل آدمی و بخصوص در مقولۀ دينی است. از جمله، به برکت رسانه‌های عمومی و پيشرفت عظيم امکانات ارتباطی افکار عمومی طی سالهای اخير، شک و ترديد و عصيان و ساختارشکنی و انقلابی که در اسلام، در عرض فقط سه دهه بوجود آمده است، بسيار چشم‌گير بوده است.
اگر تبادل نظر و بحث آزاد در باب گفتمان دينی، تشويق نشود و وسعت نجويد و يا سانسور شود، خلاء بوجود آمده را نه حقوقمندی و آزادی، که خشونت و بنيادگرائی و خرافه‌پرستی، پر خواهد کرد. برای رسيدن جامعۀ ايرانی بطور اخص و جامعۀ مسلمان بطور اعم، به حقوقمندی و مردمسالاری و تمدنی از نوع اروپائی آن، همچون آن انقلاب مسيحی در دوران نوزايش، ضروری است که بکوشيم زمينه‌های انقلاب اسلامی را، در کشورمان و به تبع آن در دنيای اسلام، و به تبع آن در بقیۀ اديان مرسوم، فراهم و تسهيل و ترويج نمائيم.

۶-شفاف بودن التزام به مشارکت مردمی
هرچه مشارکت مردمی، گسترده‌تر، و مشارکت جمعی، به همگانی شدن، نزديکتر، و هرچه فعاليت هسته‌های مردمسالار، وسيعتر، و تمرين مستمر آنها در هميشه حقوقمندتر شدن، پيوسته‌تر،.... خشونت‌زدائی، آسانتر و موثرتر، و گذار از رژيم ولايت مطلقه، کم هزينه‌تر و سهل‌تر، و استقرار نظامی حقوقمدار، پرزمينه‌تر و سريعتر، و استمرار مردمسالاری، پوياتر و پايدارتر.
بعد از مساوی شدن لفظ "آيت‌الله" با خشونت در غرب، و به دنبال جنبش خودجوش مردمی، عبارت "ايرانيزاسيون" يا "ايرانی‌کردن"، با جنبش و استقامت، مرادف گرديد. در ايران هم، کسانی که سالها، مردم را از جنبش بازمی‌داشتند، و به دروغ، انقلاب را مساوی خشونت تبليغ، و مردم را به سکون، دعوت می‌کردند، حق حاکميت مردم را ناديده گرفتند، و با هم‌صدائی با رژيم، مردم را به شرکت وسيع در "انتخابات"، خواندند. اين عده، که پيوسته و مستقيماً در بقای رژيم نقش بس مهمی ايفا کرده‌اند، با تحت تاثير قرار گرفتن از ميزان مشارکت مردم در جنبش، حساب آنرا به پای خود نوشتند، و در نتيجۀ اين ادعای واهی و اين موج‌سواری، مشت‌شان در ناشفافی‌ها در انديشه و نااستواری‌ها در بيان، برای مردم، باز شد.
ابعاد مشارکت مردم در جنبش خودجوش ۱۳۸۸، اسطورۀ ولايت مطلقه فقيه و بت رهبر را شکست. با مشارکت‌های گستردۀ مردم در جنبش خود جوش، افزايش ميزان مشارکت، افراد قوای سرکوب را به نوبت، به اين نقطه می‌رساند که می‌فهمند که رژيم رفتنی، و نيروهای مردمی، ماندنی هستند. و آن وقت است که با خشونت‌زدائی، اسلحۀ سرکوب از ولی مطلقه، گرفته می‌شود و رژيم چون برف آب می‌شود.
در داخل ايران نيز، به اين امر پرداخته شده است. لزوم شبکه‌بندی و ارتباط‌گيری در بين نيروهای مردمی و هسته‌های حقوقمند، زير خفقان و سرکوب رژيم بيشتر محسوس است. اعتراضات موفق و تظاهرات خيابانی پرجمعيت و دامنه‌دار، با خلاقيت و ابتکارهای اين نيروها، بازتاب مثبت را پيدا کرده‌اند. در اين خصوص، از جمله، جمعی از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه بهشتی و دانشگاه علوم پزشکی بهشتی، بيانيه‌ای به تاريخ ۲۷ آذر ۱۳۹۰، ضمن تاييد اينگونه ابتکارها در دانشگاه تهران، منتشر کرده‌اند. مسلما بسياری ديگر هم هستند که به لحاظ حفظ امنيت و يا کمی امکانات، در خفا و سکوت، مشغول کار و پرکاری هستند.
