گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حضور کم رنگ زنان در سازمانهای سياسی، مريم سطوتزنان در فعاليت سياسی بيش از مردان به نتايج عملی مبارزه میانديشند. مبارزهای که نتايج عملی آن نامعلوم است يا حتی بدتر از آن نتايج عملی برای پيشبرندگان آن مطرح نيست. مبارزهای که به صدور اطلاعيههای تکراری و يا بحثهای مجرد و مرزبندیهای پايانناپذير با نيروهای دور و نزديک محدود شود، برای بسياری از زنان غير جاذب استچند روز قبل در جلسهای بهمناسبت هشتم مارس خانم کار سخنرانی داشتند. ايشان از اهميت موضوع زن و نقش زنان در تحولات سياسی قبل و پس از انقلاب سخن گفتند. با خود گفتم اگر شکی هم در اين نقش وجود داشت با حضور وسيع زنان در جنبش سبز برطرف شد. اما وقتی همه بر اهميت حضور زنان در مراجع تصميمگيری يا براهميت مساله زن در تحولات اجتماعی ايران تاکيد دارند چرا کمتر به اين مساله پرداخته میشود که حضور زنان در سازمانهای سياسی کمرنگ است؟ پانزده سال پيش من در چند نوشته به اين سوال پرداختم. تلاش کردم با توجه به تجربيات مستقيم خود دلايل اين امر را توضيح دهم. پانزده سال از آن روز گذشته است. بهجز مباحثی که در رابطه با سهميهبندی ده سال قبل طرح شد و بهکارگيری آن در سازمانهای مختلف تصويب و پس از مدتی کنار گذاشته شد، کمتر بررسی جدی ديدم که به اين امر بپردازد. به نظر میرسد نقش کمرنگ زنان در سازمانهای سياسی در شرايط حضور گسترده آنان در مبارزات و تشکلهای اجتماعی فرهنگی امری پذيرفته شده توسط رهبران و فعالان سياسی حزبی است. در مطلب زير تلاش میکنم برداشت خود را از اين امر عمدتا به اتکا مشاهدات و تجربيات شخصیام از فعاليتهای تشکيلاتی بهخصوص فدائيان توضيح دهم. نقش زنان در سازمانهای سياسی پس از انقلاب سی و سه سال پيش پس از انقلاب بهمن سازمان چريکهای فدايی خلق از يک گروه مخفی به يک سازمان سراسری تبديل شد. در آنروز حضور گسترده زنان در فعاليتهای اين سازمان، در ميتينگها و تظاهرات چشمگير بود. حدود يک سوم فعالين تشکيلات سازمان و تشکيلات پيشگام زن بودند. در متينگها و تظاهرات حضور زنان از اين هم چشم گيرتر بود. در آن روز هيچکس به ضرورت حضور زنان و حفظ اين امتياز در اين سازمان فکر نمیکرد. به نظر میرسيد همه آن را طبيعی میدانند. اين حضور اما تداوم نيافت و در سالهای بعد پس از پايان يافتن دوران فعاليت علنی، با فاصله گرفتن از انقلاب بتدريج کاهش يافت. در آن سالها دو دليل عمده برای اين سير نزولی طرح میشد. دليل اول آن بود که سازمانهای سياسی منجمله جريانهای چپ به مسائل زنان بیتوجهی نشان دادهاند. دوم اينکه در سازمانهای سياسی ديد مردانه حاکم است و زنان با وجود حضور فعال و توانايیهايشان کمتر در سطوح تصميمگيری شرکت داده میشوند. در مورد ناديده گرفتن توانايیهای کادرهای زن، عملکرد سازمانها در آن سالها در حد افراط تنگنظرانه بود. در شرايطی که يک سوم فعالين تشکيلات فدايی زن بودند و بخش مهمی از آنها تجربه چند سال فعاليت سياسی، زندان و يا مبارزه چريکی داشتند، در دو سال اول انقلاب حتی يک زن در کميته مرکزی سازمان پذيرفته نشد. اصولا کسی به اين مساله فکر نمیکرد. البته در ردهها و سطوح مختلف اين برخورد يکسان نبود. مثلا در سازمان جوانان حدود چهل درصد از مسئولان در تمامی ردهها زن بودند. اما آنجا که به مسئوليتهای سازمانی در سطح رهبری و يا کميتههای ايالتی برمیگشت، عدم پذيرش زنان بهعنوان مسئول مشهود بود. اگر اين دو ضعف در دوران پس از انقلاب برای سازمانهايی نظير فداييان واقعی بود و در دلسرد کردن بخشی از زنان نقش مهمی ايفا کرد اما در سالهای بعد دشوار میتوان مشکل را با اين دو ضعف توضيح داد. سالهاست که سازمانهای سياسی بخصوص سازمانهای چپ به اهميت مبارزه با تبعيض جنسيتی بهعنوان يکی از کارپايههای فعاليت خود پیبردهاند و میکوشند در اين عرصه برخورد فعال داشته باشند. اما اين توجه به تمايل بيشتر زنان منجر نگرديده است. اگر در اوايل انقلاب مشکل در قبول زنان در کادر رهبری سازمانها بود، امروز مشکل در کمبود حضور آنان در سازمانهای سياسی است . ده سال پيش