هيچ انتخاباتی بیحضور آزاد ژورناليستها آزاد نيست، شکوه ميرزادگی
در اين روزها هر کسی که نگاهی به نشريات بيندازد، و هر کسی که به راديو و تلويزيون گوش دهد، بهراحتی کارکرد آزادی بزرگ رسانهها را میبيند. میبيند که چگونه چرخهای انتخابات را اين ژورناليستها به حرکت درمیآورند، و چگونه مردم را از کوچکترين و مخفیترين نکات مربوط به کانديداها آگاه میکنند، و چگونه با خيال راحت و بیهيچ ترسی آزادی بيان و عقيده را در اين سرزمينها گسترش میدهند... و به همين دليل اين روزها بهراستی دلم برای روزنامهنويسهامان در ايران میسوزد
ويژه خبرنامه گويا
به عنوان کسی که سال های زيادی از زندگی ام در اروپا و آمريکا گذشته، يکی از بزرگترين درد های بزرگ زندگی ام، که ناشی از نبود آزادی و دموکراسی در زادگاهم ايران است، به هنگام برگزاری انتخابات در اين کشورها زنده می شود. به خصوص از ۱۶ سال پيش تا کنون ـ يعنی از زمانی که خود نيز به عنوان يک شهروند ايرانی الاصل ِ آمريکايی رای ام را به صندوق ها سپرده ام ـ بيش از هميشه دلم برای آزادی، و همزمان، برای مردمان سرزمينم که هيچ وقت شانس اين را نداشته اند که از اين شريف ترين و انسانی ترين حق، يعنی آزاد انتخاب کردن در ارتباط با سرنوشت سياسی و اجتماعی خودشان، بهره مند شوند، تپيده است.
به نظر می آيد بيشتر کسانی که از کشورهای ديکتاتورزده آمده و سال ها در کشورهای اروپايی و يا آمريکايی زندگی کرده اند، کم و بيش همين حسرت را داشته اند و دارند؛ يعنی با همه ی ايرادهايی که می توانند نسبت به کشورهای ميزبان خود داشته باشند، نمی توانند در اين کشورها منکر لذت بردن زير سايه ی قوانينی زيستن باشند که بر اساس دموکراسی، يا سوسيال دموکراسی، حقوق بشر، و سکولاريسم پايه گذاری شده و امکان آزاد زندگی کردن و آزاد انتخاب کردن را به آن ها ارزانی داشته اند.
می بينيم که آدميانی از سليقه ها و عقيده های گوناگون و گاه متضاد، خودشان را به در و ديوار زده اند که به اين کشورها بيايند تا بتوانند از موهبت همين «آزاد زندگی کردن» و «آزاد سخن گفتن» برخوردار باشند؛ حتی آن ها که ظاهراً منکر اين موهبت اند و در همان حالی که در اين کشورها زندگی می کنند، مدام در نوشته هاشان الگويی چون کوبا و چين کمونيست را به رخ می کشند و کسانی را که از «آزادی های موجود در کشورهای امپرياليستی» سخن می گويند نادان يا خائن به بشريت می نامند، و و يا، بدتر از آن ها، کسانی که در سايه ی آزادی های اين کشورها لميده اند اما، همچنان هم صدا با حکومت هايی چون حکومت آزادی ستيز اسلامی به آزادی های آمريکايی و اروپايی ناسزا می گويند.
در مورد انتخابات در کشورهای غربی و مقايسه ی آن با به اصطلاح «انتخابات» در سرزمين رنج ديده ی خودمان بسيار گفته شده و، به نظر من، هرچه هم که بيشتر گفته شود مفيدتر است؛ چرا که از راه چنين مقايسه ای است که می توان آن بخش از مردمان بی خبر و ناآگاه نگاهداشته شده در سرزمين هايی چون سرزمين خودمان را هشيار کرد.
