شنبه 19 فروردین 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کارشناسان علوم اجتماعی یا مراجع تقلید حوزه عمومی، مجید محمدی

مجيد محمدی
انتقاد نه دوستی است و نه دشمنی. انتقاد کارکرد طبیعی عقل نقاد است و دولت یا اپوزیسیون یا هیچ رخداد و فرد و گروهی را مستثنا نمی کند... انتقاد از مخالفان نیز در فضای عمومی ضروری است اما اگر افرادی فقط به انتقاد از مخالفان می پردازند و حکومت از معادله‌ی تحلیل‌های آنان حذف شده یک جای کار اشکال دارد...علوم اجتماعی نه طرفدار محافظه کاری، نه طرفدار اصلاح طلبی و نه طرفدار انقلابی گری‌اند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

کارشناسان و پژوهشگران علوم اجتماعی که در حوزه‌ی عمومی فعال هستند و در رسانه‌ها مورد پرسش قرار می گیرند یا اظهار نظر می کنند نیز همانند دیگر فروشندگان کالا در حوزه‌ی عمومی تاکتیک‌هایی برای خود دارند. تا وقتی که این تاکتیک‌ها مستلزم قلب واقعیت، چرخش‌های ادواری، ناسازگاری، ایستادن در مقام دانای کل، تصور خود به عنوان مرجع تقلید و تعیین تکلیف برای دیگران، بی اعتبار کردن هویت دیگران (نقد آرای دیگران، حق همه است)، برچسب زنی، سخنگویی جامعه، نفی وزن رقبای سیاسی، بازی با مفاهیم، شیطان سازی با تمسک به مفاهیم شیطانی مثل امپریالیسم، خلط مفاهیم یا پیشگویی نباشد نمی توان خرده‌ای گرفت. اما به عنوان یک جامعه شناس که خود در حوزه‌ی عمومی و رسانه‌ها فعالیت می کند به مخاطبان این یادداشت یادآوری می کنم که همکارانم می توانند به جای تحلیل و تبیین و توصیف روش شناسانه، کالای تقلبی (مثل دستور العمل یا موضع گیری سیاسی و حزبی و گروهی) به شما بفروشند. همچنین استدعا دارم با نکاتی که می آید مطالب همین نویسنده را مورد نقد و داوری قرار دهید.

سرزنش رسانه‌های منتقدان

رسانه‌ها در جوامع آزاد گزارش می دهند. در این جوامع وقتی کارشناسان علوم اجتماعی می گویند رسانه‌ها گزارش نمی دهند منظورشان این است که رسانه‌ها آنچه را که این کارشناسان می خواهند گزارش نمی دهند یا پر رنگ نمی سازند. در جوامع بسته و غیر دمکراتیک، رسانه‌های رسمی بسیاری از موضوعات و رویدادها را پوشش نمی دهند. در این جوامع (یا در باب این جوامع) این سخن را یک عالم علوم اجتماعی فقط هنگامی می تواند به زبان آورد که خود سال‌ها مشغول مشاهده بوده و احساس می کند رسانه‌ها فقط بخشی از واقعیت را منعکس می کنند. اما اگر خود متخصص نیز به آن جامعه دسترسی ندارد یا عملا امکان تحقیق ندارد و در مقام خرده گیری از رسانه‌های آزاد فرامرزی است یک جای کار می لنگد. کارشناسی که خود مانند بقیه در تبعید یا خانه نشین است نمی تواند دیگر تبعیدیان یا خانه نشینان را برای فعالیت با محدودیت‌های تبعید و خانه نشینی سرزنش کند و از آنها بخواهد که صرفا نگاه وی را به امور دنبال کنند.

این کارشناسان با رسانه‌های غیر دولتی در خارج کشور مصاحبه کرده و از موضوعات مختلف سخن می گویند یا وبلاگ دارند و مطالب وبلاگ آنها در رسانه‌ها منعکس می شود اما در مصاحبه ها در مورد بی توجهی به برخی موضوعات شکایت می کنند بدون آن که روشن کنند کدام رسانه به موضوعات مورد توجه آنان نپرداخته است. سرزنش رسانه‌هایی که این گونه کارشناسان را نیز پوشش می دهند از تاکتیک‌های "فرا ایستادن" از دیگران است. اگر این موضوع در کتابی با 500 تیراژ گفته می شد و مثلا از عدم پوشش موضوعی خاص در رادیو و تلویزیون شکایت می شد معقول می نمود اما از رسانه ای با مخاطب میلیونی سخن گفتن و سخن گفتن از عدم پوشش موضوعی که آن رسانه دارد همان لحظه پوشش می دهد جای تامل دارد.

