گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
27 اسفند» انتشار کتاب: بخوان به نام ایران - داریوش و پروانه فروهر به روایت پرستو25 آبان» خسرو سيف، پرستو فروهر و مهرداد سيدعسگری به وزارت اطلاعات فراخوانده شدند 27 مهر» در راستای لغو کيفر اعدام، بيانيه ۱۴ سال پيش داريوش فروهر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نگاهی به زندگی داريوش فروهر، از تولد تا سقوط دولت مصدق، سعيد بشيرتاشدر روز ٢٨ مرداد، صبح زود، دکتر مصدق داريوش فروهر را احضار کرد. در اين ديدار، فروهر دوباره خواهان مسلح شدن اعضای حزب ملت ايران شد. او به مصدق گفت که نيروهای مسلح حزب ملت ايران میتوانند چون گارد ملی پشتيبان دولت عمل کنند و جلوی هر گونه توطئه برای سرنگونی دولت را بگيرند. مصدق بار ديگر اين درخواست را رد میکند و میگويد
به مناسبت هشتادوچهارمين زادروز داريوش فروهر کودکی و نوجوانی؛ ايراندوستی و اشغال ايران داريوش فروهر در هفتم ديماه ١٣٠٧ در شهر اصفهان ديده به جهان گشود و تحصيلات ابتدايی را در آن شهر به پايان رساند. چون پدرش افسر ارتش بود و به مناطق مختلف ايران مأمور میشد، از کودکی با نقاط گوناگون ايران آشنا شد و عشق و علاقه به ايرانزمين با وجودش درآميخت. در تابستان ١٣٢٠، به اروميه رفت تا با پدرش، که در آن شهر مشغول خدمت بود ديدار کند؛ و در آن سفر، در حالی که تنها ١٣ سال داشت، شاهد اشغال ايران به دست ارتش روسيه بود. فروهر، که تا آن زمان ايراندوستی را در جامعه و مدرسه و خانواده آموخته بود، به شدت از اشغال ايران به دست ارتش روس و انگليس متأثر شد. پدر فروهر، که از افسران ميهنپرست ارتش ايران بود، پس از انتقال به اصفهان به مبارزه با اشغالگران میپردازد؛ و در نتيجه، نيروهای اشغالگر انگليس او را مدتی تبعيد و سپس بازداشت میکنند و به اردوگاه اسيران جنگی در اراک میفرستند. مادر داريوش فروهر نيز، که از زنان روشنفکر و تجددخواه بود، در سراسر دوران سخت و پررنج فعاليت سياسی فرزندش با تمام وجود از او حمايت کرد. با تشکيل مجلس چهاردهم در سال ۱۳۲۲ و ورود مصدق به مجلس، داريوش پانزدهساله، که دانشآموز دبيرستان ايرانشهر تهران بود و، به سبب عشق به ايران، وقايع سياسی آن دوره را پيگيری میکرد، بهشدت به مصدق علاقهمند شد. در سالهای ١٣٢٤-١٣٢٥، فروهر به همراه گروهی از دانشآموزان و دانشجويان ميهنپرست مشغول مبارزه با اشغال آذربايجان و کردستان و خطر تجزيه ايران بود. دانشکده حقوق و مکتب پانايرانيسم داريوش فروهر در سال ١٣٢٧ وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در آذرماه همان سال، درآستانه بيستسالگی، به عضويت گروه مکتب پانايرانيسم درآمد. اين مکتب هسته فکری يک گروه سياسی ملی گرا و مبارز بود که در آن جوانانی پرشور و آرمانخواه فعاليت میکردند. کسانی چون محمدجواد عاملی تهرانی، داريوش همايون، علينقی عاليخانی، جواد تقیزاده، محمد مهرداد، پرويز ورجاوند، و محسن پزشکپور از اعضای اين گروه بودند. در