چهارشنبه 10 اسفند 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

راهبردها و کاربردها، ابوالحسن بنی‌صدر

ابوالحسن بنی‌صدر
همگانی شدن جنبش در گرو اين است که حقوقی هدف بگردند که همگان، بنابر فطرت خويش، از آن برخوردارند و بايد برخوردار شوند. در نتيجه، از حقوق ملی و حقوق يکايک شرکت‌کنندگان در جنبش، بدون تبعيض بايد دفاع گردد. مرزهای "عقيدتی" و "تمايل سياسی" و دسته‌ای نبايد سبب دفاع تبعيض‌آميز از قربانيان سرکوب رژيم بگردد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


پاسخ به پرسشهای ايرانيان از
ابوالحسن بنی صدر


تفاوت دو نسل در تعريف آزادی و استقلال
جناب آقای بنی صدر مصاحبه حاضر را ميخواهم با اشاره به اختلاف روحيات قسمتی از نسل جوان امروز ايران و نه تمام آنها با شما آغاز کنم. من و عده ای از آنهايی که ميشناسم عادت کرده ايم به زندگی کولی وار. اينکه به نوازنده های کنار خيابان گوش بدهيم. اينکه شعر را فوری بنويسيم. اينکه فيلم را زيرزمينی بسازيم. اينکه درخوانش متون ادبی خود ياد سوگ سودابه هم باشيم. با خودمان فکر کنيم که چه شد که رستم دستان نيرنگ زد به سهراب جوان و بازی را هم برد و هم باخت. در عقايد سياسی مان بيرحمانه پدرکشی ميکنيم. اگر چپيم چپ های قديم برای ما اعتبار ندارند و اگر راستيم راست های قديم به همان اندازه بی اعتبارند. اين حرف ها به مثابه انتقاد از هم نسلان خودم نيست بلکه بنده خود به اين گونه تفکر علاقه مند و گاهی حتی به آن مفتخرم. اين حرف ها از سر توضيح است که بدانيد با که حرف ميزنيد. آقای بنی صدر شما با آدم هايی حرف ميزنيد که به همه چيز مشکوکند. مشکوکيم به هر کسی که بگويد مساله امروز ملت ما مساله آزادی است و مصداق های آن را بيان نکند. برايش معلوم نباشد آزادی در حوزه انديشه چه محدوديت هايی را دارد. آيا حاضر است که در مدارس ايران معلم ها از مارکی دوساد و نوع تفکر او به بدن حرف بزنند. آيا برای او هم جنس گرايان ايرانی که گاه و بی گاه اعدام ميشوند مساله روز است؟ ميخواهم اين شک ها بر طرف شود. ميخواهم بدانم در مملکت من کدام راه آزادی را تبليغ ميکنيد. اينکه از هر دينی سر چهار راه ها بايستند و تبليغ کنند يا چون فرانسه همه بايد دربسته دينشان را فرياد بزنند. ميخواهم بدانم ابوالحسن بنی صدر حرفی دارد برای من که تازه باشد؟ جناب بنی صدر در اينکه قسمت زيادی از هم نسلان من ميدانند مفهوم آزادی و استقلال و حکومت مردمی چيست شکی ندارم. شما قرار نيست معلم باشيد برای آنها. در اينکه بسياری از آنها از افلاطون تا هابرماس را خوانده اند هم شکی ندارم. در اينکه نه به بنيان سلطنت دلخوشند و نه به حکومت ملاها هم شکی ندارم. ما در دو نقطه دچار کمبوديم. يکی اينکه بايد بدانيم در ميدان عمل اصلی يعنی خيابان در برابر نيروی ضد شورش بايد چه کرد و ميخواهم از شما هم بپرسم و مجموعه سئوالاتم را از همين جا آغاز ميکنم و ديگر اينکه چه تفاوت ماهوی ميان انديشه آزادی شما و ما وجود دارد و دليل فاصله عميق قسمتی از نسل من و شما چيست ؟
آقای بنی صدر!
