جمعه 11 فروردین 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ما اسلام نمیخواهیم، ما آزادی میخواهیم، جلال ایجادی

jalalejadi.jpg
امروز تمام افراد وقدرتهای محافظه کارو مستبد خواهان حفظ سلطه مذهبی سیاسی هستند. من طرفدار آزادی اندیشه هستم و اعلام میکنم که در نقد خرافات و دین، توهینی در کار نیست. طرفداران دین و افراد ترسو و ناپیگیر از نقد دین جلوگیری میکنند، برماست که پیوسته شجاعت و خرد و آزادمنشی را در دستور خود قراردهیم.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

اسلام در تضاد با حقوق بشر است، زیرا طرفدار تبعیض بین انسانها بوده ودر پی سلطه الله وتعبد روح انسانی است. سالیان متمادی است که جامعه ما از اسلام رنج کشیده است و امروز یک روند عمیق بازنگری و نقادانه آغاز شده است. این رونده تازه نیست، ولی در ژرفای خود ودامنه خود بیسابقه است. زکریا رازی، خیام، میرزا آقاخان کرمانی، احمد کسروی، صادق هدایت، علی دشتی، آرامش دوستدار وبسیار کسان دیگر دربستر سانسورها و محدویت ها و نادانی ها، در برخورد به اسلام و شیعه و خرافات نوشتند. آنها دریافتند که انتقاد به مذهب یکی از فعالیت های بنیادی در جامعه است. این تلاش در دوران معاصر و بخصوص بابه قدرت رسیدن حکومت اسلامی در ایران و جنایات بیکران آن مستحکمتر گشته است. نقد امروز فقط نقد سیاسی به حکومت نیست، بلکه نقد آشکار رشدیابنده به خود قرآن و اسلام و بیراهه 1400 ساله اسلام میباشد. در مقابل موج انتقادی معاصر از یکسو نمایندگان حکومتی واز سوی دیگر سیاستمداران و روشنفکران اسلامگرا مانند آقای عبدالکریم سروش و آقای یوسفی اشکوری در دفاع از این دین محمدی بپا خاسته و منقدان اسلام را به سکوت دعوت میکنند وخواستار متوقف کردن نقد اسلام میباشند. من در نوشته اخیر خود تحت عنوان "تحریف وتعرض آقای سروش علیه مخالفان اسلام" (1) گفته های اخیرآقای سروش را انتقاد نمودم و خواستار یک مناظره متین رودررو شدم که ایشان تا بحال از پاسخ خودداری کرده است. مصاحبه آقای بهرام مشیری با تلویزیون امریکا و گفتار انتقادی او نسبت به قرآن واسلام منجربه واکنش اسلامگرایان واز آنمیان آقای حسن یوسفی اشکوری شده است. آقای اشکوری مینویسد: "وقتی مسلمانان افغانی می بینند به این سادگی در یک رسانه، که باید کارش تحقیق و بی طرفی و آگاهی بخشی باشد، به بهانه بررسی حادثة قران سوزی و تحقیق در علل اعتراض مؤمنان افغانی، قرآن کوبی زشت تری صورت می گیرد و کتاب مذهبی و مورد احترام یک میلیارد و چهارصد میلیون انسان کره خاک به صورت بدتری به آتش کشیده می شود، چه واکنشی پدید می آید و حداقل چه ذهنیتی در مؤمنان به قرآن ایجاد می شود؟" (28 اسفند 1390 ، راه سبز جرس)

آقای مشیری چه گفت؟ اوگفت اسلام خشن است وقرآن کتاب نه آسمانی بلکه زمینی است وپس از مرگ محمد از قرآن نسخه های گوناگون وجود داشت ودر دروان اخیریک نسخه دیگردر یمن بدست آمده است. کجای این گفتار خلاف واقعیت است؟ در قبال اسلام و تاریخ اسلام باید سکوت کرد و چشمها را باید بست؟ خشونت نهادینه اسلام را باید پوشاند؟ چون یک میلیارد وچهارصد میلیون مسلمان وجود دارد و خرافات مورد ستایش آنان است، پس باید خفه شد؟ واقعیت جانسوز اسلام را باید بزک کرد و دروغ گفت تا شما ها خوشتان بیاید؟ پیام مشترک این روشنفکران اسلامی در اینستکه که به قرآن واسلام نباید انتقاد کرد وهر انتقاد به قرآن مجید "توهین" است. البته اینان گاه میگویند بله انتقاداتی میتوان کرد. درعین حال بمحض طرح انتقاد از اسلام، این اشخاص بسیج شده و خواستار جلوگیری از نقد میشوند و نقد دین اسلام را "توهین به مردم" ارزیابی میکنند.

