گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
12 شهریور» ورود عنصر تاريخيت يا تقدسزدايی از دين؟ گفتاری با عبدالکريم سروش (بخش پنجم)، محمد جلالی چيمه (م. سحر)12 شهریور» ورود عنصر تاريخيت يا تقدسزدايی از دين؟ گفتاری با عبدالکريم سروش (بخش پنجم ـ ۲)، محمد جلالی چيمه (م. سحر) 6 شهریور» اولين شعر “هالو” در زندان اوين: اين گونه زندان گشت؛ دانشگاه 5 مرداد» گفتنیها با دکتر عبدالکريم سروش (بخش چهارم)، محمد جلالی چيمه (م. سحر) 22 تیر» دريغا حميد سمندريان، محمد جلالی چيمه (م. سحر)
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! شيخ تبهکار، شعری برای محمدرضا عالی پيام (هالو) و پيشکش به او، م. سحرشاعر طنزسرای عزيز آقای عالی پيام («هالو») پس از آزاد شدن از زندان (که برای دوستدارانش بسيار خبر خوشی ست)، اين شعر را منتشر کرده است: شيخ قباپوش به من گفت دوش تا ببری سر به سلامت برو گفتمش ای خواجه ی عاقل بدان سر که نه در راه عقيده بود من هم پس از خواندن ابيات بالا ، شعر زير را نوشتم شيخ تبهکار
کيست چنين بی شرف ِگُه به ريش کيست چنين جاهل بی آبروی تا به نهيب قلمم، گُربه سان شيخ فرومايه چه داند که شعر او چه شناسد که دلِ شاعران شيخ چه داند که در اين سينه ها او چه شنيده ست جز آوای وحش شعر چه داند ز چه شور است و شوق شاعر ، آزاده ترين مردم است اوست ولی غاصب دريوزه خوی سکّه قلب است به بازار جهل پيسی و پَستی ست از او سايه ور تالی حجاج و قُتيبهَ ست و سَعد + باش که تا بر کف سنگاسيا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|