انتخابات دور شانزدهم مجلس شورای ملی در سال ١٣٢٨، داريوش فروهر مسئول فعاليتهای انتخاباتی دانشجويان هوادار دکتر مصدق و جبهه ملی بود. در آن زمان، دو جريان ملی و تودهای در دانشگاه تهران فعال بودند و فروهر رهبری جريان ملی دانشجويان را بر عهده داشت. حزب نبرد ايران و سازمان دانشجويان ملی سال ١٣٢٩ سرشار از اتفاق و سالی سرنوشتساز برای داريوش فروهر بود. او نخستين بار در فروردينماه اين سال به علت فعاليتهای گستردهاش در گروه مکتب پانايرانيسم زندانی میشود. پس از آن نيز، در دوران زمامداری رزمآرا، تلاش فراوانش در دفاع از نهضت ملی شدن صنعت نفت به دستگيری دوباره او میانجامد. در اوج نهضت ملی شدن صنعت نفت، داريوش فروهر به نمايندگی دانشجويان دانشگاه تهران برای تشکيل سازمان دانشجويان ملی برگزيده شد. در نخستين تظاهرات دانشجويان به هواداری از ملی کردن صنعت نفت، داريوش فروهر به عنوان سخنگوی دانشجويان تهران سخنرانی پرشوری در ميدان بهارستان ايراد میکند. حزب ملت ايران و مصدق با آغاز صدارت مصدق، شور سياسی سراسر ايران را فراگرفت و طبيعتاً اعضای مکتب پانايرانيسم نيز از اين شور برکنار نماندند. اين شرايط و نيز فعاليتهای چشمگير حزب نبرد ايران سبب شد که اعضای مکتب پانايرانيسم نيز به نتيجه داريوش فروهر برسند، يعنی تشکيل يک حزب برای مشارکت در مبارزات ملی. از اين رو، مذاکره با داريوش فروهر را برای اتحاد و ايجاد يک حزب جديد آغاز کردند. نتيجه مذاکرات آنان، ادغام مکتب پانايرانيسم و حزب نبرد ايران در تشکلی جديد به نام «حزب ملت ايران بر بنياد پانايرانيسم» در تاريخ يکم آبانماه ١٣٣٠ بود. رهبر واقعی اين حزب داريوش فروهر بود. اعضای اوليه هيئت اجرايی حزب نيز عبارت بودند از: داريوش فروهر، جواد تقیزاده، حسنعلی صارمکلالی، محمدجواد عاملی تهرانی و محسن پزشکپور. صارمکلالی نيز، که عضو حزب نبرد ايران و از هواداران داريوش فروهر بود، به دبيری اين حزب برگزيده شد. مدتی کوتاه پس از تشکيل اين حزب، محسن پزشکپور بر سر تسلط داريوش فروهر بر اين حزب و طرفداری شديد حزب از مصدق آواز ناساز سر داد و درصدد انشعاب از حزب ملت ايران برآمد. محمدجواد عاملی تهرانی در ابتدا سخت پيگير منصرف کردن محسن پزشکپور از اين تصميم بود؛ اما سرانجام خود نيز در اين کار او را همراهی کرد. جداشدگان حزبی به نام «پانايرانيست» را در تاريخ هفدهم ديماه ١٣٣١ تشکيل دادند. جبهه ملی ايران و جنبش مردمی داريوش فروهر، که به دبيرکلی حزب ملت ايران برگزيده شده بود، نقشی فعال در دفاع از محمد مصدق بر عهده گرفت و حزب ملت ايران خيلی زود يکی از چهار تشکل اصلی جبهه ملی شد. دکتر مصدق، که در مجلس با مشکلات فراوانی مواجه بود، خواهان حضور گسترده مردم برای فشار آوردن بر دربار و مجلس شانزدهم شده بود ــ مجلسی که اکثر اعضای آن از محافظهکاران و خانها بودند و در انتخاباتی مملو از تقلب رای آورده بودند. در واقع، مصدق در مقام نخستوزير بر اين باور بود که بدون وجود جنبشی مردمی کاری