شنبه 13 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سه نسل و سه دستاورد بزرگ: کشف حجاب، حق رأی زنان و دمکراسی، الاهه بقراط

الاهه بقراط
من پشتیبان منتقدِ دمکراسی و دمکرات‌ها هستم. رضا پهلوی نیز یکی از ایرانیان مدعی دمکراسی است. من پشتیبانِ منتقد او نیز هستم. برای مبارزه در راه آزادی و منافع کشور، لازم نیست کسی به کسی نمایندگی بدهد. هر نهاد و شخصیتی، اگر می‌تواند، می‌بایست قاطعانه پرچمی را که بر خاک ذلت و فلاکت افتاده است، به دست گیرد، فرقی نمی‌کند شاهزاده باشد یا آخوندزاده، چپ باشد یا راست، مذهبی باشد یا غیرمذهبی، جمهوری‌خواه باشد یا مشروطه‌طلب!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com

راست می‌گویند هر کسی، هر قضیه‌ای را از زاویه منافع خود می‌نگرد. من نیز به عنوان یک زن، کشف حجاب و حق رأی زنان و به عنوان روزنامه نگار و یک انسان سیاسی- اجتماعی، دمکراسی را سه دستاورد بزرگ می‌شمارم، چرا که هر سه به سود من بوده و هستند.

اگرچه بین دو نسل و دو دستاورد نخست فاصله‌ای نیست لیکن به نظر می‌رسد برای دستاورد سوم، گسستی ویرانگر و خونین به نام جمهوری اسلامی را تحمل می‌باید کرد.

جامعه جوان و دوستانش

هم بنا بر شواهد عینی در جامعه و هم بر اساس ارزیابی‌ دست درکاران فکری و امنیتی رژیم دینی ایران، خطری که از درون جامعه، جمهوری اسلامی را تهدید می‌کند، نه آن تفکرهای ورشکسته سیاسی که در روی کار آمدن همین رژیم نیز نقش داشتند و اتحادهای متفرق آنان حتا بین خودی‌های‌شان نیز خیلی زود دچار افتراق می‌شود، بلکه در چالش گسترده و فراگیر خود جامعه از یک سو، در ابعاد اقتصادی است که دیر یا زود با اعتراضات و اعتصابات، بروز خواهد کرد و از سوی دیگر، با «هویت» تحمیلی اسلامی و تلاش برای بازتعریف یک هویت ملی و تاریخی است که آزادی و دمکراسی در آن نقش مرکزی بازی می‌کند.

بار سنگینِ این چالش بر شانه‌های سرکوب شده زنان و مردان نسل‌هایی قرار دارد که هر چه از دوران وقوع انقلاب اسلامی و رویدادهای پیش از آن فاصله می‌گیرند، به همان اندازه بیشتر با تفکر‌های ورشکسته بیگانه می‌شوند. تنها شخصیتی که در این بازتعریف در مرکز توجه قرار می‌گیرد و به نسل‌های جوان در این بازتعریف یاری می‌رساند، شخص رضا پهلوی است. آن هم نه به دلیل خانواده‌اش که قطعا در معروف بودن وی نقش دارد، بلکه به خاطر مواضع دمکراسی‌خواهانه خودش، چرا که می‌شد از پهلوی‌ها بود ولی در برابر جمهوری‌خواهانی که ادعای دمکراسی دارند، درست مانند خود آنها، با هزاردرصد سلطنت و پادشاهی وارد میدان شد! رضا پهلوی در این موضع نیز نه تنها طرفداران کمی ندارد، بلکه از سوی آنان همواره زیر فشار نیز قرار داشته است! درست همان‌گونه که پدر و پدربزرگ‌اش برای کشف حجاب و حق رأی زنان، از طرفی، از سوی سنتی‌ترین نیروها از جمله روحانیت مرتجع به شدت زیر فشار قرار گرفتند که نقطه اوج آن 15 خرداد 42 بود و از طرف دیگر، با بی‌مهری و بی‌اعتنایی به اصطلاح «روشنفکران» کشور روبرو شدند که اتفاقا می‌بایست بر اساس عقل مدرن با تمام توان از این دستاوردها دفاع می‌کردند تا چه بسا یکی از دلایلی را که خرداد 42 را به بهمن 57 متصل کرد، تضیعف می‌کردند: پشتیبانی نیروهای سیاسی و «روشنفکران» از واپسمانده‌ترین نیروی موجود در ایران و ارتجاعی‌ترین انقلابِ دوران!