توهین به مقدسات بی معناست

در ابتداهنگامیکه به لغتنامه دهخدا رجوع میکنیم واژه توهین بمعنای سست کردن و سست گردانیدن ونیز خوارشمردن وحقیر وسبک داشتن است. از نظر واژه شناسی کسی نمیتواند انتقاد به اسلام راامری غیرقانونی و غیر مجاز تلقی کند وبرعکس حق هرکسی که دین را سست کند و آنرا بریشخند بگیرد و به شیوه وروش ولتر عمل کند. نکته دوم آنکه توهین بمعنای عرفی آن بمعنای خارج شدن از اعتدال و فقدان احترام به حیثیت یک شخص است واز نظر حقوق بین المللی قابل برخورد میباشد. اگر ثابت شود که حیثیت و شرافت شخصی فردی و مقام انسانی فردی مورد اهانت قرارگرفته، از نظر حقوقی قابل یرخورد میباشد. یاد آوری باید نمود که شرافت انسانی یک فرد و اعتقادات مذهبی و فلسفی یک فرد دو پدیده متفاوت میباشند. احترام به حقوق انسانی فرد و نقد خرافات ذهنی او دوچیز مختلف هستند، مورد نخست به حقوق بشرارتباط پیدا میکند، حال آنکه مورد دوم بیانگر آزادی اندیشه و بیان میباشد. پس در این دومورد یاد شده انتقاد از خرافات و مذهب ربطی به اهانت، به شرافت و حقوق فردی ندارد.

مطلب بحث انگیزنکته سومی است که اسلامگرایان مطرح میکنند. اصطلاح توهین که توسط اسلامگرایان ایرانی و غیر ایرانی مطرح میشود سلاحی برای مبارزه علیه آزادی اندیشه و انتقاد است. واژه هائی مانند "اسلام ستیزی" و "توهین به مقدسات" توسط آخوندها و سیاستمداران مسلمان و متحدان غیر مذهبی آنان ساخته شده تااز آزادی نقد علیه دین جلوگیری شود. این ماشین تبلیغاتی، خرافات را به آئین پاک ومقدس تبدیل کرده و نادانی توده ها را امر مقدس و قابل دفاع وانمود ساخته و آزاد اندیشان را زیر فشار قرارداده و تهدید مینماید. حال آنکه "توهین به مقدسات" بی معناست وحق هرفردی است که به همه چیز انتقاد کند و دین و مذهب از این قاعده جدانیستند. بشریت در طول تاریخ مبارزه کرده و روشنگران برای آزادی روح و فکر وعلیه خرافات و مذاهب تلاش کرده اند وامروز متولیان دین و خرافه شمشیر برکشیده که نقد دین ممنوع است. در واقع توهین به اعتقادات مذهبی وجود ندارد، دیدگاه های فلسفی و اجتماعی متفاوتند، ارزشهای فرهنگی گوناگونند، آزادی برترین ارزش است و نقد دین یک ارزش مثبت و برجسته است.