از دست وی برنمی آيد و حاکميت اقدامات وی را کاملاً خنثی می کند. وی حتی يک بار جملهای به اين مضمون گفت که مجلس جايی است که مردم در آنجا باشند. وظيفه رهبری حرکتهای مردمی و سازماندهی جنبش ملی را حزب ملت ايران و حزب زحمتکشان ملت ايران بر عهده گرفتند. دو حزب ديگر جبهه ملی ايران، يعنی حزب مردم ايران و حزب ايران، قادر به چنين کاری نبودند: حزب مردم ايران، که از عده کمی جوان مذهبی چپگرا تشکيل شده بود، کوچکتر از آن بود که بتواند کاری کند و حزب ايران نيز بدنه حزبی لازم برای اين کار را نداشت. بدين ترتيب، توان حزب ملت ايران در دفاع از دولت مصدق برجسته بود. داريوش فروهر برای ايفای نقشش در سازماندهی جنبش مردمی و فشار مردم بر دستگاه حاکم در راستای دفاع از دولت دکتر مصدق تشکيلاتی در حزب ملت ايران ايجاد کرد به نام «گارد». وظيفه اين تشکيلات دفاع در برابر چماقداران و شبهنظاميان مخالف مصدق بود؛ مثلاً وظيفه انتظامات همه تجمعات و تظاهراتهای نيروهای ملی بر عهده حزب ملت ايران بود. حزب ملت ايران در مقابله با اغتشاشات و تحريکات (پرووکاسيونها) حزب توده ايران نيز نقشی اساسی ايفا کرد. در واقع، با وجود حزب ملت ايران، مصدق، افزون بر رياست هيئت دولت، به خيابانهای تهران نيز پشتگرم بود. اگر فعاليتهای خيابانی حزب ملت ايران نبود، دولت مصدق خيلی زودتر به بنبست میرسيد. نقش داريوش فروهر، که تنها دو سال پيش از آن رهبری دانشجويان دانشگاه تهران را بر عهده داشت، در سازماندهی جنبش مردمی دفاع از دولت مصدق اساسی بود. اوج اين نقش را میتوان در قيام سی تير ١٣٣١ مشاهده کرد. در آن روز، صدها تن از اعضای آموزشديده حزب ملت ايران در سازماندهی قيام مردم تهران نقش داشتند و عدهای از آنان کشته و زخمی شدند. طرفداران آيتالله کاشانی و اعضای حزب زحمتکشان ملت ايران نيز در اين قيام نقشی برجسته داشتند. پس از قيام سی تير ١٣٣٠، صحنه سياسی کشور دگرگون شد: آيتالله کاشانی راه خود را از مصدق جدا کرد و دکتر بقايی با پيوستن به منتقدان مصدق باعث انشعاب در حزب زحمتکشان شد. اين انشعاب ضربهای اساسی بر بدنه حزب زحمتکشان وارد کرد و بخش مصدقی آن، که با نام حزب زحمتکشان ملت ايران (نيروی سوم) شروع به فعاليت کرد، توان خود را در سازماندهی جنبش مردم ايران تا حدودی از دست داد. اما داريوش فروهر همچنان به مصدق وفادار ماند. در نيمه دوم سال ١٣٣٢، تنها نيروی سياسی جبهه ملی که توان سازماندهی های وسيع مردمی داشت حزب ملت ايران بود. در پيش از سی تير ١٣٣١، جبهه ملی ايران فعاليت سازمانی چندانی نداشت. اما پس از سی تير، با جدايی بخشهايی مهم از جبهه ملی و افزايش توطئهها عليه دولت ملی و فعالتر شدن حزب توده، که موجب ترس و نگرانی مردم می شد، نياز به فعاليتهای سازمانيافته جبهه ملی ايران هر روز بيشتر احساس میشد. از اين رو، هيئتی از رهبران حزبها و اصناف جبهه ملی ايران تشکيل شد که مسئوليت هماهنگی در ميان بخشهای مختلف اين جبهه و نيز سازماندهی مردم را بر عهده