یکشنبه 3 اردیبهشت 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

«فرقان» در آیینه تاریخ، ايرج مصداقی (بخش سوم)

- بخش اول
- بخش دوم

ارتباط فرقان با مجاهدین و سیا و موساد

بخشی از نظام پس از گذشت ۳۰ سال از دستگیری و اعدام اعضای گروه فرقان در حالی‌که کلیه‌ی اعضای این گروه دستگیر شده و هیچ‌ چیزی از آن‌ها پنهان نمانده بود تلاش می‌کنند این گروه را به مجاهدین و آمریکا و اسرائیل و موساد وصل کنند و در این رابطه دلایل ابلهانه‌ای را نیز مطرح می‌کنند. از جمله:

احمد قدیریان معاون اجرایی علی قدوسی و لاجوردی در ارتباط با دلایل ارتباط گروه فرقان با مجاهدین می‌گوید:

«من ترجیح می‌دهم خاطرات خود را درباره فرقان، با رابطه این گروه با سازمان مجاهدین خلق آغاز كنم. كسانی كه پیگیر مسائل مبارزاتی در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب بودند، ‌می‌دانند كه سازمان مجاهدین خلق، برای پوشش دادن به ترورهایش، ده الی پانزده گروه یا خرده گروه ایجاد كرده بود، یعنی اساساً چون قبل و بعد از انقلاب تا خرداد ۶۰، به هر دلیلی نمی‌خواست برخی از اقدامات تروریستی به پایش نوشته شود، آن را از طریق ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم و حتی القاء به یكی از این گروه‌های خودساخته انجام می‌داد، بالطبع از دیدگاه من، گروه فرقان ناشی از اراده سازمان مجاهدین بود. برخی از افراد به وجود این رابطه اعتقادی ندارند، اما من دست كم نمی‌توانم این واقعیت را نادیده بگیرم كه رفتارهای تروریستی گروه فرقان شباهت زیادی به مجاهدین داشت. وقتی انبار اسلحه گروه فرقان در یكی از باغ‌های كرج‌ كشف شد، ما دیدیم به همان شیوه منافقین، اسلحه‌ها را انبار كرده‌اند، یعنی اسلحه‌ها را گریس زده، داخل مشمع گذاشته و دفن كرده بودند؛ همان شیوه‌ای كه بعدها در خانه‌های تیمی فرقان یا باغ‌هائی كه به اینها تعلق داشت، مشاهده كردیم.»

آیا چنانچه کسی بخواهد فلزی را زیر خاک پنهان کند به غیر از این عمل می‌کند؟ متأسفانه سه دهه است که جان و مال مردم میهن‌مان در اختیار افراد کوته‌فکری چون احمد قدیریان است که امروز با درجه سرداری سپاه در دفتر خامنه‌ای خدمت می‌کند.

غلامعلی حداد عادل برای اثبات نظریه‌ی خود می‌گوید:

«احتمال قوی می‌دهم که اینها در لایه‌هایی پنهایی با مجاهدین خلق هماهنگ بودند. شاید هم ترور آقای مطهری را با موافقت و صلاحدید و چراغ سبز مجاهدین انجام داده باشند. من این را بعید نمی‌دانم. یک قرینه حدس من این است که فردای شهادت مرحوم مطهری، سازمان مجاهدین خلق بیانیه‌ای دادند، اگر آن بیانیه را ملاحظه کرده باشید، کاملاً دو پهلو است. در آن فضاها که همه این ترور را محکوم می‌کردند، بیانیه مجاهدین خلق طوری بود که این ترور را از آن جهت محکوم می‌کرد که می‌گفت هنوز وقت این کار نرسیده است! از متن اعلامیه سازمان مجاهدین، محکوم کردن صریح و روشن این کار فرقانی ها بر نمی‌آید .» یادآور شماره‌ی ۶، ۷، ۸ صفحه‌ی ۲۹

برخلاف ادعای حداد عادل عضو سابق انجمن سلطنتی فلسفه وابسته به دفتر فرح پهلوی که تنها به یمن وصلت دخترش با مجتبی خامنه‌ای دارای موقعیت ویژه در نظام شده و در دروغگویی و جعل تاریخ ید طولایی دارد، مجاهدین به صریح‌ترین و شدید‌ترین شکل ممکن ترور مطهری را محکوم کرده و از وی به عنوان «شهید» یاد کردند. همچنین در آن دوران کتاب «جاذبه و دافعه‌ی علی علیه‌السلام» نوشته‌ی مرتضی مطهری یکی از منابع مطالعاتی مجاهدین بود. در اطلاعیه مجاهدین که در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ صادر شد آمده است:

«به نام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن ابراز تأسف شدید از ضایعه فقدان استاد مرتضی مطهری شهادت ایشان را به امام خمینی، خانواده آن مرحوم و جمیع روحانیون مبارز تسلیت می‌گوید. بدیهی است که مبادرت به ترور ایشان از هر جهت محکوم و مردود بوده و جز در خدمت ارتجاع و تقویت امپریالیسم ‌آمریکا نیست. در چنین شرایط حساس مجدداً هشدار می‌دهیم که استعمار و ارتجاع دست در دست یکدیگر در صدد هستند با هر توطئه‌ایی که ممکن باشد صفوف متشکل مبارزه مردم ما را از هم گسیخته و با ایجاد تفرقه و نفاق اسباب سرکوب نیروهای انقلابی را فراهم کنند. از این نظر ما در موقعیتی هستیم که تنها با رعایت حداکثر هشیاری و قاطعیت تمام نیروهای اصیل و مبارز و با تسلیت مجدد به خانواده‌ استاد شهید. اطلاعات شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ صفحه‌ی ۹

مجاهدین همچنین اولین گروهی بودند که ترور رفسنجانی را محکوم کردند و مسعود رجوی به بالین وی شتافت. در اطلاعیه مجاهدین آمده است:

«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، با کمال تأسف از سوءقصد ناجوانمردانه نسبت به استاد هاشمی رفسنجانی اطلاع یافتیم. سوءقصد خائنانه‌ای که جز در خدمت منافع دشمنان خلق ایران نمی‌تواند باشد. از خداوند بزرگ سلامت هرچه زودتر آن حضرت را مسئلت داریم همچنین حفاظت هرچه بیشتر از آیات عظام را در همین جا با تأکید تمام خواستار می‌شویم. به امید ریشه‌کن شدن همه اقدامات و گروه‌های ضد‌انقلابی.» اطلاعات ۵ خرداد ۵۸ صفحه‌ی ۲

