یکشنبه 19 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وقتی براندازی و فروپاشی به هم گره می خورند، کورش عرفانی

کورش عرفانی
نبود سازماندهی میان نیروهای پراکنده مخالف نظام در درون جامعه واضح و آسیب رسان است. یک جریان برانداز بدون سازماندهی قدرت ندارد و بدون قدرت نیز نمی تواند نظام نامشروع و پراکنده از درون را سرنگون سازد. این ضعف مانع از شکل گیری جایگزین برای رژیم می شود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

میان سرنگونی و فروپاشی تفاوت است. سرنگونی یک رژیم بیانگر تلاشی است سازمان یافته و هدفمند از جانب مخالفانی که یک قدرت فاقد توانایی در دفاع از خویش را پایین می کشند و آن را جایگزین می کنند. فروپاشی یک رژیم اما به دلیل عملکرد خود حکمرانان است که او را با موقعیت عدم امکان حفظ قدرت مواجه می سازد. در نخستین، یک عامل بیرونی است که حاکمان را از قدرت محروم می کند و در واپسین، نظام از درون، روی خود فرو می ریزد. سقوط رژیم شاه در سال 1979 (1357) از نوع اول و سقوط حکومت اتحاد جماهیر شوروی در سال 1993 از نوع دوم است.

لازمه های سرنگون سازی

برای سرنگون سازی چند عامل مطرح است که نبود مشروعیت حاکمیت از آن جمله است. نظام هایی که فاقد پشتوانه ی اجتماعی فعال هستند مطلوب براندازی می باشند، زیرا نمی توانند در زمان هجوم مخالفان برای برانداختن آنها نیروی کافی را در درون جامعه برای شکستن وحدت براندازان فراهم سازند. به طور اصولی در نبود این مشروعیت است که نیروهای متضاد با حکومت شکل گرفته، توانایی کسب می کنند و در نهایت، در قالب یک نیروی برانداز وارد صحنه می شوند. انزوای اجتماعی حاکمیت بسترساز فرایندهای سازمان یافته ی کنار زدن آنها توسط مخالفانشان می باشد.

عنصر دوم ضعف های عملی درون حکومت است که سبب می شود نتوانن قدرت دفاع فعال از خویش را داشته باشد؛ یعنی توان مدیریت دفاعی را از دست می دهد. به طور معمول، تشتت درون حاکمیت، چند سویی عملکردهای جناح های حاکم، بی ثباتی ساختار رهبری و نیز ضعف روحیه ی مدافعان عملی یک رژیم – مانند نیروهای نظامی و انتظامی – پیام روشنی به مخالفان می رساند: این که رژیم حاکم رفتنی است و می توان تهاجم نهایی را آغاز کرد. شکاف در سنگر دفاعی هوس حمله می آفریند.

در مقام سوم باید از عامل قدرت سازماندهی مخالفین یاد کرد. هر چه این قدرت بیشتر باشد شانس موفقیت حرکت برانداز نیز بالاتر می رود. به طور کلی، این در سایه ی سازماندهی است که نیروهای ضد یک حاکمیت می توانند دستگاه حاکمیت را مورد هجوم هدفمند و منظم قرار داده و با فلج کردن نهادهای کارکردی آن، به سوی پایین کشیدن قدرتمداران نظام بروند. از طریق سازماندهی است که وحدت عمل و نیز جهت دهی هدایتگری تحقق می یابد و کارآمدی مخالفان به توانایی کافی برای جابجایی قدرت می رسد.

شرایط کنونی ایران

اگر رژیم فعلی ایران را در پرتو سه عنصر بالا بیازماییم می توان گفت که عدم مشروعیت نظام تا حد قابل توجهی مبرز است. پس از جنبش سبز در سال 1388 رژیم جمهوری اسلامی تلاش زیادی را برای بازسازی این مشروعیت از دست رفته صورت داد؛ اما موفقیتی کسب نکرد1. نبود منابع مالی کافی برای خرید گسترده ی پشتیبانی مردم و فرسودگی دستگاه و گفتمان ایدئولوژیک نظام برای تولید انبوه باور در توده ها از دلایل اصلی این امر بودند. آلوده شدن دست حاکمیت به خون مردم به طور علنی و سرکوب خشن مخالفان را در عصر ارتباطات و ماهواره ها - که تصویر جنایت را همگانی می سازد –، باید از دلایل دیگر این عدم موفقیت دانست. جمهوری اسلامی کنونی دیگر قادر به ترمیم بستر توده ای خویش نیست.

