گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! چرا سکولاریسم دولتی و لائیسیته اجتماعی خطرناک است؟ آرش پارسیدر این نوشتار کوتاه، برای پرسش مهم و استراتژیک زیر، پاسخی مستدل خواهیم جُست: چرا ایده سکولاریسم دولتی خطرناک است و لائیسیته اجتماعی ناممکن؟
«كلمات «سكولار»، «سكولاريسم» و «سكولاريزاسيون» از ريشه ى سِكولوم(1) لاتينى استخراج شده اند كه ترجمه ى واژه ى يونانى آيون يا آيوناس(2) است كه «ايام»، «سده» يا «جهان» معنى مى دهد. در ابتدا، روند ترك كليساوندى (صاحب منصبى كليسايى) از سوى يك فرد مذهبى را سكولاريزاسيون مى ناميدند. به عبارت ديگر، گذار از حالت كلرك به حالت لائيك. فرد دينى از مقام و رتبه كليسايى خود استعفا مى دهد و به «قرن» يا زمانهى خود برمى گردد. سكولاريزاسيون در عين حال معناى ديگرى نيز دارد و آن از تصرف كليسا خارج كردن مايملك اين نهاد است كه عموماً نيز چنين مايملكى به تصاحب دولت درمى آيد. به طوركلى، مفهوم سكولاريزاسيون ترجمان فرايندى است كه طى آن از فعاليتهايى كه تا اين زمان كاملاً يا تا حدودى وابسته به كليسا بوده اند تقدسزدايى مى شود. فعاليتهايى چون هنر، سياست، تكنيك، رفتارها و ملاكهاى اتيكى(3) و همچنين فعاليتهاى علمى و...» (4) *** پس سکولاریسم به مجموعه ای از فرایند های پیچیده و مختلف فرهنگی، اجتماعی و دینی در غرب گفته می شود که حاصل آن را میتوان گذار فرد مذهبی از زندگی بر اساس قوانین ماورایی به زندگی بر اساس علوم تجربی بشری و انتقال مراکز درمانی و آموزشی و... از کلیسا به بخش های دیگر و همچنین کم شدن نقش نهاد دین در امور اجتماعی (و به طبع آن امور سیاسی) دانست. در واقع این جوامع هستند که سکولار شده اند (مانند جوامع آمریکا و انگلیس) و دولت های منتخب چنین جوامعی به هیچ وجه سکولار نیستند، بلکه «منتخب جوامع سکولار» هستند و طبعا نمی توانند چندان رنگ مذهب به خود بگیرند، اگر چه کاملا هم از مذهب جدا نیستند. چند مثال در مورد «رسمی بودن دین» و یا «حضور دین در دولت» در کشور هایی که «جامعه سکولار» دارند ولی «دولت لائیک» ندارند: 1- انگلستان: در این کشور بنا بر قانون اساسی، «دین رسمی» «مسیحیت» است و «ملکه» یا «پادشاه» این کشور در «رأس کلیسا» قرار دارد و «رسما» «پاسدار دیانت» است. «دولت» به «کلیسا» یارانه میپردازد و «کلیسا» تحت نظارت «پارلمان» این کشور است. «کلیسای آنگلیکن» داراى نمايندگانى در «مجلس اعيان» است. بسيارى از «مدارس» انگلستان وابسته به دو «كليساى آنگليكَن و كاتوليك» بوده و از «كمك دولتى» برخوردارند. بنا بر «قانون 1944» در رابطه با نحوه آموزش در «مدارس»، «تعلیم ادیان» (با هدف آشنا کردن محصلین با ادیان و مذاهب مختلف) و «دعای صبحگاهی» (عموما مسیحی) در تمامی مدارس «اجباری» است.
2- دانمارک: بنا بر «قوانین» این کشور، لوتریسم «مذهب رسمی» این کشور است و «کلیسای لوتری» در مقام یک «کلیسای ملی»، به عنوان بخشی از «دولت» عمل میکند. «پارلمان» در مورد امور «كليسا» «قانونگذارى» میكند و «ديوان عالى كشور» در رسيدگى به «امور مذهبى» واجد صلاحيت است. «اسقف» ها و کارکنان این «کلیسا»، از «دولت» حقوق دریافت میکنند. «كليسا» بخشى از «وظايف دولت» چون ثبت احوال، امور دفن و... را عهده دار است. 3- نروژ: طبق قانون اساسی این کشور، پادشاه باید «مسیحی» بوده و حافظ «دین رسمی» این کشور، یعنی «مسیحیت» باشد. 4- آمریکا: در این کشور، رئیس جمهور هنوز هم می تواند در «مراسم رسمی» تحلیف، به «کتاب مقدس» سوگند یاد کند، همچنین بر روی دلار آمریکا نوشته شده است: «ما به خدا اعتقاد داریم.»
البته تمام این موارد موجب نمی شود که آزادی وجدان در این کشور ها وجود نداشته باشد.