مجاهدین ترور تیمسار قرنی را «اقدام نابجای قتل» دانستند. در اطلاعیه این گروه آمده است:

«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، چنانکه بارها متذکر گردیده‌ایم، تفاوت بارز و بسیار آشکاری میان اعمال صالح و موضع‌گیری‌های مناسب انقلابی با اقدامات حاد و ناپخته‌ی خشونت بار وجود دارد. به این دلیل سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله اقدام نابجای قتل سرلشگر قرنی را تقبیح می‌کند. به اعقتاد ما علیرغم مسئولیت‌های سرلشگر مزبور در مقام ریاست ستاد ارتش تا وقتی که فعالیت‌ و حق‌طلبی آزادی سیاسی و حقوقی جزایی در یک محیط دمکراتیک برای نیروهای مختلف امکان‌پذیر است، اقداماتی از این قبیل نمی‌تواند اصولی و به جا تلقی شود.» روزنامه اطلاعات ۴ اردیبهشت ۵۸ صفحه‌ی ۸

مجاهدین با صدور اطلاعیه‌هایی ترور حاج‌مهدی عراقی و مفتح را نیز محکوم کردند.

اسدالله بادامچیان که به اعتراف سعید امامی در توطئه برای قتل احمد خمینی نیز دست داشته می‌گوید:

«من همان موقع هم بارها گفتم كه این گروهی كه اسم فرقان گرفته و به نام اكبر گودرزی مشهور شده، در واقع شعبه‌ای مثل شعبات جنبش مجاهدین است كه منافقین ایجاد كردند. جنبش مجاهدین برای كارهای روزمره و سیاسی است و گروه فرقان به عنوان بازوی نظامی و ضربه به نظام عمل می‌كند. من اعتقاد عمیق دارم كه فرقان، گروه ضربت و ترور سازمان منافقین بود و همه این نقشه‌ها را هم داخل زندان طراحی كردند. بی‌تردید با امریكا هم در ارتباط بودند، چون می‌دانستند چه كسانی را باید بزنند. بعضی‌ها می‌گویند كه آقای قرنی و آقای مطهری و سایرین اسمشان در لیست گوادلوپ بوده كه اگر درست باشد و اسناد گوادلوپ منتشر شود، دقیقاً مشخص خواهد شد كه فرقان یك گروه آمریكایی است كه از طریق سازمان امریكایی منافقین عمل كرد». نشریه یادآور شماره‌‌ی ۶ ، ۷ ، ۸ ص ۱۲۸ تا ۱۳۰

این اظهار نظرها در حالی صورت می‌گیرد که وی خود مدعی است:‌ «من فرصت پیدا نكرده‌ام شرح محاكمات فرقانی‌ها را بخوانم». بدون تردید او شرح بازجوی‌های فرقانی‌ها را هم نخوانده است و اگر می‌خواند هم فرقی نمی‌کرد. اسناد انتشار یافته مذاکرات گوادلوپ برعکس حاکی از آن است که غرب خواهان تغییر مسالمت‌آمیز نظام شاهنشاهی و روی کار آمدن عناصری چون قرنی و مطهری و خمینی بود. مأموریت ژنرال هویزر هم جلوگیری از کودتای ارتش و انتقال ‌آرام قدرت به این دسته افراد بود و نه حذف آن‌ها.

عبد‌الکریم موسوی­اردبیلی که نزدیک به یک دهه (اسفند ۵۸ تا شهریور ۶۸) پست دادستانی کل کشور و ریاست شورای عالی قضایی را به عهده داشت می‌بایستی بر اساس سند و مدرک نظر دهد در رابطه با ارتباط فرقان و مجاهدین می‌گوید:

«شواهدی حکایت از رابطه­ی سازمانی گروه فرقان با سازمان مجاهدین خلق در دست است كه عبارتند از:‌

الف) از نظر ایدئولوژی، گروه فرقان در انتشارات خود و تحلیل‌های قرآنی منتشره‌اش نشان داده است كه به­طور دقیق در خط این سازمان حركت می‌كند، همان برداشت‌های مادی از مفاهیم اسلامی را كه سال‌ها و بارها از زبان اعضای سازمان شنیده‌ایم، در نوشته‌های گروه فرقان می‌بینیم.

ب) از نظر استراتژی نیز گروه فرقان همان مسیری را طی می‌كند كه سازمان مجاهدین ترسیم كرده است. در رابطه با امام­خمینی هم به­طور دقیق همان برداشت‌های درون سازمان مجاهدین را دارد.»

موسوی اردبیلی، عبدالكریم؛ غائله ۱۴ اسفند ۵۹ ظهور و سقوط ضد انقلاب، انتشارات نجات، ۱۳۶۴، ص ۶۸.

جواد منصوری که در آن ایام فرماندهی سپاه پاسداران را به عهده داشت و سپس معاونت کنسولی وزارت خارجه را اداره می‌کرد و بعدها به عنوان سفیر رژیم در پاکستان و چین انتخاب شد بدون آن که مدرکی ارائه دهد می‌گوید:

«اعتقاد قطعی دارم که ترور شهید مطهری، سیا یا موساد اسرائیل به گروه فرقان خط داده است. من مطمئنم که گروه فرقان با سفارت آمریکا رابطه داشت. در آن زمان سیا و موساد در تجزیه و تحلیل‌های خود به این نتیجه رسیده بودند که پس از امام، به احتمال قریب به یقین آقای مطهری جانشین ایشان خواهد بود. پس بهتر است که ایشان را از میان برداریم.» نشریه یادآور شماره‌‌ی ۶ ، ۷ ، ۸ صفحه‌ی ۶۰

معصومه ابتکار (ماری) معاون خاتمی و یکی از دست‌اندرکاران پروژه‌ی گروگانگیری در کتاب «تسخیر» می‌نویسد:

«در هر ساختمان مرکزی سفارت، دهها سند سری و فوق سری مربوط به سلطنتطلبانی یافتیم که در ترور شهروندان عادی و مأموران کمیتهها دست داشتند. تکان دهندهترین اسناد درباره گروهی سیاسی به نام فرقان بود. فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتداییترین شناخت درباره اسلام بیبهره بودند، چه رسد به بینش لازم درباره مسایل معاصر. رهبران این گروه به اعضا آموخته بودند که قتل شخصیتهای مذهبی موقعیت آنها را بهبود میبخشد. با همین تفکر آیتالله مطهری و آیتالله مفتح توسط آنها به شهادت رسیدند. مردم معتقد بودند که گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت میکنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد، درستی گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان میداد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.»

