پنجشنبه 24 فروردین 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هاشمی رفسنجانی و خاطره‌های دردسرسازش! بابک داد

بابک داد
خيانت‌های آقای هاشمی رفسنجانی به مردم و اهداف اوليه مردم در انقلاب ۱۳۵۷ غيرقابل چشم‌پوشی و اغماض است. او و همه کسانی که يک انقلاب ضد استبدادی را در عرض زمان کوتاهی، به استبداد دينی تبديل کردند در اين زمينه مقصر و مسئول‌اند! اما بزرگ‌ترين خيانت آقای رفسنجانی، زمينه‌چينی و واسطه‌گری او برای تاج‌بخشی به آقای خامنه‌ای بود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

هاشمی رفسنجانی يک وقتی يار نزديک بنيانگذار انقلاب و نفر دوم کشور بود. اما اينک توقفگاه عبرت و آموزندگی است. او که زمانی «استوانه نظام» لقب داشت و توانست با بيان "يک خاطره" تاج سلطنت موروثی را بر سر سيدعلی خامنه ای بگذارد، اين روزها به خاطر بيان "يک خاطره ديگر" از بنيانگذار انقلاب درباره مذاکره احتمالی با آمريکا مورد شماتت و سرزنش مقامات حاکم قرار گرفته است. خاطره گويی های هاشمی رفسنجانی که زمانی يک خاطره اش باعث شد سيدعلی خامنه ای به رهبری برسد، اين روزها حاميان آقای خامنه ای را به هراس انداخته است. چرا؟ در اين نوشته به اين چرايی می پردازم و برگه ای از تاريخ را ورق می زنم که همواره آموزنده است. ما درسمان را از رخدادهای پيرامونی بگيريم و بگذريم.

در جامعه روحانيت مبارز تهران که آقای رفسنجانی يک زمانی بنيانگذار و رهبر آن بود، جلسه ای برگزار شده که به روايت خبرگزاری فارس؛ کليه اعضا اظهارات هاشمی رفسنجانی را نقد و سپس تأکيد کرده اند که او حق بيان اين سخنان را نداشته زيرا: "جامعه روحانيت مبارز هرگونه مذاکره با آمريکا را محکوم می‌داند و معتقد است تصميم‌گيری بايد با نظر مستقيم رهبر معظم انقلاب انجام شود. "

به عنوان کسی که بيش از بيست سال است سپهر سياست در ايران کنونی را با دقت دنبال می کند، معتقدم خيانت های آقای هاشمی رفسنجانی به مردم و اهداف اوليه مردم در انقلاب ۱۳۵۷ غيرقابل چشم پوشی و اغماض است. او و همه کسانی که يک انقلاب ضد استبدادی را در عرض زمان کوتاهی، به استبداد دينی تبديل کردند در اين زمينه مقصر و مسئول اند! اما بزرگترين خيانت آقای رفسنجانی، زمينه چينی و واسطه گری او برای تاجبخشی به آقای خامنه ای بود. شخصی که هيچکدام از شرايط مندرج در همين قانون اساسی را برای تصدی مقام رهبری و مرجعيت نداشت اما با وساطت هاشمی رفسنجانی و بيان يک خاطره از امام(!) رهبر شد.

همه چيز در آن جلسه تاريخی مجلس خبرگان در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ انجام شد که حاضران سراسيمه از شهرهای مختلف به تهران آمده بودند و شوک درگذشت آيت الله خمينی بر آنها و تصميماتشان اثرگذار بود. جلسه خبرگان با قرائت يک نامه از آيت الله خمينی شروع شد که در آن "شرط مرجعيت" را برای رهبری غيرضروری دانسته بود. با اين حال نياز به "تسهيل گری آقای هاشمی" بود تا معدود مخالفان رهبری خامنه ای را هم مجاب کند. او به "خاطره گويی از امام" روی آورد. کاری که در آن فضای احساسی از هر دليلی مورتر بود! و همين خاطره گويی که اين چندروزه بابتش سرزنش می شود! در واقع آنچه به کمک آقای هاشمی آمد تا دوست قديمی اش سيدعلی خامنه ای را به رهبری برساند، بيان خاطره ای نامفهوم و گنگ از آيت الله خمينی بود. خاطره ای مختصر که طبق معمول "خدمت امام" رسيد! و برای تکميل کار خاطره ای هم از احمد خمينی نقل کرد که :چند روز قبل هم حاج احمدآقا در جمع چند تن از ما و دوستان درباره سفر کره شمالی آقای خامنه ای بيان کرد که نظر امام به رهبری آقای خامنه ای است!" (بيانات هاشمی رفسنجانی در جلسه خبرگان ۱۴ خرداد ۶۸). به همين سادگی، جلسه احساسی خبرگان بعد از فوت امام بزرگترين تصميم خود را گرفت و به جای "شورای رهبری" با رهبری شخص سيدعلی خامنه ای موافقت کردند! آن زمان مجلس خبرگان هنوز يکدست نشده و به مجلس خفتگان تغيير ماهيت نداده بود و آدمهای معترض و مخالف و شجاع هم در آن بودند. با اين وصف يک خاطره هاشمی رفسنجانی، فضای احساسی جلسه را به سمت رأی دلخواهش مديريت کرد.