برای اينکه سرنوشت ما را، ولايت مطلقه از نوع فقيه و غير آن، نتوانند معیّن کنند، بايد همگی در معماری سرنوشت خويش مشارکت داشته باشيم. اگر از همين لحظه، و پيوسته، در صحنۀ تعيين سرنوشت خويش، حاضر و باقی نمانيم، خلائی پيدا می‌شود که بدون شک با عناصری که ولايت مطلقه بر مردم را از آن خود می‌دانند و برای حقوق ما و فرزندان ما پشيزی حق و حقوق انسانی قائل نيستند، پر خواهند کرد.
هرچه شرکت مردم در جنبش وسيعتر باشد، امکان تمرکز قدرت و برتری‌جوئی و هژمونی و انحصارطلبی، توسط اشخاص و سازمانهای سياسی قدرتمدار، کمتر می‌گردد. در عدم اعتقادشان به مشارکت مردم، آقای محمد رضا پهلوی می‌گفت، مردم رهبر دارند، آقای خمينی می‌گفت مردم ولی امر دارند! و هنوز امروز، بعضی از "روشنفکران" می‌گويند مردم نخبه دارند! فقط بايد دنباله‌روی کنند!

۷-شفاف بودن رسانه‌های همگانی
شفافيت آزادی و استقلال انتشار افکار و نظرات و اطلاعات و اخبار، و بدين وسيله مرتبط کردن افکار عمومی ايران و دنيا، از لوازم اولیۀ فعاليت هسته‌های حقوقمند، برای استقرار و استمرار مردمسالاری است. بجای رجوع به قدرتهای خارجی چرا نبايد به افکار عمومی نظر بيفکنيم که با انتشار اطلاعات و ايجاد حساسيت در مردم دنيا و با برانگيختن وجدان جهانی، کشورهای خارجی، سيستمهای اطلاعاتی و جاسوسی و شرکتهای چند مليتی را از کمک و همکاری با رژيم جمهوری اسلامی، باز داريم؟ البته راحت‌طلبی و عدم اعتماد به نفس و عدم باور به اعتبار و توانائيهای افکار عمومی، بعضی "اپوزيسيون" را به پرسه زدن در راهروهای کنگره و وزارت خارجۀ امريکا و اروپا کشانده است. صدا و سيمای رژيم جمهوری اسلامی، و نيز اشخاص و گروههای قدرت‌پرست، با برانگيختن احساسات و تعطيل کردن تعقل، بر عصبيتها، موج‌سواری می‌کنند. هسته‌های حقوقمند که در کار انتشار انديشه و خبر کوشا هستند، و در اين مقوله، آنها که استعداد و ذوق و شوق و تخصص و تجربه دارند، با ارائۀ واقعيت‌ها، و با تلاش در سير جريان انديشه و خبر، به انگيزش تفکر افکار عمومی، پرداخته و به ديگران نيز در اين مهم، کمک و همياری می‌رسانند.

۸-شفاف بودن بديل
با شفاف گردانی بن‌مايه‌های فکری خود، با عقيده‌مندی به عدم اصالت قدرت، و با التزام به اخذ مشروعيت از مردم، با شفاف گرائی در ميزان و عدالت، و با احترام به حقوق بشر در گفتار و کردار خويش، و با قربانی نکردن حق در مسلخ مصلحت، با شفاف‌گرائی محل و ميدان مبارزه و تمرين پيوستۀ بسط همزمان استقلال و آزادی، و مقاومت در مقابل تقدم دادن يکی بر ديگری، با شفاف‌گرائی در روش و نحوۀ مبارزه و اهتمام در خشونت‌زدائی، با شفاف‌گرائی در عمل به کثرت‌‌گرائی و تشويق مردم به جنبش و تسهيل گسترش و همگانی شدن اين مشارکت و التزام به عدم هژمونی، از ميان هسته‌های حقوقمدار تشکيل دهندۀ جبهۀ مردمسالار، با اتکا به مردم، بديل مناسب و برازندۀ جامعه‌ای مردمسالار، کم‌کم متبلور می‌شود.
