پنجشنبه 24 فروردین 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حضور کم رنگ زنان در سازمان‏های سياسی، مريم سطوت

مريم سطوت
زنان در فعاليت سياسی بيش از مردان به نتايج عملی مبارزه می‌‏انديشند. مبارزه‏ای که نتايج عملی آن نامعلوم است يا حتی بدتر از آن نتايج عملی برای پيش‏برندگان آن مطرح نيست. مبارزه‏ای که به صدور اطلاعيه‏‌های تکراری و يا بحث‌های مجرد و مرزبندی‌‏های پايان‌ناپذير با نيروهای دور و نزديک محدود شود، برای بسياری از زنان غير جاذب است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


چند روز قبل در جلسه‌‏ای به‌مناسبت هشتم مارس خانم کار سخنرانی داشتند. ايشان از اهميت موضوع زن و نقش زنان در تحولات سياسی قبل و پس از انقلاب سخن گفتند. با خود گفتم اگر شکی هم در اين نقش وجود داشت با حضور وسيع زنان در جنبش سبز برطرف شد. اما وقتی همه بر اهميت حضور زنان در مراجع تصميم‌گيری يا براهميت مساله زن در تحولات اجتماعی ايران تاکيد دارند چرا کمتر به اين مساله پرداخته می‌شود که حضور زنان در سازمان‏‌های سياسی کمرنگ است؟

پانزده سال پيش من در چند نوشته به اين سوال پرداختم. تلاش کردم با توجه به تجربيات مستقيم خود دلايل اين امر را توضيح دهم. پانزده سال از آن روز گذشته است. به‌جز مباحثی که در رابطه با سهميه‌بندی ده سال قبل طرح شد و به‌کارگيری آن در سازمان‌های مختلف تصويب و پس از مدتی کنار گذاشته شد، کمتر بررسی جدی ديدم که به اين امر بپردازد. به نظر می‌رسد نقش کم‌رنگ زنان در سازمان‏های سياسی در شرايط حضور گسترده آنان در مبارزات و تشکل‌های اجتماعی فرهنگی امری پذيرفته شده توسط رهبران و فعالان سياسی حزبی است. در مطلب زير تلاش می‌کنم برداشت خود را از اين امر عمدتا به اتکا مشاهدات و تجربيات شخصی‌ام از فعاليت‌های تشکيلاتی به‌خصوص فدائيان توضيح دهم.

نقش زنان در سازمان‌های سياسی پس از انقلاب

سی و سه سال پيش پس از انقلاب بهمن سازمان چريک‌های فدايی خلق از يک گروه مخفی به يک سازمان سراسری تبديل شد. در آن‌روز حضور گسترده زنان در فعاليت‌های اين سازمان، در ميتينگ‌‏ها و تظاهرات چشم‏‌گير بود. حدود يک سوم فعالين تشکيلات سازمان و تشکيلات پيشگام زن بودند. در متينگ‏‌ها و تظاهرات حضور زنان از اين هم چشم گيرتر بود. در آن روز هيچ‌کس به ضرورت حضور زنان و حفظ اين امتياز در اين سازمان فکر نمی‌کرد. به نظر می‌رسيد همه آن را طبيعی می‌دانند. اين حضور اما تداوم نيافت و در سال‌های بعد پس از پايان يافتن دوران فعاليت علنی، با فاصله گرفتن از انقلاب بتدريج کاهش يافت.

در آن سال‌ها دو دليل عمده برای اين سير نزولی طرح می‌شد. دليل اول آن بود که سازمان‌های سياسی منجمله جريان‏‌های چپ به مسائل زنان بی‌توجهی نشان داده‌‏اند. دوم اين‌که در سازمان‌‎‏های سياسی ديد مردانه حاکم است و زنان با وجود حضور فعال و توانايی‌‏هايشان کمتر در سطوح تصميم‌گيری شرکت داده می‌شوند.
هر دو دليل واقعی بود. در روزهای انقلاب تمرکز ذهن همه جريان‌‏ها به تحولات سياسی محدود شده بود. حتی سازمان‌‏هايی که اهميت مبارزه برای رفع تبعيض را بطور نسبی می‌فهميدند، فعاليت چشم‏‌گيری در اين زمينه نداشتند.