چندپارگی درونی نظام نیز مشهود است. پدیداری خصلت مافیایی در ساختار نظام جای و جایگاهی برای یک دست سازی مجدد و همسو کردن نیروهای متفرق، که منافعی متضاد را نیز دنبال می کنند، نگذاشته است. رهبر نظام وجهه و کارآیی لازم برای ایجاد یک اتحاد تاکتیکی را نیز ندارد و همسوسازی استراتژیک برایش رویایی از دست رفته است. در سایه ی این موقعیت باید باور داشت که نشت این تشتت سیاسی به درون نهادهای امنیتی، انتظامی و اطلاعاتی می توانند به عنوان شواهدی بارز از ضربه پذیری نظام در راستای یک نگاه برانداز را نمایان سازد. شکاف و تَرک های اساسی در سد یک دست نظام نمایان است.

پیرامون عنصر سوم اما جای خالی به خوبی احساس می شود، نبود سازماندهی میان نیروهای پراکنده ی مخالف نظام در درون جامعه واضح و آسیب رسان است. یک جریان برانداز بدون سازماندهی قدرت ندارد و بدون قدرت نیز نمی تواند نظام نامشروع و پراکنده از درون را سرنگون سازد. این ضعف مانع از شکل گیری جایگزین برای رژیم می شود، هر چند که تلاش برای ساختن این جایگزین در خارج از کشور کم نیست، اما در نبود یک جای پای محکم که همان نیروهای سازمان یافته ی کنشگر است، به جایی نمی رسد.

دلیل دوام رژیم

پس، دلیل امید به سرنگونی رژیم کنونی حاکم بر ایران در دل بسیاری از ایرانیان به خاظر عدم مشروعیت آن و نیز اختلاف های داخلی نظام است و عامل عدم تحقق این امید اما چیزی نیست جز نبود توانایی عملی در جبهه ی گسترده ی مخالفان داخل و خارج از کشور که به دلیل نبود سازماندهی نمی توانند نیروهای خویش را پیرامون یک فرایند کاری مشخص برای برای براندازی هم کاسه سازند.

در حالی که در داخل سرکوب عامل مهمی در این زمینه است در خارج و در نبود فضای سرکوب هم تلاش زیادی برای جبران این نقیصه انجام نمی گیرد. بخش قابل توجهی از اپوزیسیون در نوعی گفتار گرایی و عمل گریزیِ عادت شده گرفتار است و به نظر می رسد که تمایلی برای برون رفت از این بن بست محتوایی و فلج عملی خویش ندارد. نازایی اپوزیسیون در این عرصه او را از ایفای نقش برانداز و جایگزین محروم ساخته است.

این موقعیت سبب شده است که براندازی نظام جمهوری اسلامی به امر سهل و ممتنع تبدیل شود. یعنی از یک سو رژیم مستعد برانداخته شدن است، زیرا مشروعیت و انسجام درونی ندارد، و از سوی دیگر، مخالفین آن، قدرت تجمیع نیرو و کارآمدی بالا از طریق امر سازماندهی را ندارند. شرایط قفل شده مانده است. به همین دلیل نیز عده ای که یا تشخیص درستی از وضعیت ندارند و یا عمل کردن روی سازماندهی اجتماعی مخالفان را دشوار و طولانی می دانند چشم امید خویش را به دخالت خارجی بسته اند تا بیاید و گره از کار همه بگشاید. کمبود کار خود در درون را با اثر کار بیگانگان از بیرون می خواهند جبران کنند.

فروپاشی ممکن تر؟

در حالی که حکایت براندازی در بن بست نبود سازماندهی گرفتار و نیروهای برانداز به درجازدن مشغولند، سناریو دوم اضمحلال حاکمیت، یعنی فروپاشی رژیم از درون خویش، در حال تقویت است. سوء مدیریت سه دهه ای، چپاول های مافیایی، شکل گیری باندهای فرا قانونی و تعمیق فساد همه جانبه ی قدرت از جمله دلایلی است که حکومت را با موقعیتی آن چنان دشوار روبرو ساخته که فرضیه ی فروپاشی را به شدت قویتر و محتمل تر از براندازی ساخته است.

