چهارشنبه 10 خرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
20 مرداد» ترجمه و کژفهمی فرهنگی، احمد امينيان
22 تیر» «جايگاه سخن» آرامش دوستدار، احمد امينيان
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ايران چيست و ايرانی کيست؟ احمد امينيان

احمد امينيان
بار ديگر، همانند اوايل انقلاب و با توجه به رويدادهايی که از آن زمان در جهان و ايران رخ داده‌اند، مسئله‌ی تنوع گويشی، زبانی، تيره‌ای، قومی و ملی بار ديگر به صورت گسترده‌ای در ميان سياسی‌کاران، سياست‌مردان، سياست‌دانان، هواداران سياسی و حزبی ايرانی به بحث‌های داغ کشيده شده است. يعنی ميان همه‌ی کسانی که به نحوی به قدرت، تقسيم آن، اجرا و مديريتش نظر دارند. متأسفانه چيزی که مشهود است و از لابه‌لای کندوکاوهای اين سياسيان برمی‌آيد، عدم شناخت ايران و تاريخش به‌عنوان ظرف مفاهيم وجوديش می‌باشد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

در روند رويداد جنبش سبز و فرگشت آن به سوی خواسته های شهروندی مردم سالار، در دو گروه اصلی جنبش، يعنی سبزان نظام اسلامی و سبزان گيتايين، گواه نوشته و پژوهش هايی هستيم که در آن ها شيوه های گوناگون مديريت غيرمتمرکز در کشور ايران مد نظرقرار گرفته اند. از اين رو، بار ديگر، همانند اوايل انقلاب و با توجه به رويدادهايی که از آن زمان در جهان و ايران رخ داده اند، مسئله تنوع گويشی، زبانی، تيره ای، قومی و ملی بار ديگر به صورت گسترده ای در ميان سياسی کاران، سياستمردان، سياست دانان، هواداران سياسی و حزبی ايرانی به بحث های داغ کشيده شده است. يعنی ميان همه کسانی که به نحوی به قدرت، تقسيم آن، اجرا و مديريتش نظردارند. متاسفانه چيزی که مشهود است و از لابلای کندو کاو های اين سياسيان بر می آيد، عدم شناخت ايران و تاريخش به عنوان ظرف مفاهيم وجوديش می باشد. يعنی آن چيزهايی که ماهيت او را ساخته اند و باعث شده اند تا شخصيتی متمايز از ديگر کشورهای تاريخی داشته باشد.

زمانی که از شناخت تاريخی صحبت می شود منظور دريافت ملزومات وعلت های پيچ و خم داريست که به عنوان مجهولات فرهنگی و مديريتی تا آن حد روشن نشده اند تا ما بتوانيم راه آينده را نه با تقليد، يکسان پنداری يا همانندسازی بلکه با کند و کاو منابع خودی پيش ببريم. متاسفانه شيوه هايی که برای تبيين موضوع اداره کشور ايران به کار برده می شوند آن مديريتی را پيشنهاد می دهند که بيشتر نه بر اساس فرايندی درونی بلکه بر پايه اقتباس های معنايی و ساختاری از فرايند های بيگانه و براساس اتفاقات نا آشنای ديگران خودرا به روز می کند. به روز شدنی که ثمره اش آشفته گی فکری، ايجاد تنش و آب به آسياب نا اهلان ريختن است. اين بدين معناست که انديشه به دليل عدم تامل و تفکر در رويداد های تاريخ ملی اش خلاقيت نداشته، تاثيرپذير است. تاثيراتی که حرکت او را برای بهينه کردن ميدان عملش به سوی همزيستی وخوشبختی مانع می شوند.

برای اينکه در اين جا گفته هايم بهتر فهميده شوند، مناسب می بينم تعريفی از فرهنگ، بنا به قول آرامش دوستدار، به عنوان آن ماهيتی که ايران را متشخص می کند بدهم : « فرهنگ به معنا اعمش آن تماميت بنيادی يا آن کليتی است که در چهره های گوناگون هماهنگش جلوه های فردی، جامعه ای و قومی را معين می کند و آن ها را در برابر نمود های حياتی قوم ديگر مشخص می نمايد،خواه در جنبه ی متعارف خواه در جنبه متعالی. بنابراين چنين مفهمومی می تواند در تخصيصش به جامعه ای معين و واحد اطلاق گردد و آن را از جوامع بيگانه از يک سو و جوامع خويشاوند از سوی ديگر جدا نمايد، يا در توسيعش جوامعی چند را در خويشاوندی و ويژگی های مشترکشان دربرگيرد. به اين قياس می توان مثلن فرهنگ های هلندی، آلمانی، فرانسوی، ايتاليايی و انگليسی را از يک سو متفاوت شمرد و از سوی ديگر آن‌ها را در ارگانيسم مسيحيت اروپايی هم پيوند و هم ساخت يافت». زمانی که از مجهولات فرهنگی در امر مديريت ايرانزمين صحبت می کنم همانا منظورم کاوش در بنيادهايی است که در سرتاسر تاريخ ايران شکل های گوناگون مديريتی را ساخته، يکی را مسلط کرده، ديگری را به حاشيه رانده است.