تردیدی نیست که ادعای معصومه ابتکار در مورد دست‌ یافتن به «ده‌ها سند سری و فوق سری مربوط به ترور شهروندان عادی و مأموران کمیته‌ها توسط سلطنت‌طلب‌ها» واقعی نیست چرا که یک سند هم در این مورد انتشار نیافت و در مورد فرقان هم «تکاندهنده‌ترین اسناد» ادعایی چیزی نیست جز یک سند مغشوش. در پی اشغال سفارت آمریکا توسط «دانشجویان پیرو خط امام» در تاریخ 12 اسفند ۱۳۵۸ سند زیر مبنی بر این که فرقان با سفارت آمریکا ارتباط دارد انتشار یافت. در حالی که خود این سند هم حاکی از این است که هیچ ارتباطی بین آن‌ها و سفارت نبوده است و تنها منبع سفارت از قول آخوندی که آن‌ها را می‌شناخته علیه فرقان گزارش داده است:

«محرمانه
از سفارت آمریکا در تهران
به وزارت امور خارجه و فوری

یکی از دوستان قدیمی دفتر سیاسی، که یک طلبه قدیمی است و سال گذشته مرکز بحثهای ایدئولوژیک برای شاگردانش بود، یک دید خلاصهای از فرقان داد. یازده نفر از شاگردان قدیمی این شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند که تعداد اعضای گروه فرقان چهل الی پنجاه نفر میباشد. آنها ترکیبی از چپگراها و راستگراها هستند اگرچه بیشتر آنها نامتعادل هستند. بهجز بعضی از افراطیون، اغلب، اصول اسلامی را قبول دارند و احساس میکنند که ترور راهی است که آنها از دست روحانیونی که با نظرات آنها هماهنگی ندارند خلاص شوند. یکی از اعضای فرقان افتخار میکرد که آنها در نظر دارند خرابکاری را با ترور هفتهای یک روحانی شروع کنند و تا رسیدن به موفقیت ادامه دهند. اشکال در این است که در اینکه موفقیت چه میتواند باشد به توافق نرسیدند. منبع بیان داشت اعضای گروه فرقان که با آنها در تماس است توجهشان را به اهداف داخلی معطوف کردهاند.»

رضا گلپور و بخشی از جناح راست رژیم معتقدند که روحانی مزبور محمد موسوی خوئینی‌ها بوده است که پیش‌تر در جلسات قرآنی که در مسجد جوزستان برگزار می‌کرد تعدادی از اعضای فرقان را می‌شناخت. وی در جریان اشغال سفارت آمریکا ریاست دانشجویان پیرو خط امام را به عهده داشت و رابط دفتر خمینی با آن‌ها بود.

عزت‌الله شاهی (مطهری) یکی از گردانندگان اصلی کمیته مرکز در مورد رابطه مجاهدین با فرقان می‌گوید:

«این گروه، خود سازمان یافته و خود ساخته بود. در آن زمان خیلی‌ تلاش شد که ردی از مجاهدین در این گروه یافت شود، اما ردی نبود.» یادآور شماره‌ی ۶، ۷، ۸ صفحه‌ی ۱۳۳

حمیدرضا نقاشیان مسئول پیگیری پرونده فرقان می‌گوید:

«این که جریان فرقان وابسته به مجاهدین خلق بود و مجاهدین خلق از کاری که آن‌ها می‌‌کردند با خبر بوده‌اند به نظر من درست نیست. هیچ شاهدی هم در مجموعه بازجویی‌ها بر تأیید این مدعا پیدا نکردیم. ... مجاهدین خلق رفتار فرقان را کور می‌دانستند و حتی به ظاهر محکوم هم می‌کردند. ... این موضوع را که فرقان بازوی نظامی مجاهدین بوده باشند، بنده رد می‌کنم، چون هیچ مدرکی مبنی بر تأیید این مسئله ندیدم.»

یادآور شماره‌ی ۶، ۷، ۸ صفحه‌ی ۱۰۵

با این حال وی در جای دیگری فرقان را به آمریکا و صهیونیسم وابسته دانست بدون آن‌که مدرکی ارائه دهد.

مرتضی الویری در مورد ارتباط مجاهدین و فرقان می‌گوید:

«اینها مجاهدین خلق را جریانی التقاطی و آلوده به سیستم‌های ماركسیستی می‌دانستند، درحالی‌كه دیدگاه‌های خود را اسلام زلال و خالص می‌دانستند، بنابراین مجاهدین خلق را قبول نداشتند.» وی ضمن نفی نفوذ مجاهدین در فرقان و یا اطلاع از حرکت آن‌ها می‌گوید: «اصلاً ارتباطی نداشتند» وی همچنین در مورد وابستگی فرقان به عوامل خارجی می‌گوید:‌

«در گروه فرقان هیچ‌گونه عامل خارجی دخالت نداشت و صرفاً برمبنای اعتقاد و نگرش خاص مذهبی‌شان بود. دلیل روشن آن هم زندگی بسیار ساده و پرهیزكارانه آنها بود. اگر عواملی در اینها وجود داشت، به هر حال نمودهایی از آنها بروز می‌كرد. یكی این‌كه باید از نظر تمكن و امكانات مالی قدرت مانور برای عامل نفوذی ایجاد می‌كردند، درحالی‌كه آنها درنهایت تنگدستی و كمبود امكانات زندگی می‌كردند، به طوری كه وقتی ما پیشنهاد تهیه خانه تیمی به آنها دادیم استقبال كردند. نكته دوم این ‌است كه به‌هیچ‌وجه در مسائل سیاسی به نفع هیچ كشوری موضع‌گیری نمی‌كردند، بلكه رسالت خود را جنگ و مبارزه با تمام امپریالیسم‌‌های موجود می‌دانستند، درحالی‌كه اگر می‌خواستیم با آن نگرش نگاه كنیم باید نسبت به یكی از كشورهای دنیا انعطاف نشان می‌دادند.» وی اضافه می‌کند: «به‌هرحال در مورد گروه فرقان سرسوزنی دال بر این‌كه از جایی حمایت شوند وجود نداشت. تنها چیزی كه می‌شود مشاهده كرد این است كه آنها با نگرش خاصی كه به اسلام داشتند خودشیفته بودند، به این مفهوم كه دیدگاه و نگرش خود را مبنا و پایه قرار می‌دادند و به آن اعتماد می‌كردند. در كل آنها فرقه‌ای شده بودند كه به باور خود بسیار مؤمن بودند.»