۱- ميتوان گفت که از سال۱۹۹۰فکر بازگشت به انقلاب های بدون خشونت در اذهان مخالفين سياسی حکومت های خودکامه طنين دوباره ای انداخته است. شايد بشود گفت از منظر تاکتيک های مبارزه بدون خشونت و معطوف به نتيجه در مدتی معقول اولين کشور پيروز صربستان سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ باشد. عده ای جوان متاثر از مبارزات سنديکايی در لهستان و همگام با آموزش هايی از پارتيزان های يوگوسلاوی سابق توانستند ميلوسويچ را که در وحشی گری و کشتار مانندی در اروپای شرقی آن سال ها نداشت به زمين بزنند. مدل و الگوی مبارزاتی آنها تشکيل شبکه های خيابانی و مردمی از طريق ايجاد همدلی و اتحاد ميان مردم و کشاندن تمام مردم در يک روز خاص و مناسب به خيابان و توانايی نگهداری جمعيت به طور مداوم در خيابان تا حصول به پيروزی بود. اين الگو در اوکراين و گرجستان و اخيرا در مصر به پيروزی رسيد. در بلاروس و ايران و الجزاير از حرکت باز ماند. سئوال نگارنده بيشتر معطوف به چگونگی عملکرد اين عده برای به انجام رساندن يک فراخوان عمومی و متعاقب آن نگهداری عموم مردم در ميان خيابان است. صرف نظر از اميد و خواست تغيير تمام عيار برای مبارزه بدون خشونت و پايداری نياز به تاکتيک هايی هم هست. که به نظر ميرسد در ميان ايرانيان وجود نداشته است. طبق مستندات موجود و گزارش های فراوان و بيان آشکار فعالين سياسی مصری، جوان هايی که نقش هماهنگ کننده و حتی سخنگو را در تحولات مصر ايفا کردند، مدتی توسط انقلابيون سابق صربستان مانند جوانان اتپور و ايوان ماروويچ آموزش ديده بودند. به نظر شما تاکتيک های خيابانی مناسب با شرايط ايران چيست و ديگر اينکه اين خلا آموزش را چطور ميتوان از ميان برداشت؟

❊ پاسخ به پرسش اول:
۱ – توجه شما را به اين واقعيت جلب می کنم که انقلاب با شرکت جمهور مردم را مردم ايران آغاز کردند. آن زمان، وسائل ارتباط جمعی موجود در اين زمان نبودند. باوجود اين، جمهور مردم به حرکت درآمدند و گل را بر گلوله پيروز کردند. چرا آن جنبش پيروز شد و جنبش سال ۸۸ ناتمام ماند؟ آيا دليل آن اينست که تاکتيکهای خيابانی مناسب را اتخاذ نکردند؟
۱.۱. به يقين نه. زيرا تاکتيک يا کاربرد فرآورده استراتژی يا راهبرد است. بدون راهبرد، کاربرد به تصور نيز نمی آيد. چنانکه هرگاه هدف تغيير يک رژيم باشد، نمی توان همان روش را بکار برد که بکاراصلاح يک رژيم می آيد و به عکس. جنبش سال ۸۸ نمی توانست پيروز شود زيرا هدف حقوق يک ملت، از جمله حق حاکميت و تغيير منزلت ايرانی از «مطيع امر و نهی ولی امر» به شهروند حقوقمند، نبود. هدف ناممکنی بود که به مردم ممکن باورانده شده بود: اصلاح رژيم ولايت فقيه در جهت محدود کردن «رهبر» همان ناممکنی است که همچنان ممکن باورانده می شود. تنها سرکوب نبود که مردم را متقاعد کرد که رژيم ولايت مطلقه فقيه چنين اصلاحی را نمی پذيرد. بلکه نظام ولايت فقيه خود نيز ناممکن بودن چنين اصلاحی را تجربه کرد. نه تنها با گرفتن و محاکمه کردن بخشی از مديران رژيم و انحلال حزب ها و خانه نشين کردن ها، بلکه، مقابله آقای احمدی نژاد با آقای خامنه ای، آنهم نه بر سر محدود کردن «رهبر» که بر سر محدود کردن «رئيس جمهوری». اين نزاع، يکبار ديگر، اين واقعيت را شفاف، در برابر چشمهای عقول همگان قرارداد که اصلاح ممکن در يک سامانه بسته بامحوری که قدرت در آن متمرکز و بزرگ می شود، اصلاحی است که، بدان، بتوان مانع های تمرکز و بزرگ شدن قدرت در اين محور را از سرراه برداشت.
۱.۲. بدين قرار، هرگاه بنا بر، درس گرفتن از تجربه انقلاب ايران و درس گرفتن از جنبشهای مصر و تونس و پيشنهاد راه بردها و کاربردها باشد، نخست می بايد هدفی را پيشنهاد کرد: چون اصلاح رژيم در جهت مخالف تمرکز و بزرگ شدن قدرت در محور آن، محال است، به ضرورت هدف ديگری را می بايد پيشنهاد کرد: تغيير رژيم از راه بازيافتن استقلال و آزادی و حقوق ملی و حقوق انسان. چنين هدفی خود روش خويش نيز هست. توضيح اين که حق هم هدف و هم روش است. چنانکه آزادی خود روش خويش است. با زورمداری نمی توان استقلال و آزادی جست. با انديشه و عمل مستقل و آزاد است که آدمی مستقل و آزاد می شود. بنا بر اين،:
• راه برد - کاربرد اول اينست که داوطلبان ايفای نقش نيروی محرکه، رابطه با قدرت را با رابطه با استقلال و آزادی جانشين کنند. نخست خود را از اين دروغ بياسايند که گويا قدرت قابل توزيع است. قدرت فرآورده رابطه قوا است، بنا براين، قابل توزيع نيست. چون چنين است، پس معنای انحلال ولايت مطلقه فقيه اين نيست که هر ايرانی خود را صاحب ولايت مطلقه بپندارد و گمان برد که استقلال و آزادی قدرت (= زور) است که اينک می پندارد از آن او گشته است. يک دليل از دلايل بازسازی استبداد، بعد از هر جنبش پيروز، همين همگانی شدن خود شاه يا رهبر قدرتمدار انگاری و تنظيم رابطه با يکديگر بر پايه آمر و مأمور گشتن است.
