پنجشنبه 7 دی 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"اراذل و اوباش" واقعی چه کسانی هستند؟ چرا کشور دانمارک "اراذل و اوباش" ندارد؟ مراد شيخی

در ايران چه کسانی وضعيت زندگی جوانان را اين چنين سخت کرده اند که آن ها برای بدست آوردن پول مجبور به زور گيری از هموطنانشان می شوند؟ چرا در کشور دانمارک که بنده زندگی می کنم اراذل و اوباش وجود ندارد؟ و نيروی نظامی جوانان اين کشور را دستگير و مورد تحقير قرار نمی دهد؟ و اينکه چه دلايلی باعث گرديد که در داين کشور فرهنگ انسان دوستی و احترام به حقوق همديگر توسط ساکنين رعايت می گردد؟

در واقع رفتار مردم هر کشوری نمودار و بازتاب سياست های حقوقی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سياسی، و اجتماعی‌ آن موقعيت جغرافيای است. و هر چه جامعه پيشرفته تر و مدرن تر باشد حس انسان دوستی و احترام در مردم بيشتر می گردد، و در صد جرائم کمتر و کمتر. و اگر کسی خلافی مرتکب شود، به واسطه متخصصين امور در صدد تشخيص بر می آيند و فرد مجرم را مورد درمان روحی، پزشکی قرار می دهند، که شخص به ادامه زندگی همچون ديگران ادامه دهد. آنها به سراغ ريشه و دلايل انجام رفتار بد را از نظر روانشناسی و ديگر موارد لازم مورد بررسی قرار می دهند. و نکته مهم اينکه در مدت زمان درمان "مريض و بيمار روانی اجتماعی"، تلاش ميکنند که دوباره شخصيت از دست رفته اش را به او بازگردانده شود. عکس العمل ها نسبت به اين افراد بشدت با احترام و انسان دوستانه است. و کسی حق خشونت کردن ندارد. خشونت را با جواب خشونت دادن پاسخ نمی گويند و بلکه درست برعکس عمل می کنند و با بر رسی مشکلات شخصی، خانواده، تلاش می کنند که به درمان آن مسائلی بپردازند که باعث چنين رفتار نا مناسبی در جامعه شده است و امنيت و آسايش ديگران را مورد تهديد قرار داده است.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اما در ايران که تعدادی مستبد به کمک گماشتگان چماقدار بر مسند قدرت تکيه زده اند، همه عملکرد ها بر مبنای خشونت است. سياست گذاران هر چند وقت يک مرتبه برای اينکه قدرت نظامی خودشان را به رخ مردم بکشانند و بگويند که غير از "خود ما" کسی ديگر نبايد ادعای زورگوی و تحميل ها را داشته باشد، می روند و تعدادی از جوانان بيکار و بی آينده و بی پول که در اثر سياست های دين و چماق به اين وضعيت اسف بار گرفتار شده اند را دستگير می کنند، آفتابه و لگن بر گردنشان می اندازند، و به عنوان مخل آرامش مردم در سطح شهر می چرخانند، و از اين جمع چند نفر را هم به صورت علنی اعدام می کنند! و در عين حال با تبليغات های فريبنده مردم را گمراه می کنند و تعدادی را هم برای مراسم تماشای اعدام و پايان دادن به زندگی جوان قربانی سياست های جمهوری اسلامی می کشانند!

جوانان ايرانی قربانيان سياست های جنايتکارانه "خمينی" و جامعه بعد انقلابند

کدام انسانی دوست دارد که در محيط زندگی اش از طريق زور گيری و ايجاد رعب و حشت مشکلات مادی اش را بر طرف کند؟ اگر آموزش و پرورش و فرهنگ در جامعه مبلغ انسان دوستی باشد، راستی چند نفر از تعداد هفتاد ميليون جمعيت ايران به جاده انحرافات کشيده می شوند؟ فرهنگ خشونت و دشمنی تبليغ می شود. باور به خرافات، عزاداری، قتل، اعدام، زندان، تهديد، سانسور... و صد ها نقض حقوق مسلم بشر رايج است. و در اين وضعيت واقعيت تلخ زندگی جوانان ايرانيست که از بامداد تا شامگاه عادتشان داده اند که شاهد صحنه های از ايجاد رعب و وحشت توسط گماشتگان جمهوری اسلامی در رسانه و محيط اطرافشان باشند. روزی نيست که شاهد گشت زنی چماقداران و نگاه های خصمانه دشمنانه شان به جوانان نباشيم. شاهد توهين و بی احترامی به شخصيت زنان و دختران شريف ايرانی نباشيم. هر هفته در ميدان های شهر بساط وحشی گری و خشونت بر پا می کنند. اعدام. شلاق... تلويزيون و راديو را هم که روشن کنيد به غير از ترويج خرافات، جنگ ستيزی، خريد و فروش بهشت و جهنم و دنيای بعد مرگ و تکليف مردم به اطاعت بی چون و چرا از سنت های شرعی و اسلام سياسی چيز ديگری نخواهيد شنيد. همه سياست جمهوری اسلامی از بدو تشکليش توسط خمينی تاريک انديش بر اساس تکليفات شرعی بنيان نهاده شده است و نه توجه و احترام به خواست های استقلال و آزادی و حقوقی شهروندان و رعايت قوانين پيشرفته و مدرن امروزی.