حبیب‌الله آشوری و کتاب «توحید»

حبیب‌الله آشوری متولد ۱۳۱۵ در یکی ار روستاهای گناباد بود. وی تحصیلات حوزوی خود را در حوزه‌ی علمیه مشهد پی گرفت و از دانشکده الهیات تهران نیز فارغ‌التحصیل شد. وی سال‌ها در مشهد و سپس در تهران به فعالیت‌های تبلیغی اشتغال داشت و چندین بار دستگیر و یک بار نیز به نقاط بد آب و هوا تبعید شد. وی پس از انقلاب، سازمان اسلامی شورا «ساش» را تأسیس کرد و کوچکترین ارتباطی با فرقان نداشت. آشوری فرد بسیار ساده زیستی بود که لباس مندرس می‌پوشید و با دوچرخه رفت و آمد می‌کرد و در سرمای پاییز و زمستان مشهد حتی‌الامکان بخاری روشن نمی‌کرد و مخالف سرسخت اشرافیت روحانیت بود. او حتی برای صرفه جویی، قبایش را هم قدری کوتاه می‌گرفت. آشوری معتقد بود «توحید» به معنی دقیق کلمه نفی هرگونه دوآلیسم است و ماتریایسم در جوهر خود به دوآلیسم راه می‌بَرد. وی همچنین بر این عقیده پای می‌فشرد که منهای دیدگاه فلسفی، در عمل مارکسیست‌هایی هستند که رفتارشان بر توحید و یگانگی دلالت دارد و یکپا موحدند و در عوض روحانیونی بوده و هستند که عمل‌شان اوج شرک است و به دوآلیسم اجتماعی و توجیه طبقات ستمگر راه می‌بَرد.

زمانی که کتاب «توحید» وی در سال ۱۳۵۵ انتشار یافت، در مشهد و قم مخالفت‌های گسترده‌ای با آن صورت گرفت. مطهری که از انتشار این کتاب سخت ناراحت و نگران بود در مقدمه‌ی علل گرایش به مادیگری به تفاسیر مادی از قرآن سخت حمله کرده و برای به کرسی نشاندن حرفش سخن غیرواقعی‌‌ای را به مارکس نسبت داده و مدعی شد:‌ »يکى ديگر از کارهاى خطرناک ماترياليست‌ها، تحريف آيات قرآن کريم و تفسير مادى محتواى آيات با حفظ پوشش ظاهرى الفاظ است. اين طرح را مارکس صد سال پيش براى ريشه‌کردن دين از اذهان توده‌هاى معتقد ارائه کرده و گفته است: براى مبارزه با مذهب در ميان توده‌ها بايد از خود مذهب استفاده کرد، به اين صورت که مفاهيم مذهبى را از محتواى معنوى و اصلى خود تخليه و با محتواى مادى پر نمود تا مردم مذهب را به صورت مکتبى مادى دريابند. پس از اين مرحله، دور افکندن پوسته ظاهرى مذهب کارى بس ساده است.»

علی دوانی به نقل از مطهری می‌گوید:‌ «کتاب توحید آشوری، کتاب مزخرفی است. من آن را دیده‌ام. این شیخ را هم می‌شناسم. شیخ جسور و روداری است. آمده بود خانه‌ی ما. با جسارت گفت: تو نباید در قلهک و بالای شهر باشی. باید بروی میدان شوش!‌ و پایین شهر و میان مردم عادی. گفتم : آشیخ!‌ اگر من با این حجم کار که دارم بروم میدان شوش که دیوانه می‌شوم. مگر من تکلیفم را نمی‌دانم که تو باید بیایی برایم تعیین تکلیف کنی؟!» یادآور شماره‌ی ۶،۷،۸ صفحه‌ی ۸۲

آشوری در تاریخ ۱۱ آبان سال ۵۹ هنگامی که برای انجام کاری به محوطه‌ی مجلس شورای اسلامی رفته بود به به حکم قدوسی دادستان کل کشور دستگیر و در اوین به بند کشیده شد و یک سال بعد در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۶۰ به اتهام ارتداد و داشتن دیدگاه‌های نزدیک به فرقان به اصرار محمدتقی مصباح یزدی و ابوالقاسم خزعلی اعدام شد. دستگیری وی از سوی بسیاری از چهره‌های سیاسی از جمله طاهر احمدزاده، علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی، پوران شریعت‌رضوی، محمد ملکی، ابوذر ورداسبی، مجید شریف، مریم طالقانی، حاج‌ خلیل رضایی، حاج محمد شانه‌‌چی، حسن توانائیان فرد، پرویز خرسند، جلال گنجه‌ای و ... محکوم شد.

وی یکی از دوستان نزدیک خامنه‌ای بود. احمد قابل یکی از روحانیون مشهدی خطاب به خامنه‌‌ای می‌‌نویسد:‌

«وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی می‌دهد که در جلسات متعدد و تلاش‌‌های مکرر و ناموفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما این بود که «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است». شگفت‌انگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟! یکی شایسته‌ی «گور» باشد و دیگری شایسته‌ی «رهبری نظام اسلامی». البته کم نیستند کسانی که سخنان پر شور شما در مسجد امام حسن (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب را به یاد دارند که پس از قرائت آیه‌ی «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض، و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» با صدای بلند، فرمودید: «ماتریالیسم تاریخی، آقا، ماتریالیسم تاریخی»!

مهدی خزعلی نیز در یادداشتی از گفتگو و دیدار پیش از انقلاب خامنه‌ای با پدرش که معتقد بود آشوری مرتد و کافر است سخن می‌گوید. در این دیدار خامنه‌ای به دفاع از آشوری پرداخته بود. مهدی خزعلی در مورد نحوه‌ی صدور حکم اعدام آشوری می‌گوید:

«یک روز مرحوم لاجوردی از اوین تلفن زد، نظر پدر را در مورد کتاب توحید و آشوری می‌خواست. پدر مثل همیشه گفت: «این توحید، عین کفر است و نویسنده کتاب مرتد است»! لاجوردی، آن سوی خط تلفن را روی اسپیکر گذاشته بوده و آشوری نیز این نظر را می‌شنود. لاجوردی مثل این سؤال و جواب از آیت‌الله مصباح یزدی هم انجام می‌دهد. این دو سؤال و جواب تلفنی، ملاک صدور حکم ارتداد آشوری توسط لاجوردی و منجر به اعدام وی می‌شود!»

