جنگ قدرتی جناحهای حکومت در غياب جنبشهای داخلی، محمد ايرانی
ماهيت سرمايه داری وابسته در کشوری ديکتاتوری همچون ايران ، همواره در جنگ قدرتی جناحهای حاکميت حتی به حذف يک يا چند جناح ميانجامد تا قدرت مرکزی در شکل فردی و يا جناحی انحصاری تر و متمرکز تر گردد . عمدتا در چنين کشورهايی جناحهای حاکم تلاش دارند تا با تکيه بر نوعی از ايدئولوژی مذهبی ، ناسيوناليستی ، خرافات ، قومی ، جنگ و حتی با پوششی از افکار برابری طلبی به قدرت بيشتری دست يابند . در حاليکه در کشورهای پيشرفته غربی بيش از ۶۰ سالست که احزاب رقيب حاکم با تکيه بر اصولی مدون که کمتر قابل تغيير است و بدون حذف يکديگر به رقابت باهم پرداخته و هرکدام که به قدرت برسند با حداقل اختلاف برنامه ای ، با يکديگر به سياست واحدی در امور کشور ادامه ميدهند ، بطوريکه رای دهندگان تغيير کيفی چندانی در کشورشان نميبينند و جنبشهای اخير در آن کشورها نيز نتيجه اين عدم تغيير است . تاريخ ۳۴ اخير نظام جمهوری اسلامی نيز بيانگر جنگ قدرتی برای حذف يکديگر بوده و در نتيجه اکثر جناحها و افرادی که در ابتدا قدرت را در دست داشتند ، يا گوشه نشين شده ، يا در زندانند ، يا به کشورهای خارج پناهنده گشته و يا منتظر فرصتی هستند تا شايد از پس اختلافات جناحی مجددا به بازی قدرتی باز گردند . خامنه ای که تجربه سالها درگيری جناحی را با نقش دست دوم داشته ، ياد گرفته که ضمن حذف افراد قدرتمند قبلی بطوريکه دوباره به صحنه بازنگردند ، هيچ جناحی در حاکميت نتواند قدرت انحصاری را در دست گيرد تا اتکای همه آنها حول شخص وی باشد . وی در مورد نيرهای سپاهی و بسيجی و نظامی با تغييرات وسيعی که در فرماندهان آنها ايجاد ميکند ، کسانی را بجای افراد قبلی که سابقه رهبری را خوب بياد دارند ، جايگزين ميکند که قدرت و زندگی خود را مديون رهبری بدانند . حملات اخير مجلس با رهبری لاريجانی به احمدينژاد و ترکيب مجلس جديد که فاقد هرگونه اکثريتی است ، به خامنه ای فرصتی داده تا مجلس زير فرمان بيشتری را در اختيار داشته باشد و نظريه انتخاب رييس جمهور از طريق پارلمان را افزايش داده و چه بسا اين امر را با حذف احمدينژاد از پستش قبل از پايان رياستش تحقق بخشد.
