جمعه 13 مرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
4 فروردین» رهبران جمهوری اسلامی و نوروز! طنز نوشته یاور استوار
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از اقتصاد مقاومتی تا انقلاب مقاربتی، یاور استوار

ناگاه رهبرِ عظیم الشان جهان اسلام حضرت آیت العظمی سید علی آقا خامنه‌ای (احتمالن ارواحنا له الفداء)، مانند همیشه، همسانِ ماهِ نقشب، بر سکوی خطابه برآمد و با صراحت عنوان کرد که دوره دوره‌ی «اقصادِ مقاومتی» است و باید عنان توسن اقصاد مشعشع کشورِ امامِ زمان که همین چند ماه پیش شخصِ شخیصِ ایشان، با آب و تابِ تمام، آن را بسوی «اقصاد تولیدی با جهت‌گیری‌ی داخلی» رانده بودند، با یک « هینِ » قاطع بسوی نوعِ دیگری از اقصاد، یعنی « اقتصادِ مقاومتی » رم دادند!

تا اینگونه «اشکنه» جانشینِ مرغ و ماهی گشته و با فتوای شیرین آیت‌الله شکرین، حضرت مکارم، خوردن گوشت، اندک اندک حرام شود و از حقه‌ی امام جمعه‌هایی از نوع امام جماعتِ خرمآباد، بناگهان این روایت درآید که: مرغ چون از حضرت نوح پیامبر اطاعت نکرد، بگوشه‌ی چشمِ غضبِ الهی گرفتار آمد و پرِ پروازش شکست و از پریدن بازماند.

اما این توسن لاغر و مردنی که دیگر نای رمیدن که چه عرض کنم، نای تکان خوردن از جایش را هم ندارد ، تلو تلو خوران، همانندِ بدمستی کاملن پاتیل، در تلاش است تا لاشه‌ی نحیف و مردنی‌اش را بدینسوی کشیده، تا بدنگونه فرمانِ رهبری را مطیع باشد و فرمایشات دورانسازِ ایشان را مطاع!

رهبر که بگمانم باید بزودی پسوندِ «ختمی مرتبت» را نیز بدنبال نامِ مبارکشان افزود، هم انگار دیگر دریافته است که دوز و کلک‌های اسلامی‌ی از نوعی احمدی‌نژادی‌اش دیگر چاره ساز نیست و سنبه این بار بدجوری پرزور و کاری از کار در آمده است. آنچنانکه دیگر چاره ای جز اعلامِ سیاست ریاضت ندارد. آن هم در قبالِ مردمی که دیگر حتا اشکنه هم گیرشان نمی‌آید و باید پیاز 2000 تومانی را لای نانِ بیاتی گذاشته و بسق بکشند که در چشم‌انداز دور و نزدیک می باید چراغ بدست بدنبالش بگردند!

هماهنگ با این درفشانی‌های رهبر، مدیران و برنامه ریزانِ اجتماعی‌ نیز از جنگ اقتصادی، آن هم از نوع نامنظمش سخن می‌گویند. تا دست و دلشان برای سرکیسه کردنِ مردم، بهر شیوه و ترفندی باز بوده و در تنگناها - که دیگر همیشگی شده است - بیخ گلوی اکثریت بشدت تهی‌دست جامعه را بفشارند. مدیران و مدبرانی که در این ماه‌های آخرین نشان داده‌اند که شناورتر از نرخ ارز و سکه بر تخته‌پاره‌های کشتیِ شکسته‌ای چسبیده‌اند که توفانِ تحریم و محاصره چیزی از سکان و بنیانِ آن باقی نگذاشته است.

رهبرِ معظم و رییس جمهور شیرین‌مغزی که تا دیروز نزدیکی‌ی فکری و عملی‌شان با هم مو نمی‌زد و تا آنجا پیش رفته بودند که بقولِ قدیمی‌ها یک جان در دو بدن بودند و اینک چموش و سرکش سازِ دیگر می‌زند، مجلس فرمایشی‌ای که نبودش هزار بار بهتر از بودنش است و دیوانِ قضایی که همه «غیر بله گویان و غیر خودی‌ها» را مجرم می‌داند تا مگر عکسش ثابت شود، و خلاصه کلیت رژیم، به چنان «گه کیجه‌ای» دچار شده‌اند که هیچ راهِ پیش و پسی را نمی‌یابند.

تنها متحدِ (درگذشته) قابل اتکای اینان، بشار اسد مادر مرده، در سایه‌ی بی‌تدبیری خود و بچاه رفتنش با طناب رهبرِ معظمِ ما، بچوبی دو سر طلا بدل شده که دیگر راه برون رفتی در چشم‌انداز دور و نزدیک خویش نمی‌یابد. زیرا با فرصت سوزی ابلهانه‌ای که ویژگی‌ی همه‌ی دیکتاتورهاست از تکیه به اعتماد و پشتیبانی‌ی توده‌ها سرباز زد و به دیوار جمهوری‌ی اسلامیِ ما تکیه داد که خود بی‌پی و پایه‌ و اساس تر از آن بود که حتا نای نگهداشتن پیکر خویش را نداشت!

اسد در سایه همین اشتباهات راهبردی، مردم سوریه را به تقابل با خویش کشانید و با سماجت و لجاجتِ غیرمعقولانه‌ای امکان دخالت خارجی را بکشورش فراهم کرد تا سرنوشت خویش را به سرنوشت قذافی و یا چیزی نزدیک به آن گره زند.