لازم به ذکر است که در آخر کتاب توحید گفتاری در باب صبر، نوشته‌ی سیّدعلی خامنه‌ای تبلیغ شده بود. خامنه‌ای دوست نقاشی داشت به نام «موحد» که طرح روی جلد کتاب آشوری و طرح‌های کتاب حج دکتر شریعتی را کشیده است.

با این همه وقتی خامنه‌ای به قدرت فائقه تبدیل شد در بارگاهش خزعلی و مصباح یزدی که «قاتل» آشوری بودند جایگاه ویژه‌ای یافتند.

آرمان مستضعفین و فرقان

دستگاه تبلیغاتی رژیم یک چندی تلاش کرد آرمان مستضعفین را که بر پایه‌ی دیدگاه‌های شریعتی(۲) شکل گرفته بود به فرقان ربط دهد اما از آن‌جایی که این گروه در سال ۶۰ از بین رفت دیگر پیگیر ماجرا نشدند چرا که منفعتی برایشان نداشت.

حمید رضا نقاشیان مدعی است:

«از آذر و دی ۵۹ گروهی به نام «آرمان مستضعفین» كه خود را وارث تفكر فرقان می‌دانستند، شروع به كار تبلیغاتی كردند. مركزیت اینها در خزانه تهران و برد تبلیغاتی‌شان بسیار محدود بود. بعد كه دستگیر شدند، معلوم شد بیش از 7، 8 نفر هم نیستند. آرمان مستضعفین هم قائل به اسلام منهای روحانیت بودند.»

تردیدی نیست آن‌چه نقاشیان می‌گوید واقعیت ندارد. آرمان مستضعفین (سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران) پیش از انقلاب توسط باقر برزویی معروف به حسین که فعالیت فرهنگی داشت تشکیل شد. بنابر آنچه كه در آرم این گروه آمده، بنياد آن در تابستان سال ۱۳۵۵ گذاشته شده بود و پس از انقلاب به فعاليت فكري پرداخت و نشریه‌‌ای به نام آرمان یا پیام مستضعفین منتشر می‌کردند که گروه نیز به نام نشریه شهرت پیدا کرد. فعاليت آرمان مستضعفین تا بهمن ۱۳۶۰ ادامه داشت تا این که رهبری این گروه از جمله باقر برزویی، اربابی و سحرخیز( دو نفر اخیر تواب شدند و در جهاد زندان کار می‌کردند) دستگير شدند. باقر برزویی رهبر این گروه هم بعد از آزادی از زندان دیگر فعالیت سیاسی نکرد. این گروه برخلاف فرقان اعتقاد به برخورد فيزيكي با روحانيت نداشت؛ به عكس تأكيد داشت كه مي‌بايد با روش شريعتي با روحانيت برخورد كرد؛ يعني بايد مردم را از آنان گرفت، نه آنان را از مردم. اين گروه طي دو سال، جزوات عقيدتي و سياسي متعددي منتشر كردند، از جمله: « وحي جلد اول، «هجرت بستري كه از بعثت عاشورا آفريد»، «خلق كرد ايران» (در 2 مجلد)، «پيام مستضعفين»، «مجموعه مقالات» كه همه آنها در نشريه «آرمان» چاپ شده بود.

ارتباط گسترده‌ی فکری «آرمان» با تفكر شريعتي در جزواتي مانند: «گامي فراپيش در راه بارور ساختن متد هندسي او» و «چه نيازي به حركت شريعتي» آشکار است و این برخلاف دیدگاه‌های فرقان است که خود را ادامه دهنده و تکامل یافته‌ی دیدگاه شریعتی معرفی می‌کرد.

هیچ‌یک از اعضای رهبری این گروه از جمله رهبر آن باقر برزویی اعدام نشدند. اما دو نفر از اعضای سابق دانشجویی این گروه به نام‌های مجید پوررمضان و مهدی سعیدیان ۱۲ مرداد ۶۷ و ۶ مهر ۶۷ در گوهردشت و اوین به اتهام مجاهد اعدام شدند. پوررمضان در دادگاه نپذیرفت که در ارتباط با «آرمان مستضعفین» دستگیر شده و اتهام خود را مجاهد گفت و سعیدیان در زندان هوادار مجاهدین شد و پس از آزادی به این سازمان وصل شد و پس از دستگیری مجدد در ارتباط با این گروه اعدام شد. در رشت نیز سه نفر از هواداران این گروه به نام‌های مسعود، سعید و ایرج ببری اعدام شدند. در زندان مشهد مرتضا عجم که در زندان هوادار مجاهدین شده بود در سال ۶۷ اعدام شد. پیشتر نیز برادران طباطبایی اهل قمشه در زندان اصفهان اعدام شده بودند. محمدرضا روانیان (همدان)، حسین جنگی، حسین متقی، رسول آقایی و عبدالعلی آقایی (سبزوار) نیز بدون آن که هیچ عملیات نظامی داشته باشند در سال‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ به جرم داشتن باور متقاوت اعدام شدند.

در سال ۶۰ سه نفر از هواداران این گروه به نام‌های برادران نصیری و بهرام برناس به تیم‌های عملیاتی مجاهدین پیوستند و پس از دستگیری اعدام شدند.


www.irajmesdaghi.com

irajmesdaghi@yahoo.com



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پانویس:

۱- متن اطلاعیه بازرگان و مطهری در آذرماه ۵۶

«نظر به این‌که مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی، مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آن‌ها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهره‌برداری افراد و دستگاه‌های مغرض گردیده است، این‌جانبان تبادل نظر در این مسائل را ضروری دانستیم و در یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدیم که تا حدود زیادی وحدت نظر داریم و با توجه به این‌که بیشترین افراد که دچار این سردرگمی و بیهوده کاری هستند، از قشر حقیقت‌طلب‌اند، وظیفه شرعی دانستیم، عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفضیل به اطلاع عموم و به ویژه این قشر برسانیم. باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت به وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود.

آن‌چه درباره آن مرحوم شایع است یا مربوط است به جنبه گرایش‌هایش و یا استنباط‌ها و اظهار‌نظر‌هایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشته‌های او منعکس است. این‌جانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشته‌های مشارالیه، با شخص او فی‌الجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبت‌هایی از قبیل سنی‌گری و وهابی‌گری به او بی‌اساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام، از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است.