با تشکيل اتحاد جمهوریخواهان و توجه بخشی از کادرهای باتجربه، دانشمند و توانای زن به اين سازمان، تصور میشد که امکان حل اين مشکل به وجود آمده است. در آنروز تاکيد بر چگونگی مهار ديدگاههايی که مانع از ديدن توانايیهای زنان و حضور موثر آنان در ردههای تصميمگيری میشوند، بحثی واقعی و پراهميت بود. طرح سهميه بندی برای حل اين مشکل پيشنهاد و تصويب شد. اين طرح در اين سازمان اجرا گرديد اما تداوم اجرای آن با عدم حضور گسترده زنان با مشکل مواجه شد. حتی اينکه امروز مسئوليت اين تشکيلات را يک کادر زن به عهده دارد نتوانسته رغبت بيشتری در مشارکت زنان ايجاد کند. طرح سهميهبندی در تعداد ديگری از سازمانها نيز در همان دوره تصويب و اجرا شد اما حضور زنان در ردههای رهبری اين سازمانها نيز به عامل رو آوردن بخش بزرگتری از زنان به اين سازمانها منجر نگرديد. مشکلات سازمانهای سياسی به نظر من عامل عمدهای که به حضور ضعيف زنان انجاميده نوع نگاه زنان به مبارزه سياسی و فاصله اين نگاه با ساختار، نحوه فعاليت و فرهنگ حاکم برفعاليت سازمانهای سياسی است. طبيعتا آنچه من در مورد کاراکتر زنان يا مردان میشمارم در مورد هر زن و و يا مرد صادق نيست، بلکه منظور خصوصياتی است که تعداد بيشتری از زنان در مقايسه با مردان از آن برخوردار هستند. زنان در دو موقعيت از خود شور و فعاليت بيشتری نشان میدهند: زنان در فعاليتی که انجام میدهند تمام احساس خود را بکار میگيرند. برای آنان بسيار دشوار است کاری انجام دهند که با آن رابطهای عاطفی نداشته باشند. بسياری از مردان میتوانند استدلال کنند که وظايف آنان در مقابل مردم و کشورشان حکم میکند که چنين و چنان کنند. مردان میتوانند هر بار پس از يک جلسه سازمانی عصبانی به خانه بازگردند و بگويند که از اين جلسات بیحاصل و عمر تلف کن بستوه آمدهاند اما بنا بر منطق و وظيفه به اين نتيجه برسند که اين تنها راه بهبود شرايط است. برای اکثريت زنان چنين برخوردی دشوار و يا ناممکن است. زمانی که شور، احساس و عاطفه در فعاليت سازمانی کاهش يابد، زمانی که جنبه بوروکراتيک فعاليت گسترش يابد و فعاليت سازمانی به انجام وظيفه تبدليل گردد، زنان بيش از مردان و زودتر از آنان متوجه اين امر شده و از فعاليت تشکيلاتی روی گردان میشوند. زنان در فعاليت سياسی بيش از مردان به نتايج عملی مبارزه میانديشند. مبارزهای که نتايج عملی آن نامعلوم است يا حتی بدتر از آن نتايج عملی برای پيشبرندگان آن مطرح نيست. مبارزهای که به صدور اطلاعيههای تکراری و يا بحثهای مجرد و مرزبندیهای پايانناپذير با نيروهای دور و نزديک محدود شود، برای بسياری از زنان غير جاذب است. زنان حاضرند در سازمانهای دمکراتيک و حقوق بشری که اقدام معينی را سازمان داده و اهداف مشخص و روشنی را دارند فعاليت کنند اما شرکت در جلسات تکراری آنان را خسته و کسل میکند. در کشورهای اروپايی حضور زنان در سطوح مختلف هدايت موسسات يکی از اهداف مديريت است. نه به دليل آن که آنان به حقوق زنان اعتقاد دارند يا عدالتخواهند، بلکه به اين دليل که آنها واقفند زنان و مردان در برخورد با مديريت توجه و توانايیهای متفاوتی دارند. ترکيب ريزبينی، دقت، نظم، توجه به هدفهای مشخص و وجوه مختلف در مديريت زنان در کنار توانايیهای مردان میتواند ترکيب مناسبی برای مديريت و موفقيت و در نهايت سود بيشتر برای موسسه باشد. در اين کشورها عدم حضور زنان در يک موسسه، در سطوح مديريت به مفهوم يک نارسايی در سياست گذاری محسوب میگردد که بايد مورد بررسی قرار گيرد. عدم حضور گسترده زنان زنگ خطری است برای سياستهايی که اين سازمانها پيش میگيرند و فراتر از کم توجهی به مسائل زنان يا تبعيض در قبال آنان است. اين نه يک تغيير کمی بلکه انعکاس کيفيتی است متفاوت. بیتوجهی مسئولان به اين نارسايی و بتدريج پذيرش آن بعنوان امری طبيعی نشانه عادت کردن به تکرار يک نحوه کار شناخته شده است. نيروی عادت مهلکترين سم سازمانهايی است که نوجويی و تغيير جامعه را هدف خود میدانند. مريم سطوت اين مقاله پيش از اين در [سايت ملی مذهبی] منتشر شده بود Copyright: gooya.com 2016
|