برمبنای تعريف بالا که فرهنگيست، ملت ها پيش از هرچيز حول يک محور بنيادی سامان می يابند. اين محور می تواند چند شاخه و يا تک باشد. در هر دو حال آفريننده دگرديسی های متعددی می تواند بوده، براساس شرايط و اوضاع زمانه خود را نو کرده و يا کهنه بماند. نو شدن يا کهنه ماندن محور لزومن به معنای بهتر شدن يا بدتر بودن نيست بلکه مراد همداستانی يا نا همداستانی با شرايطيست که می توانند شخصيت او را حفظ کرده، اجازه دهند پر بارتر چهره های متنوع ديگری را در روند تاريخش بی آفريند.
البته می دانيم که ملت در مفهوم تازه اش برآمده از تاريخ اروپای غربی است. از اين رو در بطن خود از سويی ناشی از حقی تاريخی، و از سوی ديگر برآمده از مديريت سياسی می باشد. در عين حال مفهوم ملت در ارتباط با شرايط کشورهای غربی و کشورهای نوساخته ی غيرتاريخی دارای معانی گوناگونی در پهنه معرفتی و حقوقی است. از اين رو می توان از ملت های چندفرهنگی، چندزبانی، چندنژادی و يا ملت های تک فرهنگی، تک زبانی و تک نژادی صحبت کرد.

واژه لاتينی که ما مترادف آن را در زبان فارسی و يا ترکی ملت گذاشته ايم ناسيون nation می باشد. اين واژه قدمت بسيار در زبان لاتين و در امپراتوری رم داشته و از اين طريق وارد ديگر زبان های اروپايی به ويژه فرانسوی و انگليسی شده است. معنای آن از ريشه « زايش » برآمده، بيانگر گروهی از آدميان است که از يک مبدا مشترک می باشند.

اوايل سده ۱۹ اين واژه در مفهوم سياسی به معنای « افرادی که دارای اصل يکسانی بوده و تحت حکومت واحد و قوانين مشابهی زندگی می کنند » به کار می رود. در واژه نامه روبرت، ناسيون عبارت از «آن اراده جمعيست که در سرزمين مشخصی حاکميت سياسی خودرا متعين می کند». در واژه نامه زبان فرانسه، ناسيون « مجموعه ای از اشخاص است که در سرزمين مشترکی با هم زندگی می کنند و آگاه از يگانگی تاريخی، فرهنگی و..... خود بوده، هويتی سياسی دارند ».

معنای اساسی ناسيون در مفهوم مدرن همانا جنبه سياسيش می باشد. يعنی مترادف با جماعتی همبسته که خودرا در شکلی سياسی بنياد نهاده، به عنوان شخصی حقوقی دارای اقتدار رای است. از اين رو نسبت با «حاکميت» يا «فرمانروايی» داشته، با آن مترادف می باشد. در ضمن ناسيون معنای مردم peuple نيز می دهد. مردم اسم جمعيست برای مجموعه افرادی که تعیّن سياسی ندارند. فقط درآن هنگامی که اين مردم متمثل به شکل حکومتی می شوند، می توانند به عنوان ناسيون مشخص گردند. البته کسانی از مردم هستند که اهداف سياسی داشته، می کوشند با ايجاد ساختارهای کشوری و حکومتی « مردمی» را تبديل به ملت يا ناسيون کنند. برای همين ناسيوناليست های «بروتن»، «باسک»، «کرس»، «ايرلند»، «که بک» که بخشی از مردم هستند خواهان تشکيل حکومتی مستقل برای مردمشان می باشند تا به صورت يک ناسيون درآيند.

واژه «ناسيون» از نظر حقوقی تعريف نشده است. حقوق بين الملل که بيش از هرچيز برآمده از تجارب تاريخی غرب بطور کلی و اروپا بطور اخص است تنها حکومت های مستقل را با عنوان «ناسيون» به رسميت می شناسد. مثلن در فرانسه شخص حقوقی عمومی « حکومت فرانسه» است. برای همين اگر کشور فرانسه محکوم به دادن غرامتی به يک شخص حقيقی يا حقوقی باشد، از اصطلاح حکومت فرانسه برای بيان اعاده حق استفاده می شود. ناسيون در مفهوم قانون اساسی فرانسه آن مفهوم حقوقيست که بر مبنای آن قوه قانونگذاری اقتدار خودرا بنا بر اراده ملی و نه طبقاتی اعمال می کند. برای همين مجلس قانونگذاری « اسامله ناسيونال Assemblée nationale » ناميده می شود که می توان آن را با تساهل به «گردهمگاه شهروندان» برگرداند. شهروندان حامل اراده آن کسانی هستند که ناسيون را تشکيل می دهند.