بعد از تجربۀ آقای احمدی‌نژاد و قريب به اتفاق مهره‌های رژيم جمهوری اسلامی، زياد مشکل نيست که لزوم تربيت و اخلاق‌مندی سياسی را در هسته‌های مردمسالار و بديل برخواسته از ميان آنها، گوشزد شود. ‌برخی خود و بقيه را به انفعال دعوت می‌کنند و از "بی پدر و مادری سياست" برحذر می‌دارند. با آموختن ادب از بی ادبان، اخلاق‌مندی و رعايت ادب در آداب معاشرت سياسی، هسته‌های مردمسالار و بديل برخواسته از آنها، با هوشمندی، در "با پدر و مادر شدن سياست" پيوسته می‌کوشند.
جهت استقرار و استمرار مردمسالاری، بايسته است که هرگونه تدبيری را، و تدبيرهای متعدد و متنوع را، با عقيده‌مندی به بيان آزادی، با محک زدن آن به ميزانِ حقوق، مستقل از روابط قوای قدرت داخلی و يا قدرت خارجی، در ميان مردم و بدين ترتيب با مشروعيت گرفتن از مردم، در مسير هر روزه مردمسالارتر شدن، بکار گرفت و با تعامل با ساير هسته‌های حقوقمدار، از همين اکنون، پيوسته در صحنه ماندن را تمرين کرد و زمينه‌های استقرار و استمرار مردمسالاری را با تکيه بر خود و بدست خود، فراهم نمود.
هر شخص و هر تشکيلات سياسی، هريک از ما، و تک‌تک آحاد مردم، در نقطه نظرهای خود، در انديشۀ راهنمای خود، در التزام خود به رعايت حقوق بشر و التزام به رعايت همۀ آنها برای برای همۀ بشرها، به روش مبارزه و راهکارهای جنبش خود، به همگانی بودن و يا هژمونيک برتری‌مدار بودن خود..... بايد بيانديشيم و با عوامل و لوازم پيروزی جنبش، نو و به روز کنيم، آنها را تجزيه و تحليل کنيم، و رابطۀ خود را با جنبش مردمسالار، تنظيم کنيم ..... و اگر اين تدابير را هرروزه و همه‌روزه تمرين کنيم، اگر هم باز کسی پيدا شود که با تجاوز به حقوق بشر، به خود اجازه دهد که از مردم بخواهد که خود را در زندان "خطوط قرمز" زندانی کند و در آن زندان با سراب "دوران طلائی امام" مردم را در تشنگی نگه دارد و با خوراک "اجرای بدون تنازل قانون اساسی ولايت مطلقۀ فقيه" مسموم کند، اينبار ديگر خود مردم، برای تحقق حقوق خود عصيان می‎‌کنند و همديگر را به افطار و باز کردن روزۀ سياسی خود با حقوقمندی، و اصول‌مندی، ميخوانند.
جهت استقرار و استمرار مردمسالاری، بايسته است که هرگونه تدبيری را، و تدبيرهای متعدد و متنوع را، با عقيده‌مندی به بيان آزادی، با محک زدن آن به ميزانِ حقوق، مستقل از روابط قوای قدرت داخلی و يا قدرت خارجی، در ميان مردم و بدين ترتيب با مشروعيت گرفتن از مردم، در مسير هر روزه مردمسالارتر شدن، بکار گرفت و با تعامل با ساير هسته‌های حقوقمدار، از همين اکنون، پيوسته در صحنه ماندن را تمرين کرد و زمينه‌های استقرار و استمرار مردمسالاری را با تکيه بر خود و بدست خود، فراهم نمود.
يکی ديگر از آسيب‌های جامعه مبارز سياسی، نياز به يک شخص به عنوان رهبر را مطلق کردن است. جبهۀ حقوقمند متشکل از هسته‌های مردمسالار، سخنگوی مردم است. يک پيشنهاد دهنده است. مردم هم شعور دارند و با بحث آزاد و تبادل آرا، و با شرکت در انتشار آزاد و مستقل افکار و اطلاعات، با پيوسته به خود يادآور شدن حق ولايت و حاکميت در خويشتن خويش و نه در فرد و گروه ديگری، حق دارند که اين پيشنهادات را بپذيرند و يا نپذيرند. با استقلال تصميم می‌گيرند و با آزادی، نوع آن تصميم و نحوۀ اجرای آنرا انتخاب می‌کنند. جامعۀ بدون حق حاکميت، جامعۀ بردگان است و از آن بدتر، جامعۀ مردگان است. در آخرين روزهای سال ۲۰۱۱، شاهد گريه‌ها و ضجه‌های جامعۀ مردۀ کرۀ شمالی، در سوک "رهبر عزيز" بوديم. در همان ايام، زنده‌تر بودن را هم در سوک "واتسلاو هاول"، رئيس جمهور فقيد کشور چک ديديم. هسته‌های حقوقمند تشکيل دهندۀ يک جبهۀ مردمسالار، متصل حقوق ذاتی بشر را به خود و اعضای خود و اعضای ساير هسته ها و بقيه همۀ مردم، گوشزد می‌کند. جامعۀ حقوقمند و حقوقمدار، جامعه‌ای است زنده و فعال، شاداب و بشاش، اميدوار و پيشرو، خلاق و کارساز.