چون نوشته ايد که پاسخها به پرسشهای شما، بسا بکار بخشی از جوانان ايران می آيد که تعريفی از استقلال و آزادی در ذهن دارند، پس بجاست که نخست تعريفی از تعريفهای استقلال و آزادی را که ملموس تر و تجربه کردنی تر است، باز نويسم:
خالی شدن از زور که تنها محدود کننده در هستی متعين است، عقل آدمی را از حدها و مرزها رها می کند. به ديگر سخن، وقتی انسان استقلال دارد که در مقام تصميم، از هر محدود کننده ای رها باشد. يعنی در تصميم گيری او، قدرت ( = زور) حضور نداشته باشد. باز وقتی انسان آزاد است که در گزينش نوع تصميم او، قدرت ( = زور) غايب باشد. بدين سان، کسی که می پندارد وقتی مستقل و آزاد است که قدرت داشته باشد و هرکار خواست بکند، يعنی فرق توانائی را از قدرت ( = زور) ندانست، او نه استقلال دارد و نه آزاد است. از اين رو، هر انسانی می بايد مراقب محدود کننده ها، از جمله محدود کننده های زير باشد:
• چون هدف استقلال و آزادی – دست کم در همين تعريف – می شود، پس راهبرد - کاربرد دوم، استقلال جستن از سه محدود کننده مهم است: اول، رژيم و دوم قدرت خارجی و سوم زور پرستهای وابسته به قدرهای خارجی و يا رژيم. چنين استقلالی، پهنای آزادی انسان و جامعه ملی را بی کران می کند.
• راهبرد - کاربرد سوم و مهم تر، انديشه های راهنما است. زيرا دارندگان انديشه های راهنما گمان می برند طرز فکر و مرام و باور برای اينست که آدمی خود را در ضديت با ديگری تعريف کند. ويژگی بيان استقلال و آزادی اينست که تضاد را اصل راهنمای پندار و گفتار و کردار آدمی نمی کند. دارنده چنين انديشه راهنمائی خود را ضد زورپرستان تعريف نمی کند. بلکه راست راه رشد را در پيش می گيرد و فراخوان مداوم همگان است به اين راه.
و برای اين که انديشه های راهنما انسانها را در حصارهای بلند زندانی و آنها را ضد يکديگر نسازند، مبارزه با سانسورها ضرور و برقرار کردن جريان آزاد انديشه ها، از آن هم ضرورتر است. در اين جا، به جوانان اين مهم را خاطر نشان می کنم که برای اين که آدمی عزت خويش را از راه ضديت با اين يا آن دين يا مرام، از دست ندهد، انديشه راهنمای او می بايد بيان استقلال و آزادی باشد. چراکه از ويژگی های بيان های قدرت اينست که دارنده خود را ناگزير می کند خود را در ضديت با طرز فکر ديگری، تعريف کند. پس هرگاه جوانان انديشه های راهنمائی را در سر دارند که ميان آنها مرز پديد می آورند و آگاه يا ناخودآگاه، وادارشان می کنند خود را در ضديت با طرز فکر ديگری تعريف کنند، ترديد نبايد داشته باشند که انديشه های راهنمای آنها اين و آن بيان قدرت هستند. آيا بايد طرز فکرهای خود را رها کنند و به بيان استقلال و آزادی بگروند که، برای مثال، من پيشنهاد می کنم؟ روش مستقيم وجود دارد و آن نقد انديشه راهنمای خويش است. هرکس می بايد بداند که هر بيان قدرتی، به ضرورت، تناقض ها در بردارد. پس، به نقد، می توان تناقض ها را رفع کرد و بيان استقلال و آزادی را بازجست. هرگاه، همگان با باورهای خود چنين کنند، بيان های استقلال و آزادی، مرزها را از ميان انسانها برخواهند داشت و به يمن جريان آزاد انديشه ها، به يکديگر نقد می شوند و با يکديگر، توحيد می جويند.
• راهبرد -کاربرد چهارم گذشته است: ماندن در گذشته، ويران شدن است. چشم پوشيدن از گذشته محال است. دست کم بدين خاطر که بخش بزرگی از هويت انسان را تشکيل می دهد. اين قول که پرداختن به گذشته را به تاريخ دانان بگذاريم نيز دروغ آشکاری است. چرا که هيچ انسانی نمی تواند بدون گذشته، فعاليت حال و آينده خود را سازمان و سامان بدهد. پس هرکس می بايد بداند فرآورده کدام گذشته است. ناديده گرفتن گذشته نيز خود فريبی است. از جمله، به اين دليل که همان گذشته حال و آينده می شود. برای مثال، انقلاب مشروطيت را کودتای رضاخانی، تجربه ای نيمه تمام گرداند. ناديده گرفتن اين گذشته سبب شد که همان عوامل، در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ شرکت کنند و نهضت ملی ايران را عقيم گردانند. و باز، ناديده گرفتن گذشته، سبب شد که همان عوامل، اين بار در ويرانگری بزرگ تری شرکت کنند: گروگان گيری و برانگيختن رژيم صدام بر حمله به ايران و کودتای ملاتاريا در خرداد ۶۰ و ادامه جنگ و...
