گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
26 اردیبهشت» مشاور نماينده ولیفقيه در سپاه: غربیها بايد اعتماد ملت ايران را جلب کنند، رژه همجنسبازان (همجنسگرايان) در باکو نقشه اسرائيل است21 اردیبهشت» اوباما از ازدواج همجنسگرایان حمایت کرد 27 آبان» اسن (آلمان): مراسم روز جهانی حقوق بشر؛ حقوق دراويش، همجنسگرایان و دگرباشان، شنبه ۱۰ دسامبر 2 آبان» نامه یک همجنسگرای ایرانی به احمد شهيد، گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل درباره ايران 4 خرداد» گفتوگو با مادر يک دختر همجنسگرای ايرانی، شيدا اخوت
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نامه سرگشاده به شيرين عبادی، عسلبا سلام و عرض تبريک به مناسبت روز جهانی صلح، خانم شيرين عبادی عزيز، نمی دانم سخنم را از کجا شروع کنم با معرفی کوتاهی از خودم و زندگی خودم به عنوان يکی از هزاران هزار زندگی بربادرفته يک دختر ايرانی يا شايد بهتر باشد بگويم يک انسان ايرانی،و دقيقتر انسانی که از کودکی خود را دختری میپنداشت ولی مجبور به پوشيدن لباس پسرانه و رفتن به مدرسه که به کابوسی عظيم تبديل شده بود بجای مکانی برای کسب علم و دانش و فردايی بهتر! خانم عبادی عزيز ، اميدوارم اين چند سال زندگی در خارج از کشور شما را با اطلاعات جديد به قدری آشنا کرده باشد و تابوهای ذهنی شمارا شکسته باشد و توانسته باشيد حدس بزنيد که آری من يک ترنسکسول هستم! هرچند که با نگاهی به اطراف شما، اطراف شما منظور نوانديشان دينی ست ، میتوان دريافت که ميشود هم در جهانی باز و آزاد زندگی کرد و هم همچنان ذهنی بسته و تنگ و عقب مانده داشت!
خانم عبادی عزيز، من با شما به واسطه پدربزرگم آشنا شدم، در آن زمان چهارده سال بيشتر نداشتم و شما تازه جايزه صلح نوبل را برده بوديد، پدربزرگ پير مردی اهل مطالعه بود و عکس شما را به افتخار در قفسه کتابهايش به کتابها تکيه داده بود و بارها از شما برايم گفته بود و گفت بود که تمام دنيا به زنانی مثل شما افتخار ميکنند. در آن زمان تصويری که از شما پدربزرگ برای من میساخت کمک بزرگی بود برای اينکه روی خواسته خودم پافشاری کنم و خجالت نکشم اگر میخوام که دختر باشم، زيرا که میدانستم زنانی هستند در کشورم که دنيا به وجودشان افتخار میکند. يکسال بعد با تنی کبود و زخمی به خيابان پناه آوردم و ديگر به خانه بر نگشتم هرچند در آن خانه کسی جز پدربزرگ که مدت زيادی بيش دوام نياورد منتظرم نبود! در آخرين ديداری که با پدربزرگم داشتم زمستان بود و قرار ما در پارکی در شمال تهران، پدربزرگ دير کرده بود و عنقريب بود که من روی آن نيمکت آهنی به تکّه يخی تبديل شوم، وقتی رسيد از شدت سرما بدون احوال پرسی سيگار دستش را گرفتم و پکی جانانه زدم! بسيار تعجب کرده بود چون تا بحال من را درحال سيگار کشيدن نديده بود آن هم با آن همه آرايش! انگار خود میدانست که آخرين باريست که همديگر را ملاقات میکنيم، در لابلای پولهای توی پاکتی که به رسم چند وقت در جيبم به زور جا ميداد عکس شما را هم گذشته بود و موقع خداحافظی با وجود اينکه که سعی ميکرد بغض خود رو بخورد اشک ريخت و گفت، عزيزم هرچه ميخواهی باشی باش، فقط انسان باش! عکس شما تا به امروز تنها يادگار و بازمانده از زندگی گذشته من ست. بارها و بارها به عکس شما خيره شدم و با پدربزرگم درد و دل کردم و شايد هم درد و دلهای من را شما هم شنيده باشيد! خانم عبادی عزيز، نگاه کردن به عکس شما هميشه آرام بخش وجود من بوده ولی هر از گاهی سکوت شما در عکس مرا به خود مياورد و خود را وسط سيلابی از مشکلات میيابم ، مشکلاتی که بجز به حراج گذاشتن تنم چاره ديگری برای حلشان نداشتم چه بسا که از اين تن دستمالی شدهام بر خلاف تمام دستها و نگاهها، خود راضی نبوده ام و سعی در تغييرش داشتم . بعد از سالها کار شبانه روزی بالاخره موفق به جمعآوری هزينه لازم جهت جراحی در يکی از کشورهای آسيايی شدم و هماکنون منتظر روز موعود در هتلی تنها نشستهام. باوجود اين که اين سالها میبايست بهترين سالهای عمرم باشد ، زندگی با من تا بحال چنان کرده که اگر هم جان سالم از اين جراحی بدر نبرم و فردا را نبينم ناخشنود نيستم چونکه میدانم شايد هويتی چند برگی نصيبم شود ولی سوال اينجاست که آيا اين هويت حق و حقوقی هم دارد؟ خانم عبادی عزيز، روز به روز به توهينها به جامعه همجنسگرايان و همينطور ترانسها اضافه ميشود و جز تعداد محدودی از خود بچهها که صدايشان هم به جايی نميرسد از کسی اعتراضی و برخوردی نمیبينيم! من دلم نمیخواهد که سکوت شما و همراهانتان را از روی غرض ورزیهای سياسی بپندارم و باشد که در فردای ايران آزاد "همه" حق برابر داشته باشيم و نه من نه شما از پدربزرگ شرمنده نباشيم! دختر شما عسل
فروغ فرخزاد Copyright: gooya.com 2016
|