رژيم جمهوری اسلامی ايران، در اقليتی مطلق است و هرروزه، ريزشهای بيشتری را شاهد است و برای نگهداری مزدورانش برای چند صباحی ديگر، مجبور است به ميزان جيرۀ رانت‌خواران و سهمیۀ ويژه‌خوران بيافزايد. زمانی بود که در درون رژيم، مهره‌های فراوانی با باورمندی، در حفظ نظام می‌کوشيدند. در آن زمان اين مردم و نيروهای مخالف بودند که از رژيم و عناصر متعدد عقيده‌مند آن هراسناک بودند. ولی در اين زمان، اين رژيم است که از مردم می‌ترسد و هر روزه مجبور است به ميزان سرکوب، بيافزايد. هرچه رژيم بيشتر کوشيده که افکار عمومی، و بخصوص جوانان را به خود جلب کند، کمتر موفق بوده است. عوامفريبی‌هائی را که در عرض سه دهه، بهانۀ جذب و نگهداری نيروهای سرکوب ميکرد نيز، مدتی است که تاريخ مصرفشان گذشته است و آنها خود وبال گردن رژيم شده است. مثلا مسألۀ حجاب اجباری که رژيم از يک طرف نميتواند به ناگهان آنرا مُلغی کند و از يک طرف اين محدوديت، از جمله دلايل مهم نارضائی جوانان شده است. و بدين ترتيب، رژيم به بسياری مسائل کشور به صورت مقطعی، و از روزی به روز ديگر برخورد می‌کند.
بعد از گذشت سه دهه از استبداد ولايت مطلقه، بيان آزادی، بيانی است که مردم به آن اقبال بيشتری دارند. استقلال، در اذهان و قلبهای مردم، حتی بيشتر از گذشته ارزش شده است و نيروهای مردمی، از وابستگان روی می‌گردانند.
گروههای سلطنت‌طلب، بعلت سابقۀ وابستگی، و عليرغم تمام امکاناتی که اين وابستگی برای آنها فراهم کرده است، مورد توجه نيستند. در عصری که هر گونه حاکميت موروثی و سلطنت در دنيا و حتی در کشورهای اروپای غربی با آزادی‌هائی که در نظامهای مدنی خود دارند و با وجود نظام پارلمانی در آن کشورها، مورد سوال است و هر روزه برای آنها تضييقات جديدی اعمال ميشود، پيش کشيدن بحث سلطنت و نزديکی به اين گفتمان، با طرد نيروهای معتقد به استقلال و آزادی و دوری از مردم قرين ميگردد. و حتی اگر بخواهيم که بر خلاف عقل سليم عمل کنيم و دوباره شاهی را بر فرض محال بتوانيم بر سر خود سوار کنيم، و اين بار با دستان خود، و آنهم در قرن بيست و يکم از تمدن بشری! جا دارد بپرسيم که چه اجباری هست که سلطان، که از خانوادۀ پهلوی، که رضا و محمد رضا، هر دو را قدرتهای خارجی بر مملکت ما تحميل کردند باشد و چرا مثلاً از خانوادۀ قاجار نباشد! و يا اصلاً چرا نمی‌توانيم خاندان جديدی را بر سرير سلطنت بنشانيم؟!
گروه مجاهدين رجوی و گروههائی که وابستگی و پايمالی اصل استقلال را به پست‌ترين درجات رسانده‌اند، زمانی از صدام و سپس از قدرتهای اروپائی و امريکا، تکدی مشروعيت ميکنند، برای خود هيچگونه اعتبار و آبروئی باقی نگذاشته‌اند. اگر اين خبر در مورد فرقه مجاهدين که هواداران و اعضای خود را در کمپ اشرف اسير کرده است، حتی صحّتی نسبی داشته باشد، احتمال از هم پاشيدگی آنها بعد از آزادی از آن محل، زياد است.