گرفت. داريوش فروهر از حزب ملت ايران، خليل ملکی از نيروی سوم، کريم سنجابی از حزب ايران، محمد نخشب از حزب مردم ايران و مهندس احمد رضوی از فراکسيون نهضت ملی، هيئت هماهنگی جبهه ملی ايران را تشکيل میدادند. نماينده جامعه بازرگانان و پيشه وران و گاهی نيز بنا بر دعوت، حيدر رقابی (عضو حزب ملت ايران) به نمايندگی از دانشجويان در نشستهای اين هيات حضور میيافتند. بدين گونه، جبهه ملی ايران فعاليت سازمانی خود را در دوره زمامداری دکتر مصدق آغاز کرد. تنها نيروی سازمانيافته جبهه ملی در برابر توطئهها داريوش فروهر در اين دوره نقشی اساسی در سازماندهی جنبش مردمی ايفا کرد. دولت مصدق بدون پشتوانه مردم و حضور خيابانی آنان نمیتوانست در برابر کارشکنيهای حاکميت و اقدامات و تحريکات حزب توده و توطئههای نيروهای جداشده از جبهه ملی مقاومت کند. در نهم اسفندماه ١٣٣١، در پی حمله هواداران دربار و افسران اخراجی ارتش و چماقداران آيتالله کاشانی و آيتالله بهبهانی و چاقوکشان حزب زحمتکشان بقايی به خانه دکتر مصدق و بروز خطر سقوط دولت، نيروهای سازمانيافته حزب ملت ايران به رهبری داريوش فروهر وارد صحنه شدند و مهاجمان را به عقب راندند و توطئه نه اسفند را خنثی کردند. در اين رويارويی، اعضای نيروی سوم خليل ملکی نيز به اعضای حزب ملت ايران کمک میکردند. در اين ماجرا، برخی از رهبران اصلی نيروی سوم از جمله جلال الاحمد نيز به شدت زخمی شدند. در پی افزايش توطئهها عليه دولت مصدق و پس از قتل سرتيپ محمود افشارطوس، فرمانده شهربانی کشور، حزب ملت ايران و نيروی سوم رسما از نخست وزير خواستند که آنها را مسلح کند. داريوش فروهر مسلح شدن اعضای حزب ملت ايران را موجب خنثی شدن توطئهها برای سرنگونی دولت ملی میدانست. در آن دوران، فعاليتهای سازمان يافته حزب ملت ايران عرصه را بر نيروهای فشار دربار، حزب توده، آيتالله کاشانی و دکتر بقايی، که حتا تا ربودن و قتل رييس شهربانی کل کشور نيز پيش رفته بودند، کاملاً تنگ کرده بود. داريوش فروهر، در مقام رهبر مهمترين حزب منسجم جبهه ملی ايران، نشستهايی با مصدق داشت؛ اما بيشتر اين ديدارها در چارچوب نشستهای سهجانبه احزاب ملی بود. داريوش فروهر و خليل ملکی و کريم سنجابی، در مقام رهبران احزاب جبهه ملی ايران، جلسات متناوبی با نخستوزير داشتند و موضوع يکی از آخرين جلسات انحلال مجلس شورای ملی بود. در اين نشست، ملکی و سنجابی و فروهر از افزايش نفوذ حزب توده و ترس و اضطرابی که اين امر در ميان مردم ايجاد کرده بود ابراز نگرانی کرده بودند. واپسين روزهای دولت مصدق در عصر ٢٥ مرداد ۱۳۳۲ و در پی خروج شاه از کشور، تظاهراتی از طرف جبهه ملی ايران در ميدان بهارستان برگزار شد که انتظامات و سازماندهی آن مانند هميشه کاملاً در دست گارد حزب ملت ايران بود. در اين تظاهرات، دکتر فاطمی و دکتر شايگان سخنرانیهای تندی ايراد کردند. در روز ٢٦ مرداد، دکتر سنجابی، رهبر حزب ايران، به مقر حزب ملت ايران میرود و از داريوش فروهر میخواهد