گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 خرداد» دو شعر از رضا مقصدی6 خرداد» آی...ای حنجرهی آبی! رضا مقصدی 24 فروردین» عاطفهی "ديلم" و "گيل"، برای فريدون پوررضا، رضا مقصدی 13 فروردین» سه شعر بهاری از رضا مقصدی 1 فروردین» باز آمدن، سه شعر بهاری از رضا مقصدی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! روشنک، رضا مقصدیشعر، شراب کهنهای / در تپش صدای توست! / شعر، شکوه آبها / در عطش صدای توست! // جان جوان عاشقم / جاذبهی کلام را / از دهن معطرت / شور زمانه کرده استويژه خبرنامه گويا نام روشنک از دير باز، در خاطره ی ادبی ما روشنا بخش ِ عاطفه ی شاعرانه وُ عاشقانه بوده است. شعرِ شاعرِ شيفته :سعدی ، درسرآغاز ِ گفتارِ جانانه اش، به جان می نشست: به چه کار آيدت ز گل، طبقی؟ گل، همين پنج روز وُ شش باشد و پايان بخش ِ برنامه اش اين مضمون ِ زيبای آرزومندانه بود: در سال ۱۳۲۷ در آزمونی سخت ، برای گويند گی در راديو ايران که با حضورِ استاد سعيد نفيسی ، حسينقلی مستعان و صبحی مُهتدی بر گزار می شود پا به اين گستره ی گلريز، می گذارد و داود پيرنيا: فرهيخته ی شوريده ی موسيقی، نام هنری ِ روشنک را برای صديقه رسولی بر می گزيند. روشنک از آن پس، در برنامه های گلهای جاويدان، گلهای رنگارنگ، يک شاخه گل و برگ سبز، جان ِمشتاقان ِکلام ِ شاعرانه را به ضيافتِ صدای زلالش می بُرد ورنگی ديگر به آهنگِ سرمستان ِ هستی، می داد. نخستين شعری که در يکی از برنامه های گلها با صدای متين وُشرماگين اش به گوش دوستداران ِ ادب پارسی می رسد شعری هوشيار وُ بيدار از نشاط اصفهانی ست: طاعت از دست نيايد، گنهی بايد کرد شب، که خورشيد ِ جهانتاب، نهان از نظر است همه ی کسانی که گوشی پُرهوش ، برای نيوشيدن ِ اين صدای صميمی داشتند نمی توانند ارزشهای ارجمندِ اورا به خاطر نسپارند. دريغا بيداد ِزمانه ، اين روزها روشنک را از ميان ما در ربود. اما هم اينک، شعرِ روشنگرانه ی اعتراض آميز ِ "اوحدی مراغه ای" شاعر قرن هفتم و هشتم را که گويی، معاصر ِ ماست از حنجره ی معطر ِ او می شنوم: دل، مست وُ ديده مست وُ تن ِ بيقرار مست ما را تو پنج بار به مسجد چه می بری؟ *** رضا مقصدی پيغام ِ گلها را به دلها می سپُردی هرخوشه ات در گوشه های دل ، نهان ست . هرچند در هر واژه ای ، غمناک بودی ۲ شعر، شراب ِ کهنه ای جان ِ جوان ِ عاشقم سينه ی سرخ ِ سوخته بوی بهار ِ "موليان" کلن ۱۶ تير ۹۱ Copyright: gooya.com 2016
|