با التزام به استقلال و آزادی، و با التزام به ساير اصول مردمسالاری و با احترام به حقوق بشر، وظيفۀ هسته‌های مردمسالار و جبهۀ حقوقمدار، آگاه شدن و آگاه کردن است و نه دستور دادن، پيشنهاد کردن است و نه تعيين تکليف. برای برپائی و پويائی يک نظام دموکراتيک، هسته‌های مردمسالار، اجازه نمی‌دهند که ولايت انحصاری از هر نوع، چه مطلقه و چه غير آن، و چه فقيه و غير آن، در اشکال جديدی بازسازی شوند و باز نسلی ديگر از هموطنانمان، در بارگاه ولايت انحصاری و استبداد، قربانی شوند.
برای استقرار، و از آن مهمتر، برای استمرار مردمسالاری، ميان‌بُری وجود ندارد. با ساده‌پنداری و عافيت‌طلبی و راحت‌جوئی، نميتوان انتظار داشت که ما و نيز فرزندانمان و نسلهای بعدی، در صلح و آرامش و شادی و رفاه، که برازندۀ هر انسانی است، زندگی کنيم. لازم است در پيوسته حقوقمدارتر شدن خود و يکديگر، بر اساس اصول مردمسالاری، در تلاشی هميشگی و دائمی، کوشا باشيم. برای ادراۀ مملکت، نياز است که عناصر مردمسالار، پيوسته در صحنه بمانند. از کرۀ مريخ، نمی‌توان عناصر مردمسالار به کشور وارد کرد! کسی در دنيا، دلش برای مردم ايران نمی‌سوزد. همين ما مردم، و تک‌تک ما مردم، همين من و شما هستيم که با احساس مالکيت و تعلق به وطن، و با احساس محبت و عشق به هموطن، با اعتراف به همۀ کمی‌ها و کاستی‌هائی که هر کدام از ما، از جمله همين من و شما، و بقیۀ ملت ايران، و نيز همۀ انسانهای روی زمين دارند، با حقوقمندی، بايد از همين الان به خودسازی و همسازی بپردازيم. با باور به اصول مردمسالاری، و برای احقاق حقوق بشر، تلاش در هسته‌های حقوقمند، که تشکيل دهندۀ جبهه‌ای مردمسالار هستند، اعتماد به نفس از دست رفته را به جامعۀ ايرانی، باز می‌گردانيم.
نياز و آز در بارگاه "امام خامنه‌ای" و همۀ نمادهای قدرت داخلی و هر يک از آنها، و بدون هيچ استثنائی همۀ آنها، در خرافه‌پرستیِ بتِ قدرت، از خود بيگانه شدن است. به دعا و ثنا و نذر و نياز متوسل شدن برای اينکه امامزادۀ قدرت خارجی، دموکراسی را از خارج به کشورمان تزريق کند، از خرافات چاه جمکران، نکوهش‌آميزتر است. برای کشت و زرع، صلاةالاستسقاء، کار بجائی نميبرد! بايد روشهای آبياری را، با سعی و اعتماد به نفس و تلاش، آموخت و آنها را، با سعه صدر و صبوری و دلسوزی و عشق، به کشاورزان، پيشنهاد کرد و به تدريج و پيوسته، و به کمک همديگر و با مشارکت دائمی همگان، آن روشها را بهينه کرد. توجه به اين مهم، بسيار ضروری است که مطالبات دموکراتيک، اين نيست که اين رژيم به هر قيمتی برود و هر چه خواست، بجايش بيايد. اين هم روا نيست که اشتباهات تاريخ سياسی معاصر کشورمان را تکرار کنيم که بعد از فروپاشی يک ديکتاتور، يک مستبد ديگری بر همۀ مردم ولايت بجويد. نسل ما، اين دِين را به خود و نسلهای آينده دارد که، برای استمرار مردمسالاری، اگر نه بيشتر، لااقل به همان اندازۀ استقرار آن تلاش کند. برای اينکه به عهد حيات خود در اين نسل جفا نکنيم، بايسته است که از همين الان، زمينه‌های برپائی و پويائی مردمسالاری را فراهم و آنها را، در تعامل با توانائی‌های ساير نيروهای حقوقمند، پيوسته تمرين کنيم. بايسته است که در پيدايش و خودجوشی هسته‌های حقوقمدار، به عنوان واحدهای تشکيل دهندۀ جبهۀ همگرائی برای استقرار و نيز استمرار مردمسالاری و دولت حقوقمدار لائيک، در کشورمان، پيوسته کوشا بمانيم.

علی صدارت
Sedaratmd (at) gmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016