اما در گذشته اين مجلس نامش « شامبر د دپوته Chambre des députés » بود که می توان باز با ترجمه ای آزاد آن را به « محل اجتماع نمايندگان » ترجمه کرد. نمايندگان مزبور نه بر مبنای ملی بلکه براساس تقسيمات طبقاتی و منطقه ای برگزيده می شدند. تغييراين اصطلاح و نامگذاری تازه برای قوه قانونگذاری برآمده از ديدگاه فلسفه سياسی فرانسه است. اين چنين «ناسيون» در قانون اساسی جمهوری، به عنوان مجموعه ای از شهروندان که دارای قدرت سياسی هستند تعريف شده است. بدين معنا که شهروندان بنا برحق اعمال قدرت در مديريت کشور بيانگر حاکميت ملی بر کشورمی باشند.

چنين رويکردی برآمده از اصل مديريت دموکراتيک بوده ، ارتباط تنگاتنگ فلسفی - سياسی با آن دارد. اين اصل در روند تاريخ مدرن فرانسه و با توجه به شرايط داخلی و جهانی آن اشکال گوناگون ساختار سياسی فرانسه را يکی پس از ديگری تعیّن بخشيده است. ديده می شود که اين کار نه در ارتباط با فرانسه به عنوان کشور بلکه با فرانسويان، به ويژه از اوايل سده نوزدهم، به عنوان عاملين بنيانگذار کشور تلقی شده، تا فرانسه و حاکميت ملی اش را تداوم بخشند. همين اصل در کشورهای تاريخی اروپا با توجه به مقتضيات فرهنگی، سرزمينی، اقتصادی و سياسی مديريت شده است. از همين رو ما شاهد ساختار های سياسی گوناگونی از جمله پادشاهی تمايزنگر در انگلستان يا هلند، جمهوری غيرمتمرکز در آلمان و جمهوری جهان شمول در فرانسه هستيم. جوهر همه اين ساختار ها همانا مديريت « حقوق شهروندی » و اصل دموکراتيک بر مبنای شرايط تاريخی هر فرهنگ می باشد.

مفهوم «ناسيون» نه در ارتباط با اصل دموکراتيک بلکه به عنوان شناسايی مشروع و قانونی جماعت های همگن دينی و مذهبی از طريق ترکان عثمانی با واژه « ملت » و در تقابل نظامی سياسی با غرب وارد گفتمان نوخواهی سياسی در سلطنت عثمانی و فضای فرهنگ سياسی اسلامی شد. اطلاق اين مفهوم بدين ترتيب طبيعتن معنای دموکراتيک «ناسيون» را نمی توانست تداعی کند. بلکه سخن از واحد های اجتماعی سياسی داشت که مشروعيتشان از دين و مذهب ناشی می شد. همين مسئله فرايند ملی را درسه واحد يا حوزه تاريخی اسلام، يعنی عربی، ايرانی و ترکی جدا از روند غربی رقم زد.

اما با اين حال استفاده از واژه «ملت» که مندرج در ضرورت تاريخی فرهنگ اسلامی حاکم بود، افق معنا و نگرش آن را به علت تاثرش از فرهنگ سياسی غرب به سوی فرايندی بيرونی و مردمی رهنمون شد. چيزی که باعث گشت نه دين بلکه دينداران موضوع مديريت قرار بگيرند. اين چنين حکومت با توجه به حقوق اسلامی می بايستی وجود مجموعه ای از افراد را که از يک ريشه برآمده، در واحدی اجتماعی سياسی گرد آمده بودند به رسميت بشمرد. شمار اين واحد ها با توجه به سنت سياسی - شرعی سلطنت عثمانی در سه گروه مسلمانان، يهوديان و مسيحيان و نه اسلام، يهوديت و مسيحيت تعيين می شد. به همين دليل دو گانه گی دين و دولت جای خودرا به دولت و ملت يا ملل داد و حکومت نه در برابر يا با نهاد دينی و خود دين بلکه با واحد اجتماعی- سياسی- دينی ِمتشکل از مومئنين رو در رو قرارگرفت تا آنان را مديريت کند. همين مفهوم در سده نوزدهم به دنبال ارتباط گسترده ايرانيان نوخواه با عثمانيان وارد فرهنگ سياسی اجتماعی ايران می شود. در اين زمان تلقی حکومت ازمردم عبارت از عوام رعيتی بودند که با نام اهالی ايران تحت حاکميت «شاه اسلام» به ايران وابسته و ساکن آن محسوب می شدند. در اين جا لازم می دانم مطلبی را در ارتباط با نقش مفهوم «اهالی» در فرگشت معنای ملت خاطرنشان سازم.

