گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
16 بهمن» کنگره ملی: "اتحاد" يا "همکاری" ايرانيان؟ آرش سليم21 مهر» ابهام کجاست؟ نگاهی به هدف و استراتژی جنبش سبز، آرش سليم 21 مرداد» سه استراتژی بر برقراری دمکراسی پايدار و تحليل ريسک هر استراتژی، آرش سليم 23 بهمن» جنبش سبز و پروژه فتح خيابانها: درسهای ۲۲ بهمن ۸۸، آرش سليم 7 دی» تعليق تاکتيکی دو ماهه حرکتهای اعتراضی خيابانی جنبش سبز، آرش سليم
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نگاهی به داستان قوم لوط دررابطه با پديده "زوجيت" در قرآن، آرش سليمبر اساس پديده انحراف عمومی آميزش مردان با مردان در داستان قوم لوط و نکوهش آن توسط خدا نمیتوان منکر "پديده" همجنسگرايی شد و آن را مطرود دانست. در قرآن به پديده همجنسگرايی اشاره نشده است. اما در قرآن حتی برای عمل لواط مجازاتی ذکر نشده استويژه خبرنامه گويا در اين نوشتار نگاهی خواهيم داشت به داستان قوم لوط در رابطه با پديده «زوجيت» در آيات قرآن. با استناد به آيات قرآن و دلايلی چند خواهيم ديد که: ۱) بر مبنای اين داستان نمی توان درباره پديده همجنس گرايی يا همجنس خواهی نتيجه گيری کرد، ۲) حتی اگر اين داستان را مبنا قرار دهيم مجازات شرعی در نظر گرفته شده در برداشت رايج خلاف آيات قرآن است. ۱. زوجيت و عمل زشت قوم لوط آن چه در داستان قوم لوط اتفاق می افتد، عمل جنسی مرد-مرد يک «قوم» و يا «تمام مردان يک ديار» است و نه گرايش جنسی مرد-مرد «برخی» از مردان آن ديار. خلاصه استدلال خدا در زشت بودن عمل قوم لوط چنين است: در [۱] و [۲] پيرامون پديده «زوجيت» در آفرينش بحث شده است. پديده «زوجيت» در خلقت انسان، بر سه اصل زير استوار است: می بينيم که عموم مردان قوم لوط بر خلاف «اصل زوجيت» با زنان جفت نمی شوند. بنابراين با ادامه عدم آميزش مردان با زنان، تولد و تکثيری در قوم آن ها صورت نخواهد گرفت و در نتيجه نسل آن قوم ادامه پيدا نخواهد کرد. استدلال خدا در نکوهش عمل آن قوم آن طور که در عنکبوت:۲۹ بيان شده، اصل سوم يعنی عدم ادامه نسل می باشد. لازم به يادآوری است که قرآن در بيان دلايل خلقت «زوجين» مونث و مذکر موجودات زنده، «شهوت» و تامين غرايض جنسی را به عنوان يک دليل يا علت بيان ذکر نکرده است. اما در داستان قوم لوط، «شهوت» انگيزه نزديکی مرد با مرد بيان شده است: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء (اعراف:۸۱). بنابراين به روشنی می توان ديد که آن چه در قوم لوط در جريان بوده است، پديده تمايل جنسی تعداد کمی (درصدی) از مردان نيست. بلکه عملی است «همگانی». يا اگر بخواهيم دقيق تر باشيم بايد گفت درصد خيلی زيادی از جمعيت مردان مرتکب اين عمل می شده اند. از جمعيت قوم لوط و جمعيت مردان آن اطلاعی نداريم. اما می دانيم آنجا که لوط دختران خود را برای نکاح به مردان پيشنهاد می کند، حتی به تعداد دختران لوط مردانی پيدا نمی شوند که بخواهند از رابطه مرد-مرد دست بردارند و با دختران نوح نکاح کنند. آيات مربوطه نيز در هيج مورد نگفته است «کثير من قوم لوط»! پس می توان گفت عموم مردان يک قوم برای «شهوت» (و نه در تامين «سکينه») به عمل جنسی آميزش با هم جنسيت خود روی آورده بوده اند. تاريخ مدون بشر هم تا آن جايی که می دانيم، چنين پديده همجنس بازی عموم مردان يک جامعه را در هيچ جای ديگر جهان گزارش نکرده است. به عبارت ديگر می توان گفت پديده ويژه ای بوده است که تا کنون شايد در تاريخ بشر يک بار رخ داده است و آن در همين قوم لوط بوده است. پديده ای که اگر عالمگير شود به قطع نسل بشر خواهد انجاميد. ۲. مجازات قوم لوط خدا برای عمل زشت جمعی قوم لوط، «مجازات جمعی» در نظر می گيرد. با بارانی از سنگ آن ها را مجازات می کند (هود:۸۲). در اعراف:۸۴ درباره اين مجازات جمعی چنين گفته شده است: «فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ». اين گزاره «بنگر که سرانجام مجرمان چگونه بود»، اينجا معنی دار است و در استدلال اين نوشتار نيز جايگاه ويژه خود را دارد. عقوبت دست جمعی يک قوم با گزاره هايی شبيه اين گزاره در قرآن فراوان است. ولی از اين «عقوبت های دست جمعی»، همانطور که با مثال قرآنی منکرين و مسخره کنندگان آيات خدا (نساء:۱۴۰) در