آنچه رهبر فعلی را محافظه کارتر از خمينی ميکند اينستکه نه مثل او مورد تاييد همه جناحها و افراد سردمدار نظام است و نه اينکه همچون وی جرات نوشيدن زهر را دارد ، لذا جام شوکران را به رفسنجانی داده که اگر در شورای مصلحت ماندگار شد بسياری از يارانش از آن شورا کنار گذشته شده و فرزندانش امکان دستگيری و زندان داشته و درآمدهای قبلی که با رانت بدست آمده به خطر افتاده است . اين چنين است که رفسنجانی از نامه ای در ظاهر دروغين به خمينی و طرح صلح با امريکا پرده برميدارد و سپس کاسه ليسان خامنه ای اين حق را تنها متعلق به رهبر ميدانند که فرمان صلح بدهد ، سناريويی که قبلا بدقت چيده شده بود . با وجود همه تغييرات و کنترلی که رهبر با گروه مشاورانش که بوروکراسی آن از دولت بيشتر است ، خامنه ای نتوانسته همچون خمينی رهبری با اقتدار کامل باشد ولی در موقعيت حساس کشور همه جناحهای حاکم ثبات نظام را در رهبری وی می دانند و گرچه در سرکوب ياران هم جبهه اصلاح طلب سابق خود و صد البته در سرکوب وحشيانه مخالفين از اقشار گوناگون کشور هم دل و هم زبانند . در رابطه با سياست داخلی و خارجی بهمراه تاراج منابع اقتصادی و سرکوب اجتماعی دو جناح عمده قدرت حکومتی را در دست دارند ؛ جناحی که جنبش داخلی را تحت کنترل سرکوب ديده و بخش مهمی از منابع اقتصادی و پروژه ها و واردات را در دست داشته و تمايل به نرمش بيشتری در مورد انرژی هسته ای است ، و جناحی حول محور سپاه قدس که ثبات خود و کشور را در ايجاد بحرانهای داخلی و خارجی دنبال کرده و بشدت دنبال ادامه پروژه هسته ای است و بی تمايل نيست حتی اگر جنگی درگيرد تا قدرت مطلق حکومت را در دست گيرد . بنابراين خامنه ای ضعف کاريزمايی بودن خود را با دادن باج به سپاه و بخشی از روحانيت و زمامداران جبران ميکند و بيجهت نيست که برای کاهش قدرت احمدينژاد بر سپاه از طريق مجلس اختيار تام و کاملی به قاسمی وزير نفت و نماينده بخشی از سپاه داد تا آن بخش از سپاه را زير قدرت خود ببرد . جناح اول که اين بخش از سپاه در آن قرار دارد تحت فشار وابستگان خود برای ايجاد صلح و فضايی که آنها بتوانند اموال بدست آمده را در داخل و خارج کشور با پارتيهای شبانه روزی و نمايش ماشينهای گرانقيمت هزينه نموده و از عدم بلوکه شدن دارايی های خود مطمئن گردند .
خاصيت ديکتاتوری و عقب ماندگی فرهنگی ، سياسی و اجتماعی همواره ديکتاتورهای کشورهايی همچون ايران را بسمت تکيه بر نيروی نظامی و نه حزبی بهمراه استفاده از منابع اقتصادی برای حفظ حکومت خود مينمايد . در نتيجه در چنين حکومتهايی نيروهای نظامی نقش مهمی بازی کرده و چون سرکوب جنبشها نيز بدست آنها انجام ميگيرد ، بتدريج تبديل به اهرمهايی ميگردند که در سياست حکومت نقش اصلی را ايفا کنند . سپاه و بسيج نيز که نيروی اصلی در کنار زدن رفسنجانی و اصلاح طلبان را داشتند ، خود را محق در تاراج منابع اقتصادی دانسته و نتيجه آن گرفتن اکثر پروژه های نفتی و بزرگ کشور ازجمله کشتی سازی و مخابرات و ساير صنايع بدون برگزاری مناقصه شدند درحاليکه فاقد دانش فنی انجام کار بودند . سپاهی که با ماشين آلات باقيمانده از جنگ با عراق تحت سرپرستی پادگان خاتم به کارهای ساختمانی مشغول بود ، قدرت اول نظامی و اقتصادی کشور گرديده و کنترل اجتماع نيز در اختيارش قرار گرفت بطوريکه از سود يکی از واگذاريها که مخابرات به قيمت نازلی باشد ، اخبار حاکی از سود ۷ برابر خريد در طی دو سال شده است . بهرحال هرجناحی تلاش داشته و دارد که با حمايت بخشی از سپاه قدرت خود را در اداره کشور بالا ببرد و اين چنين است که فرماندهان سپاه نيز همچون روحانيون و ساير سردمداران حکومت در جناحهای مختلف گرد آمده که اين جناحبندی بدليل عدم حزبی بودن همواره در حال تغيير است . برخلاف خوش بينانی که باور به نارضايتی در ميان سپاه دارند ، رژيم تلاش کرده امکانات وسيعی علاوه بر مسائل حقوقی و مزايا برای آنها در نظر گيرد ، مواردی همچون ساخت آپارتمانهای مسکونی در نقاط با ارزش و خوش آب و هوای شهرهای تهران و ساير شهرهای بزرگ و يا نزديک طالقان و مشابه برای فرماندهان آنها بسازد . قيمتی که برای اين واحدها تعيين ميگردد گاها نصف بهای بازار است که آنهم بتدريج از حقوق آنها کسر ميگردد ، لذا سپاهيان اگر نارضايتی دارند در عدم توزيع برابر امکانات است و نه حمايت از جنبشها ، و اين مزايا با نسبت کمتری برای بسيج و بخشی از نيروهای انتظامی و فرماندهان رده بالای ارتش نيز مهيا ميگردد . البته جناح جنگ طلب که اسامی بيشتر آنها در ليست تحريم هستند ، به سرکوب افراطی مخالفان باور داشته و منابع مالی خود را بيشتر در داخل کشور به گردش درميآورند .