یکی از جناح های درون حاکمیت که حرف اول را می زند با دنبال کردن فعالیت های هسته ای - قانونی و فراقانونی - سبب خشم جامعه ی بین المللی شده است. تلاش این جناح آن است که با کسب (قدرت) تولید سلاح هسته ای امکان فشارآوردن سرنوشت ساز بر نظام از بیرون را، که به دلیل سوء مدیریت بر امور اقتصادی، سیاسی و بین المللی برانگیخته می شود، دفع کند. اما اصرار بر کسب توان تولید سلاح هسته ای با خود فشارهایی را که نظام می ترسید در آینده بر سرش آید هم اکنون به وی تحمیل کرده است. اقتصاد دولتی که زیر فشار مدیریت غیر تخصصی و فساد و رشوه خواری و مافیاگری در حال اضمحلال بود اینک با ضربه های پیاپی تحریم ها روبروست. رژیم آن قدر به تامین امنیت درازمدت خود علاقمند بود که حتی حیات خود را به زیر سوال برده است.

حاصل این فشارها و سوء مدیریت ها اقتصاد دولتی ایران را به سوی خط قرمز تامین یا عدم تامین نیازهای بدیهی جامعه سوق داده است. هر گونه ضعف جدی در پرداخت دستمزدها، یارانه ها و نیز تامین نیازهای ضروری جامعه می تواند واکنش سخت لایه های محروم جامعه را به دنبال داشته است. واکنشی با ماهیت شورشی که تبلور خشم ناشی از محرومیت و گرسنگی است. این شورش ها در صورت پیوند خوردن با نارضایتی عمومی و سه دهه ای مردم می تواند تبدیل به یک حرکت برانداز شود. شورش در یک جامعه استبدادی همیشه ظرفیت بالقوه ی تبدیل به جنبش را دارد. عنصر پیوندساز میان این دو نیز «سازماندهی» است.

در این سناریو دوم قیام برانداز در ابتدا حاصل کار فکر شده، برنامه ریزی شده و سازمان یافته ی مخالفان نیست، بلکه نتیجه ی طبیعی خیزش میلیون ها گرسنه و محروم و تحقیر شده است برای پایان بخشیدن به وضعیتی که به آنها فشاری غیر قابل تحمل را وادار می سازد. این وضعیت را عملکرد حکومت تولد بخشیده است. شورش گرسنگان که پتانسیل تبدیل شدن به قیام برانداز را دارد به دلیل خالی شدن سفره ها و معده هاست و به همین دلیل هم از رادیکالیسم بالایی برخوردار است. ترکیب اسیدهای معده و سازماندهی می تواند به این قیام برانداز تبلور بخشد.

بدیهی است که شورش ها در کشورهایی که حاکمیت از مشروعیت بخشی از جامعه و نیز از انسجام درونی برخوردار است نمی تواند تا مرز یک حرکت برانداز پیش رود. در ایران کنونی اما حاکمیت نه مشروعیت دارد و نه انسجام درون ساختاری خویش را؛ به همین دلیل، آغاز شورش ها می تواند سبب پایان عمر رژیم شود. این مورد به ما می آموزد که سقوط رژیم ها همیشه و به طور مکانیکی از یک فرمول تمام عیار – یا سرنگون سازی یا فروپاشی از درون – مانند دو مثال انقلاب ایران و سقوط امپراطوری شوروی پیروی نمی کند، در مواقعی ممکن است ترکیبی از عناصر موجود هر دو، جبران کننده ی عوامل ناموجود معادله ی تغییر باشند. به عبارت دیگر در زمان هایی چند جزء معادله براندازی با برخی از اجزاء فروپاشی ترکیب می شوند و حاصل آن کنار زدن رژیم حاکم می شود.2 در کشورهای مانند ایران که ساختارهای سیاسی، اقتصادی و حتی اجتماعی درهم تنیده و بی سامان است نباید خیلی به دنبال فرمول های شسته و رفته ی تغییر باشیم. شکل های متفاوت و بدیع دگرگون سازی می توانند ظهور کنند و به ثمر نشینند.

در نظر گرفتن این احتمال می تواند چشم انداز روشن تری در مقابل مردم و مخالفان در ایران قرار دهد.

1 تلاش حکومت در این باره از همان سال 1388 و با راهپیمایی فرمایشی و ناموفق نهم دی آغاز شد و ادامه داشته و دارد. بدون نتیجه ای درخشان و به دلایلی که در متن به آن اشاره شده است.

2 دقت کنیم و این امر را به هیچ وجه به صورت جبری و مکانیکی قلمداد نکنیم. همیشه نقش و اراده ی افراد و نیروهای کنشگر جامعه نقش اصلی را در این فرایند پیچیده ایفاء می کند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016