گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
5 شهریور» درخواست از دبیر کل سازمان ملل برای ملاقات با موسوی، کروبی و رهنورد و دیدار با زندانیان سیاسی 4 شهریور» گزارش شورای هماهنگی راه سبز امید از وضعیت بیماری میرحسین موسوی 4 شهریور» تشریح وضعیت پزشکی موسوی توسط دکتر علی شکوری راد 4 شهریور» گزارشگران بدون مرز آیتالله خامنهای را مسئول سلامت و جان میرحسین موسوی میداند 3 شهریور» مشاور موسوی: میرحسین از بیمارستان مرخص شد
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حال همه ما خوب است، میخکجمهوری اسلامی با موفقیت توانسته است وضعیتی بحرانی را که باید با زحمت فراوان و به ضرب حبس و چماق حفظش کند، برای ما طبیعی جلوه دهد. ما دوباره به زندگی روزمره، به فرودستی خود و سهیم نبودن در رقم زدن سرنوشت خود خو کردهایم، پس جای عجب هم نیست که عارضه قلبی و حتی مرگ «طبیعی» میرحسین موسوی برایمان عادی باشد.
-میرحسین موسوی از بیمارستان به زندان خانگی منتقل شد. -حال عمومی میرحسین موسوی پس از آنژیوگرافی رضایتبخش است. -خانواده موسوی بر اساس مصالح درباره وضعیت او اظهارنظری نمیکنند. این همه آن چیزی است که درباره وضعیت میرحسین موسوی میدانیم، اخباری که انتشارشان واکنشهایی را از جنس «دعا برای سلامتی میر» و «آرزوی بهبودی» برانگیخته است. چنین واکنش، یا در واقع عدم واکنشی به خبر تهدید جانی رهبر جنبش سبز، مشابه سرنوشتی است که خود این جنبش پیدا کرده است؛ کمی بیش از سه سال پس از آغازش و در حالی که هنوز حکومت فعالانش را تحت تعقیب و آزار قرار میدهد، انگار نه انگار که خبری از چنین جنبشی بوده است. البته هنوز سایتهایی با عَلَم سبز مطالبی منتشر میکنند، هنوز کسانی عکسهای ندا و سهراب را به بهانههای مختلف از گنجه بیرون میکشند، داغها هنوز تازه است و… اما از آن جنبش سیاسی فراگیری که فضای سیاسی ایران را به تسخیر خود درآورده بود و ظرفیت رقم زدن تغییر ساختاری بنیادی را داشت چیزی نمانده است. جنبش سبز اگر نگوییم مرده، دست کم به اغما رفته است. خواب مرگی چنان عمیق که حتی خبر مرگ رهبرش هم به جنبشی در نخواهد آوردش. اهمیت میرحسین موسوی در این بود که خواسته یا ناخواسته در کانون همگرایی مردم قرار گرفت و صدای خواستی جمعی شد. او پس از آن این درایت سیاسی و جسارت اخلاقی را داشت که به اقتضای موقعیت جدیدش رفتار کند، از خودش فراتر برود و بکوشد پا به پای جنبش مردم پیش بیاید تا جایی که در آستانه ۲۵ بهمن از زبان مردم بگوید که آنان خواهان «اسقاط نظام» هستند. او البته در بازخوانی از انقلاب ۵۷ و دوران نخستوزیری خودش، که با قلع و قمع رقبای سیاسی و مصادره انقلاب همراه بود، تا حدی گرفتار هویت و تاریخ خود ماند و فرصت نقد این مقطع را از دست داد، اما از معدود کسانی بود که بر خلاف رویه رایج، انقلاب ۵۷ را به حال حاضر پیوند زد و از آرمانهای آن دفاع کرد. اما با رنگ باختن همگرایی و از نفس افتادن حرکت جمعی، میرحسین موسوی اینک فردی تکافتاده است که باید «برای شفای عاجلش دعا کنید»، تو گویی اهمیتش تنها در شخص او بوده و باید مثل هر عزیز پا به سن گذاشتهای نگران مرگ و زندگیش بود. مهم سلامت جسمی و بقای عمر او است، نه تداوم حقیقتی که ۲۵ خرداد از خلال میلیونها ایرانی و او میگذشت. دعا و آرزو برای تپیدن و نتپیدن قلب یک رهبر سیاسی تقلیل او به یک فرد و غفلت از موقعیت ماهیتا جمعی او است. مساله ارزش بیشتر و کمتر جان چهرههای سیاسی و ما مردم معمولی نیست، مساله نادیده گرفتن این واقعیت است که میرحسین موسوی اگر اهمیتی داشت، اهمیتی سیاسی بود، نه از بابت ایجاد نوعی حس همدلی انسانی عام و رقت قلبی که میتواند متوجه هر فرد دیگری از جامعه انسانی شود. البته که سانتیمانتالیسم پررنگ ادبیات جنبش سبز در قهرمانسازیهای خود با تکیه بر اشک و لبخند و عناصری از این دست چهرههای سیاسی را به اشخاصی «عزیز» بدل کرد، اما عزت موسوی برای هوادارانش ماهیتا سیاسی بود، نه چیزی از سنخ پیوندی خانوادگی و دوستانه. کسی که برای سلامتی عزیزش «دعا» یا «آرزو» میکند، ناگزیر این را هم پذیرفته است که «مرگ و زندگی دست خدا است» و از آن مهمتر این که «مرگ حق است». به رغم تلخی، همه میدانند که آرزو برای بهبودی پیشدرآمد مویه برای مرگ عزیز است، دیر یا زود. و این نقطه کلیدی در شکست ما و پیروزی حکومت است. این که مرگ رهبر جنبش را چون اتفاقی طبیعی انتظار میکشیم. جمهوری اسلامی با موفقیت توانسته است وضعیتی بحرانی را که باید با زحمت فراوان و به ضرب حبس و چماق حفظش کند، برای ما طبیعی جلوه دهد. ما دوباره به زندگی روزمره، به فرودستی خود و سهیم نبودن در رقم زدن سرنوشت خود خو کردهایم، پس جای عجب هم نیست که عارضه قلبی و حتی مرگ «طبیعی» میرحسین موسوی برایمان عادی باشد. Copyright: gooya.com 2016
|