بنظر نمی‌رسد که این رخدادها باعث شده باشد تا رهبران نظام اسلام درسِ عبرتی گرفته و با واگذاریِ قدرت در یک انتخابات و رفراندومِ آزاد، هم امکان ماندگاری خویش را دست کم در حاشیهِ جامعه فراهم آورند و هم بیش از این ارکان کشور را در مقابلِ همه‌ی ناملایمات معلوم و نامعلوم آسیب‌پذیر نسازند.

اینان بیش از این که پای برزمین داشته و کشور و جمعیت 70،80 میلیونیش را مرتبط و بهم پیوسته با جهان ببینند، خواب و خیال خلافتی را می‌بینند که از «حلب تا کاشغر» را زیر نگین داشت و سودای فتح اندلس را در سر می‌پرواند.

اتفاقن همین غیرواقع‌نگری و تکیه بر ادعاهای پوچِ یک مشت سردار و سالارِ سهمخواه که بزرگی‌ی جهان و ابهت واکنش جهانی را در نمی‌یابند، بر طبل رویارویی با واقعیت کوفته و دون‌کیشوت وار با اسلحه‌ای چوبین بجنگ با آن برخاسته و با رجزخوانی‌ی میان تهی دنیا را نهدید می‌کنند.

نظامی که نتوانسته است هیچ گامی در راستای برآوردن نیازها و آرمانهای مردم در تمامی‌ی دوران حیاتش بردارد و علیرغمِ ادعای خنده‌دارِ مدیریت جهانی‌ی امام زمانی‌اش از پسِ مهار اقتصادِ مرغ و پیازی برآید، چاره ای ندارد جز این که شعار «اقتصاد مقاومت» یا «مقاومت اقتصادی» سردهد و با این «حکم حکومتی» بجان مردم بیفتد و برای سرگرم کردن و انحراف افکار عمومی، مسئله‌ی دیگری را بمیان بکشد بنام: ازدیاد جمعیت و نفی سیاست کنترل انفجارِ جمعیتی!



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


شک نداشته باشید که استدلال دین سالاران هم همان است که بود. یعنی: هر آن کس که دندان دهد نان دهد! و خواهند گفت که: می‌خواهیم دهانِ لا الله الا اله گوی بیشتری را بگشاییم!

طرف این که حتا در این اجرای ترفند واپس مانده که بقرون وسطا و دوران تاریک اندیشی تعلق دارد، وزیرش بلا فاصله پس از فرمایشات رهبر، دستورِ لغو برنامه‌های بهداشت و تنظیم خانواده‌ را صادر کرده و بودجه‌ی ناچیز مربوطه را یک شبه حذف می‌کند!

دوستی در این باره می‌گفت: چون دستور تولید مثل بیشتر و ازدیاد جمعیت و حذفِ قانون تنظیم خانواده، همزمان با «اقتصاد مقاومتی» اعلام شده است، بهتر است مسئولان نظام نام آن را نیز «اقتصاد مقاربتی» بگذارند که دهان پرکن‌تر بوده و بطور موازی در جامعه اعمال شود.

در اینصورت وقتی گزمگان رژیم، که بی هیچ پروا و پروانه‌ای از در و دیوارِ خلق الله بالا می‌روند، مانند همیشه برای اعمال و اجرای مفاد اقتصاد مقاومتی، با یک سطلی اشکنه به خانه‌ی بندگان خدا ریخته و پس از مصادره‌ی ذخایر غذایی خانواده، چند ملاقه‌ی «اشکنه» خالصِ ساخت علم‌الهدی را در دیگ آنها خالی کردن، نر و ماده‌ی خانواده را نیز فی‌البداهه و همانجا به اجرای «آقتصاد مقاربتی» وادار سازند. اینگونه با یک تیر دو نشان می‌زنند.

البته بنظر می‌رسد که می‌توان پیشنهاد آن دوست را بگونه‌ای تکمیل کرد. می‌توانیم مسامحتن «اقتصادِ مقاربتی» را «انقلابِ مقاربتی» و یا «انقلابِ مجامعتی» بنامیم که هم چشمگیر تر و هم جامعتر است. چرا که اگر به حافظه‌مان رجوع کنیم، بیاد می‌آوریم که پس از دگردیسی‌ی انقلابِ مردم ایران به «انقلاب اسلامی»، هنوز عرق تنمان خشک نشده بود که «انقلاب فرهنگی» که معنایی جز تهی کردن پشتوانه‌ی دانشی جامعه ( یعنی آموزش و پرورش و آموزش عالی) نداشت، بقوع پیوست .

رخدادهای پس از آن نشان داد که تازه این آغاز« انقلاب‌»های رنگارنگ ست. این موضوع از آنجا دریافتیم که چند سال پس از آن در جایی از این کره‌ی خاکی - احتمالن بغلِ گوشِ ایران - بنا بر سنت پیامبرِ گرامی‌ی اسلام و تکیه بر رخدادِ مثلث زینب، زید و محمد (ص) یک انقلاب دیگر هم رخ داد که بانیانِ آن، آن راِ «انقلاب ایدئولوژیک» نامیدند، که اگر چه در سرِ مثلث «وصل» بود اما در بدنه بر عکس «انقلاب مقاربتی» امروزین، «فصلِ» نرینه‌ها از مادینه‌ها را فتوا می‌داد.

بنا بر این روایات اصیل است که می‌توان در این باره از «انقلاب مقاربتی» هم صحبت کرد. انقلابی که بنیادِ اقتصادی‌اش بر «اقتصاد مقاومتی» و روبنای فرهنگی‌ی آن «انقلابِ مقاربتی» باشد!

بدون شک بروشنی پیداست که میان انقلابات ایئولوژیک و مقاربتی - دستِ کم در محتوا تفاوت و تناقضِ بسیار است. اما چه باک؟ اسلام در کلیتِ خود دین تناقض ها است!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016