پس جوان می بايد بهوش باشد و در دام گذشته نيفتد و نماند. بر او است که بداند گذشته را می بايد نقد کرد. نقد گذشته وقتی انديشه راهنما بيان استقلال و آزادی است، سبب می شود که
الف – گذشته بسان سرمايه بکار ساختن و حال و آينده بيايد و
ب – گذشته بازسازی نشود، يعنی استبداد تاريخی ايران، يکبار برای هميشه، جای به جمهوری، بمثابه ولايت جمهور مردم بسپارد. بدين قرار، عناصری که در ساختن استبداد شرکت داشته اند، وقتی می توانند در جنبش شرکت کنند که نقد و، به نقد، شفاف شوند و هيچگاه موقعيتی که به آنها امکان دهد يکبار ديگر در بازسازی استبداد شرکت کنند، داده نشود.
• راهبرد - کاربرد پنجم، آزاد شدن از محدود کننده ايست که صورت است. بطور مرتب در باره منطق صوری که روش فريب است، می نويسم و می گويم. در حقيقت، هيچ فريبنده تر از صورت نيست. از علامتهای بارز قدرتمداری عقل، يکی به صورت بسنده کردن و از محتوی غافل شدن است. عقلی که به صورت محدود می شود، از قدرت فرمان می برد و از استقلال و آزادی خويش غافل می ماند. مردمی که صورت و ظاهر را می بينند و محتوی را نه می بينند و نه می خواهند ببينند، آسان فريب قدرتمدارها را می خورند و اگر هم به خود بيايند، وقتی است که ديگر کار از کار گذشته است. از انقلاب بدين سو، در مقاطع تعيين کننده ای، صورتها جامعه ما را از محتواهاغافل کرده اند: گروگانگيری که ضد استقلال بود بدين خاطر که به قدرت خارجی در سياست داخلی ما نقش روز مره می داد، عمل به اصل استقلال جلوه داده شد. سنجيدن شخص به حق، جای خود را به سنجيدن حق به شخص که آقای خمينی بود داد و درک از شخصيت او نيز در تصوری از صورت و ظاهر او فروکاسته شد. جنگ نعمت گشت و ولايت فقيه اسلام شد و... و «رأی من کو؟» شعار شد و امروز، می شنويم و می خوانيم که «داوری را به صندوق های رأی بايد واگذاشت». حال آنکه رأی دادن، بنا بر اين، صندوق رأی وسيله هستند. خود را که به وسيله محدود کنی، به اين صورت، از محتوی که حق حاکميت است، غافل گشته ای. در حقيقت، از وسيله نبايد شروع کرد، از حق بايد آغاز کرد. هرگاه استقرار ولايت جمهور مردم، بنا بر اين، شهروند صاحب حق رهبری در جمهوری گشتن هر ايرانی، استقرار بجويد، صندوق رأی برابر استقلال و آزادی هر ايرانی و حق او بر ولايت بر خود و بر کشور خويش، سازمان می يابد. غافل شدن از اين محتوی، بسا همان بلا را بر سر ايران می آورد که در نخستين همه پرسی و سپس تهيه قانون اساسی آورد و اينک دارد بر سر تونس و مصر می آورد. جوان نبايد هرگز از ياد ببرد که در منطق قدرت، الف - تصميم گيرنده قدرت و وسيله انسانها و هدف افزودن بر قدرت است.
ب - و در منطق استقلال و آزادی، تصميم گيرنده انسان مستقل و آزاد و حقوقمند و وسيله بنياد ها (از جمله انتخابات) و هدف رشد در استقلال و آزادی و بر ميزان عدالت اجتماعی است.
پس، هرگاه انسان حقوقمند و تصميم گيرنده نباشد، به ضرورت، قدرت تصميم گيرنده می شود و صندوق رأی وسيله ای می گردد که از آن، نام نامزد دلخواه قدرت بيرون می آيد.
• ششمين راه برد -کاربرد اخلاق و معنويت است. اخلاقی ترجمان استقلال و آزادی و ديگر حقوق انسان و حقوق جامعه ملی و حقوق جامعه جهانی و حقوق طبيعت و جانداران و معنويتی، بمثابه افق باز و بی کران که آدمی بدان درآيد و تا اين همانی با هستی هوشمند و خلاق، سير و صير کند. فقدان چنين اخلاقی، درجا، آدمی را گرفتار ضد اخلاق زور و زورمداری می کند. مدار پندار و گفتار و کردار او را می بندد و زور گفتن و زور شنيدن را روش روزمره او می گرداند. بدين سان، انسان برخوردار از اخلاق حقمداری و معنويت، خلاق و فرهنگ ساز می شود و انسان فاقد اين اخلاق و معنويت، ويران گر اخلاق و سازنده ضد اخلاق و توليد کننده نابسامانی ها و آسيبهای اجتماعی می گردد. جوان امروز، هرگاه بخواهد استقلال و آزادی خويش را بازيابد و فرهنگ ساز بگردد، بيش از هر زمان و هر نسل ديگری، نيازمند اخلاق و معنويت است. به يمن اين اخلاق و معنويت است که تن به تدنی تحمل حاکميت بندگان زور برخود، نمی دهد و می تواند جامعه مستقل و آزاد و رشد ياب را باز سازد و ايران را سر زمين آبادانی و دادگری بگرداند.