در مورد ناديده گرفتن توانايی‏‌های کادرهای زن، عملکرد سازمان‌‏ها در آن سال‌‏ها در حد افراط تنگ‌نظرانه بود. در شرايطی ‏که يک سوم فعالين تشکيلات فدايی زن بودند و بخش مهمی از آن‌ها تجربه چند سال فعاليت سياسی، زندان و يا مبارزه چريکی داشتند، در دو سال اول انقلاب حتی يک زن در کميته مرکزی سازمان پذيرفته نشد. اصولا کسی به اين مساله فکر نمی‌کرد. البته در رده‌‏ها و سطوح مختلف اين برخورد يکسان نبود. مثلا در سازمان جوانان حدود چهل درصد از مسئولان در تمامی رده‌‏ها زن بودند. اما آن‌جا که به مسئوليت‌های سازمانی در سطح رهبری و يا کميته‌های ايالتی برمی‌گشت، عدم پذيرش زنان به‌عنوان مسئول مشهود بود.

اگر اين دو ضعف در دوران پس از انقلاب برای سازمان‏‌هايی نظير فداييان واقعی بود و در دلسرد کردن بخشی از زنان نقش مهمی ايفا کرد اما در سال‌های بعد دشوار می‌توان مشکل را با اين دو ضعف توضيح داد. سال‌هاست که سازمان‏های سياسی بخصوص سازمان‏‌های چپ به اهميت مبارزه با تبعيض جنسيتی به‌عنوان يکی از کارپايه‌‏های فعاليت خود پی‌برده‌‏اند و می‏‌کوشند در اين عرصه برخورد فعال داشته باشند. اما اين توجه به تمايل بيشتر زنان منجر نگرديده است. اگر در اوايل انقلاب مشکل در قبول زنان در کادر رهبری سازمان‌ها بود، امروز مشکل در کمبود حضور آنان در سازمان‌های سياسی است .

ده سال پيش با تشکيل اتحاد جمهوری‌خواهان و توجه بخشی از کادرهای باتجربه، دانشمند و توانای زن به اين سازمان، تصور می‌‏شد که امکان حل اين مشکل به وجود آمده است. در آن‌روز تاکيد بر چگونگی مهار ديدگاه‌‏هايی که مانع از ديدن توانايی‌‏های زنان و حضور موثر آنان در رده‌های تصميم‌‏گيری می‌شوند، بحثی واقعی و پراهميت بود. طرح سهميه بندی برای حل اين مشکل پيشنهاد و تصويب شد. اين طرح در اين سازمان اجرا گرديد اما تداوم اجرای آن با عدم حضور گسترده زنان با مشکل مواجه شد. حتی اين‌که امروز مسئوليت اين تشکيلات را يک کادر زن به عهده دارد نتوانسته رغبت بيش‌تری در مشارکت زنان ايجاد کند. طرح سهميه‌‏بندی در تعداد ديگری از سازمان‌ها نيز در همان دوره تصويب و اجرا شد اما حضور زنان در رده‌های رهبری اين سازمان‌ها نيز به عامل رو آوردن بخش بزرگ‌تری از زنان به اين سازمان‌ها منجر نگرديد.

مشکلات سازمان‏های سياسی

به نظر من عامل عمده‏‌ای که به حضور ضعيف زنان انجاميده نوع نگاه زنان به مبارزه سياسی و فاصله اين نگاه با ساختار، نحوه فعاليت و فرهنگ حاکم برفعاليت سازمان‏‌های سياسی است. طبيعتا آن‏چه من در مورد کاراکتر زنان يا مردان می‌شمارم در مورد هر زن و و يا مرد صادق نيست، بلکه منظور خصوصياتی است که تعداد بيش‌تری از زنان در مقايسه با مردان از آن برخوردار هستند.

زنان در دو موقعيت از خود شور و فعاليت بيش‌تری نشان می‌دهند:
الف. مواردی که اهداف و اشکال مباره شور برانگيخته و با احساسات و عواطف شرکت‌کنندگان آن همراه است.
ب. مواردی که جنبش خواست‌های مشخص و ملموس در دستور خود دارد.
در برخی موارد اين دو موازی و همراه با هم و در مواردی ديگر مستقل از هم عمل می‌کند. سازمان‌های سياسی امروز فاقد هر دو اين خصوصيت ها هستند.

