یکشنبه 21 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ما مردم عجیب و خود فریب، مجتبی واحدی

مجتبی واحدی
ما، در برابر افتخارات، بسیار احساسی هستیم و آماده فریب خوردن از احساسات خویش و هم در برابر ظلم هایی که می بینیم. تا زمانی هم که چنین هستیم دیگران به خود حق می دهند جنایت های قبلی خویش تحت الشعاع جنایتی جدید قراردهند. دلخوشی به بعضی افتخارات پیشین هم ما را ازعقب ماندگی هایمان در دنیای پر رقابت کنونی، غافل خواهد کرد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

در وصف ملت ایران، بسیار گفته ایم وشنیده ایم. مقامات جمهوری اسلامی آنگاه که به همراهی ملت با خود نیاز دارند آنان را «ملت آگاه و همیشه در صحنه»‌ می خوانند والبته این گروه نخستین کسانی نیستند که اینگونه با ستایش های خود، ایرانیان  را فریب می دهند. اصولاً‌ خودمان دوست داریم تمجید بشنویم و با دلخوشی به همین تمجید ها، روزگار بگذرانیم. اگر عده ای ما را به این شعار غیر واقعی سرگرم کرده اند که « هنر نزد ایرانیان است و بس» تقصیر از انها نیست. آنها خوب فهمیده اند از این طریق، ایرانیان با توقف در گذشته و افتخار کردن به هنری که شاید یک روز در جهان برجسته ترین بوده، از آینده غافل می شوند و در دنیای پر رقابت امروز، چه چیز برای رقبای ما، بهتر از این خود شیفتگی و خویش فریبی. اگر ما را دلخوش کرده اند که «‌ما نخستین ملتی بوده ایم که در منطقه جغرافیایی خویش،  قانون اساسی داشته ایم و پارلمان » بازهم آنها تقصیر ندارند زیرا چه فرصتی برای رقبای ما بهتر که ما در حال افتخار کردن به ۱۰۶ سال پیش خویش باشیم و دیگران با سرعتی عجیب در همین عرصه ، ما را پشت سر بگذارند. دلخوش می کنیم که یک کارشناس میراث فرهنگی ادعا کرده در شهر سوخته ما ـ در زابل ـ آثاری از صنایع پیشرفته وجود دارد و سر مست از همین دلخوشی، می ایستیم تا همسایگان  ما  برخی نیاز های اولیه مان را تأمین کنند و ما با قیمت گزاف  آنها را خریداری نماییم. یقین دارم بسیاری  از مخاطبان این یادداشت   می توانند لیستی ازدلخوشی های فریبنده و موجب عقب ماندگی  کشورمان را  به آنچه من نوشته ام بیفزایند. همه آنچه من نوشتم و شما هم نمونه های دیگری از آن سراغ دارید یک واقعیت را نشان می دهد: ملتی هستیم که به سرعت تحت تأثیر قرار می گیریم و به همان سرعت هم بسیاری از واقعیت ها را فراموش می نماییم. در این مورد درحال تهیه مقاله ای جامع هستم اما آنچه بهانه  نوشتن چند خطی در این زمینه شد وضعیتی است که هم اکنون بسیاری از قهرمانان ما با آن مواجه هستند.