ولی نظر به این‌که تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود[شریعتی تنها ۴ سال و اندی در فرانسه بود] و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آن‌جا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی‌خبر می‌ماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه می‌افزود، در مسائل اسلامی (حتی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آن‌ها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که: ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم للاعنون.

از این‌رو، با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و این‌که خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بی‌غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آن‌ها داد، این‌جانبان بر آن شدیم به حول و قوه الهی ضمن احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام بدون مجامله و پرده‌پوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمن مغرض، طی نشریاتی نظریات خود را درباره مطالب و مندرجات کتاب‌های ایشان بالصراحه اعلام داریم. از خداوند متعال مدد می‌طلبیم و از همه افرادی که بی‌غرضانه نظریات مستدل خود را در اختیار ما قرار ‌دهند و ما را در این راه یاری نمایند متشکر خواهیم شد.

والسلام علی من اتبع الهدی - مهدی بازرگان، مرتضی مطهری»

۲- کتاب «پرتوی از قرآن» نوشته‌ی آیت‌الله طالقانی یکی از منابع مورد استفاده‌ی فرقان بود. جدا از نگاه مثبتی که گودرزی نسبت به آیت‌الله طالقانی داشت و در دادگاه نیز بیان کرد برخوردهای سیاسی و اصولی آیت‌الله طالقانی نیز در نگاه مثبت فرقان به وی مؤثر بود. در دورانی که اعضای «جامعه روحانیت مبارز»... در دانشگاه تهران در اعتراض به عدم صدور مجوز از طرف دولت برای ورود خمینی به کشور تحصن کرده بودند، یکی از اعضای فرقان در محل یکی از اطلاعیه‌های فرقان در مخالفت با روحانیت را پخش می‌کند که توسط هواداران «روحانیت مبارز» به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد. وی روز بعد به منزل آیت‌الله طالقانی مراجعه کرده و می‌گوید من بر اساس اعتقاداتم چنین اطلاعیه‌ای را پخش کردم شما هنوز به قدرت نرسیده این بلا را به سر من آورده‌اید در صورتی که قدرت داشته باشید با مخالفان‌تان چه خواهید کرد؟ آیت‌الله طالقانی به شدت ناراحت شده و گریه می‌کند و او را دلداری می‌دهد.

۳- دستگاه‌های تبلیغاتی رژیم تلاش می‌کنند از مطهری چهره‌ی یک متفکر و فیلسوف و مبارز بسازند در حالی که وی عضو انجمن سلطنتی فلسفه بود و دیدگاه‌هایی به شدت عقب‌افتاده و واپسگرا داشت. مطهری در دهه‌ی ۵۰ یکی از روحانیونی بود که با هر برداشت و تفسیر جدیدی از اسلام به شدت مخالفت می‌کرد و با کسانی که با رژیم شاه به مبارزه می‌پرداختند دشمنی آشکار داشت. وی برخلاف شریعتی در میان قشر جوان و مبارز و مذهبی پیش از انقلاب هیچ‌جایگاهی نداشت. از آن‌جایی که در دانشکده الهیات تدریس می‌کرد مورد توجه آخوند‌های حوزه علمیه قم هم نبود.

وی در نامه‌ای به خمینی خواستار موضع‌گیری وی علیه شریعتی شده و نوشته بود:« کوچک‌ترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاه‌های ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد و مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشته‌اند.»

ناطق‌نوری در مورد مطهری می‌گوید: «زمانی بود که دکتر شریعی در زندان بود و مقاله اومانیسم را نوشته بود که به نظرم کیهان چاپ کرد. در آن مجلس مرحوم مطهری با عصبانیت فرمود: «علمای ما نمی‌دانند که این مقاله با اسلام چه می‌کند!» بحث به مجاهدین خلق کشیده شد و انحرافاتی که داشتند. من گفتم: «حاج آقا! اولی‌های این‌ها آدم‌های بدی نبودند.» همین که این جمله را گفتم، ایشان با عصبانیت به من حمله کرد و گفت: «چه می‌گویی آقای نوری؟ همان اولی‌های این‌ها منحرف و خبیث بودند که این‌ها منحرف شدند.»

نشریه «یادآور» شماره‌ی ۶، ۷، ۸ صفحه‌ی ۳۲

تعبیر «خبیٍث» را مطهری در مورد حنیف نژاد، سعید محسن و بنیانگذاران مجاهدین به کار می‌برد.

مطهری همچنین به شدت با مظاهر ایرانی و فرهنگ قبل از اسلام مخالف بود. او در مورد فردوسی می‌گوید:‌

«این‌همه‌ سر و صدا برای‌ عظمت‌ فردوسی‌، و جشنواره‌ و هزاره‌ و ساختن‌ مقبره‌، و دعوت‌ خارجیان‌ از تمام‌ كشورها برای‌ احیاءِ شاهنامه‌، و تجلیل‌ و تكریم‌ از این‌ مرد خاسر زیان‌ برد‌ه‌‌ی تهیدست‌ برای‌ چیست‌؟ !برای‌ آنست‌ كه‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ كه‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است‌، سی‌سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌ سلطان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داده‌ و شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ را گردآورده است. نزول‌ سوره‌ی تكاثر، برای‌ از بین‌‌بردن‌ افتخار به‌ موهومات‌ ملّی‌گرایی‌ است.‌ قرآن‌ فاتحه‌ی مباهات‌ و فخریه‌ی به‌ استخوان‌های‌ پوسیده‌ی نیاكان‌ را خوانده‌ است‌؛ و با نزول‌ سوره‌ی أَلْهَیٰكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّی‌ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ دیگر كدام‌ مرد عاقلی‌ است‌ كه‌ به‌ اوهام‌ و موهومات‌ بگرود، و به‌ نام‌ و اعتبار پدران‌ مرده‌ و عظام‌ پوسیده‌ی آنها در میان‌ قبرها خوشدل‌ گردد؟ او با گام‌های‌ قویم‌ خویشتن‌ خود در راه‌ افتخار و شرف‌ می‌كوشد .تبلیغات‌ برای‌ فردوسی‌ و شاهنامه‌، تبلیغات‌ علیه‌ اسلام‌ است‌. فردوسی‌ با شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ خود كه‌ كتاب‌ شعر (یعنی‌ تخیلات‌ و پندارهای‌ شاعرانه‌) است‌ خواست‌ باطلی‌ را در مقابل‌ قرآن‌ عَلم‌ كند؛ و موهومی‌ را در برابر یقین‌ بر سر پا دارد. خداوند وی‌ را به‌ جزای‌ خودش‌ در دنیا رسانید، و از عاقبتش‌ در آخرت‌ خبر نداریم‌. خودش‌ می‌گوید:

بسی‌ رنج‌ بردم‌ در این‌ سال‌ سی ‌ عجم‌ زنده‌ كردم‌ بدین‌ پارسی‌

چو از دست‌ دادند گنج‌ مرا نبد حاصلی‌ دسترنج‌ مرا

ما در زمان‌ خود هر كس‌ را دیدیم‌ كه‌ خواست‌ عجم‌ را در برابر اسلام‌ عَلم‌ كند، و لغت‌ پارسی‌ را در برابر قرآن‌ بنهد، با ذلّت‌ و مسكنتی‌ عجیب‌ جان‌ داده‌ است‌. فَاعْتَبِرُوا یـٰٓأُ اولِی‌ الابْصَـٰارِ»

مطهری همچنین در دورانی که نظام جمهوری اسلامی حاکمیتی نداشت در مورد چهارشنبه سوری می‌گوید:‌ «قرآن می‌گوید: هر امر به اصطلاح قدیمی و هر سنت قدیمی را به دلیل آن كه گذشتگان ما چنین می‌كرده‌اند، نیاكان ما این چنین بوده‌اند و ما باید راه نیاكان خودمان را برویم، انجام دادن، محكوم است، چرا؟ می‌گوید ممكن است نیاكانتان اشتباه كرده باشند، ممكن است نیاكانتان عقل و شعور نداشته باشند. آن كه دلیل نمی‌شود. نیاكان ما در گذشته چنین می‌كرده‌اند، ما هم چنین می‌كنیم! چهارشنبه آخر اسفند می‌شود، بسیاری از خانواده‌ها (كه باید بگوییم: خانواده‌های نادان) آتشی و هیزمی روشن می‌كنند، بعد آدم‌های سر و مر و گنده از روی آتش می‌پرند: ای آتش زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است كه می‌پرسیم چرا چنین می‌كنید؟ می‌گویند: این سنتی است میان ما مردم، از قدیم پدران ما چنین می‌كرده‌اند. قرآن می‌گوید:«اولو كان آباوهم لا یعقلون شیئا .»

اگر هم پدران گذشته‌تان چنین كاری می‌كردند شما وقتی می‌بینید یك كار احمقانه است و دلیل حماقت پدران شماست رویش را بپوشانید. چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید می‌كنید؟ این فقط یك سند حماقت است كه كوشش می‌كنید این سند حماقت را همیشه زنده نگه دارید، ماییم كه چنین پدر و مادرهای احمقی داشته‌ایم : «اولو كان آباوهم لا یعقلون شیئا». (منبع: شهید مطهری، نشریه نصیحت ۴۹۰)

۴- مسئله‌ی جنسی یکی از دغدغه‌های اصلی بازجویان و حکام شرع و ... بود برای همین در بازجویی از اعضای فرقان روی آن دست می‌گذاشتند. یکی از بازجویان پرونده‌ی فرقان محمد عطریانفر بود که بعدها به خاطر روابط غیراخلافی جنسی در نظام معروف شد و به همین دلیل پس از دستگیری در تابستان ۸۸ به سرعت به خواسته‌های بازجویان تن داد و با انجام مصاحبه‌های گوناگون تلویزیونی و رسانه‌ای از زندان آزاد شد. حاکم شرع دادگاه اعضای فرقان نیز معادیخواه بود که در سال ۶۱ پس از برملا شدن روابط غیراخلاقی‌اش به دستور خمینی از پست وزارت ارشاد برکنار شد. گفته می‌شد وی با یکی از خوانندگان کوچه بازاری زمان شاه ارتباط داشت. روابط غیراخلاقی حمیدرضا نقاشیان مسئول پرونده فرقان با دختران جوان نیز زبانزد محافل رژیم است.

۵- «پس از ترور شهید مطهری، روزی در دانشکده الهیات نزد شهید مفتح بودم. دیدم دکتر مهدی‌زاده معاون وقت دانشکده پاکتی را آورد و به آقای مفتح داد و گفت باز هم نامه نوشته‌اند. شهید مفتح پاکت را باز کرد و خواند و رنگش پرید ولی سعی کرد خونسرد باشد. نامه را داد به من خواندم. دیدم با حروف درشت و رنگ قرمز نوشته است: «فرقان» ما مطهری را به این دلیل‌ها کشتیم و تو را هم به همین دلیل‌ها خواهیم کشت.»

«یادآور» شماره‌‌ی ۶، ۷ ، ۸ صفحه‌ی ۸۴

۶- عیسی معرفی قبل از انقلاب با علی حاتمی آشنا شده بوده و در کتابخانه مسجد اعظم قلهک فعالیت می‌کرد. رابطه‌ی عیسی معرفی با کمال یاسینی و رسول گیاهی بگونه‌ای بود که آن‌ها را سه تفنگدار می‌نامیدند. با شروع جنبش در سال ۵۶ و مشاهده‌ی موضع ضد خمینی و ضد روحانیت فرقان، عیسی معرفی به اردوی مقابل رفت. بعد از شروع ترورهای فرقان وی نقش فعالی در رابطه با شناسایی و دستگیری فرقانی‌ها داشت. بعد از دستگیری‌ اعضای فرقان او هفته‌ای یکی دو بار به ۲۰۹ می‌رفت و سعی می‌کرد با تضعیف روحیه‌‌ی دستگیر شدگانی چون علی حاتمی و محمدرضا ملکی پور و ... آن‌ها را وادار به مصاحبه کند. وی بعدها در رژیم به مقامات بالاتری هم دست پیدا کرد. آخرین سمت او رئیس دفتر وزیر آموزش و پرورش (حسین مظفر) در دولت اول خاتمی بود.

۷- حمیدرضا نقاشیان متولد ۱۳۳۳ و از نوچه‌های ناطق‌نوری است. وی بعدها به معاونت وزارت اطلاعات در دوران ری‌شهری و لجستیک سپاه پاسداران در دوران رفیق‌دوست و ریاست حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در دوران ناطق‌نوری رسید. در معامله بر سر گروگان‌های آمریکایی نقش داشت و سپس به یکی از میلیاردهای رژیم تبدیل شد. در ارتباط با او مقاله‌ی جداگانه‌ای نوشته‌ام.