باید توجه داشت که در ایران زمانی که "توهین به مقدسات" مطرح میگردد، این امر در خدمت طبقه و گروه های حاکم وبرای ادامه تحمیق مردم است. این اصطلاح ساخته وپرداخته دین وروحانیون و خدمتگزاران آنان است وامروزه ارتکاب به آن بمعنای جرم مذهبی تلقی میگردد. در ماده 513 قانون مربوط به مطبوعات سال 1375 آمده است: "هرکس به مقدسات اسلام ویا هریک از انبیاء عظام یا ائمه ی طاهرین(ع) یاحضرت صدیقه ی طاهره اهانت نماید، اگر مشمول حکم سب النبی باشد، اعدام می شود، ودر غیر این صورت، به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهدشد." در این ماده منظور از ائمه ی طاهرین، دوازده امام است. مقصود از صدیقه طاهره ، فاطمه ی زهرا است و منظور ازانبیاء عظام، پیامبران الهی است وتوهین به هر یک از 124 هزار پیامبر در دایره ی ماده فوق، قرار می گیرند، و بظاهرفرقی از این جهت بین نوح، ابراهیم، موسی، عیسی ومحمد و خانواده او نیست. بنا به تفسیر رسمی مدافعان " اگر توهینی مشمول "ساب النبی" باشد، مجازات آن اعدام است و در این مورد هر که بشنود براو کشتن واجب است و نیازی به اذن امام و رهبر شرعی نیست، مسئله از جرائم غیر قابل گذشت است. و اگر مشمول حکم ساب النبی نباشد، به حبس از یک تا پنج سال محکوم می گردد، و این جرم، بازهم غیر قابل گذشت است و مشمول ماده ی (727) نیست."

روشن است که مدافعان دین شیعه در پی اعمال سلطه و توجیه هرگونه سرکوب علیه مخالفان دین میباشند. هدف قواعد مربوط به "توهین" در خدمت بازتولید قدرت ستمگرانه و یا حفظ منافع وامتیازات ویژه روحانیون است. تقدس این دین از کجا میاید؟ طرفداران آن میگویند که آسمانی بودن دین مانع هرگونه انتقاد است. این نظر از نگاه اندیشمند و فردناباور بی پایه واساس است ودین هیچگاه جنبه آسمانی ندارد و تمامی ادیان قابل بررسی ونقد ورد میباشند. سپس گفته میشود که دین جزو معتقدات ذهنی مردم بوده وسالیان دراز مورد احترام آنانست. از نقطه نظر عقلانی آیا هرگونه باور مورد احترام است؟ آیاباورتوده ها به فاشیسم، مانع انتقاد از فاشیسم بایدباشد؟ آیازمانی که میلیونها شهروند آلمانی با عشق و احساس خود از هیتلر و اهداف اوحمایت میکردند، انتقاد به نازیسم بی جا وناروا بود؟ خرافات ویااحکام دینی وسیاسی ناهنجاردر اسلام بسیارفراوانند: پیامبر ماه را دوشقه کرد، اسلام آخرین دین است، قرآن خود یک معجزه است، حسین مظلوم است، امام معصوم است، امام زمان پس از هزار دویست سال زنده است وظهور میکند، عکس خمینی در ماه رویت شده است، امامزاده سیال صواب دارد، عاشورا باید گریه کرد وعزا گرفت، گرفتن چهار زن یکی از اصول قرآن است، برپایه آیه قرآن تنبیه زن توسط مرد میتواند انجام گیرد، بهشت با حوروپری در انتظار مومنان شیعه است، جهنم جای غیر شیعه است ویا وجود بیش از پانصد آیه در ستایش قتل و کشتار و خشونت درراه الله و منافع خانواده محمد وهزاران حکم و خرافه دیگر. حال آیاتمامی این احکام و خرافات که در باور عمیق مردم جای گرفته اند، نباید بانتقاد کشیده شود؟ کسانی که این خزعبلات و احکام ضدبشری را به اعتقاد مقدس تبدیل میکنند و مانع شورش فکر آزاد علیه این پدیده ها میشوند، تنها وتنها برای پایداری تحمیق میکوشند. اینان خواستار بندگی روحی و فکری مردم بوده ودر پی نگه داشتن اسارت طولانی و متمادی مردم نادان میباشند. نه تعداد معتقدان، نه انبوه اعتقادات خرافه و باورهای ضدانسانی ونه قدمت آنها، هیچ کدام دلیلی برای حقانیت نیست. آناتول فرانس میگفت اگر پنجاه میليون نفر به يک چيز احمقانه اعتقاد داشته باشند، آن چيز همچنان احمقانه است. آقای سروش و آقای یوسفی اشکوری جلو آزادی فکر را با بهانه های گوناگون نگیرید، تلاش شما در راستای تاریکی روان انسانی است واز آزادی انسان هراس دارد. تلاش شما برای نجات یک دین خفقان آور است. ما اسلام نمیخواهیم ، ما آزادی میخواهیم.

