شنبه 7 مرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

من از جهنم واقعی خمینی سخن می گویم، پاسخ شاهد جنایت ها به سؤال های ایرج مصداقی (بخش پایانی) حاج رضا ـ رضائی

ويژه خبرنامه گويا

این بخش آخر حرف های من با آقای مصداقی ست ، گفتم اگر اصرار دکتر نقره کار و تعهدات من به ایشان نبود به آقای مصداقی پاسخ نمی دادم. البته اگر مساله ی بیماری و بستری شدنم هم نبود به ادامه ی قلمفرسائی های ایشان در باره ارتباطاتم با داخل و تماس با داخل و دروغپردازی ام در باره خروجم از ایران هم می پرداختم .البته یکی دیگر از زندانیان سیاسی در شیراز به نام آقای حمید حق شناس هم سؤالهائی کردند که من چون لحن و برخورد ایشان را با هدف خراب کردن و ترساندن ندیدم امیدوارم بتوانم در فرصت مناسب جوابگو باشم . همین جا به اطلاع خواننده های روایت ها برسانم که من فرد محترم و صالحی را برای کمک کردن به انتشار روایت ها پیدا کردم که اگر زنده ماندم به محض مرخص شدن از بیمارستان انتشار آن ها را ادامه می دهم . بنده وصیت کردم که همه ی یادداشت ها و اسنادی که دارم را بعد از مرگم آقای فیلیپ ،که نماینده سازمان حقوق بشر در کمپی که نگهداری می شوم، هستند در اختیار آقای دکتر نقره کار بگذارند تا ایشان هر طور صلاح می دانند عمل کنند.

اما ادامه ی پاسخ های من به آقای مصداقی:

ژ ـ در مورد وصیت نامه ها که شما آن ها را با مسخره کردن قصه ی حسین کرد شبستری خواندید مسائلی مطرح کردید. فرمودید من ادعا کردم از ۲۵۰ وصیتنامه تصویر برداری کردم، بنده چنین چیزی نگفتم و این هم مثل بسیاری از بخش های قلمفرسائی های شما ساخته در ذهن شما ست، من گفتم از-حدود ۲۵۰ نامه و وصیت نامه یا یادداشت برداشتم یا کپی تعدادی از آن ها را دارم . اما در رابطه وصیت نامه زندانی ای که گفته خون من را به زخمی های جبهه ها بدهید وقسمت هائی از اعضای بدن ام را که قابل استفاده است به نیازمندها ی جبهه ها بدهید ، وتاریخ وصیت نامه اش هم مهرماه ۱۳۶۷ است ، حضرت عالی بلافاصله با یک کشف بزرگ دیگر برای اثبات دروغگوئی بنده می فرمائید که جنگ ۲۷ تیرماه تمام شد و جنگی در کار نبود که خون و عضوی به زخمی ای داده شود. البته شما این مچ گیری را اگر اشتباه نکرده باشم جای دیگری هم به خیال خود استادانه انجام دادید. عرض می کنم که جنگ در جبهه ها تا مدتی بعد از پذیرش قطعنامه، به طور پراکنده ادامه داشت و عراق چند حمله در نقاط مختلف داشت که مورد اعتراض ایران واقع شد، وانگهی شما فکر می کنید با خاتمه جنگی با آن وسعت و آن تعداد زخمی ها مساله ی زخمی ها و نیاز آن ها به خون و پیوند عضو منتفی شد ؟‌ این نیاز تا ماه ها بعد از اتمام جنگ وجود داشت. بنده به مسخره کردن ها ی جنابعالی در باره ی نام ها ئی که در وصیت نامه ها آمده است نمی پردازم. امیدوارم بتوانم خودم را قانع کنم و نام فامیل فرهاد را که خانواده سرشناسی در شیراز هستند بگویم تا ببینید که شیرین و فرهاد بر خلاف مسخرگی های شما نام فرزندان آن خانواده است .



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


س . شما « قاطعانه» و بدون کمترین شک می فرمائید : کشتار مجاهدان در سال ۶۷ از ۶ مرداد شروع و در ماه مرداد به اتمام رسید و باز « قاطعانه» می فرمائید در زندان ها در سال ۶۷ این که در یک زندان عده ای را دار بزنند و عده ای را تیرباران کنند یک داستانسرائی ست ، یا« قاطعانه » می فرمائید اعدام مجاهد ها در شهرستان ها در مرداد ماه تمام شد اینکه گفته می شود زندانیان مجاهد در شیرازدر ۸ شهریور ۶۷ هم اعدام شدند واقعی نیست و لاطائلات بنده است... ، یا باز « قاطعانه » می فرمائید قتل عام زندانیان در شهر های مختلف در یک نقطه صورت می گرفت این طور نبود که در شیراز عده ای را در زندان مشترک اعدام کنند و عده ای را در زندان میثم یا زندانی دیگرو......... و اما من می گویم جل الخالق ، باور بفرمائید من که سالیان طولانی زندگیم و روز و شبم در زندان شیراز بود جرات نمی کنم با این «قاطعانه ها» حتی در باره آنچه که در زندان های شیراز می گذشت حرف بزنم من البته با فرهنگ شما اشنا هستم اما هنوز نمی دانم شما که زندانی زندان های تهران بودید به چه اعتبازی این طور « فاطعانه» در باره ی همه ی زندان ها آنهم حرف هایی بی ربط در باره اعدام ها ئی که شاهدان آن ها آدم هایی امثال من بودند بزنید و نظر بدهید . به نظر حقیر یک جای کار می لنگد. بنده همه نوع محقق و خاطره نویس دیده بودم این طوری اش را ندیده بودم.