برخلاف تصور بنیانگذاران رژیم کنونی اما مبارزه سیاسی و اجتماعی در ایران با تأسیس جمهوری اسلامی نه تنها به پایان نرسید، بلکه تازه وارد مرحله‌ای جدی‌تر و شفاف‌تر شد که در آن سنت و مدرنیته، سالهاست هر دو در برابر هم، شمشیرها را از رو بسته‌اند. اینکه ورشکستگان سیاسی هنوز جای خود را در این مبارزه نیافته‌اند، اگرچه به کند و کاو جدی نیاز دارد ولی فکر می‌کنم بخش مهمی از آن به همان نکته‌ای بر می‌گردد که در آغاز نوشتم: هر کسی هر قضیه‌ای را از زاویه منافع خود می‌نگرد! بر اساس همان ادامه روند کشف حجاب و حق رأی زنان هم که باشد، به نظر می‌رسد رضا پهلوی نیز منافع خود را در این تشخیص داده است که در این مبارزه مانند پدر و پدربزرگ‌اش در صف مدرنیته قرار گیرد. همین از وی برای جامعه جوان ایران یک دوست می‌سازد و تا زمانی که با صراحت و شفافیت در همین صف بماند، خواه ناخواه یکی از شخصیت‌های مهم این مبارزه به شمار خواهد رفت.

جامعه جوان و دشمنانش

به دلیل همین نقش است که حضور وی در عرصه سیاست کشور ، به ویژه در شرایط کنونی، با وجود اینکه نه غنیمت بلکه یک فرصت تاریخی است، لیکن همزمان جامعه ایرانی را، به ویژه در خارج کشور، «پولاریزه» و دو قطبی می‌کند و گروهی را به هواخواهی و گروهی را علیه خود بر می‌انگیزد. این ویژگی که به خودی خود نه مثبت و نه منفی است در هیچ شخصیت سیاسی دیگر و یا مدعیان سیاست ایران که برخی از آنها خود را یک تنه، محور تحولات فکری و سیاسی می‌شمارند، وجود ندارد. خودِ رضا پهلوی اما تا کنون توانسته از این ویژگی به شکلی مثبت استفاده کند. در عین حال این را نیز باید دید که درست به همین دلیل بیشترین موانع از جبهه‌های مختلف و به اشکال متفاوت علیه رضا پهلوی و اقدامات وی برپا می‌شود، حتا از سوی کسانی که مدعی دمکراسی و حقوق بشر هستند!

یک مشکل برخی که معمولا به سرعت جوّزده و به همان سرعت نیز دلسرد می‌شوند این است که مسائل را «شخصی» می‌بینند. حال آنکه تأیید یا نقد منشورها و تصمیم‌ها و اقدامات و حتا افرادی که به افکار عمومی ارائه می‌شوند، حق دمکراتیک همه ایرانیان است و دست کم خودِ من، هیچ انگیزه «شخصی» برای تأیید یا ردّ و نقد هیچ فرد، اقدام یا موضوعی ندارم بلکه بر اساس آنچه فکر می‌کنم به سود پیشبرد اندیشه و اقدام دمکراتیک (در نتیجه به سود من!) نیز هست، به بررسی آن می‌پردازم، بدون آنکه تعارف و مصلحت‌اندیشی را در آن دخالت دهم. کسانی که بدون آنکه هنوز قدرتی داشته باشند، مخالفت و حتا نقد را «مخرب» می‌شمارند و یا تلاش می‌کنند با جوّسازی آنها را تخطئه کنند، همان کسانی هستند که پس از رسیدن به قدرت، نخستین گام‌شان حذف منتقدان و مخالفان خواهد بود و از همین امروز نباید به آنها اعتماد کرد و نباید شانه‌های ستبر عقل و انتقاد را زیر پای طرح‌های احساساتی آنان خم کرد.

در عین حال، جامعه سیاسی ایران و بیشتر «شخصیت‌»هایش به اندازه‌ای پریشان هستند که به آسانی می‌توان آنها را، که علاوه بر خطاها و ناکامی‌های سیاسی، مانند بسیاری از مردمان، دارای زندگی‌های پر فراز و نشیب نیز هستند، روی تخت روانکاوی زیگموند فروید «دراز» کرد، اما این کار نه سودی به حال آنها دارد و نه دیگران! به ویژه آنکه روانکاوی و تجزیه و تحلیل یک انسان، اگر علم و دانش لازم و کافی، پشتوانه آن نباشد، و فقط از موضع سیاسی صورت گیرد، خود، ناشی از یک انگیزه روانی است. من آشنایی تئوریک ابتدایی ولی تجربه بسیار از جنبه‌های «خودشیفتگی» انسان دارم که در مقاله‌های پیش نیز توضیح دادم. تلاش برای «اتحاد» و «ائتلاف» در معنا و با هدف «همه با من» یکی از جلوه‌های این خودشیفتگی است که اگر چه ممکن است به روانکاوی دیگران بپردازد لیکن در شناختنِ شیفتگیِ خویش به خویشتن عاجز است.