آزادی اندیشه یک اصل است

جان لاک در 1690 در "تحلیل قدرت مدنی" نوشت:"آزادی طبیعی انسان در اینستکه در دنیا هیج قدرتی بالاتر ا زاو برسمیت شناخته نشود. انسان نباید تحت انقیاد اراده خاصی باشد، اونباید زیر سلطه قدرت قانونگزار فرد خاصی باشد، تنها قاعده قانون طبیعی است. در جامعه، آزادی انسان جز پیروی از قدرت مقننه چیز دیگری نمیتواند باشد، قدرتی که بر پایه یک توافق ودر چارچوب یک دولت معنا می یابد، قدرتی که هیچ مقام و هیچ قانون خارج از خود را برسمیت نمیشناسد." چنین اختیاری نه برپایه منشاء الهی بلکه براساس حقوق شهروند، قرارداد اجتماعی و قواعد دمکراسی شکل میگیرد. نقض این حقوق جز دیکتاتوری چیز دیگری نیست.

آزادی فرد متکی بر اراده اوست. برای دسترسی به اهدافش، فرد نباید تحت اجبار کسی یا ایدئولوژی و دین خاصی قرارگیرد، تنها چارچوب محدود کننده، قوانینی میباشند که در تلاش جمعی ورای دمکراتیک تعیین شده اند. درهنگامیکه خدا ودین و روحانی حاکم بر رفتار انسانی و قواعد اجتماعی میباشند، آزادی فردی وجودندارد. فرد آزاد مستلزم اندیشه آزاد وانتخاب آزاد و تصمیم شخصی آزادانه است. تعبد و اعمال حکم مذهبی در تضاد با خرد وانتخاب میباشد. ارزش انسانی در قدرت تفکر و آزادی اندیشه اوست. البته این امر تناقضی با ایمان فردی ندارد، ولی حکم خدا وپیامبر و امام وآخوند بمثابه وظیفه شرعی وپایه قراردادن آن در رفتار اجتماعی، در تضاد آشکار با آزادی انسانی وارزش خرد میباشد. هنگامیکه جان استوارت میل میگوید "آزادی افراد در آنجا محدود میگردد که آزادی دیگران شروع میشود." به این معنا میباشد که قواعد دمکراتیک تنظیم شده در جامعه که در راستای منافع عمومی میباشند، تنها عامل محدود کننده بشمار میایند. بنابراین انسان آزاد است، ولی در جامعه محدویت نیز وجوددارد، انسان حقوق دارد ، ولی وظیفه نیز دارد. این وظیفه، وظیفه "شرعی و مذهبی" نیست، بلکه وظیفه اجتماعی برای همزیستی در جامعه میباشد. انسان آزاد در جامعه قانونمند آزاد است وقانونگرائی دمکراتیک شرط آزادبودن است. حکم خدا و الله در مقابل اراده انسانی و خرد انسانی بوده، خواستار تعطیل شدن اندیشه ونقد فکری انسان میباشد. ارسطو میگفت آنچه در فعالیت انسان ارزشمند است همانا اندیشه میباشد واین تلاش فکری غایت روح انسانی است. حال مذهب این دیدگاه را رد کرده و قدرت فکری را در خدا قرارداده و انسان را تابع اومیسازد. در دین، انسان فکر نمیکند ،اوپیروی میکند، اطاعت میکند، تسلیم میشود، تابع اراده خدا است وانسان انگلی بیش نیست وتمامیت خودرا از دست میدهد. حال آنکه انسان جوهر انسانی اش را در قدرت تفکر فردی و آزادی اش می یابد.