ش . شما آنقدر برای کوبیدن من و اثبات خود دچار برخورد و حالت عصبی و روحی می شوید که ماجرای سیگار کشیدن یا سیگار نکشیدن یک باز جو و شکنجه گر راهم بزرگ می کنید. من مدت ها قبل پاسخ زندانی ای که گفتند مجید تراب پور سیگاری نبود را دادم ، گفتم شاید مجید برای اذیت کردن زندانیان سیگاری جلوی آن ها می گفته از بوی سیگار بدش می آید والا مجید سیگاری بود و در مواقعی من و او باهم سیگار می کشیدیم .

ص. در مورد دیوارنویسی ها هم همان روال قبل را پیش بردید. در مورد اینکه روی دیوار نوشته شده بود : امروز شیرین و هاجر و هما به طناب دار بوسه زدند و تاریخ ۷ خرداد ۶۵ نوشته شده بود ، باز گفتید در سال ۶۵ مطلقا ( توجه بفرمائید که می فرمائید مطلقا ) زنان زندانی حتا محاربین اعدام نمی شدند اما بلافاصله مطلقا گفتنتان یادتان می رود و می گوئید تنها زنانی را اعدام می کردند که در عملیات مسلحانه شرکت داشتند ..... من همین چند سطر را به قضاوت خوانندگان مطلب می گذارم تا ببینند با چه نوع محقق مغرض و عصبی مواجه هستند... آخر عزیز من چرا فکر نمی کنید شاید این سه نفر در مبارزه مسلحانه شرکت کرده بودند ، شما از کجا می دانید این طور نبوده ... بعد هم برای اثبات خود خواننده را به اسناد سازمان مجاهدین ارجاع می دهید بند ه قبلا هم گفتم مجاهدین ادعا می کنند نظام بیش از ۱۰۰ هزار نفر را کشته ، لیست اعلام شده مجاهدین و همه سازمان و گروه ها و حزب ها چند هزار نفرند، چرا فکر نمی کنید این نام ها جز نام های ناشناخته باشند ؟‌

ض .در مورد قتل فجیع محمد نقره خور من عرض کردم که مدت ها قبل از اینکه محمد را اعدام کنند به خانواده او اعلام کردند او اعدام شده ، در حالیکه او زیر شکنجه بود ، جای او را هم عوض کردند ، من از دوست خشمگین شما می پرسم ، ایشان از کجا می دانند محمد تیرباران شدند ، جسدی تحویل خانواده محمد شده ویا از صحنه ی اعدام کسی گزارشی به این دوست داده ، واقعا عجیب است ، همان طور که عرض کردم محمد را یک ماه قبل از به قتل رساندن از زندانیان دیگر جدا کردند تا با او هر انچه که می خواهند بکنند .محمد طبق آنچه من شنیدم در این حدود یک ماه به عنوان اعتراض نماز نخواند شنیدم او شجاعانه به یکی از شکنجه گرها گفته بود« اگر اسلام این است که شما می گوئید ، من یکی نیستم »

ط .، بالاخرسخنانی در مورد زنان شاعل در زندان ها گفته اید که عجیب و غریب است . گفته اید « مطلقا» زنان در شکنجه و بازجوئی و اعدام شرکت نمی کنند و توجیه شرعی آن را هم بیان فرمودید. زنان شکنجه گر در شکنجه قربانیان زن و دحتر محکوم به اعدام دخالت و شرکت می کردند و من به نمونه هائی از جمله نمونه فاطمه حسینی اشاره کردم ، زنان حتی در حد زدن زندانی زن کمک می کردند و در زدن حد دخالت می کردند ، اینکار را حتی در بند های عمومی در برابر چشم زنان زندانی انجام می دادند، زنان شکنجه گر درمراسم اعدام شرکت و کمک می کردند،حتی بسیاری از زنان تواب تیر خلاص زن بودند و به دختران و زنان اعدامی تیر خلاص می زدند.

ظ ـ شما فرموده اید که زنان زندانبان حتی اگر می خواستند از نام مستعار استفاده کنند از نام های ایدئولوژیک استفاده می کردند نه نام های غیرمذهبی ( البته اینجا فراموش کردید کلمه مطلقا را بیاورد) ، بنده عرض می کنم که شما درست نمی فرمائید و متاسفانه دروغ می گوئید ، شما به نام شکنجه گری به نام گوهرهم اشاره کردید، یکی از کسانی که گوهر را می شناسد و با آن ها رفت و آمد فامیلی داشته اکنون در امریکا زندگی می کند و با آقای دکتر نقره کار تماس گرفته و بسیار دقیق در مورد گوهر و خانواده اش اطلاعاتی داده است ، ایشان گفته است حتی در خانواده گفته می شد گوهر در زندان کار می کند و تعزیر می کند ...... من امیدوارم آقای نفره کار مجموعه اطلاعات دریافتی پیرامون گوهر و کل روایت های من را منتشر کنند.

****************

در پایان عرض می کنم ، راهی که شما و دوستان شما پیش گرفتید نتیجه اش این خواهد شد که دیگر هیچ مقام و مامور بریده از نظام و نادم شده جرات نکند پرده از جنایت های رژیم بردارد . همین امروز ده ها نفر از این نوع افراد در خارج زندگی مرفه ای را می گذرانند و گذشته را به وادی فراموشی سپرده اند . رفتار ی که من از شما دیدم باعث شده من هم لحظاتی به خودم بگویم که شاید اشتباه کردم ، من هم باید ساکت می ماندم واز زندگی در خارج لذت می بردم ....

اما نه، بنده خودم را مدیون شهرزاد ها و ترانه ها و ومحمد ها و فرهاد ها می بینم ، باید دینم را به آن ها ادا کنم و بروم . والسلام .


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016