• راهبرد – کاربرد هفتم، بديل است. از درسها که انقلاب ايران و جنبشهای تونس و مصر می آموزند، بخصوص، بود و نبود بيان استقلال و آزادی و بود و نبود بديل هستند که، آشکارا در ديدگاه عقول درس آموز قرار می گيرند. هرگاه بديل بيرون از مردم شکل بگيرد و يا در درون مردم شکل بگيرد اما نماد هدف که جانشين کردن ولايت فقيه با ولايت جمهور مردم است، نباشد، بيشتر از محدود کننده، فلج کننده می گردد. همانطور که بديل درون رژيم عامل شکست جنبش شد، بديل وابسته به قدرت خارجی نيز، عامل ترس جامعه از جنبش و تن دادن به فعل پذيری و بی تفاوتی می گردد. و هرگاه، دست نشاندگان جمعی را بوجود بياورند و توجيه گر حمله نظامی به ايران شوند، يا حتی قصدشان از اين کار، بدست آوردن مشروعيتی باشد که دست نشاندگی از آنها ستانده است، جمع آنها نمونه ای بهتر از نمونه های عراق و افغانستان و ليبی نمی شود. از اين رو، در همان حال که جوانان می بايد فعالانه در پديد آوردن بديل ترجمان استقلال و آزادی و برداشتن واپسين مانع از سر راه استقرار جمهوری، شرکت می کنند، می بايد نسبت به سرسپردگی به بيگانه بيشترين حساسيت را نيز ، پيدا کنند.
• هشتمين راهبرد - کاربرد، اصل راهنما است. از آنجا که انديشه راهنما بر وفق يک اصل راهنما ساخته می شود و از آنجا که انديشه راهنما وقتی کاربرد لحظه به لحظه پيدا می کند که در يک اصل بازگو می شود، اصل راهنما هم راهبرد و هم کاربرد می شود: ثنويت اصلی است که، بر آن، بيانهای گوناگون قدرت ساخته شده اند و ساخته می شوند. در عوض، موازنه عدمی است که بيان استقلال و آزادی، بر آن، ساخته می شود و در همان حال، اين بيان در اين اصل بازگو می شود و انسان مستقل و آزاد، اين اصل را – که رها کننده آدمی از هر محدود کننده ايست – در انديشيدن و سخن گفتن و عمل کردن، بکار می برد.
بدان هدف (استقلال و آزادی و حقوقمندی ها) و بدين راه برد-کاربردها، جوانان می توانند خلاقيت خويش را بازيابند و کاربردهای تدارک کننده يک جنبش همگانی را ابداع کنند. هرگاه بخواهند تجربه خود را با آنها در ميان گذارم، کاربردهای زير را پيشنهاد می کنم:
- تشکيل هسته های کوچک از استعدادهائی که بی زحمت بتوانند با يکديگر همکاری کنند. تمرين راهبرد -کاربردهای بالا، تشکيل اين هسته ها را آسان می کند. اعضای هر هسته نخست راهبرد – کاربردهای بالا را تمرين می کنند و پس از آنکه عقلهای مستقل و آزاد آنها خلاق گشت، بمثابه نيروی محرکه تغيير، هريک در محيط مناسب خود، فعال می شوند. از آنجا که دستگاه سرکوب رژيم فعال است و زورمدار، در هسته هائی که بر اصل موازنه عدمی از انسانهای آزاد و مستقل تشکيل می شوند، نمی تواند نفوذ کند. اين هسته ها، در مرحله اول، نياز به ارتباط با يکديگر ندارند. رعايت هدف (استقلال و آزادی و حقوقمندی ها) و راهبردها - کاربردها، آنها را، در همان حال که همسو می کند، از گزند دستگاههای جاسوسی رژيم نيز در امان نگاه می دارد.