برخلاف دین که آزادی انسانی را منحل میکند، انسان از آزادی های گوناگون باید برخوردار باشد واین آزادی ها باعتبار مبارزات تاریخی و سیر اندیشه بشری ونیازمندی های انسانی در این زمینه ها معنا می یابد:

آزادی طبیعی، یعنی حق طبیعی هرفرد است تا آزادانه ازتمامی قوای فکری و فیزیکی وجنسی خود استفاده کند.

آزادی مدنی، یعنی حق انسان شهروند برای بهره بری از فعالیت آزاد وبرای تحقق نیاز و هدف خود. این آزادی دربرگیرنده هرحرکت اجتماعی وفرهنگی ونیزمسافرت وگردش در جامعه میباشد.

آزادی اعتقاد، یعنی هرکسی حق دارد از دین وایدئولوژی مورد نظر خود برخوردار باشد وآنرا بکار گیرد وپرستشگاه ویا دستگاه اداری خودرا داشته باشد.

آزادی بیان، یعنی هرکسی حق دارد در دفاع از نظر خود هرسیاست و حکومتی را بانتقاد بکشد وهر قدرت زمینی وآسمانی را مورد نقد قراردهد.

آزادی سیاسی، یعنی هرکسی حق داردتا در انتخاب آزاد نمایندگان خودرا تعیین کند واز زندگی سالم و رفاه و زیست محیط پاکیزه برخوردارباشد ودر صورت تمایل نمایندگاه ناتوان و یا فاسد را بارای خود بکنار بگذارد.

آزادی اقتصادی، یعنی هرکسی حق دارد که کار بکند ویا نکند و حق دارد به فعالیت اقتصادی وبهره وری اقتصادی بپردازد، حق دارد دارای مالکیت باشد وبه توسعه اقتصادی دست بزند ونیز هرکسی حق دارد تا با دیگری آزادانه قرارداد امضا کند.

آزادی مطبوعات، هرکسی حق دارد تا در هر روزنامه ورسانه نظر خودرا آزادانه بیان کند وحق دارد ازآزادی گردهمائی و حزب و سندیکا و انجمن ونهاد در پیشبرد اهداف در جامعه و مبارزه علیه استبداد سیاسی و حکومتی برخوردار باشد.

آزادی وجدان واندیشه، یعنی هر شهروندی حق دارد دین داشته باشد ویا ناباورباشد. اوحق دارد هر دین وایدئولوژی و دیدگاهی را انتقاد کند و هیچ اعتقادی در برابر اندیشه خردمندانه بشری مقدس نیست. تمام مبارزات روشنگران علیه تاریک اندیشی و خفقان مذهب بوده اند، این مبارزه پیگیر برای آزادفکر کردن بود تا قدرت آسمانی وخرافات را به ریشخند بکشد و مقام عقل را برجسته کند. این مبارزه امروز در ایران وجهان یک ضروت کامل است، برای توسعه ناباوری مذهبی، برای نقد هر اصل مذهبی و رها کردن روح انسانی از نادانی و حماقت، این مبارزه فکری، فلسفی ونظری یک ضرورت است. حقوق بشر یعنی برسمیت شناختن حق انسان در آزادی عقیده و اندیشه وآزادی انتقاد به قرآن و انجیل و تورات وغیره میباشد. امروز تمام افراد وقدرتهای محافظه کارو مستبد خواهان حفظ سلطه مذهبی سیاسی هستند. من طرفدار آزادی اندیشه هستم و اعلام میکنم که در نقد خرافات و دین، توهینی در کار نیست. طرفداران دین و افراد ترسو و ناپیگیر از نقد دین جلوگیری میکنند، برماست که پیوسته شجاعت و خرد و آزادمنشی را در دستور خود قراردهیم.

جلال ایجادی استاد دانشگاه در فرانسه
[email protected]

« Nous ne voulons pas l’Islam, nous voulons la liberté », Didier Idjadi, Paris

1ـ دیگر نوشته هایم در این زمینه عبارتند از: "آقای سروش اسلام خشن است"، "فمینیسم اسلامی یک سراب"، "نقد اسلام آزاد است"، "پرسش از سیاستمداران وروشنفکران دینی در باره حکومت لائیک"، "فیلسوفان، نویسندگان و هنرمندان فرانسوی مخالف اسلام".


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016