رسانه‌های فارسی زبان در خارج باید مثل رسانه‌های داخلی عمل کنند

دسته‌ای از کارشناسان علوم اجتماعی که هیچگاه در تنگنای انتشار آثارشان در جوامع استبدادی نبوده‌ یا کمتر دچار این گرفتاری بوده‌اند یا آزادی و لغو سانسور اولویت اول آنها نبوده (و برخی از آنان مطالبشان را در داخل با اسم مستعار منتشر می کرده‌اند) وقتی به داوری جامعه‌ی رسانه‌ای در تبعید می پردازند آنها را به رادیکالیسم و ذهنی بودن متهم می کنند تا مشروعیت را از آنها بستانند و لابد خود به عنوان دانای کل و مرجع تقلید حوزه‌ی عمومی بر فراز همه قرار گیرند. البته روزنامه نگار یا نویسنده‌ای که بخش عمده‌ای از آثار و نوشته‌هایش در رژیم دیکتاتوری امکان نشر نداشته و همواره زبان در کام می کشیده وقتی به خارج از آن محیط گام می گذارد زبانش باز می شود. این را باید به آن روزنامه نگار یا نویسنده تبریک گفت نه آن که وی را با عناوینی مثل رادیکال یا ذهنی یا سوپر آزادی خواه محکوم کرد.

وقتی شهروندان از آزادی‌های خود بدون نقض حقی از کسان دیگر بهره می گیرند باید آنها را بدین کار تشویق کرد و نه انکه آنها را از این کار بازداشت. رادیکال، سوپر آزادیخواه و ذهنی خواندن نویسندگان و روزنامه نگاران از بند رها شده به معنی دعوت از افراد آزاد به عمل مشابه شرایطی است که در بند بوده‌اند. آیا برداشتن حجاب در خارج کشور برای زنی ایرانی که به حجاب اعتقادی ندارد عملی رادیکال است؟ آیا اعلام رابطه‌ی غیر شرعی با جنس مخالف برای یک ایرانی مقیم خارج عملی رادیکال است؟ اگر چنین است، جنایتکار خواندن یا فاسد خواندن رژیم جمهوری اسلامی نیز عملی رادیکال است. غیر از این اگر کسانی نمی توانند از آزادی بهره‌ی لازم را ببرند چرا دیگران را منع می کنند؟

چرا سازش نمی کنند

یک کارشناس علوم اجتماعی ممکن است برای رد، ابطال یا تحقیر مواضع سیاسی مقابل و نادلچسب، آنها را با عناوینی مثل "انقلابی" (در جوامعی که از انقلاب بد دیده‌اند)، رادیکال، و آرمانی (به معنای دسترس ناپذیر) بنامد و پای بندی به اصولی خاص (حتی کم طرفدار مثل نقد دین و دینداری در جوامعی با اکثریت دیندار) را بی توجهی به واقعیات بنامد. کارشناسان علوم اجتماعی نیز مثل دیگر افراد جامعه موضع گیری می کنند اما باید مواظب باشند موضع گیری خود و دوست داشتن‌ها و دوست نداشتن‌های خود را با عناوین و برچسب‌های رادیکال به مواضعی که دوست نمی دارند به مخاطب نفروشند.

علوم اجتماعی نه طرفدار محافظه کاری، نه طرفدار اصلاح طلبی و نه طرفدار انقلابی گری است. این علوم متکفل تبیین جامعه‌اند و نه تغییر آن تا یکی از روش‌های تغییر را بر دیگری ترجیح دهند. موضع گیری حرفه‌ای و سازمانی (براندازی یا اصلاح)، کار فعالان سیاسی و تحلیل و تبیین و توصیف، کار اهل علم است. خلط سیاستمدار و تحلیلگر از خلط‌های جاری و ساری است. عالم علوم اجتماعی که بر حوزه‌ی عمومی متمرکز است ممکن است تحلیلگران را به دلیل عدم "سازش، مذاکره، مدارا، عقب نشینی، و حتی همکاری" با رژیم استبدادی موجود (که کار سیاستمداران است) و سیاستمداران را به دلیل عدم تبیین و تحلیل علمی شرایط (که کار تحلیلگران است) سرزنش کند اما این ماموریتی نیست که علوم اجتماعی به وی واگذار کرده باشد. البته عالم علوم اجتماعی به عنوان فردی از جامعه می تواند موضع گیری کند اما موضع گیری شخصی‌اش را نباید به عنوان دانش یا نتیجه‌ی پژوهش خود به دیگران بفروشد.