از سالها قبل به ویژه از زمان آغاز جنبش سبز، رژیم فاسد جمهوری اسلامی هر روز برای ایران، خسارت های مادی و معنوی به بار آورده است. ما هم برای هریک از آن خسارت ها روزها و هفته هایی غصه دار بوده ایم  و همین  غصه داری را به وسیله ای برای  قهرمان نمایی موقت  تبدیل کرده ایم و بعد هم به انتظار «افتضاح آفرینی»‌ جدید حکومت  نشسته ایم تا  افتضاح و ظلم پیشین را به بایگانی  بسپاریم. لازم نیست خیلی به ذهنمان فشار بیاوریم:  مجید توکلی را به یاد داریم؟ سه سال پیش که رسانه های  حکومتی به دروغ  پردازی علیه او پرداختند به ناگاه فضای احساسی در میان ایرانیان حاکم شد و  مردان زیادی چادر و روسری به سر کردند تا مثلاً با مجید توکلی  که سایت های دروغپرداز دولتی ادعای « فرار او با چادر » را مطرح کرده اند همدردی کرده باشند اما امروز هیچکس نامی از او نمی برد. زمانی که خبری در خصوص تفهیم اتهام «‌محاربه»‌ به شیوا نظر آهاری منتشر شد هزاران پوستر در فضای سایبری منتشر شد اما امروز کمتر کسی از زندانی شدن ظالمانه او سخن می گوید. محمد داوری، معلم قهرمانی است که یار مهدی کروبی برای افشای جنایت رژیم در کهریزک بود. او سه سال است که بدون مرخصی  در زندان  به سر می برد و مادر پیر او ناچار است همه ماهه صدها کیلومتر راه را طی کند تا شاید بتواند فرزند مظلوم را در پشت میله های زندان ببیند. روزهای نخست بازداشت او که  فضای احساسی در خصوص تجاوز در  کهریزک  بر کشور حاکم بود نام پرافتخار محمد داوری در همه جا شنیده می شد اما امروز، هم تجاوز جنایتکارنه در کهریزک را به فراموشی سپرده ایم هم محمد داوری مظلوم وقهرمان را. نمونه فراوان است . در همین هفته های اخیر شاهد جنایت و بی اخلاقی هایی توسط حکومت بوده ایم. سه ماه پیش میر طاهر موسوی نماینده شجاع مجلس ششم را در بدو ورود به کشور بازداشت کرده اند و اجازه دسترسی خانواده به او را  نمی دهند،  خانواده رشید اسماعیلی دو ماه است از او بی خبرند اما انتشار اخبار مربوط به ظلم هایی که منجر به اعتصاب غذای نسرین ستوده شده ومهدی خزعلی را به اعتصاب غذای خشک وادار کردهمه ما را از میر طاهر موسوی و رشید اسماعیلی غافل کرده است، خبر اعتصاب  نسرین ستوده و مهدی خزعلی  با  انعکاس خبر مرگ مظلومانه ستار بهشتی به فراموشی سپرده شده است و لابد در همین روزها حکومت، جنایتی جدید  خواهد آفرید و ما  نام ستار عزیز را به بایگانی خواهیم فرستاد. همانطور که سالهاست منصور اسانلو و حشمت اله طبرزدی را فراموش کرده ایم چون جنایت های  جدید رژیم ما را تکان داده است.

همین وضعیت را در مورد نحوه اداره کشور وبد نامی آفرینی های حکومت برای ایران وایرانیان داریم . یک روز از اینکه احمدی نژاد  از ادبیات چاله میدانی در سخنرانی های خود استفاده می کرد عصبانی می شدیم و امروز آنقدر این بی ادبی ها رایج شده که همه آنها را فراموش کرده ایم . گرانی ها را پذیرفته ایم وفقط به هم خبر می دهیم که قیمت اجناس سه برابر شد و دلار به چهار هزار تومان رسید  و در یک کیلام ظرف چند هفته ، ارزش دارایی های ایرانیان به یک سوم تقلیل پیدا کرد،  دیگر از کارگرانی که ماههاست حقوق نگرفته اند چیزی نمی گوییم و....

همه اینها را گفتم تا بگویم ما، هم در برابر افتخارات، بسیار احساسی هستیم و آماده فریب خوردن از احساسات خویش و هم در برابر ظلم هایی که می بینیم. تا زمانی هم که چنین هستیم دیگران به خود حق می دهند جنایت های قبلی خویش  تحت الشعاع جنایتی جدید قراردهند. دلخوشی به بعضی افتخارات پیشین  هم ما را ازعقب ماندگی هایمان در دنیای پر رقابت  کنونی، غافل خواهد کرد. راستش را بخواهید مدتی است به این نتیجه رسیده ام که نه «هنر نزد ایرانیان است و بس»  ونه من و بسیاری از هموطنانم  انسانهایی فرهیخته هستیم و نه آنگونه که «حکومتِ فریب کارِ خامنه ای» می گوید نام ما را می توان مردم آگاه و همیشه در صحنه گذاشت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016