اما نکته ای را که می خواهم در اين جا به عنوان يک نويسنده و ژورناليست مطرح کنم، به اهميت بی ترديد ارزش و اعتبار آزادی بيان، و به تبع آن آزادی بی مرز ژورناليست ها در اين کشورها، مربوط می شود؛ چيزی که اگر در هر جامعه ای نباشد ادعای وجود هر گونه دموکراسی و سوسياليسم و سکولاريسم و اصولاً هر نوع روش عادلانه و انسانی برای بهتر زيستن و آزاد زيستن، دروغی بزرگ بيش نيست.
در اين روزها هر کسی که نگاهی به نشريات بياندازد، و هر کسی که به راديو و تلويزيون گوش دهد، به راحتی کارکرد آزادی بزرگ رسانه ها را می بيند. می بيند که چگونه چرخ های انتخابات را اين ژورناليست ها به حرکت در می آورند، و چگونه مردم را از کوچکترين و مخفی ترين نکات مربوط به کانديداها آگاه می کنند، و چگونه با خيال راحت و بی هيچ ترسی آزادی بيان و عقيده را در اين سرزمين ها گسترش می دهند. آن ها در زمان هر حادثه ی مهمی ـ از جنگ گرفته تا جشن های ملی، از بلاهای طبيعی گرفته تا انتخابات ـ هميشه سکاندار آزاد خبرها هستند و چشم و گوش آزاد مردمان در اين کشورها بشمار می روند.
و به همين دليل اين روزها به راستی دلم برای روزنامه نويس هامان در ايران می سوزد؛ آنها که هميشه زير سايه ی ترس زندگی می کنند و از گفتن و نوشتن واقعيات ممنوع و محروم هستند؛ آن هايی که اکنون در «بزرگترين زندان روزنامه نويس های جهان»، يعنی در جمهوری اسلامی به سر می برند؛ و آن هايی که قلم شکسته در کنج خانه های خود نشسته اند و حتی از نوشتن مطالبی ساده و غير سياسی، مثل مسايل مربوط به محيط زيست و يا ميراث فرهنگی ممنوع شده اند.
در همين انتخابات اخير آمريکا، که گفته می شود يکی از سخت ترين مبارزات انتخاباتی بين دو منتخب رياست جمهوری برقرار بوده، من شاهد نکاتی بوده ام که به راستی می تواند برای هر ايرانی، و يا هر آن کسی که از سرزمين های ديکتاتورزده آمده، و هر آن کسی که سال ها در اين کشورها بوده و هنوز به درک آزادی مطبوعات که چسبيده به آزادی بيان است نرسيده، آموزنده باشد.
نقش روزنامه نويس ها در انتخابات آمريکا
بيشترين تعداد رأی دهندگان آمريکايی را به سه گروه تقسيم می کنند: دموکرات ها، جمهوری خواهان، و مستقل ها. بسياری از دموکرات ها و جمهوری خواهان از قبل می دانند که به چه کسی رای می دهند، چرا که رای شان متعلق به حزبی است که اصول آن را قبول دارند. اين که چه کسی کانديدای آن حزب است مهم نيست بلکه برای آنها سياست های حزب شان اهميت دارد. مستقل ها اما باور دارند که شخصيت و روش های کار هر رييس جمهوری می تواند حتی در انتخاب و اجرای قوانين موثر باشد. به همين دليل، بدون توجه به اين که کانديداها از چه حزبی می آيند، بر اساس شناخت خود به شخص مورد نظر خود رای می دهند. و نکته در اين است که اگر نه تمامی شناخت که بيشترين شناخت اين «مستقل ها» از طريق رسانه ها و ژورناليست ها به آنها منتقل می شود.
آنها هر دو سال يکبار برای انتخابات مجلسين، و هر چهار سال يکبار برای انتخابات رياست جمهوری از حرف ها و ادعا ها و برنامه های کانديداها از طريق همين رسانه های آزاد با خبر می شوند و وقت رای دادن، بر اساس درک و عقل خود کسی را که مناسب می دانند انتخاب می کنند و يا اصلاً رای نمی دهند. در واقع، وقتی می بينيم که مثل اين بار، رييس جمهور امريکا با تفاوت رأی بسيار اندکی انتخاب می شود، معلوم است که رأی مستقل ها بوده که وزنه را به سوی او سنگين تر کرده است.