۸- محمد هنردوست در سال 1332 در تهران به دنیا آمد. وی که در پایه‌گذاری اطلاعات کمیته نقش داشت در دو دوره ریاست‌جمهوری خامنه‌ای و رفسنجانی مشاور سیاسی ریاست جمهوری بود و مدتی نیز معاون بین‌الملل وزارت نفت شد و در سال ۱۳۷۶ به مدیرکلی امور بین‌الملل سازمان صدا و سیما منصوب شد و در سال ۱۳۸۵ به قائم مقامی ریاست سازمان صدا و سیما رسید. در مهرماه ۱۳۸۶ در اثر حمله قلبی فوت کرد. ضرغامی در وصف وی گفت: مرحوم هنردوست از فرماندهان بزرگی بود كه اقدامات چریكی در زمان جنگ در غرب كشور انجام داده بود و اینجا هم نگاهی جنگی نسبت به مقابله با دشمن داشت.» هنردوست همراه با حمیدرضا نقاشیان به غارت اموال عمومی پرداخت و بر کارخانجات «مبلیران» دست انداخت و همراه با دوستانش مؤسسات مصادره شده زیادی را به چنگ آوردند.

۹- در جریان سرکوب مجاهدین و گروه‌های چپ نیز اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که اطلاعات سپاه پاسداران و بخش ۲۰۹ اوین را اداره می‌کردند نقش به سزایی داشتند. حسین فدایی، محسن آرمین، محمد باقر ذوالقدر و... از جمله شکنجه‌گران مهم ۲۰۹ اوین بودند.

۱۰- حمید میرحاجی به هنگام دستگیری هر دو دستش توسط حمید جراحی یکی از تکاوران ارتش هدف قرار گرفت. وی که به زندان ابد محکوم شده بود جز توابین فرقان شد و در سال‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ ‌آزاد شد و به وزارت ارشاد و آموزش و پرورش پیوست و به همکاری با حداد عادل پرداخت. وی هم‌اکنون عضو گروه عربی دفتر برنامه‌ریزی کتب درسی است.

۱۱- جعفر گیلانی در سال ۵۹ در تصادف رانندگی کشته شد. کاظم ۱۰ مرداد ۶۱ در حمله به خانه‌ تیمی‌شان در تهران به همراه تعداد زیادی از کادرهای مجاهدین کشته شد. (نشریه مجاهد ش ۲۱۴ ، ص 1 و صفحات متعدد داخلی). مهدی گیلانی هنگام تلاش برای خروج از کشور در سال ۶۱ کشته شد. متأسفانه به غلط از سوی نیروهای سیاسی شایع شد که محمدی گیلانی فرزندانش را محاکمه و حکم‌ اعدامشان را صادر کرد و رژیم نیز بعدها به منظور آن که پایبندی وابستگانش به نظام را تبلیغ کند روی آن مانور داد و حتی احمدی نژاد به همین خاطر به گیلانی نشان «عدالت» داد و هیاهوی بسیاری کرد. http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=53256

در حالی که برعکس گیلانی به شدت پارتی‌باز و فامیل‌باز بود. در نامه‌ای که تیرماه ۶۰ انتشار یافت فرزندان گیلانی به یاد پدرشان آورده بودند که وی در سال ۵۸ از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری دفاع کرده بود. در مراسم اعطای نشان درجه‌ یک «عدالت» به گیلانی، آیت‌الله مفید رئیس دیوان عالی کشور هم حضور داشت که تلاش زیادی به خرج داد تا پسرش محمدحسین که در ارتباط با مجاهدین دستگیر شده بود اعدام نشود. پسر وی در جریان کشتار ۶۷ هم زنده ماند و پس از کشتار از زندان آزاد شد. اما برادرزاده‌اش با نام خانوادگی بیگی در اوین اعدام شد.

۱۲- در روزنامه‌ها و سایت‌های وابسته به رژیم نامه‌ای از کمال یاسینی در نقد اعمالی که انجام داده بودند، انتشار یافته که به صورت جداگانه‌ای بایستی به آن پرداخته شود. بعد از دستگیری علی حاتمی یکی از رهبران فرقان و دستگیری‌ کمال و ... به خاطر جوی که در خانواده‌ی یاسینی و حاتمی به وجود آمده بود و از طرف دیگر به خاطر خبر دار شدن کمال از تشکیل گروهی به نام «پیروان راه فرقان»، او با اعتقاد به این مسئله که افراد نبایستی کورکورانه و از روی احساسات و بدون تعمق راهی را که آن‌ها پیش گرفته‌ بودند، دنبال کنند، نامه مزبور را سه روز قبل از اعدام می‌نویسد. تصور او بر این پایه بود که اگر کسی می‌خواهد راه آنها را دنبال کند با شناخت و آگاهی این کار را انجام دهد نه بر اساس وابستگی خانوادگی و از روی احساسات. چنانکه از تیتر این نامه و مفاد نامه بر می‌آید آن را خطاب به دو دایی و خواهرش و شیرین رضایی همسر علی حاتمی نوشته بود منتهی نامه‌ی خصوصی او به بستگانش، سر از رسانه‌های رژیم درآورد.

۱۳- جلال‌الدین فارسی کاندیدای حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروه‌های هم‌سو برای اولین دوره ریاست جمهوری بود که به خاطر افغانی‌الاصل بودن از رقابت بازماند و سپس در سال ۷۱ محمدرضا رضاخانی را در مزرعه‌‌ی شخصی‌اش به قتل رساند و بدون آن که یک روز زندانی شود با اعمال نفوذ شیخ محمد یزدی رئیس قوه قضاییه و محمدی‌گیلانی رئیس دیوان عالی کشور از مجازات معاف شد و پس از کودتای ۸۸ دوباره به یکی از چهره‌های فرهنگی و سیاسی نظام تبدیل شد.

توضیح: علاوه بر منابع یاد شده در این تحقیق از نوشته‌ی احمد گودرزی و علی کردی مدیر بخش تحقیق، در معاونت پژوهشی مركز اسناد انقلاب اسلامی در نشریه «یادآور» شماره ۶، ۷، ۸ و ماهنامه الکترونیکی دوران شماره ۷۷ هم استفاده کرده‌ام.

- بخش اول
- بخش دوم


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016