دو جناح اصلی ذکر شده تحت نام اصولگرايان خود درون جناحها و گروههای ديگری همچون جبهه اصولگرايان ، جبهه پايداری ، موتلفه ، گروه لاريجانی ها ، بند احمدينژاد و غيره نيز جنگ قدرتی را در داخل کشور دنبال کرده و سعی ميکنند که حمايت خارجی بخشی از غرب و شرق را بدست آورند . احمدينژاد که بنظر قدرتش رو بزوال است ، با ايجاد جناحی از بوروکراتهای جديد و گرفتن حمايت بخشی از سپاه از طريق واگذاری منابع اقتصادی ، نماد گروهی است که امريکا را قدرت برتر برای توافق دانسته و در ۷ سال گذشته تلاش کرد که آنرا جايگزين اروپا برای مذاکرات هسته ای و توافق بنمايد . موتلفه و گروه لاريجانی بطور سنتی به انگليس تمايل داشته و واسطه گی اروپا را به امريکا ترجيح ميدهند و بهمين منظور بسيج طرفدار آنها نقشه کنترل شده سپاه را برای تظاهرات آرام در مقابل سفارت انگليسی که از قبل از حمله آنها باخبر بود ، بهم زده و بحرانی ايجاد کرد تا دولت احمدينژاد را متزلزل کند . امروزه شواهد بيشتری از رابطه مشايی و لابيهايش با امريکا از طريق اسراييل بروز کرده و همچنين ابهاماتی از نقش اسرائيل در وارد کردن ويروس در پروژه هسته ای و ترورها و انهدام پادگان سپاه قدس خبر می دهند و شايد اين اخبار نيز همچون اسناد پشت پرده های کودتا برضد مصدق و دخالت در سقوط سلطنت در سال ۵۷ باين زوديها در اختيار عموم قرار نگيرند . بهرحال چون باور براينستکه هر جناحی با غرب به توافق برسد جناح رهبری کننده خواهد بود ، لذا خامنه ای ترجيح داده که احمدينژاد و باند مصباح يزدی که جزو تندروان مذهبی هستند موفق به اينکار نگردند و کسی چون جليلی مطيع که شايد رييس جمهور بعدی باشد به مذاکره برود و سفر احمدينژاد به ابوموسی برای ايجاد بحران بيجهت نبوده است . مسائل اين چنينی تاييد شک و شبهات دايی جان ناپلئون نيست و هيچگاه موضوع برسر اين نيست که جناحهای حکومتی سرسپرده غرب و يا شرقند ويا اينکه منشای جنبشهای داخلی از آنهاست ، بلکه سياستهای جهانی امروزه ايجاب ميکند که بدليل منافع بيکديگر وابسته گردند . کما اينکه با وجوديکه اکثر جناحهای حکومت اعتمادشان به روابط با غرب بيشتر بوده و است ، بدليل مخالفت آنها با انرژی هسته ای و مواردی ديگر ، سالهاست که بسمت شوروی و چين تمايل پيدا کرده و امروزه مبادلات نظامی و اقتصادی و تکيه بر وتوی آنها به سياست محکم حکومت تبديل شده است .