زير خواهد آمد، نمی توان «مجازات فردی» استخراج کرد. همچنين بايد توجه داشت که بيان داستان اقوام گذشته برای پند دادن و پند گرفتن مخاطبين قرآن می باشد. به عبارت ديگر نمی توان از مجازات دست جمعی بارش سنگ بر قوم لوط، «مجازات فردی» سنگسار يا کشتن فرد را استخراج کرد. حال لازم به تاکيد نيست که بارش سنگ، عندالزوم سنگ نيست. چه بسا که يک بلای طبيعی چون بارش تگرگ های بزرگ بوده است. به آيات نمونه زير در رابطه با عقوبت دست جمعی کاذبين و کافرين توجه می کنيم. در آل عمران:۷۳ سنت هلاکت اقوام گذشته بيان شده و بر سير در زمين و مشاهده آن چه بر سر تکذيب کنندگان آمده است (برای عبرت گيری) تاکيد گرديده است: آل عمران:۳۷ در انعام :۱۰ و ۱۱ سرانجام تکذيب کنندگان و مسخره کنندگان پيامبران پيشين بيان گرديده است: انعام:۱۰ و ۱۱ آيه اعراف:۱۰۳ سرانجام فرعون و ملت او را بيان می کند و مخاطب آيات را به نظر کردن در عاقبت مفسدين [غرق شدن لشکر فرعون در رود نيل] فرا می خواند: اعراف:۱۰۳ در آيه يونس:۷۳ عقوبت غرق شدن جمعی تکذيب کنندگان حضرت نوح بيان گرديده است: يونس:۷۳ در آيات بالا به روشنی مجازات دست جمعی تکذيب کنندگان حضرت نوح و حضرت موسی بيان گرديده است. آيا از غرق کردن جمعی تکذيب کنندگان نوح و يا غرق کردن لشکر فرعون در رود نيل، می توان مجازات غرق کردن انفرادی يک فرد تکذيب کننده آيات خدا را استخراج کرد؟ پاسخ منفی است. قرآن در حالی که اين داستان ها را بارها برای عبرت گرفتن مخاطبين خود بازگو کرده است، وقتی به تکذيب کنندگان و مسخره کننگان خود می رسد راهکار کاملا متفاوتی ارائه می دهد. برای مثال در آيه نساء:۱۴۰ هيچ گونه مجازاتی برای کافرين و مسخره کنندگان آيات خدا (إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا) توصيه نشده است. فقط به ايمان آورندگان گفته است اگر در محفلی بوديد که در آن آيات خدا را انکار و مسخره می کنند آن مجلس را ترک کنيد. نگفته است که بر مبنای يونس:۷۳ يا اعراف:۱۰۳ بر اساس داستان نوح و موسی، منکرين و مسخره کنندگان آيات خدا را به دريا و يا به رود نيل ببريد و در آب غرق کنيد. بلکه گفته است ايمان آورده ها محفل تکذيب کنندگان را ترک کنند: نساء:۱۴۰ می بينيم آن چه خدا خود در تنبيه دست جمعی يک قوم انجام داده است، همانی نيست که به بندگان خود توصيه می کند. مجازات غرق کردن يک قوم کجا و مجازات ترک يک محفل کجا! اين دو رويه آن قدر از هم فاصله دارد که حتی نمی توان با يکديگر مقايسه کرد. البته اين پرسش پيش می آيد که مجازات هلاکت جمعی قوم لوط به هر حال نسل آن ها را منقرض کرد. پس بهتر نبود زنده می ماندند و به همين عمل ادامه می دادند و نسل آن به تدريج قطع می شد. می توان گفت داستان برای عبرت گرفتن ساير اقوام است. اگر همه اقوام به چنين عمل نکوهيده ای مبتلا می شدند نسل بشر به کلی منقرض می گرديد. لازم به يادآوری است که در آيات داستان قوم لوط، اين عمل قوم لوط تحت عنوان «فحشا» و «خبائث» و «سيئات» آمده است. می دانيم که هر فحشايی زنا و تجاوز نيست. «سيئات» نيز با توبه و کار نيک قابل تبديل به «حسنات» می باشد. از طرف ديگر اگر بخواهيم به حرف لوط استناد کنيم او آميزش آن ها را با زنان (دخترانش) «پاک تر» می داند. حضرت ابراهيم نيز به نوعی در جهت عذاب نشدن قوم لوط تلاش می کند. بد نيست اينجا اشاره ای هم به داستان آدم و شيطان [۱] و [۲] داشته باشيم؛ داستانی که تمثيلی است از خلقت و انشاء «گونه» انسان. در مکالمات بين خدا و آدم، خداوند زوجين آدم را به خاطر نزديک شدن به درخت ممنوعه سرزنش می کند. و ظاهرا آن ها را در واکنش به اين گناه از بهشت می راند. ولی می دانيم که در همين داستان و در طرح جامع خلقت همانظور که خدا به فرشتگان اطلاع می دهد، گونه انسان برای اسکان در زمين و حتی خليفه خدا در زمين بودن در نظر گرفته شده بود. در واقع آن چه در جنت رخ می دهد نبايد تاثيری در اسکان و يا عدم اسکان نسل بشر در زمين داشته باشد. انسان و ساير جانوران در زمين انشاء شدند. اما در داستان آدم برای آگاهی دادن درباره ماهيت «نفس» انسان که با «فجور» و «تقوا» سامان داده شده است، چنين داستانی آمده است. هدف آموزش مخلوق انسان بوده است که آگاه باشد بر چگونگی و کارکرد نفس