زنان در فعاليتی که انجام می‌دهند تمام احساس خود را بکار می‌گيرند. برای آنان بسيار دشوار است کاری انجام دهند که با آن رابطه‌ای عاطفی نداشته باشند. بسياری از مردان می‌توانند استدلال کنند که وظايف آنان در مقابل مردم و کشورشان حکم می‌کند که چنين و چنان کنند. مردان می‌توانند هر بار پس از يک جلسه سازمانی عصبانی به خانه بازگردند و بگويند که از اين جلسات بی‌حاصل و عمر تلف کن بستوه آمده‌اند اما بنا بر منطق و وظيفه به اين نتيجه برسند که اين تنها راه بهبود شرايط است. برای اکثريت زنان چنين برخوردی دشوار و يا ناممکن است. زمانی که شور، احساس و عاطفه در فعاليت سازمانی کاهش يابد، زمانی که جنبه بوروکراتيک فعاليت گسترش يابد و فعاليت سازمانی به انجام وظيفه تبدليل گردد، زنان بيش از مردان و زودتر از آنان متوجه اين امر شده و از فعاليت تشکيلاتی روی گردان می‌شوند.

برخی از دوستان من با مثال از سازمان مجاهدين و چريک‌های فدايی دوران انقلاب نتيجه می‌گيرند که زنان به سياست‌های راديکال گرايش بيش‌تری دارند. اين ارتباط واقعی نيست. کادرهای سازمان مجاهدين به آن چه می کنند اعتقاد و با آن پيوند دارند( درست يا غلط). شرکت زنان در اين سازمان‌ها در دوران انقلاب ربطی به راديکال بودن خط مشی آن‏ها نداشت. مبارزه در سال‏های اوليه انقلاب با شور و عاطفه همراه و از بوروکراتيسم و تکرار عادت تهی بود.

زنان در فعاليت سياسی بيش از مردان به نتايج عملی مبارزه می‌‏انديشند. مبارزه‏ای که نتايج عملی آن نامعلوم است يا حتی بدتر از آن نتايج عملی برای پيش‏برندگان آن مطرح نيست. مبارزه‏ای که به صدور اطلاعيه‏‌های تکراری و يا بحث‌های مجرد و مرزبندی‌‏های پايان‌ناپذير با نيروهای دور و نزديک محدود شود، برای بسياری از زنان غير جاذب است. زنان حاضرند در سازمانهای دمکراتيک و حقوق بشری که اقدام معينی را سازمان داده و اهداف مشخص و روشنی را دارند فعاليت کنند اما شرکت در جلسات تکراری آنان را خسته و کسل می‌کند.

در کشورهای اروپايی حضور زنان در سطوح مختلف هدايت موسسات يکی از اهداف مديريت است. نه به دليل آن که آنان به حقوق زنان اعتقاد دارند يا عدالت‌‏خواهند، بلکه به اين دليل که آن‌ها واقفند زنان و مردان در برخورد با مديريت توجه و توانايی‏های متفاوتی دارند. ترکيب ريزبينی، دقت، نظم، توجه به هدف‌های مشخص و وجوه مختلف در مديريت زنان در کنار توانايی‌های مردان می‏‌تواند ترکيب مناسبی برای مديريت و موفقيت و در نهايت سود بيش‌تر برای موسسه باشد. در اين کشورها عدم حضور زنان در يک موسسه، در سطوح مديريت به مفهوم يک نارسايی در سياست گذاری محسوب می‌گردد که بايد مورد بررسی قرار گيرد.

عدم حضور گسترده زنان زنگ خطری است برای سياست‌هايی که اين سازمان‏‌ها پيش می‌گيرند و فراتر از کم توجهی به مسائل زنان يا تبعيض در قبال آنان است. اين نه يک تغيير کمی بلکه انعکاس کيفيتی است متفاوت. بی‌توجهی مسئولان به اين نارسايی و بتدريج پذيرش آن بعنوان امری طبيعی نشانه عادت کردن به تکرار يک نحوه کار شناخته شده است. نيروی عادت مهلک‌ترين سم سازمان‌‏هايی است که نوجويی و تغيير جامعه را هدف خود می‌دانند.

مريم سطوت

اين مقاله پيش از اين در [سايت ملی مذهبی] منتشر شده بود


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016