در حقيقت "اراذل و اوباشان" سران جمهوری اسلامی و گماشتگان چماقداری هستند که در اين سی و چهار سال از عمر ننگين حکومتشان بدون توجه به خواست های مردم و خصوصن نسل جوان سوخته بعد انقلاب بر سرشان زدند. و هر اعتراض برحق از جوانان را به ضرب شکنجه، تهديد، زندان، اعدام، تير باران، قتل های زنجيره ای، پاسخ گفتند. نسل سوخته و سرکوب شده بعد انقلاب که هيچ گونه آزادی ندارند. داشتن يک زندگی بهتر برايشان رويای دست نيافتی شده است. همه چيز در حوزه سانسور قرار دارد . هر خواست شخصی بنا به تکليف شرعيات ممنوع می باشد. کار نيست. حق اعتراض وجود ندارد. خانه دانشجو معترض "زندان اوين" است! زندان های مخوف جمهوری اسلامی خانه زندانيان سياسی از قبيل وکلا، کارگران، زنان برابری طلب، وبلاگ نويسان، خبرنگاران، هنرمندان، کارگردانان فيلم های سينمای و خيلی های ديگر است. واقعن در چنين اجتماع استبدادی چه انتظاری بايد از جوانان داشت که خواست های انسانی شان ناديده و سرکوب شده است؟

تفاوت زندگی جوانان بالای شهر، و جوانان پائين شهر

راستی آيا هرگز از خودمان پرسيده ايم که چرا جوانانی که بالا شهر های ايران زندگی می کنند، و از نظر امکانات مالی در موقعيت خوبی دارند دست به چاقو و قمه نمی برند؟ هرگز ديده نشده است که آنها برای نياز های پولی به کار زور گيری و تهديد و بر هم زدن امنيت ديگران مبادرت ورزند؟ هميشه مشکلات امنيتی وخلاف کاری از طبقات پائين شهر است. همان تعداد کثير جوانانی که محتاج يک لقمه نانند و در طول زندگی شان در حسرت داشتن امکانات بهتر له له می زنند! اما برای جوان بالای شهری که امکانات زندگی اش فراهم است چه نيازی دارد که دست به چاقو ببرد؟ اشخاصی در زندگی دست به چاقو و قمه می برند که برای لقمه نانی معطل مانده اند. توان مالی ازدواج کردن و ادامه زندگی را ندارند. و بعضی ها نيز که تشکيل خانواده داده اند اما برای پرداخت کرايه خانه و ده ها مشکلات زندگی روزانه نمی دانند که چه بايد بکنند؟ در حکومت جمهوری اسلامی نه رهبری، نه دولت، نه مجلس هيچ کسی پاسخ گوی خواست های مردم نيست. هر اعتراضی را با خشونت جواب می دهند. پاسخ به عدم تحميل تکاليف شرعی برده داری از طرف سياست گذاران جمهوری اسلامی مجازات های سنگينی تا در حد شکنجه و اعدام در بر دارد. مردم بايد بدون چون و چرا اوامر نماينده خدا ولايت فقيه خامنه ای را اطاعت کنند و از خودشان اجازه انجام هيچ کاری را نخواهند داشت. حق انتخاب لباس، سياست، حقوق مدنی، فرهنگی، هنری... و هيچ... خواست مسئولين اين است که جامعه همچون حيوانات سر بزيز (گوسفند) به دستورات و تکاليف شرعی شان عمل کنند. و عملن مسائل اقتصادی و مشکلات زندگی مادی هيچ ربطی به اينها ندارد. اصولن اين جماعت برای برنامه های واقعی اقتصادی مردم برنامه ای ندارند. مشکلات مردم را از روزنه دعا خوانی و زيارت مقدسات رفتن رجوع می دهند. وعده دنيای بعد مرگ و زندگی در کنار حوريان بهشتی. و جای تاسف در اين است که زندگی جوانان ايرانی اسير چنين سياست های عقب مانده شده است که در عين حال قدرت مرکزی هر چند وقت يک مرتبه جوانان را به بيشرمانه ترين وجه ممکن که لايق شخصيت خودشان است مورد تحقير و محروميت های بيشتر اجتماعی و حتی اعدام قرار می دهد. هرگز ديده نشده است که به پای درد و دل و ده ها بدبختی زندگی جوانان گوش کنند. فيلم و عکس تحقير و اعدامشان را در روزنامه های قلم به مزد نويس، و تلويزيون های گماشته پخش می کنند.