خود! و همچنين است آگاه کردن انسان بر اختياری که به او داده شده است در: قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا، وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا؛ که هر که در پاکی آن کوشد رستگار شود، و هر که در پليدیاش فرو پوشد زيانبار گردد (شمس:۹ و ۱۰). بنابراين از تمثيل داستان آدم و فريب زوجين آدم توسط شيطان، نمی توان «مجازات» نسل بشر را با خطا و رانده شدن زوجين آدم از جنت و گرفتار کردن نسل انسان در زمين نتيجه گيری کرد! بر عکس انسان خردمند و مختار برای جانشينی خدا و آبادانی سياره زمين آفريده شد. تاريخ نيز گواه آن است که انسان تا کنون توانسته است با خرد خود ساير جانداران و بسياری از عوامل طبيعی را به «تسخير» در آورد. اما از آن جا که «نفس» انسان بر مبنای خلقتش می تواند ويرانگر هم باشد، خدا با بيان داستان آدم و شيطان آگاهی و آموزش لازم را به مخاطبين خود می دهد. مخاطبينی که مردمی «امی» بوده اند! بايد توجه شود که اشاره اينجا به داستان آدم، به منظور مقايسه آن با داستان قوم لوط نيست. بلکه تاکيد بر اين نکته است که از داستان های قرآن نمی توان «مجازات» استخراج کرد. در اين ترديدی نيست که در داستان قوم لوط که چون داستان آدم چندبار در قرآن آمده است، عمل مردان قوم لوط به شدت محکوم شده است. ۳. بدترين عمل فحشا و سخت ترين مجازات فحشا در قرآن به فرض اين که بتوانيم عمل همجنس بازی «همگانی» مردان در داستان قوم لوط را به عمل مشابه «فردی» برخی از شهروندان در زمانه ما تعميم دهيم؛ در قرآن در هيچ موردی مجازات عمل فحشای جنسی اعدام نيست. يعنی اگر مبنا را بدترين حالت يعنی لواط مرد با مرد و حتی تجاوز فردی لواط قرار دهيم، در قرآن برای هيچ گونه فحشای جنسی مجازات قتل نيامده است! در بحث پيرامون مجازات لواط، پديده همجنس گرايی را از بحث خارج می کنيم. سخت ترين مجازات فحشای جنسی که در قرآن آمده است برای مرد زناکار و زن زناکار است. اين مجازات در آيه نور:۲ صد ضربه شلاق تعيين شده است. مجازات مرگ در کار نيست. در عمل نکوهيده زنا، به حريم «زوجيت» مرد و يا زنی که جفت دارد «تجاوز» می شود، حتی اگر با رضايت زوج زناکار باشد. يعنی هم زوج زناکار و هم فردی که با اين زوج همبستر شده است به حريم «زوحيت» جفت زوج زناکار تجاوز کرده اند. اينجاست که می بينم هم برای زن زناکار و هم برای مرد زناکار مجازات برابر صد ضربه شلاق تعيين شده است. اين مجازات کاملا روشن بيان شده است: نور:۲ و ۳ اگر مرد و زن زناکار قرار بود کشته شوند، در آيه بعد يعنی نور:۳ نمی گفت که زنان زناکار بايد با مردان زناکار يا مردان مشرک ازدواج کنند. همچنين نمی گفت مردان زناکار بايد با زنان زناکار يا زنان مشرک نکاح کنند. البته به ايمان آوردندگان گفته است با مرد و زن زناکار نکاح نکنيد. اما آيه نور:۲ به روشنی بر حق زندگانی مومنين زناکار و حق نکاح آنان با يکديگر و همچنين حق نکاح زناکاران با مشرکين دلالت دارد. در اين باره در بخش ۵ نوشتار بحث بيشتری شده است. در قرآن قتل عمد يک انسان معادل کشتن همه بشريت است. با اين حال در [۴] ديديم که حتی در مجازات يک قاتل ترجيح شارع عدم قتل قاتل می باشد. چگونه ممکن است همان خدای واحد مجازات زنا را که در آن قتلی اتفاق نمی افتد کشتن دردناک با سنگسار تعيين کند! ۴. آيات نساء:۱۵ و ۱۶ آيات نساء:۱۵ و ۱۶ موارد ديگری است که برای مجازات ارتکاب فحشای جنسی بدان استناد می گردد. بعضی از مفسرين بر اين باورند که آيات نساء:۱۵ و ۱۶ و به ويژه نساء:۱۵ منسوخ شده و ناسخ آن را آيه نور:۲ که در بالا آمد می دانند. حتی اگر اين دو آيه منسوخ نشده باشد، بنا به دلايلی که خواهد آمد در قرآن مجازات اعدام برای فحشای جنسی محلی از اعراب ندارد. وارد شدن به بحث ناسخ و منسوخ ما را به جايی نمی رساند. به آيات نساء:۱۵ و ۱۶ دقت می کنيم: نساء:۱۵ و ۱۶ پيرامون اين دو آيه ابهامات زياد و تفاسير متعددی وجود دارد. برخی از اين تفاسير نه تنها با آيات مربوطه ديگر داری انسجام نيست که حتی با آيات ديگر قرآن در تضاد می باشد. آيه نساء:۱۶ به ويژه آن چنان نگارش مبهمی دارد که حتی برای بيان يک موضوع بی اهميت نيز روشن و رسا نيست؛ تا چه رسد يه اين که بخواهد «حکم» زناکار و مجازات شکنجه و اعدام انسان ها را اعلام کند! چطور می شود آيات نور:۲ و ۳ چنين روشن و ساده با ذکر جداگانه واژه های «زانی» و «زانيه» مجازات زنا را بيان کند؛ اما آيات نساء:۱۵و ۱۶ چنين ابهام داشته باشد. مگر جان انسان چنين بی ارزش است که خدا اينقدر مبهم و بی مسئوليت در نساء:۱۶ فقط با چهار واژه «وَاللَّذَانَ یَأْتِیَانِهَا مِنکُمْ فَآذُوهُمَا»، «حکم» شکنجه يا شکنجه منجر به قتل را صادر کند؟ برای مثال چه می شد اگر در نساء:۱۶ نوع فحشا و جنسيت فحشاکنندگان مورد نظر خدا در آيه گنجانده می شد؟ در اين آيه نه نوع عمل ارتکابی و نه مرتکبين عمل، هيچکدام مشخص نشده است. صرفا به «دونفر» اشاره شده بدون اين که حتی کلمه «فحشا» يا هر عمل مجرمانه ديگر آورده شود: «آن دو نفر مرتکب را آزار دهيد»! حال جای شگفتی نيست اگر: به گمان نگارنده هدف اين دو آيه حتی اگر چنين مبهم هم نگارش نشده بود، تعيين مجازات و يا صدور «حکم» مجازات نيست. بسياری از آيات قرآن در «واکنش» به رخدادی آمده و صرفا راهکار و يا آموزه ای بوده ای است برای حل معضلی در جامعه مخاطب. حتی گاهی برای مواردی آيه آمده است که در همان زمان و مکان هم تکرار نشده و يک بار مصرف بوده است. اين طور نيست که هر آيه ای برای اعلام حکم يا آموزه ای اجباری و برای هميشه نازل نشده است. در قرآن آيات اين چنينی کم نيست. مثلا در آيه آل عمران:۷۵ آمده است: «از اهل کتاب کسی است که اگر او را بر مال فراوانی امين شماری، آن را به تو باز میگرداند و از آن ها کسی است که اگر او را بر ديناری امين شماری آن را به تو باز نخواهد گرداند مگر آن که پيوسته بالای سرش ايستاده باشی». آيا از اين آيه امين بودن و يا امين نبودن کسی از اهل کتاب می توان حکمی استخراج کرد مبنی بر امانت دار بودن يا امانت دار نبودن جمعيت موسوم به «اهل کتاب» در آن جامعه؟ و يا حتی چون متوليان رسمی دين جمعيت موسوم به اهل کتاب سرزمين حجاز در عصر بعثت را به مسيحيان و يهوديان دنيا تعميم داد، و برای طرد و گمراهی عموم غير مسلمانان جهان حکم استخراج کرد؟ حتی اگر خدا می خواست درباره موضوع مورد نظر آيه نساء:۱۶ به نزول يک آيه اکتفا کند، حداقل می توانست واژه های بيشتری خرج همين تک آيه کند و منظور خود را روشن تر بگويد. برای مثال برای موضوع کتبی کردن مقدار بدهی ايمان آورندگان به يکديگر؛ آيه مفصل و طولانی بقره:۲۸۲ با بيش از ۱۲۰ واژه نازل شده است! در مقايسه با موضوع آيه بقره:۲۸۲، آيا نزول آيه ای چنين ابهام آميز که می تواند جان انسان ها را در آينده به خطر بيندازد در حوصله تدبير و يد قدرت خدا نبوده است که به چهار واژه اکتفا کند: آن دو نفر مرتکب را بيازاريد!. حال بياييد از همه اين ابهامات صرف نظر کنيم و فرض را بر بدترين حالت ممکن بگذاريم و با اين فرض مساله را حل کنيم. با فرض اين که آن «دو نفر» مرد باشند و با فرض اين که عمل فحشای آن دو نفر را همجنس بازی يا لواط بدانيم. در آيه گفته شده است آن ها را اذيت يا سرزنش کنيد و اگر توبه کردند کاری به کارشان نداشته باشيد. حال اين حکم مجازات مرگ برای همجنس باز از کجا و يا از کدامين واژه اين آيه در آمده است! کجای آيه آمده است که آن قدر «شکنجه» کنيد که کشته شوند؟ روشن است که اگر عمل زشت اين دو نفر را بر مبنای هر کدام از حالات ممکن گمانه زنی کنيم و آن را «جرم» بدانيم، جرمی بوده است که با سرزنش و توبه کردن اين دو نفر قابل حل و فصل بوده است. به عبارت ديگر مستقل از رابطه يک مرد-يک زن يا رابطه يک مرد-يک مرد و يا رابطه يک زن-يک زن؛ مجازات مورد نظر با توبه عفو می است. از طرف ديگر جايی که زنان و کنيزان زيادی در خانه يک فرد متمول زندگی می کردند و چه بسا برای نوبت رختخواب خود می بايست مدت ها انتظار بکشند، امکان خطا و ارتکاب عمل زشتی توسط آنان خيلی دور از انتظار نيست. می توان گمانه زنی کرد که اين دو آيه سوره نساء در حمايت از زنان (و همچنين کنيزان و غلامان) و در جهت مورد ظلم بيشتر واقع نشدن افراد خاطی يک منزل بوده است. جايی که زشتکاری آن ها معلول شرايط آن جامعه در روابط برده داری و سنت جاهلی نکاح چندزنی بوده است. و اين نکته ای است که در اين دو آيه و برخی آيات مربوط به روابط مرد و زن اغلب بدان توجه نشده است. حال نمی خواهيم وارد