شدت تحريمهای غرب به رهبری و سردمداران رژيم فهماند که در صورت ادامه پروژه هسته ای امکان دارد آنها را بفکر تقويت آلترناتيوی خارج کشوری هرچند که در داخل مقبوليت نداشته باشند ، سوق دهد و لذا درصدد آمدند که در بعضی از سياستها کوتاه بيايند . در سالهای قبل حکومت خيلی تلاش کرد که با تقويت مبادلات بازرگانی با چين و شوروی در کنار تامين نيازهای نظامی و تکنولوژی جاسوسی برای پيگرد مخالفان داخلی ، هم به غرب بفهماند که رژيم امکانات ديگر برای بقای خود داشته و هم اينکه آنها را وادار کند تا حکومت آنها را بعنوان نيروی هسته ای در منطقه بپذيرد . در ادامه کار مشاوران به رهبری فهماندند که مبادلات و معادلات بزرگتری در جهان وجود دارند که شوروی و چين را به غرب نزديک کرده و اين دو کشور در هرحال منافع بيشتر خود را در انتها ترجيح خواهند داد . واقعيات نشان ميدهند که نه تنها تفاوت منافع بين کشورهای بزرگ غرب و شرق وجود دارد ، بلکه اين تفاوت بين کشورهای اروپايی با امريکا ، بين خود کشوهای اروپايی ، بين چين و شوروی و بين هرکدام از کشورهای بزرگ غرب و شرق با يکديگر نيز وجود دارد . آمريکايی که سردمدار جنگ با عراق شده و لذا درآمدهای ناشی از آن جنگ را بسود دولت خود و شرکتهای امپرياليستی خود تمام کرده و سهمی به اروپا نداد ، در جنبشهای کشورهای عربی وادار شد تا ناتو را وارد صحنه نموده و سهمی از درآمدهای نفتی کشوری همچون ليبی را به اروپايی ها بدهد ، ولی هيچکدام از اين کشورها نتوانسته اند به بحرانی که از سال ۲۰۰۸ نصيب آنها گشته غلبه کنند . اين چنين است که جنبشهای داخل کشورهای اروپايی به سياستهای دولتهای خود که بيشتر از حد تابع سياستهای امريکا هستند اعتراض دارند و گرچه خود دولت امريکا نيز از خطر اين جنبشها که تحت نام وال استريت آغاز گرديد در امان نبوده است . اعتراضهای بزرگ مردم يونان ، ايتاليا و اسپانيا به سياستهای صندوق پول و انتخابات اخير فرانسه واکنشی به امريکا و مقدمه ای بر تغيير سياستهای دولتهای اروپايی است و بايد ديد بکجا ميانجامد .
مهمترين تفاوت شوروی با چين در اينستکه اولی فروشنده بزرگ نفت ( سوخت ) است و دومی خريدار بزرگ نفت ( سوخت ) و لذا در بحرانهای ايجاد شده و بالا رفتن قيمت نفت شوروی سود سرشار نموده و چين متحمل ضررهای بسيار ميگردد . تشابه مهم اين دو کشور با يکديگر اهميت ندادن به حقوق بشر مردم کشور خود و ساير کشورها در مقابل منافع اقتصادی و سياسی خود در منطقه و جهان است و دير نخواهد بود که اين دو کشور نيز با بحران جنبشهای داخلی خود در پس ايجاد تضاد طبقاتی که بسرعت رو بافزايش است روبرو خواهند گرديد . سياست هايی که کشورهای بزرگ در مقابل يکديگر دارند و نقشی که در مقابل جنبشهای کشورهای ايران ، عربی و منطقه بازی کرده و ميکنند ، غير از تامين بازارهای محصولات خود ، برسر آينده تامين انرژی سوخت آنها است . چين و شوروی که کشورهای عربی را يک بيک از دست داده کاملا آگاهند که بايد پشت سوريه و مخصوصا ايران بايستند تا ضمن حفظ بازارهای خود از محصولات نظامی ( بيشتر شوروی ) تا صنعتی و غذايی ( بيشتر چين ) ، تکليف سوخت در آينده نيز مخصوصا برای چين روشن گردد تا بيش از امروز وابسته به غرب نگردند . بی جهت نيست که چين قراردادهای ميلياردی در پروژه های نفتی را با دولت و سپاه جمهوری اسلامی امضا ميکند ، درحاليکه هردو طرف ميدانند که کاری پيش نخواهد رفت ، منتهی چين اين قراردادها را بعنوان برگ برنده ای حفظ ميکند تا اگر رژيم با مکانيزم غرب عوض شده و چه رژيم پابرجا باشد سهمی در آينده نفتی کشور ايران داشته باشد .