برخی از عالمان علوم اجتماعی در حوزه‌ی عمومی وظیفه‌ی بی اعتبار کردن بخشی از فعالان سیاسی را بدون معیار و ملاک قانونی و اخلاقی تحت عنوان بی توجهی به شرایط و ظرفیت‌های جامعه بر عهده می گیرند صرفا به این دلیل که مسیری متفاوت از یک کارشناس خاص در حوزه‌ی عمومی را پی گرفته‌اند. این نوع کارشناسان نوعی سرعت سنج به دست گرفته و با معیار قرار دادن سرعت مود نظر خود فعالان سیاسی را به کند روی و تند روی متهم می کنند.

سرزنش قربانی

مشی دیگری که برخی از کارشناسان علوم اجتماعی در تحلیل آسیب‌های اجتماعی در پیش می گیرند سرزنش قربانی است. این دسته از عالمان علوم اجتماعی به طور کلی فرض می گیرند که نهاد قدرت (در کشوری که دولت بزرگترین نهاد اجتماعی است و نهادهای دیگر را سرکوب می کند) وجود خارجی ندارد و مسقیما به سراغ مردم کوچه و بازار می روند. به عنوان نمونه اگر در چهارشنبه سوری برخی ترقه پرانی‌ها صورت می گیرد نوجوانان و کودکانی را تحت این عنوان که شادی بلد نیستند سرزنش می کنند. در این تحلیل اصولا روحانیت و بسیج و لباس شخصی‌ها و سپاه که سه دهه است شادی را در جامعه سرکوب می کنند و برگزاری مراسم چهارشنبه سوری را حرام اعلام کرده و جوانان را برای کوچک ترین فاصله گرفتن از سبک زندگی روحانیت سرکوب کرده‌اند وجود خارجی ندارند. همچنین به دلیل فقدان دید تاریخی و نگرش انتقادی نسبت به سیاست‌های حکومت اصولا به این موضوع پرداخته نمی شود که چرا در طی سه دهه مراسم چهارشنبه سوری از مراسمی نسبتا کم خطر با ترقه پراکنی اندک به مراسمی پر خطر و مملو از انفجار تبدیل شده است.

در همین روند ملامت و سرزنش قربانی و نادیده گرفتن نقش دولت تمامت خواه، انتقادها بیش از آن که متوجه نظام فاسد و اقتدارگرای دولت باشد متوجه مخالفان و منتقدان است. انتقاد از مخالفان نیز در فضای عمومی ضروری است اما اگر افرادی فقط به انتقاد از مخالفان می پردازند و حکومت از معادله‌ی تحلیل‌های آنان حذف شده یک جای کار اشکال دارد. شاید توجه به این نکته جالب باشد که مراجع تقلید دینی نیز (بجز چند استثنا) در جمهوری اسلامی به جای نقد قدرت به سرزنش مقلدان و "عوام" (به تعبیر آنان) و مردم عادی می پردازند.

فقط از مخالفان باید انتقاد کرد

برخی از کارشناسان علوم اجتماعی که در حوزه‌ی عمومی فعال هستند انتقاد از قدرت را رها کرده و صرفا به انتقاد از منتقدان و مخالفان اشتغال دارند. آنها بر این اعتقادند که انتقاد نشانه دوستی است و نه دشمنی و چون رژیم سیاسی موجود به انتقادات منتقدان گوش نمی کند، انتقاد پذیر نیست، به انتقادها ترتیب اثر نمی دهد، و پایگاهی که برخی انتقادها از آن صورت می گیرد را قبول ندارد انتقاد از رژیم سیاسی در این شکلش بی معناست و فایده ای از آن حاصل نمی شود. از این نکته هم نتیجه می گیرند که اگر انتقادی هست باید به مخالفانی باشد که می باید پذیرای انتقاد باشند، یا دست کم باید ادعای پذیرش انتقاد داشته باشند. انتظار دارند کسانی که قربانی عدم پذیرش انتقاد بوده‌اند، خود پذیرای انتقاد مراجع تقلید حوزه‌ی علوم اجتماعی باشند.

انتقادی هم که این مقوله از کارشناسان علوم اجتماعی از منتقدان می کنند آن است که زیاده از حد پیش رفته‌اند و اگر حکومت در سرکوب زیاده روی می کند ناشی از زبان درازی منتقدان است: "دوستانی مثل شما بدهکار هستند، که زمینه برای محدودیت‌های قلم را فراهم‌ کردند، بعدخودشان مهاجرت یا هرچیز دیگری را پیشه‌ کردند." (عباس عبدی در پاسخ به مرتضی کاظمیان، جرس، 17 فروردین 1391) سرزنش قربانی را اینجا هم به روشنی می توان دید چون زبان درازی آنان که دوره ای چپق اصلاح طلبان را برای داشتن سهمی از قدرت و منافع ناشی از آن چاق می کردند (به عنوان پشتیبان اصلاح طلبان درون حکومت بدون داشتن سهمی از آن) کار دست آنان داده و از قدرت کاملا بیرون رانده شده‌اند.