آفتابه و لگن ها را بر گردن چه کسانی بايد انداخت و خر سواری داد و دور شهر گرداند؟

آنچه که در بالا نگارش شد تعريف بسيار کمی از مشکلات جدی و واقعيت های تلخ زندگی مردم ايران در حاکميت استبداد دينی تعدادی روضه خوانان و مداحان است. اين خانه وحشت و پر از خون و جنايت و اعدام توسط "خمينی" با ضرب اعدام ده ها هزار زندانی سياسی مخالف با سياست دين و چماق پايه گذاری شد. از روز اول نگرانی "خمينی" و همکاران چماقدار و مرتجع او انجام تکاليف شرعی مردم بود و نه توجه به امر زندگی و داشتن دنيای بهتر. اقتصاد در هر کشوری زير بنای مديريت است. هم در بحث خانواده و هم در بحث حکومت. اما در ديدگاه "خمينی" و در همان تاريخ اهميت اقتصاد را به "خران" جامعه نسبت می داد! (اقتصاد مال خر است، اقتصاد می خواهيم چه کنيم؟). و دقيقن کمبود های اقتصادی است که جوانان را قمه به دست و زور گير می کند! بالای شهری ها به عوض قمه از بهترين امکانات زندگی مادی بهره می برند و ديگر نيازی به زورگيری و خشونت ندارند. نياز های شخصی و خانوادگيست که مردم را وادار به تغير دادن، اعتراض، اعتصاب، زندانی شدن، اعدام، انقلاب، زور گيری می کند. و اگر قرار است کسی در ايران تخريب شخصيت شود و مورد تحقير در جامعه قرار گيرد منطق حکم می کند که اول به سراغ شخص اول مملکت "علی خامنه ای" برويم و نه آن تعداد جوانان که قربانی سياست های حکومت استبداد هستند. در ايران "خامنه ای" مسئول سياست گذاری مملکت است. بعد از او هم می توان به سراغ امثال احمدی نژاد، برادران زمين خوار لاريجانی ها، اسماعيل احمدی مقدم، فرمانده نيروی انتظامی، احمدرضا رادان، جانشين نيروی انتظامی، حمدرضا نقدی، رئيس سازمان بسيج مستضعفين، سيدحسن فيروزآبادی، فرمانده کل ستاد نيروهای مسلح، غلامحسين محسنی اژه‌ای، دادستان کل ايران، عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان کل تهران، عباس پير عباسی، حسن حداد، قاضی شعبه ۲۶ انقلاب، قاضی شعبه ۲۶ و ۲۷ انقلاب، عبدالقاسم صلواتی، رئيس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، حيدر مصلحی، وزير اطلاعات، کامران دانشجو، وزير علوم، حسين‌ الله‌کرم، رئيس حزب انصار، حسين شريعتمداری مدير مسئول روزنامه کيهان، رفت. بايد به سراغ چاقو بدستان، گشت متجاوزين به حقوق شخصی و زور گويانی گماشته مزد بگير بنام ارشاد، لباس شخصی، بسيجی، سپاه پاسداران ها رفت. اراذل و اوباشان همان کسانی هستند که تمام وقت شبانه روز مجهز به انواع سلاح های سرد وگرم از قبيل دشنه، چماق، اسلحه به زورگوئی بر عليه مردم همه ايران مشغول به کار هستند و از اين طريق زندگی مادی خود و خانواده شان را تامين می کنند. اين افراد عاملين همه جنايت ها و بدبختی های نسل سوخنه بعد از انقلاب هستند. آفتابه و لگن و تحقير شخصيت بايد از اينها شروع شود.

مراد شيخی (دانمارک)


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016