کشورهای بزرگ غربی با وجود تفاوت منافعی که دارند ، در مورد غيرقابل کنترل بودن جناح نظامی رژيم باهم وحدت داشته و تحريمهای شديد اخير برهمين منوال بوده و نشان داده اند که در کنترل پروژه انرژی هسته ای جمهوری اسلامی جدی هستند . البته دولتهای آنها نگرانی چندانی از ادامه نقض حقوق بشر نه در ايران و نه در ساير کشورها ندارند بطوريکه در نامه اخير اباما به خامنه ای هيچ اشاره ای به حقوق بشر نشده و اگر مشکلشان با حکومت حل گردد آنرا لاپوشان خواهند کرد ، چنانچه اشاره ای به اين امر در مورد کشوری همچون عربستان نمينمايند که در آنجا مشکلی همچون رژيم اسلامی ندارند . در ماههای قبل غربيها تلاش کردند از ميان اپوزيسيون خارج نشين ايرانی که برای ايجاد آلترناتيو به تحرک درآمدند ، حکومت را بترسانند و در اينراه حتی از مجاهدين خلق نيز که همچون ساير اپوزيسيون نتوانسته اند تمايل و اعتماد جنبشهای داخلی را جذب کنند ، استفاده نمايند . حذف نام مجاهدين از ليست گروههای تروريستها حتی اگر صورت گيرد ، بيشتر بدليل خارج کردن پناهنده های آنها از اردوگاه در عراق و پخش آنها در ساير کشورها است که طبعا موجب گريز بخشی از آنها از مجاهدين خواهد بود و گرچه اين گروه بدليل پيشينه خود هيچگاه مورد تاييد غرب نخواهند گرديد . تغييری که اخيرا در سياستهای غرب در مورد جمهوری اسلامی نمايان گشته ، بدليل عدم موفقيت آنها در کنترل جنبشهای عربی و نبودن يک آلترناتيو مورد تاييد داخل کشور است . واقعيات نشان داده که نه تنها وضعيت کشورهای عراق و افغانستان پس از سالها در کنترل نيامده ، بلکه تغيير رهبرانی همچون مبارک ، بن علی ، قذافی با شيوه های مختلف نيز نتوانسته است اوضاع را به کنترل کامل غرب درآورده و هنوز روشن نيست که آيا جنبشهای دموکراتيک و کارگری سرانجام مغلوب گروههای اخوان مسلمين و يا گروههای مذهبی مشابه آنها در آن کشورها ميگردند و يا اينکه دامنه آن جنبشها فراتر ميروند .
غربيها که توانسته بودند در سکوت ظاهری شرق راضی از تغيير سلطنت ، جنبش سال ۵۷ ايران را کنترل کرده و در خواب خرگوشی نيروهای چپ و دموکرات ايرانی ، خمينی و جمهوری اسلامی را بعنوان آلترناتيو جايگزين شاه کنند ، همچنان نگران رشد جنبشهای دموکراتيک و کارگری و حتی جناح جنگ طلبان در ايران هستند . وضعيت متزلزل کشورهای عربی و منافع سرشاری که غربيها در ايران از دست داده و برای کاهش بحرانهای خود به آن نيازمندند ، موجب گشته که با دستی دامنه تحريمها را گسترش داده و با دستی ديگر رهبر و سردمدارانش را پای ميز مذاکره بنشانند . اما مسائل بسيار پيچيده بوده و در کنار خوش بينی بسياری از جمله ايرانيان در داخل و خارج کشور براحتی قابل حل بنظر نميرسند که دليل آنها در هر دوسمت است . انتخابات امريکا در پيش است و معمولا در چنين زمانهايی نامزدهای رياست جمهوری در سياستهای خارجی در مورد کشورهايی همچون جمهوری اسلامی سخت تر شده و طرف حکومت اسراييل بيشتر کشيده ميشوند و حکومت اسلامی در سال قبل بدليل عدم درک اين موضوع فرصت مناسب صلحی که توسط مافيای احمدينژاد در حال انجام بود را از دست دادند . همچنين بحران کشورهای بزرگ اروپايی و تغييرات دولتهای آنها در تفاوت قائل شدن منافع خود با امريکا در جريان است و بی جهت نبود که آنها برخلاف امريکا تمايل داشتند کنفرانس مذاکرات در ژنو برگزار گردد . چين و شوروی بدون اطمينان از منافع آتی خود در ايران و منطقه حاضر به سازش و از دست دادن منافع خود نيستند و در اين ميان منافع کشورهای ديگر ازجمله کره جنوبی ، ژاپن ، هند ، مالزی ، ترکيه و ساير کشورهای اروپايی نيز در رابطه با مبادلات تجاری با جمهوری اسلامی مطرح است . در اين ميان ترکيه با تيزهوشی تلاش دارد جای دبی که روابط سياسی و بازرگانی اش با نظام جمهوری اسلامی تيره گشته را گرفته و بيجهت نيست شرکتهای سپاه و سردمداران بسرعت در ترکيه در حال افتتاح هستند .