راستش اينکه امسال، بيش از همه ی سال هايی که در کشورهای اروپايی و آمريکايی زندگی کرده ام، با ديدن برنامه های انتخاباتی تلويزيون های بزرگ و مهم آمريکايی ـ که همه شان خصوصی هستند ـ به ياد همکاران روزنامه نويسم در ايران بوده ام.
در روزهايی که گذشت ديديم که برخی از مشهورترين ژورناليست ها ـ چه در راديو و تلويزيون ها و چه در روزنامه ها ـ با صراحت تمام از سر تا پای پرزيدنت اوباما را به انتقاد کشيدند، و لحظه ای هم نگران نبودند که اگر رييس جمهور دوباره انتخاب شود دمار از روزگارشان در خواهد آورد. يا، به عکس، کسانی که به راحتی با روش های حزب جمهوری خواه و فرماندار ميت رامنی مخالفت می کردند لحظه ای هم فکر نمی کردند که اگر ميت رامنی رييس جمهور شود چه بر سر آن ها خواهد آمد.
آن ها، بی ترس و با خيال راحت، در جريان اين انتخابات مسايل بسيار مهم امنيتی را با جزييات به ميان کشيدند و نگران نبودند که فردا گرفتار سی.آی.ای و يا پليس و غيره می شوند. آن ها حتی از اين نمی ترسيدند که به خاطر گفتن بسياری از مسايل، يا مخالفت با يکی از کانديداها، از سوی مردمان شان به خيانت و رذالت و جاسوسی متهم شوند و يا چون روزنامه نويس های ما هزار انگ بخورند.
و چنين است که در اين کشورها شاهد آنيم که ژورناليسم، در سايه ی دلنشين آزادی مطبوعات و اعمال قانونی ِ اصول آزادی بيان و عقيده، بی هيچ ترس و واهمه ای، در راستای گسترده کردن آزادی های مدنی پيش می تازد و چهره ی انسان واقعی قرن ما را، که بر فراز ديکتاتوری و ديکتاتورها ايستاده است، به نمايش می گذارد.
درسی از انتخابات آمريکا
فکر می کنم انتخابات آمريکا، برکنار از اين که چه کسی انتخاب شده، و برکنار از اين که ما از اين انتخاب راضی باشيم يا نه، درسی بزرگ به مايی می دهد که از ايران ديکتاتور زده آمده ايم و آرزو مان برقراری انتخاباتی آزاد در آن سرزمين رنج ديده است: ترديد نبايد داشت که امکان برقراری انتخاباتی آزاد، حتی در حد قوانين عقب افتاده موجود در ايران، وجود نخواهد داشت اگر مطبوعات ما کاملاً آزاد نباشند.
من فکر می کنم که متاسفانه آن هايی که نويد انتخاباتی آزاد در ايران را، حتی زير نظر سازمان های بين المللی، به مردم ايران می دهند به اين اصل مهم آگاه نيستند که اگر مطبوعات آزاد نباشند، و اگر روزنامه نويس ها نتوانند، بی ترس از زندان و شکنجه و تعقيب، هر آن چه را که به نفع مردم است در اختيار آن ها بگذارند، حتی اگر نمايندگان و ناظران بزرگترين سازمان های بين المللی هم در آن سرزمين بر سر صندوق های رأی نشسته باشند، از صندوق ها همچنان همان رای هايی بيرون خواهند آمد که ناشی از بی خبری بسياری از مردم از واقعيات و نتيجه ی تلقين های دايم بلندگوهايی است که تنها در دست حکومت ديکتاتوری و وابستگان به آن ها هستند.
در واقع، انتخابات آزاد فقط در سرزمين هايی ممکن است که مطبوعات آن از آزادی کامل برخوردار باشند و غير از آن هر آن چه که درباره دموکراسی و آزادی و حقوق بشر در اين سرزمين ها گفته شود، سخنی بی پايه و بی نتيجه بيش نيست.