از توضیحات بالا نتیجه می گیریم که برخلاف تصورات رایج نزد بخشی از نیرو های سیاسی ایرانی، در غرب «دولت سکولار» وجود ندارد و اصولا تشکیل دولت سکولار به زیان دموکراسی و فرهنگ و آزادی وجدان شهروندان است، زیرا سکولاریسم یک رفرم اجتماعی- دینی- فرهنگی است و دخالت کردن دولت در دین و فرهنگ جامعه و همچنین اجبار کردن جامعه به تغییر و تحول در فرهنگ و عقاید دینی از جانب دولت، از یک سو منجر به استبداد خواهد گشت و از دیگر سوی، واکنش بخش های متدین جامعه و رشد بنیادگرایی دینی را در پی خواهد داشت، پس بهتر است که سکولاریسم را به روشنفکران جامعه واگذاریم. لائیسیته:
پس از مبارزات طولانی مدت و پر فراز و نشیب مردم فرانسه بر ضد سلطه کلیسای کاتولیک بر جامعه، قانون «لائیسیته» (جدایی دولت و کلیسا ها) در 9 دسامبر سال 1905، در مجلس ملی این کشور به تصویب رسید. بر مبنای این قانون که به «قانون 1905» معروف است:
1- دولت _قوای مقننه، مجریه، قضاییه و نهاد های دولتی دیگر _ نسبت به اعتقادات «شهروندان» کشور (هر نوع دین یا بی خدایی و...) کاملا خنثی و بی طرف است ، هیچ مستمری یا یارانه ای به هیچ نهاد دینی ای نمی پردازد، تمام مدارس دولتی از موضع بی طرفانه نسبت به اعتقادات ماورایی، صرفا به تدریس علوم بشری می پردازند و دولت وظیفه ای جز تامین حقوق و آزادی های «شهروندان» (فارغ از نوع اعتقاد و... شان) ندارد.
2- تمامی «شهروندان» کشور با هر نوع اعتقادی (مانند اعتقاد داشتن به هر نوع دین و مذهبی و یا اعتقاد داشتن به عدم وجود خدا و یا...) از آزادی های کامل فردی و جمعی سیاسی و اجتماعی برخوردار هستند.
3- دولت هرگز اجازه ندارد بین «شهروندانش» به دلیل این که به دین و به خدا و یا هر چیز دیگری اعتقاد دارند یا ندارند، هیچ گونه تبعیضی قائل شود. *** «دولت» طبق قانون میتواند لائیک باشد، اما هرگز «جامعه» لائیک _بدون اعتقاد_ وجود نخواهد داشت (حتی بی خدایی هم نوعی اعتقاد است)، جامعه جایگاه ادیان و اعتقادات گوناگون و رایزنی دموکراتیک آنهاست.
در یک توضیح کوتاه و ساده می گوییم که سکولاریسم در «جوامع» مختلف (نه در دولت ها)، در زمان های مختلف، به انواع مختلف و بر اساس فرهنگ و سنن مختلف آن جوامع تحول کرده است، اکنون «جوامع» آمریکا، آلمان، انگلیس، فرانسه و... سکولار شده اند و از نقش بنیاد دینی در زندگی مردم این جوامع به مرورِ زمان کاسته شده است، منتها در فرانسه، «جامعه» سکولار تصمیم گرفته است که بر اساس قانون لائیسیته، «دولت» نسبت به هر نوع دین (یا اعتقاد به بی خدایی و یا اعتقاد به شیطان پرستی و یا هر اعتقاد دیگری) اعلام خنثی بودن و بی طرفی کامل کند (و در عمل هم اجرا میشود)، در دیگر کشور های دارای «جامعه سکولار»، قانون خاص و الزام آوری برای بی طرف بودن دولت نسبت به اعتقادات و وجدان شهروندان وجود ندارد و این دولت ها نیز هرگز چنین ادعایی ندارند و صرفا چون «منتخب جوامع سکولار» هستند، نقش بنیاد دینی در این دولت ها «کم» است (ولی هرگز از دین جدا نیستند)، نقش بنیاد دینی در این دولت ها بسته به این که منتخب مردم کدام کشور دارای جامعه سکولار باشند، شدت و ضعف دارد.
من از آن دسته از فعالین سیاسی ایرانی ای که معتقدند که دولت های آمریکا، انگلیس و... سکولار هستند!!! و نسبت به دین و اعتقادات شهروندان شان بی طرف هستند، میخواهم که در مقابل «قانون شفاف لائیسیته" فرانسه مصوب 9 دسامبر 1905، «قانون مصوب سکولاریسم»!!! که بر اساس آن، این دولت ها نسبت به دین و وجدان شهروندان شان اعلام خنثی بودن و بی طرفی کرده اند را ارائه نمایند!.
نتیجه کلی این بحت این است که: هرگز نباید تصور کرد که لائیسیته و سکولاریسم یک معنا دارند و تفاوت صرفا در زبان های انگلیسی و فرانسوی است و یا این که این دو رقیب یکدیگر هستند، سکولاریسم رفرم در دین و فرهنگ جوامع است (بنا بر این دولت سکولار، دولت مستبد و ایدئولوژیکی خواهد بود که در دین و فرهنگ شهروندانش دخالت میکند)، در حالی که لائیسیته یک قانون دولتی برای خنثی بودن و بی طرفی کامل دولت نسبت به اعتقادات و وجدان شهروندان کشور است، بنابراین، بهترین نسخه ممکن برای درمان کردن زخم های عمیق کشورهایی مانند ایران که هم جامعه چندان بازی ندارند و هم مردمش از دولت های مستبد دینی رنج می برند، «سکولاریسم اجتماعی» و «لائیسیته دولتی» (به صورت کاملا مجزا ولی هماهنگ با هم) است.
یادداشت ها (1) muluceos (2) ç (3) euqihté (4) شیدان وثیق، لائیسیته چیست؟، صفحه 44 Copyright: gooya.com 2016
|