در آن روز با مديريت و جوسازی روانی و احساسی آقای هاشمی رفسنجانی، رأی گيری مهمترين انتخاب نظام اسلامی بعد از فوت آيت الله خمينی، فقط با يک برخاستن ساده حاضران (رأی گيری بدون ورقه!) انجام شد و سيدعلی خامنه ای ردای رهبری پوشيد.کسی نمی داند اما اگر در آن جلسه، خبرگان به پيشنهاد اعضای شجاع و دگرانديشی که "شورای رهبری" را مطرح کردند رأی می دادند، شايد احتمال گشايش در مديريت کشور و عبور از ديکتاتوری فردی به نظام شورايی بيشتر می شد! فعلا" اين شايد را رها می کنيم. مهم اينجاست آنکه زودتر از همه برخاست هاشمی رفسنجانی بود. کسی که آن روز خاطره گويی اش به کمک آقای خامنه ای آمد و امروز خاطره گويی هايش باعث می شود امامان جمعه و سخنرانان و مقامات نظام او را سرزنش و حتی سوابق او را ناديده بگيرند و به او بتازند. چرا؟ چون بيان همين خاطره، امروز معنای ديگری دارد و "دخالت در حيطه اختيارات مطلق مقام معظم رهبری است"!

اين تصوير واقعی نظام کنونی حاکم بر ايران است. نظامی که در هيچ جايی کارنامه مديريتی موفقی نداشته و ندارد و خودش بيش از منتقدانش اين واقعيت را می داند. ولی از برملا شدن اين واقعيت چنان هراس دارد که هيچ صدای ديگری را حتی اگر خاطره گويی هاشمی رفسنجانی درباره دوران قبل باشد، ديگر تحمل نمی کند.

سقوط اين نظام دير نيست. نه فقط به خاطر مبارزه مردمی که اين نظام را نمی خواهند (که آن مبارزات هم در جای خود سرنوشت ساز و مهم است)، بلکه بيشتر به اين خاطر که اين نظام دچار بی هويتی و اختلال شخصيتی شده در سراشيبی سقوط قرار دارد. اين نظام می خواهد همه چيز تاريخ و گذشته اش را انکار و جعل کند. می خواهد نان امامش را بخورد ولی در عين حال او را "مقوايی" می سازد تا رهبر فرزانه "زرين و باشکوه" جلوه کند. برای همين حتی استوانه های ديروزش را که امروز فقط خاطره گويان دوران قبل تر هستند، منزوی می کند. از ديدگاه بيمار رهبران اين نظام، تاريخ جهان و تاريخ اسلام از همان خرداد ۱۳۶۸ و شروع رهبری آيت الله خامنه ای آغاز شده است. پس بايد تمامی گذشته را زدود و از يادها پاک کرد. زيرا مرور هر چيزی از گذشته، امکان مقايسه ذهنی در مردم ايجاد می کند. برای مردم سئوال ايجاد می کند. نه چون آن دوران "طلايی" بوده (که نبوده) بلکه به اين علت که دوران بعد از رهبری سيدعلی خامنه ای چيزی بدتر از "افتضاح مديريتی" بوده است. مردم می پرسند اگر در دوران خمينی، کسانی بوده اند که با او درباره "تابوی مذاکره با آمريکا" حرف بزنند و او هم دلايلشان را سربسته بپذيرد، چرا امروز کسی جرأت ندارد با نايب خدا سيدعلی خامنه ای حرف بزند؟ مردم می پرسند و اين برای نظامی که سرشار است از ضعف و زشتی و بی تدبيری، خيلی دلپسند نيست. نظام کنونی از همه چيز گذشته بيزار و بيمناک است و هيچ مقايسه ای را تحمل نمی کند؛ زيرا در هر قياسی بازنده می شود. پس هيچ خاطره ای از گذشته را نمی خواهد بشنود و دهان خاطره گويان گذشته را هم گِل می گيرد، حتی اگر هاشمی رفسجانی "تاجبخش ردای رهبری" به خامنه ای باشد.

شکی نيست که هاشمی رفسنجانی با همه انتقادهايی که بر او وارد است، شخصيت اثرگذار و پرجنجالی است. او در بسياری از سخنرانی ها و مصاحبه هايش از چاشنی خاطرات بهره می برد. او با بيان خاطراتش، در سال ۶۸ برای يک ملت دردسر ساخت و خامنه ای را به رهبر رساند و امروز هم با بيان خاطراتش، برای خامنه ای و حکومتش دردسر می سازد. برخی منتقدان او می گويند سنديت خاطره های هاشمی خيلی معلوم نيست. شايد هم علت خشم مقامات از خاطره گويی های هاشمی، همين باشد. لابد آنها که می دانند خاطره های هاشمی در ماجرای رهبر شدن آقای خامنه ای تا چه اندازه جعلی و غيرواقعی بوده، اکنون خاطره گويی های او را که تعرض به ساحت رهبرشان می دانند، برای همين تحمل نمی کنند. نکته اين است که اگر خاطره هاشمی يکبار توانست خامنه ای را به مقام رهبری برساند، شايد الان هم بتواند برای خامنه ای خطرساز باشد. اين واقعيت طرفداران حکومتی را می ترساند. زيرا هاشمی حتی اگر فقط خاطره بگويد، امکانی است برای ايجاد پرسشها، مقايسه واقعيتها و عبرت آموزی.

حمله اين روزهای حکومت به هاشمی رفسنجانی و دهها دليل ديگر، جملگی دليل و نشانه هستند از ضعفهای فراوانی که نظام دارد و لابلای سخنان خطبای جمعه و ماقمات و رهبرش به آن ضعفها اعتراف می کنند! اينجاست که معتقدم اين نظام در حال اضمحلال و سقوط است. به "های و هوی" آن توجهی نبايد کرد. اين نعره های آشنا، نعره های آخر خيلی از فروافتادگان دوران ماست!

ـــــــــــــــ
فرصت نوشتن/ روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com

فيس بوک بابک داد
www.facebook.com/babakdad.page


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016