رهبر نيز بايد درگيری و جنگ قدرتی را در داخل سامان بخشيده و جناح جنگ طلب را راضی به مذاکره نمايد و در اين ميان مسائلی همچون آينده و وضعيت کشورهای سوريه ، عراق ، افغانستان و نيروهای تروريستی همچون حزب الله که نوزاد رژيم و حماس که در حال فاصله گرفتن از رژيم است ، بايد روشن گردند که بر ادامه و يا کندی مذاکرات بسيار موثر خواهند بود . در کنار تغييراتی که در جناحهای حاکم درحال صورت پذيرفتن است و توافقی که همه آن جناحها برای سرکوب شديد بر جنبشهای داخلی دارند ، وضعيت ايرانيان در داخل کشور بسيار تاسف انگيز است . ايرانيان مقيم خارج که توانسته بودند بر مهمترين وظيفه خود که فشار بر غرب در جهت کاهش نقض حقوق بشر و آزادی زندانيان سياسی است ، موثر باشند اما در ادامه بدليل جذابيت ايجاد آلترناتيو و پای فشردن بر تحريم اقتصادی توسط بخش فعال سياسيون خارج کشوری موجب کمتر شدن اتحاد آنها و در نتيجه کاهش فشار بر اعمال موارد حقوق بشری در سياستهای غرب شده است . فشار تحريم اقتصادی همانطور که انتظار ميرفت بيشتر بر گرده زحمتکشان و کارگران و اقشار مزدبگير وارد شده و آنها را در تکاپوی امرار معاش اسير نمود ، درحاليکه بسياری از سردمداران سود سرشاری از اين تحريم برده و ميبرند . اعتياد ، گرانی ، بيکاری ، فحشا ، نااميدی و مواردی ديگر که با سرکوب نيروهای امنيتی برای هر حرکت سياسی و اجتماعی و حتی محيط زيستی و حفظ آثار تاريخی همراه شده ، نقش موثری در کند شدن حرکت اجتماعی و سياسی داشته که تعطيلی دانشگاهها و مدارس نيز بر اين نوع حرکتها تاثير گذار خواهد بود . اما اين عوامل ميروند که اعتراضات وسيعی که توسط کارگران در همه شهرهای کشور جريان دارد اثر بگذارد که اگر با هوشياری کارگران آگاه و فعالين کارگری توام گردد خواهد توانست جنبش کارگری را سامان داده و نيروی ميليونی را برعليه حکومت بسيج کند و باين ترتيب ساير جنبشهای دموکراتيک را نيز مجددا فعال نمايد . آنچه اهميت دارد اينکه جنگ قدرتی جناحهای حاکم و تحليلی که غرب و شرق امروزه از حفظ ثبات منطقه و ايران دارند ، منجر به سقوط رژيم نخواهد گرديد ، مگر آنکه جنبشی کارگری و دموکراتيک سازماندهی گردند .
محمد ايرانی