- اين سخن که جوانان ايران دانايانند، برفرض صحت، بسی شادی بخش است. اما بدون پيدا شدن وجدان همگانی، جنبش همگانی ممکن نمی شود. پس می بايد، «راديو بازار» بکار افتد. شما از آموزشها که جوانان مصری در صربستان ديده اند، سخن به ميان آورده ايد. هرگاه وسيله ارتباطی جمعی جديد را بتوان از سانسور رژيم رهاند، کارساز می شود. پس کار اول اينست که فن شناسان ايرانی به اين مهم که آزاد کردن فرستنده های تلويزيونی و راديوئی و انترنتی از سانسور رژيم است، بپردازند و مشکل را حل کنند. هستند فن شناسانی که به اين کار مشغولند. اما تا کار آنها به نتيجه قطعی بيانجامد، نمی توان دست روی دست گذاشت. هرجامعه ای، فنون گريز از سانسور ها را می شناسد. در دوران پيش از انقلاب، تحقيقی را انجام دادم در باره انواع سانسورها. اين تحقيق انتشار پيدا کرد و امکان داد که راه های گريز از سانسورها جسته آيند. همان کار را می بايد از سرگرفت. روش «دهان به گوش» يا «راديو بازار»، در دوران شاه و نيز در دورانی که ملاتاريا کودتای خزنده خود را به انجام می رساند، بس کار ساز شد. به ترتيبی که زورمداران با آنکه تمامی وسائل ارتباط جمعی را به انحصار خود درآورده بودند، شکست خوردند.
در اين جا، کاربرد بسيار مهمی را می بايد خاطر نشان کنم: راديو بازار کاربرد پيدا نمی کند مگر با عاقل و بالغ و حقوقمند شمردن يکايک ايرانيان و، در سطح جامعه، دوجريان آزاد اطلاعات و جريان آزاد انديشه ها را برقرار کردن. تجربه جنبش سال ۸۸ از دو نظر، می بايد درس بياموزد:
الف - از اين نظر که دو جريان اطلاعات و انديشه ها را نبايد محدود به حدی (برای مثال، دانشجويان) و يا مکانی (برای مثال، شمال شهر) کرد. حتی نمی بايد نظاميان و اداريان و روستائيان را مستثنی کرد. مردم را نادان و دنباله رو تصور کردن، محدود کردن دو جريان آزاد اطلاعات و انديشه ها و مانع شدن از غنی شدن وجدان همگانی و در نتيجه ناممکن گشتن جنبش همگانی و ادامه آن تا پيروزی است.
ب – از اين نظر که نيروی محرکه تغيير، به ماهی می ماند و نيازمند آبی است که مردم هستند. هرگاه جامعه آمادگی شرکت در جنبش همگانی را نداشته باشد، نيروهای محرکه بی حفاظ و سرکوب می شود. بهوش بايد بود و خود را قيم مردم نکرد و جانشين آنها نگرداند و عمل از راه مردم و با شرکت مردم را می بايد روش کار کرد.
در جنبش مردم از تقلب بزرگ در انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ بدين سو، اين نقص وجود داشت که همگان از محل و زمان اجتماع ها آگاه نمی شدند. علت بسنده کردن به وسيله اينترنتی و تلفن دستی و غافل شدن از راديو بازار و نيز برقرار نشدن دو جريان آزاد اطلاعات سطح جامعه ملی و غفلت از اين واقعيت بود که زمان و مکان می بايد در اختيار جنبش کنندگان باشد و همه محلها، خاستگاه جنبش و محل های بروز آن بگردند.
- همگانی شدن جنبش در گرو اينست که حقوقی هدف بگردند که همگان، بنابر فطرت خويش، از آن برخوردارند و بايد برخوردار شوند. در نتيجه، از حقوق ملی و حقوق يکايک شرکت کنندگان در جنبش، بدون تبعيض بايد دفاع گردد. مرزهای «عقيدتی» و «تمايل سياسی» و دسته ای نبايد سبب دفاع تبعض آميز از قربانيان سرکوب رژيم بگردد. اين راهبرد (حقوق انسان ذاتی او و مقدم بر طرز فکر و عمل او است) و کاربرد (دفاع عام از قربانيان سرکوب)، تجربه بس موفقی در دوران شاه و نيز در اين دوران است. هرگاه اين روش همگانی بگردد، دو اطمينان خاطر تعيين کننده را ببار می آورد: اطمينان خاطر از دفاع شدن، در صورت گرفتار گشتن و اطمينان خاطر از شناخته شدن حق اختلاف و کثرت آراء و عقايد، پس از پيروزی و بهنگام تأسيس دولت حقوقمدار.
- از آن خود کردن زمين و زمان کاربرد مهم ديگری است: در هرجا که جامعه ای تشکيل است، خواه در شهر و چه در روستا، زمين و زمان می بايد از آن جنبش کنندگان باشد. انقلاب ايران پيروز شد و هر جنبش همگانی پيروز می شود وقتی در سراسر کشور و خانه ها و کوچه ها و خيابانها، محل جنبش می شوند و زمان هر حرکت را جنبش کنندگان تعيين می کنند.
کاربردهای ديگر و تعيين اين و آن محل و اين و آن زمان را، جنبش کنندگان می بايد ابداع کنند.