اين بحث شويم که آيه نساء:۱۶ خطاب به مرد خانه است که: « و از زنانتان اگرکسی مرتکب ناشايستی شود». دولت و نظام قضايی در کار نبوده است. دادستان و قاضی و مجری حکم خود مرد و ارباب خانه بوده است! «نکاح» رايج در آن جامعه، رابطه همزمان يک مرد بوده است با چند زن به اضافه چند کنيز متناسب با قدرت مالی مرد و برای شهوت رانی مرد. در [۲] بحث کوتاهی درباره مفهوم نکاح رايج قريش در مقايسه با مفهوم «زوجيت» ارائه شده است و در [۳] بيشتر بحث خواهد شد. در جامعه ای که مسکن و مايجتاج زن در دست مرد خانه بوده است، بيرون کردن زن از منزل به هر علت برای زن آغاز بدبختی بوده است. پيرامون آيه نساء:۱۵ می توان گفت که اولا عمل زشت زن بايد چهار شاهد داشته باشد و حتی پس از قطعی شدن خطای زن، مرد خانه نبايد او را از خانه بيرون کند تا سرپناهی برای او پيدا شود. يعنی به صرف يک خطا اگر چه زشت هم باشد خاطی بی پناه را دربدر و بی خانمان نکنند. اين که «فَأَمْسِکُوهُنَّ» را «زندان» ابد فرض کرده اند نادرست است. هيچ کجای قرآن مشتقات ريشه «سکن» با معنای سکونت و آرامش برای زندانی کردن به کار نرفته است. به روشنی می بينيم در آيات مشابه زير برای سکنی دادن و نگاهداری زنان استفاده شده است: طلاق:۲ طلاق:۶ و ۷ بقره:۲۳۱ می بينيم که در تمامی موارد بالا مرد خانه در موضع بالادستی به سبب مال و امکاناتش می باشد. اين مرد بوده است که با داشتن مال و منال بيشتر می توانسته است زنان بيشتری را به نکاح خود درآورد و يا کنيز بيشتری بخرد. بنابراين در اختلافات اين زنان بوده اند که سرپناه خود را از دست می داده اند. به روشنی می بينيم که در اين گونه آيات از مرد خانه خواسته شده است ملاحظه زن را بکند و او را سکنا دهد تا برای مشکل زن راه حلی پيدا شود. اسکان دادن زن تا زمان فوت او در نساء:۱۵، می تواند دلالت داشته باشد بر اين که اين آيه برای حمايت و رفاه زنان «مسن» اهل خانه يک مرد آمده است. زنانی که به علت کهولت سن مرگ آن ها قريب الوقوع بوده است. شايد مردان بوالهوس با پا به سن گذاشتن هر يک از زنان خود به آن ها تهمت می زدند تا آن ها را از خانه بيرون کنند و به جای آن ها يک زن جوان بياورند. يا شايد با نگرانی مردان در عدم توانی در در تامين خرجی زنان خود به آن ها تهمت زنا می زده اند تا بتوانند از تعهد مخارج آن ها خلاص شوند. به هر صورت ترکيب دو ابهام «سکنا دادن» و «فوت احتمالی» موجب ابهام بس بزرگ تر زندان ابد در خانه شده است. بديهی است با طرد شدن زنان توسط مرد و ارباب خود، زنان جوان تر اميد بيشتری برای به نکاح ديگری درآمدن داشته اند. يعنی اين که زن جوان خاطی به فرض ثبوت ارتکاب زنا، پس از مجازات صد ضربه شلاق طبق آيه نور:۳ می تواند برود و به نکاح يک زانی مرد يا نکاح يک مشرک درآيد. اما برای زنانی که جوان نبوده اند اين امکان وجود نداشته است و مجبور بوده اند در خانه مرد خود با هر خفتی بمانند. اين که در آخر نساء:۱۵ گفته شايد خدا يک راهی برای آن ها پيدا کند می تواند دليل ديگری باشد بر مسن بودن زن مورد بحث! نه اين که بياييم و بگوييم که «أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» اشاره به آيه نور:۲ است که قرار بوده است در آينده نازل شود. يعنی خدا در آن زمان آماده اظهار نظر نبوده است و نزول آيه و صدور «حکم» برای اين گونه زنان را به آينده موکول کرده است! می بينيم که آيات بالا و آيات مشابه خطاب به مردان خانه است و توصيه به مدارا و کمک از منظر انسانی و مروت به زنان طرد شده خانه. حامل «حکمی» نيست! ۵. محصن، مسافح، زناکار همانطور که گفته شد مجازات جرم زنا در قرآن صد ضربه شلاق است. مجازات مرگ با سنگسار برای جرم زنا از احاديث و روايات برداشت شده است. در قرآن چنين مجازاتی نيامده است. حال به نظر می آيد که مفسرين و متوليان دين برای رفع اين تناقض با فرض اوليه دو مجازات مسلم : ۱) «سنگسار» و ۲) «صد ضربه شلاق» برای زناکار؛ دست به بازتعريفی از عمل «زنا» زده اند. يعنی برای زنا انواع قائل شده اند تا بتوانند هر دو مجازات «سنگسار» و «صد ضربه شلاق» را در اين تعاريف بگنجانند. يعنی برعکس به سراغ مساله رفته اند. به جای رفتن از جرم به مجازات، از مجازات به تعريف جرم رسيده اند. بنابراين جای شگفتی ندارد که در تفسير آيات مربوطه به انسجام نرسيده و پس از ۱۴ قرن هنوز سردرگمی هايی وجود دارد. اگر آيات قرآن را بدون احاديث و روايات کنار هم بگذاريم، انسجام کامل بين آيات مربوطه وجود دارد. چگونه؟ در اين بخش چکيده آن آمده است. اما در مقاله جداگانه ای بحث تفصيلی ارائه خواهد شد. در برداشت رايج متوليان دين اغلب «محصن» را فقط برای زنان به کار می برند. در حالی که در قرآن «محصن» هم برای مردان و هم برای زنان به کار رفته است. همچنين «مسافح» هم برای مردان و هم برای زنان استفاده شده است. بر اساس آيات قرآن می توان درباره «محصن» و «مسافح» و «زناکار» چنين گفت: • «محصن» مرد يا زنی است که رابطه جنسی غير متعهدانه (خارج از نکاح) ندارد. البته لازم به يادآوری ست که در مرحله ای شارع با گذاشتن شرط رعايت عدالت بين زنان نکاحی، مردان را به نکاح با زنان کمتری ترغيت کرده است. در مرحله ای نيز تاکيد کرده است که مردان هر چقدر هم تلاش کنند نمی توانند بين زنان نکاحی خود عدالت برقرار نمايند. به عبارت ديگر هدف غايی را نزديک شدن تدريجی آن جامعه به «زوجيت» قرار داده است. اما با برقرار بودن «برده داری»، مردان متمول همچنان می توانستند هر تعداد کنيز اختيار کنند. همچنين با فرض تفسير رايج از آيه نساء:۳، می توان گفت در مرحله ای تعداد زنان نکاحی همزمان به چهار زن محدود شده است. اما به گمان نگارنده اين آيه به احتمال زيادتر درباره دختران يتيم و محدود کردن تعداد دختران يتيمی است که سرپرستان آن ها به نکاح خود درمی آورده اند [۳]. بنابراين برای هيچ عمل فاحشه جنسی مجازات کشتن در قرآن نيامده است. مفسرين فرض را بر اين گذاشته اند که در آن جامعه تن فروشی آشکار مجاز نبوده است. همچنين دوست گيری پنهانی مسافحين را در صورت اثبات زنا فرض کرده اند. در حالی که جرم زنا آميزش جنسی با مرد و يا زن متعهد در نکاح بوده است. در قرآن مجازات زنا با اثبات چهار شاهد صد ضربه شلاق تعيين شده است. در [۴] ديديم که حتی برای قتل نفس عمدی که از منظر شارع معادل کشتن همه بشريت است، ترجيح شارع کشتن قاتل نيست. تا چه رسد به اين که بخواهد برای زنا انسانی کشته شود. ۶. يادآوری چند نکته ابهام انگيز در رابطه با داستان قوم لوط خوانندگان اين نوشتار با مطالعه مقاله ها و نقدهايی که آرش نراقی و محسن آرمين نوشته اند [۵] [۶] [۷] [۸] ؛ می توانند اطلاعات بيشتر و تفصيلی تری پيرامون داستان قوم لوط کسب کنند. اينجا با اشاره به برخی از نکاتی که بين اين دو مولف رد و بدل شده است، بحث بيشتری درباره و تاييد آن چه در بالا آمد ارائه می گردد. محسن آرمين تمايز مفهومی بين عمل همگانی مردان قوم لوط و عمل مشابه در گرايش فردی در پديده همجنس گرايی در زمانه ما قائل نشده است. يعنی داستان قوم لوط را سند حقوقی فرض کرده و مبنای بحث خود در لواط قرار داده است. در داستان قوم لوط «واحد» يا «متر» اندازه گيری، «قوم» است و نه «فرد». حال اگر در عنکبوت:۲۸ واژه «احد» آمده است دلالت بر قوم دارد و نه يک فرد. عنکبوت:۲۸ لوط نمی تواند ادعا کند که قبل از مردان قوم او در «جهانيان» حتی يک فرد هم اين عمل آميزش جنسی مرد-مرد را انجام نداده است. لازم به يادآوری است که اصطلاح قرآنی «عالمين» جايی که با «رب» يعنی به صورت «رب العالمين» نيامده است، در مواردی به صورت مبالغه برای «جميعا» يا «عموم» افراد جمعيت مشخص استفاده شده است. با اين حساب لوط می گويد هيچ قوم ديگری از جميع اقوام مرتکب اين عمل همگانی نشده اند. آرمين در بخش ديگری از استدلال خود ادعا کرده است که غير از داستان قوم لوط آيات «حفظ فروج»، برای مثال سوره مومنون، دلالت بر «تحريم قطعی و اجماعی لواط» دارد. در قرآن هم به زنان مومن و هم به مردان مومن سفارش شده است مراقب باشند فروج آن ها در معابر و مکان های عمومی ظاهر نشود. حال اگر حتی «حفظ فروج» را به معنای عدم ارتکاب عمل جنسی نامشروع فرض کنيم، باز نتيجه گيری آرمين از آن حاصل نمی شود. در «نکاح» رايج هر مرد محدود بود به هر تعداد زن باضافه هر تعداد کنيز به شرطی که از محارم و زن شوهردار و دو خواهر همزمان... نباشد (نساء:۲۲ تا ۲۸). جايی که در سوره مومنون می گويد: لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلاَّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ، علاوه بر مواردی چون خاشع بودن در نماز که قبلا بيان کرده است مومن را کسی می داند که در حفظ فروج خارج از محدوده زنان نکاحی و کنيزان بکوشد. با هيچ تفسير و يا تاويلی نمی توان تعدی از اين حدود مشروع آميزش با چند زن نکاحی و چند کنيز را به «لواط» مرتبط و گسترش داد. همين بحث پيرامون معارج: ۲۹ و ۳۰ نيز صادق است: وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ. إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِينَ. در آيات نور:۳۰ و ۳۱، هم مردان و هم زنان ايمان آورده از يک طرف سفارش به نجابت و چشم پاکی شده اند و از طرف ديگر به آن ها توصيه «حفظ فروج» شده است که مراقبت باشند به طور سهوی در معرض ديد ديگران قرار نگيرد. به زنان علاوه بر مورد «حفظ فروج»، گفته شده است نبايد جذابيت های اندام زنانه خود را بطور عمدی «نمايان» و يا «معلوم» کنند (نور: ۳۱). آرمين از اين گونه آيات نتيجه گرفته است که «هرگونه رابطه جنسی با زنان نامحرم و افراد همجنس ممنوع و مرتکبان اين عمل تجاوز کار و ستمگر هستند». معلوم نيست رابطه با همجنس را از کجا نتيجه گرفته است. اين گونه آيات ربطی به افراد همجنس ندارد. واژه «عادون» در مومنون:۷ و همچنين معارج:۳۱ در رابطه با حفظ فروج «افراد» است. جمله شرطی است. می گويد اگر در عدم حفظ فروج فراتر از زنان و کنيزان خود روند: فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ. در حالی که در شعراء: ۱۶۶ و در رابطه با «قوم» لوط است و می گويد: «بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ». اين که اين آيات حفظ فروج با شعرا:۱۶۶ يک واژه مشترک «عادون» دارند، نمی تواند در راستای استدلال او «دليل» باشد! آرش نراقی اما بر تمايز مفهومی بين عمل زشت همگانی مردان قوم لوط با عمل فردی يک فرد همجنس گرا در زمانه ما به خوبی انگشت گذاشته است. اما به نظر می رسد نتوانسته است ادعای خود را با آيات قرآن به اثبات برساند. او مجازات هلاکت جمعی قوم لوط از طريق بارش سنگ را به کذابيت قوم لوط (و نه عمل جنسی همگانی مرد با مرد) نسبت داده است. درست است که افراد قوم لوط نيز پيامبران را تکذيب می کنند و به ويژه در سوره شعرا مجازات های جمعی زمان نوح و موسی نيز آمده است؛ اما با توجه به ساير سوره های قرآن حداکثر می توان عقوبت قوم لوط را به مجموع دو عامل ۱) کذب پيامبران و ۲) عمل زشت جنسی آن ها نسبت داد. نکته ديگری که به نظر می رسد آرش نراقی در تبيين آن به خطا رفته باشد، وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ (عنکبوت:۲۹) است. برداشت او «قطع راه» شهر توسط قوم لوط است. درحالی که مفهوم عدم تکثير و قطع نسل در اثر عدم آميزش با زنان، احتمال خيلی بالاتری دارد. در آيات قرآن، «سبيل» به معنی «راه» (جاده) فقط در اصطلاح «ابن سبيل» به معنی «در راه مانده» آمده است. غير از «ابن سبيل» هر جا به معنای «راه» (جاده) باشد، جمع آن يعنی «سبل» به کار رفته است. بقيه موارد که تعداد آيات آن بسيار زياد است، هر جا «سبيل» به کار رفته است به معنای مجازی چون در «در راه خدا» (فی سبيل الله) و غيره به کار رفته است. همچنين مفهوم «قطع»، همان بستن راه نيست. بلکه «قطع» به معنای مجزا و منفصل کردن و گسليدن آمده است. برای مثال در بقره:۲۷ و رعد:۲۵، «يقطعون ما امرالله» آمده است. در بقره:۲۷، قطع (يقطعون) در برابر وصل (يوصل) به کار رفته است: بقره:۲۷ در اعراف:۷۲ آمده است: اعراف:۷۲ بنابراين همانطور که در بخش ۱ اين نوشتار آمد، دليل خدا برای باطل بودن عمل قوم لوط قطع نسل است. چرا که مغاير با فلسفه «زوحيت» در جهت ادامه نسل هر گونه مخلوقات است. اينجا آرش نراقی نتوانسته است از اين پديده در استدلال خود استفاده کند. البته همانطور که گفته شد، عمل آميزش همگانی مرد با مرد در آن قوم برای «شهوت» بوده است. در حالی که قرار دادن مودت و رحمت بين «ازواج» مرد و زن، برای آرامش و سکينه زوجين می باشد. ۷. نتيجه اگر چه در اين نوشتار به جزييات پرداخته نشد، ولی نگارنده بر اين باور است که پايه براهين اين نوشتار استحکام لازم برای اثبات مدعای آن را دارد: بر اساس پديده انحراف عمومی آميزش مردان با مردان