اصطلاح « اهل » معنای وابستگی به جايی، چيزی يا امری را تداعی می کند. در عين حال کس يا کسانی را می نامد که در ارتباط با جايی، چيزی يا امری به رسميت شناخته شده، دارای « حق» نسبت به اين ها هستند. آنان با وابستگيشان و به رسميت شناخته شدنشان بخشی لاينفک از تاريخ و هستی آن جا، چيز يا امر می باشند: کسانی اند که اهليت داشته و اهلی هستند. بدين معنا که قوانين ناشی از موضوع اهليتشان بر آنان جاريست. بدين ترتيب است که ما در زبان فارسی « اهل سنت»، « اهل عشق»، «اهل کوچه»، « اهل منطقه»، « اهل جنگ» و « حيوان اهلی» داريم.

با ورود واژه ملت در گفتار سياسی مخالفان دستگاه عرفی- استبدادی و فرگشت آرام آرام دو عنصر بنيادين فرمانروايی ايرانزمين در چهره «دين و دولت» به سوی طرح حاکميتی نوين در سيمای «دولت و ملت»، مفهوم «اهالی ايران» در واحدی منسجم به عنوان «ملت» با دو وجه جماعت دينی همبسته و مردم تاريخی هم ريشه متجلی می شود. چيزی که به اين واحد منسجم از سويی مشروعيتی اسلامی داده، از سوی ديگر آن را به عنوان ايرانی بودن مشروعيت و مقبوليت تازه ای می دهد. اين فرايند برآمده از قابليت وجودی نسب نامه فرهنگی ايران است. نسب نامه ای که حول آن همه رويداد های تاريخی ايران تماميت و يا کليتی را از زمان صفويه تشکيل داده تا در چهره های گوناگون هماهنگش جلوه های فردی،جامعه ای و ملی ايران را معين کرده، او را در آغاز از ديگر اقوام و سپس از ديگر مليت ها مشخص نموده باشد.

در کشور ما از سده نوزدهم ، به دنبال جدايی افغانستان و مناطق شمالی از ايران و اوايل سده بيستم در پی انقلاب بلشويکی و نظام استالينی تنوع قومی- تاريخی ايرانی محور سياست های بيگانه قرارگرفت تا آرام آرام زمينه گفتمانی « دگربودن» را با اصطلاحات تفاوت فرهنگی، زبانی، نژادی در هئيت ملت و مليت سازی برای حق تعيين سرنوشت همراه با شکل های گوناگون مديريت سياسی خودمختار و جمهوری های منطقه ای جای بيندازند. متاسفانه آن چنان حلقه کند و کاو و پژوهش های تاريخی فرهنگی ايرانيان تنگ بود که لزومن برای هر گفته، نوشته، استدلال و يا انديشه ای در باره ايران و سرنوشتش چاره ای جز ترجمه و استفاده از برکات ديگران نبود. اين چنين روشنفکران سياسی متعهد و دادخواهی پيدا شدند که در پی آزادی گرده نادانی را هم برخود و هم بر ديگران چنان بارکردند که تاکنون آن را می کشيم. اينان دانسته يا ندانسته وسيله ای شدند تا اصطلاحات هيچ گاه سنجيده نشده دوران استالينی و سلطه بيگانه وارد زندگی سياسی ايرانزمين شود. شناسايی گونه های انديشيدن اين روشنفکران و چرايی آن به خوبی توسط آرامش دوستداربا توجه به مفهوم «دينخويی» در دو کتاب «درخشش های تيره » و « خويشاوندی پنهان » وارسيده شده و نيازی به تکرار آن در اين جا نيست. اما چه کار خوبی بود اگر پيش از اين که در باره مسائل ايران و ايرانيان با توجه به تجارب غرب و ارجاعات بيگانه صحبت شود، در اين دو کتاب قدری تامل و تعمق می شد تا ذهنيت ترجمه وخويشاوندی ساختگی ما با رويدادهای نازيسته غربی از سوی ما سرچشمه انديشه ما روشنفکران و چيز نويسان نباشند. آزادی انديشه و شناخت پديدارها از ديدگاه من هميشه وابسته به آن رويکرد درونی هستند که با خود برخود تاخته، می پرسد، می سنجد، می آفريند و می سازد.

احمد امينيان
ahmadaminian@hotmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016