۲- بنا بر آمارهای موجود تقريبا يک هشتم ايرانيان از فضای مجازی و اينترنت استفاده ميکنند ولی بسياری از آنها در تحولات حساس نگاهشان به تلويزيون های خبری صدای امريکا و بی بی سی معطوف ميشود. در نهايت در ميانه اعتراضات خيابانی چطور ميشود از اين رسانه های جمعی کمال استفاده را برد و چطور ميشود بيشترين ضربه را به مبارزات مردمی زد؟ نقش شما در اين ميان چيست؟ يکی از توصيه های اشتباهی که مرتب در صدای امريکا و بی بی سی در روز های پر التهاب جنبش سبز به طور مستمر بيان ميشد، پخش شدن مردم و عدم تمرکز در يک مکان در برابر پليس ضد شورش بود که با نگاهی گذرا به تحولات انقلابی جهان در۲۰ سال اخير متوجه خطای فاحش توصيه کننده ها ميشويم. از نظر انقلابيون صربستان پخش شدن مردم ضربه پذيری آنها را بيشتر ميکند. فرصت ابراز خشونت بيشتری به حاکميت ميدهد و اتفاق بعدی عدم امکان بازيابی يک مکان برای ادامه تجمع است. منظور بنده از سئوال اين است که چطور ميشود جلوی اين راهنمايی های غلط و گاها تعمدی را گرفت و چه مواردی را بايد جايگزين آن کرد؟

❊ پاسخ پرسش دوم:
پرسش دوم شما خود دو پرسش عمده را شامل است. از آنجا که در پاسخ به پرسش اول شما، راهبردها – کاربردها را توضيح داده ام، در پاسخ به اين دو پرسش، اين طور پاسخ می دهم که
۲/۱. اين اطلاع که يک هشتم مردم ايران از اينترنت استفاده می کنند و، با وجود اين، چشم و گوششان به بی بی سی و صدای امريکا است، بنا بر اين که صحيح باشد، گويای آنست که، در خود ايران، دو جريان آزاد انديشه ها و اطلاعات، برقرار نيستند. بدون اينکه اين دو جريان برقرار شوند، فرستنده هائی که از بيرون ايران بسوی ايران برنامه پخش می کنند، نمی توانند در پديد آوردن جنبش همگانی نقش پيدا کنند. بر فرض پيدايش جنبش، فرستنده ها توانا به تضمين تداوم آن تا پيروزی نمی شوند. مگر اين که بطور کامل با هدف (استقلال و آزادی و حقوقمندی) و راه بردها – کاربردها انطباق بجويند. نه بيانگر تمايل قدرت خارجی (امريکا و انگليس ) که، بی طرف، بگردند و دو جريان آزاد انديشه ها و اطلاعات را برقرار کنند. در جريان جنبش اين کار را نکردند زيرا هر دو، خود زبان حال «اصلاح طلبان» شدند. ناممکن (اصلاح پذيری رژيم) را ممکن و ممکن (تغيير پذيری رژيم) را ناممکن تبليغ کردند. از اين رو، از عوامل ناکام گشتن جنبش گشتند. هم اکنون، باز به خطا، به آلترناتيو سازی، مشغولند. بديهی است، آلترناتيو که می توانند بسازند وابسته، بنا بر اين، ضد جنبش همگانياز کار درخواهد آمد.
هرگاه بخواهيم واقعيت را همان سان که هست ببينيم، می بايد، امکانات موجود را به ترتيبی بکار بريم که در سطح جامعه ملی، دو جريان آزاد اطلاعات و انديشه ها برقرار شوند:
- بنا بر قاعده تجربه شده، حق بر زور غالب می شود. پس برحق است که بايد ايستاد. تقابل حق با قدرت می بايد تا ممکن است شفاف باشد. هرگاه برحق بايستيم و جز حق نگوئيم و نکنيم، دستگاه های تبليغاتی که خلاف حق را تبليغ می کنند، بی اعتبار می شوند و تبليغاتشان به سود آنها می شود که بر حق ايستاده اند. کاری که جمع ما می کند، همين است. حاصل آن اينست که انديشه استقلال و آزادی، حاکم گشته است. ناممکن (اصلاحات در رژيم) را ممکن ديدن و ممکن (برداشتن واپسين پايه قدرت) را ناممکن پنداشتن، اعتبار پيشين را ندارد. در ذهن جامعه، به خصوص جوانان، دارد جای ممکن و ناممکن تغيير می کند. هر اندازه زمان اين تغيير کوتاه تر باشد، تحول قطعی زودرس تر می گردد.
از آنجا که امکان تبليغ حق اندک و امکان تبليغ ناحق بسيار زياد است، اين از راه استمرار در بيان حق و ارزيابی رويدادها با محک حق و نيز راست گرداندن دروغ از راه رفع تناقض های آن است که می توان، حق را آورد و ناحق را برد.
- يکی از کارهای روزمره ما، نقد ضد اطلاعات است که فرستنده های غرب به زبان فارسی و يا مطبوعات و فرستنده های کشورهای غرب، به زبان های خود انتشار می دهند. اين کار هم از اعتبار سازندگان ضد اطلاعات کاسته است و می کاهد و هم کار ساختن و انتشار ضد اطلاعات را مشکل می سازد.