در داستان قوم لوط و نکوهش آن توسط خدا نمی توان منکر «پديده» همجنس گرايی شد و آن را مطرود دانست. در قرآن به پديده همجنس گرايی اشاره نشده است. اما در قرآن حتی برای عمل لواط مجازاتی ذکر نشده است. حال يک پرسش جديد در زمانه ما اين است که با توجه به دانش کنونی بشر مبنی بر اثبات گرايشات همجنس خواهانه در درصدی از برخی مخلوقات، بر اساس روح آموزه های قرآن چه می توان گفت. پاسخ به چنين پرسشی آسان نيست. مسلما همانطور که در [۱] و [۲] بحث شد، مبنای آفرينش نخست تمام گونه های مخلوق، قطعيت «زوجيت» مذکر و مونث است. بايد ديد در طول نسل های فراوان چه عواملی موجب شده است که خلقت نخست قطعيت مسلم قوانين زوجيت مذکر و مونث را در درصدی از جمعيت برخی گونه ها حفظ نکرده است! گونه انسان در محيط آسمانی خلق شد. سپس «ذره» انسان در زمين و در محيط آب و گل و با دميدن روح خدا در «سلاله» دارای فعليت ارگانيک حياتدار شد تا در يک فرآيند تدريجی «انشاء»، نخستين زوج انسان پديدار گرديد. سپس با تشکيل نخستين نطفه و با کامل شدن فرآيند جنينی در رحم، نخستين انسان جنينی در رحم کامل گرديد. اينجا بود که خلقت و انشاء گونه انسان کامل و به اتمام رسيد. جايی که خدا با اتمام خلق نخستين انسان جنينی به خودش با عبارت «احسن الخالقين» تبريک می گويد، هم فرآيند آفرينش انسان و هم تاسيس فرآيند خودکفای «تکثير» انسان کامل می گردد. از اين به بعد اين فرآيند خودکفا شد و تکثير گونه انسان بدون دخالت مستقيم خدا ادامه پيدا کرد. يعنی فرآيند تاسيس شده برای تکثير و ادامه نسل انسان، فعليت ارگانيک حياتدار خود را در شرايط قانونمند طبيعی تاسيس شده (تشکيل نطفه و محيط رحم) انجام می دهد. اما در طول تکثير نسل های زيادی از انسان، رفته رفته فاکتور رخدادهای «تصادفی» (Random) به فرآيند قطعی (Deterministic) تاسيس نخستين افزوده می گردد. به عبارت ديگر زنجيره ای از عوامل محيطی گوناگون (مثلا در محيط جنين) که قطعی نيستند و با مرور زمان هم در اثر پيچيدگی زيادتر خواهد شد، فرآيند قطعی تاسيس نخست را تا حدی تصادفی می کند. يعنی به معادله قطعی نخست، رفته رفته فاکتوری که مجموعه ای از متغيرهای تصادفی است افزوده ميگردد. بنابراين اگر نمی توان عوامل تصادفی افزوده شده را کنترل کرد بايد محصولات فرآيند تکثير انسان را همانطور که هست پذيرفت. اگر يک فرد انسانی به طور طبيعی با زوج همجنس به «سکينه» نمی رسد، اما بر اساس «مودت» و «رحمت» می تواند با همجنس خود به سکينه و آرامش برسد؛ اين ستون از سه ستون فلسفه «زوجيت» در خلقت تامين است. ستون ديگر يعنی داشتن و حمايت اقوام و بستگان نيز تامين است، اگر به مساله نگاه عميق ناشی از آگاهی و دانش داشته باشم و آن را از لواط. تميز دهيم. می ماند پديده «تکثير» که با توجه به درصد کم جمعيت همجنس خواه از کل جمعيت بشر، به تکثير و ادامه نسل بشر خللی وارد نخواهد شد. اميد است با بحث های بيشتر بتوان برای مسائل جامعه راه حل پيدا نمود. فرار از معضلات و يا استخوان لای زخم از کنار مسائل گذشتن، از معضلات جامعه کم نمی کند. بلکه بر مشکلات افزوده خواهد شد. قربانيان آن هم انسان هايی هستند که نه در خلق و انشاء گونه انسان، و نه در افزوده شدن فاکتور مجموعه متغيرهای تصادفی بعدی به فرآيند تکثير و ادامه نسل انسان؛ هيچ گونه دخالتی نداشته اند. پانوشت [۱] قرآن و آفرينش تدريجی- انشاء در خلفت (۱)، آرش سليم، ارديبهشت ۱۳۹۱، سايت راديو زمانه [۲] قرآن و آفرينش تدريجی- انشاء در خلفت (۲)، آرش سليم، ارديبهشت ۱۳۹۱، سايت راديو زمانه [۳] سلطه و برتری مردان بر زنان؟ - واکاوی آيات يکم و سی و چهارم سوره نساء، آرش سليم، در دست انتشار [۴] بازخوانی مفهوم قصاص در آيات قرآن، آرش سليم، مرداد ۱۳۹۰، سايت جرس [۵] قرآن و مسأله حقوق اقليتهای جنسی، آرش نراقی، دی ۱۳۸۹، سايت گويانيوز [۶] تلاش نافرجام (۱)، محسن آرمين، آبان ۱۳۸۹، سايت جرس [۷] تلاش نافرجام (۲)، محسن آرمين، آبان ۱۳۸۹، سايت جرس [۸] اصول نامبرهن، تفسير ناموجّه، محسن آرمين، اسفند ۱۳۸۹، سايت جرس [۹] بازخوانی پوشش زنان، «نگاه»، و جداسازی اماکن عمومی در آيات قرآن، آرش سليم، شهريور ۱۳۹۰، پايگاه اطلاع رسانی دفتر عبدالحميد معصومی Copyright: gooya.com 2016
|