شش مشکل در این گونه سخنان وجود دارد. مشکل اول آن که انتقاد را به دوستی و دشمنی فرومی کاهد. انتقاد نه دوستی است و نه دشمنی. انتقاد کارکرد طبیعی عقل نقاد است و دولت یا اپوزیسیون یا هیچ رخداد و فرد و گروهی را مستثنا نمی کند.

دوم آن که انتقاد را منوط به تاثیر قابل مشاهده و سریع آن می کند. منتقدان عموما چنین انتظاری از انتقاد ندارند و اصولا روند اصلاح در جوامع بسیار کند و تدریجی است.

سوم آن که این انتظار از انتقاد نقش منتقد را به مشاور تقلیل می دهد. تنها کسانی که سال‌ها کار اصلی شان ایفای نقش مشاور برای دستگاه‌های دولتی بوده یا گزارش‌هایی برای این مراکز تهیه می کرده‌اند ممکن است چنین تصوری از انتقاد داشته باشند. حتی مقامات همه‌ی سخنان مشاورانشان را آویزه‌ی گوش نکرده و به عمل در نمی آورند.

نکته‌ی چهارم آن که منتقد نمی تواند انتظار داشته باشد که طرف مورد انتقاد سخن وی را به عنوان مرجع تقلید بپذیرد. انتقاد در حوزه‌ی عمومی برای تاثیر بر افکار عمومی عرضه می شود و نه صرفا گوش فرا داده شدن به آن از سوی انتقاد شوندگان.

نکته‌ی پنجم آن که متر انتقاد را شرایط خاص سیاسی خود می داند. اگر انتقاد یا اعتراض از حدی که برای حفظ مواضع اصلاح طلبان سابقا در حکومت کافی بوده فراتر برود دیگر مضر است: "سال‌ها زحمت کشیده‌ شد، یک جریان اصلاحی با فضای نسبتا قابل ‌قبول مطبوعات و رسانه و کتاب و اجتماعات و .... ایجادشد، آن‌وقت براثر رفتارهای بغایت غلط و غیرمسئولانه عده‌ای، تمام این دست‌آوردها نابود شد و اکنون هم در آن‌طرف آب برای منافع ملی، وزندانی سیاسی و امثال آن مرثیه می‌سرایند." (عباس عبدی همان منبع) صاحب این نظر نه تنها اعتبار جریان اصلاح طلبی و هزینه های داده شده را صرفا به یک جریان که سه دهه تایید کننده‌ی مبانی رژیم نیز بوده و تحت عبا و عمامه فعالیت می کرده نسبت می دهد بلکه شرایطی که تضمین کننده‌ی منافع همان گروه بوده شرایط قابل قبول معرفی می شود.

و نکته‌ی ششم آن که انتقاد به حکومت (برای آنها که در داخل کشور هستند یا خارج زندگی می کنند اما می خواهند به داخل رفت و آمد کنند) هزینه دارد. اما انتقاد به مخالفان هزینه ندارد در عین آن که موضع انتقادی حفظ می شود. البته وقتی پژوهشگری می گوید تحریم انتخابات هیچ تاثیری در میزان مشارکت در انتخابات نداشت فقط به انتقاد از مخالفان نمی پردازد بلکه می خواهد بگوید که مخالفان مقیم خارج کشور هیچ تاثیری در آینده‌ی سیاسی کشور ندارند چون کسی در داخل سخن آنها را وقعی نمی گذارد. (که این سخن البته برای گوینده در شرایط اختناق داخل سپر محافظتی ایجاد می کند تا به انتقادات ساختار شکنش به منتقدان و صرفا اشاره به برخی حوزه‌هایی که از حکومت نیز می توان انتقاد کرد بدون ورود به آنها بپردازد) اگر چنین است چرا حکومت سایت‌های اینترنتی سیاسی را فیلتر می کند یا بر روی کانال‌های تلویزیونی سیاسی پارازیت می اندازد؟ ممکن است در میزان تاثیر یک گروه اختلاف نظر وجود داشته باشد اما کسانی که هرگونه تاثیر افراد دارای عقاید متفاوت با خود را نفی می کنند هدف دیگری غیر از بیان نظر کارشناسی خود دنبال می کنند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016