- يک روش زورپرستان، راست را دروغ کردن و از قول راستگو انتشار دادن است. از اين روش، هر سه رأس مثلث زورپرست، به افراط استفاده می کنند. در بی اثر کردن اين شيوه تبليغ زورپرستان، می بايد از مبادله ناسزا با آنها اجتناب کرد. در عوض، هربار، دروغ سازی آنها را می بايد آشکار کرد. به يمن اين پايداری در مبارزه با دروغ – که ويرانگرترين نوع سانسور است – است که تبليغات دروغ و نيز زورپرستان بی اعتبار می شوند. اين کار نيز، يکی ديگر از کارهای جمع ما است.
- زورپرستان هر زمان که سندی دال بر خيانت و يا جنايت و يا فساد آنها انتشار می يابد، رگبار ناسزا را بر روی من می گشايند. در برابر اين روش، اين بر انتشار حقايق در باره زورپرستان است که بايد اصرار ورزيد.
- تبيين استقلال و آزادی و حقوق ملی و حقوق انسان و رشد و عدالت اجتماعی، تا وقتی کاربردشان در زندگی روزمره مردم، بر مردم، معلوم نگردد، اثر بايسته را برجا نمی گذارد. کار ديگر از کار جمع ما، پر کردن اين خلاء در قلمروهای سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. اين کار، اين روش را آموخته است که تبيين بايد چنان انديشيده و نوشته شود که خود سانسور شکن باشد و بتواند ديوارهای سانسور را بشکافد و انتشار پيدا کند. بديهی است که اين روش، در دراز مدت، اثر می بخشد. اگر اين ايام از استقلال و آزادی و حقوق انسان و حقوق ملی، سخن بميان است، از رهگذر يک کار نيم قرنی است و هنوز زمان می بايد تا که اصول و حقوق در وجدان همگانی، با تعريف های روشن، محک ارزيابی بگردند.
بدين قرار، کمبود امکان ها – که جمع ما بسيار بر آنها افزوده اند – ما را برآن داشتند که «پيوسته رويم » اما نه آهسته، بلکه، در حد امکان، به آهنگ رفتن خويش، شتاب بخشيم.
۲.۲. در پاسخ به پرسش اول توضيح دادم که چرا بايد زمان و مکان در اختيار جنبش کنندگان باشد. هرگاه در جنبش قشرهای مختلف شرکت کرده باشند، بسط دادن جنبش، در سطح شهر، قوای سرکوب را زود از پا در می آورد. هرگاه در همه شهرها جنبش انجام بگيرد، توان قوای سرکوب بازهم کمتر می شود. حتی اگر بخشی از جامعه در جنبش شرکت کنند، باز می بايد اختيار زمان و مکان از آن جنبش کنندگان باشد. هرگاه جنبش تداوم بيابد، رژيم سرکوبگر را از پا در می آورد. اين درس را تجربه انقلاب ايران ميدهد. در آن انقلاب، تا زمانی که جنبش های شهرها بهم بپيودند، هر از چندی در شهری جنبش روی می داد. بنابراين، اگر دو فرستنده انگليسی و امريکائی پخش شدن تظاهر کنندگان را توصيه کرده باشند، نمی توان روش پيشنهادی را عامل تشديد سرکوب و توقف جنبش شمرد. زيرا
الف - اگر مردم راهبرد را در اختيار داشتن زمان و مکان بدانند، کاربرد را آنها هستند که می بايد در محل ابتکار کنند. هر شکل از جنبش، کاربرد خاص خود را می خواهد. برای مثال، شبها بر بامهای خانه ها شعار دادن، هرگاه در سطح تمام شهر باشد، اثری بس عظيم دارد و مقابله قوای سرکوب با آن بسيار مشکل می شود. و يا اگر کاربرد بيزار کردن قوای سرکوب از سرکوبگری باشد، جمعيت بسيار بزرگ و گل به دست، کارسازتر است. و اگر قصد خسته و فرسوده و مأيوس کردن قوای سرکوب باشد، انواع کاربردها آزموده شده اند. يک چند از اين کاربردها پيش از پيدايش وسائل ارتباط جمعی امروزی، تجربه شده اند. اما کاربردهای جديد از اصل ترتيب دادن تظاهرات اعتراضی، زير نظر جهانيان پيروی می کنند. نوع موفقی از آن را مصريها در ميدان تحرير تجربه کردند. الا اين که چنين کاربردی نيازمند عزم استوار و آمادگی روياروئی با خشونت شديد رژيم حاکم است. در ايران، کاربرد جمع شدن و در پی حمله قوای سرکوب متفرق شدن و در محل ديگری از نوع جمع شدن، تجربه شده است. کاربردها رابطه مستقيم دارند با اندازه سازمان يافتگی و ميزان آمادگی جامعه برای حمايت از جنبش. باری، مداوم کردن جنبش و متناسب با آن، تدبير کردن شکل آن ضرور می شود و، در همه حال، وقتی جنبش بيشترين کارآئی را بدست می آورد که بتواند بطور خودجوش به خود سازمان بدهد و چون موجود زنده، ادامه حيات خويش را تضمين کند.
در نوبت ديگر به پرسشهای ديگر شما پاسخ خواهم نوشت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016