منتقدِ دمکراسی و دمکرات‌ها

من پشتیبان منتقدِ دمکراسی و دمکرات‌ها هستم. شاهزاده رضا پهلوی در کنار بسیاری از ایرانیان که ادعای دمکراسی و دمکرات بودن دارند، یکی از آنهاست. من پشتیبانِ منتقد او نیز هستم و تا زمانی که وی از افکار و اقداماتی دفاع کند که تا کنون هیچ یک از کسانی که خود را در هیئت «سوپرمن»های وطنی می‌ببینند که گویا نجات کشور به سخنان و راه‌حل‌های آنها وابسته است، به این صراحت و روشنی از آنها سخن نگفته، به هر شکلی که بتوانم و خود، آن را مؤثر بدانم، از او و افکارش پشتیبانی خواهم کرد و این را نه اکنون که از سال‌ها پیش با صراحت مطرح کرده‌ام.

گروه‌های مخالف یک اتحاد و ائتلاف فراگیر ملی که رضا پهلوی یکی از نخستین منادیان فعال آن بوده است (نه شوراها و منشورهای خودی و اتحادهای همفکران) بی‌تردید تمام توان خود را به کار خواهند گرفت تا وی را به هر شکلی که می‌توانند (حتا ترور از سوی جمهوری اسلامی و یا چه بسا گروه‌های رقیب و هم چنین کشورهای خارجی) از صحنه خارج کنند و در این فعالیت کاملا با جمهوری اسلامی و نیروهای امنیتی‌اش همسو می‌شوند. رضا پهلوی اما همان گونه که سال‌ها پیش نوشتم، نه خطر، بلکه یک فرصت برای ایران است. استفاده نکردن از این فرصت، یک امر شخصی و یک تصمیم فردی نیست. یک اقدام خطا در تأثیرگذاری بر روندی است که ایران نیز به تدریج در چرخه آن قرار می‌گیرد که از یک سو با جنگ و از سوی دیگر با ادامه حکومت اسلام‌گرایان، به شکلی دیگر، روبرو است.

برای مبارزه در راه آزادی و منافع کشور، لازم نیست کسی به کسی نمایندگی بدهد و هنگامی که نیروهای سیاسی و «روشنفکر» ایران چنان کر و کور مانده‌اند که جز با خودی‌های خود نمی‌توانند دست به یک اقدام مشترک بزنند (که البته از پس همان هم بر نمی‌آیند)، هر نهاد و شخصیتی، اگر می‌تواند، می‌بایست قاطعانه پرچمی را که سی و چهار سال است بر خاک ذلت و فلاکت افتاده است، به دست گیرد.

فکر من در خدمت روشنگری و گسترش آزادی و حقوق انسانی است و این قلم، مدافع هر شخص و جریانی است که در این راه گام بر دارد، می‌خواهد شاهزاده باشد یا آخوندزاده، چپ باشد یا راست، مذهبی باشد یا غیرمذهبی، جمهوری‌خواه باشد یا مشروطه‌طلب. قبول می‌کنید که نمی‌توانم بگویم، ملی باشد یا تجزیه طلب، حزب‌اللهی باشد یا سکولار، طرفدار جمهوری اسلامی باشد یا آزادیخواه، اصلاح‌طلب باشد یا طرفدار تغییر! تمام مسئله بر سر همین است: مبارزه برای دمکراسی یا دیکتاتوری، پیشرفت یا ارتجاع، مدرنیته یا سنت، آزادی یا استبداد؟! این حقیقت است که صف‌ها را بیش از صد سال تعیین کرده و در امروز و آینده نیز تعیین می‌کند و نه هیچ چیز دیگر!

----------------------------------------------------------------

*برای خواندن مطالب مربوط به سال‌های پیش در زمینه نقش رضا پهلوی در مبارزه برای آزادی و دمکراسی در ایران می‌توانید به سایت الف ب مراجعه کنید: www.alefbe.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016