که، برای جلوگيری از پايين کشيدن مجسمههای رضاشاه و محمدرضاشاه به دست اعضای حزب توده، نيروهای حزب ملت ايران خودشان هر چه زودتر اين مجسمهها را پايين بکشند؛ چون اين کار حزب توده موجب افزايش نگرانی مردم میشود. داريوش فروهر از دکتر سنجابی میپرسد که آيا دکتر مصدق با اين کار موافق است يا نه، که پاسخ مثبت میشنود. از اين رو، اعضای حزب ملت ايران به همراه اعضای نيروی سوم مجسمههای رضاشاه و محمدرضاشاه را به پايين میکشند؛ اما، در ميدان ٢٤ اسفند، هواداران حزب توده هم در اين کار مشارکت میکنند. در ميدان راه آهن نيز، مجسمه رضاشاه را نيروهای حزب توده به پايين کشيدند و در همان جا رها کردند. از روز ٢٥ مردادماه، حزب توده در سراسر شهر تهران دست به قدرتنمايی زده و، با سر دادن شعار جمهوری دموکراتيک، مردم اين شهر را بيمناک کرده بود. در روز ٢٧ مرداد، داريوش فروهر به گارد ويژه حزب ملت ايران دستور داد که مجسمه رضاشاه در ميدان راه آهن را، که تودهايها پايين کشيده و در آنجا رها کرده بودند و به آن توهين میکردند، از دست آنان بيرون آورند و به مقر حزب ملت ايران منتقل کنند. در ميدان راه آهن، ميان اعضای حزب توده، که آنجا را اشغال کرده بودند، و گارد حزب ملت ايران درگيری سختی رخ داد؛ و در پايان، ميدان راه آهن تهران از اشغال نيروهای حزب توده خارج و مجسمه رضاشاه به مقر حزب ملت ايران منتقل شد. در بعدازظهر ٢٧ مرداد، حزب توده ايران دو کاميون پرازآجر را در برابر مقر حزب ملت ايران تخليه میکند و اندکی پس از آن، دو اتوبوس حامل اعضا و هواداران اين حزب به اين محل میآيند و با آن آجرها به مقر حزب ملت ايران حمله میکنند. در مقر حزب، تنها چند نفر حضور داشتند و قادر به مقاومت در برابر اين حمله نبودند. در نتيجه، اعضای حزب توده مقر حزب ملت ايران را اشغال و آن را کاملاً تخريب میکنند. اين حمله اثر روانی مخربی در مردم داشت. مردم میديدند که، با رفتن شاه، مقر سازمانيافتهترين حزب طرفدار مصدق نيز هدف هجوم اعضای حزب توده قرار گرفته و کاملاً تخريب شده است. در شامگاه ٢٧ مرداد، صدها تن از اعضای حزب ملت ايران در مقر تخريبشده حزب ملت ايران حاضر شدند و داريوش فروهر در سخنرانی خود خطر به قدرت رسيدن حزب توده را جدی خواند و خواهان مقابله با آن شد. پيش از فروهر، خليل ملکی چندين بار خواستار برخورد جدی با حزب توده شده بود. اين گونه تحريکات و اغتشاشات حزب توده در شهر باعث شد که مصدق دستور ممنوعيت هر گونه گردهمايی را صادر کند. در روز ٢٨ مرداد، صبح زود، دکتر مصدق داريوش فروهر را احضار کرد. در اين ديدار، فروهر دوباره خواهان مسلح شدن اعضای حزب ملت ايران شد. او به مصدق گفت که نيروهای مسلح حزب ملت ايران میتوانند چون گارد ملی پشتيبان دولت عمل کنند و جلوی هر گونه توطئه برای سرنگونی دولت را بگيرند. مصدق بار ديگر اين درخواست را رد میکند و میگويد که چنين کاری به معنای بیاعتمادی به ارتش است. دکتر مصدق به فروهر میگويد که، در عوض، از روز پيش دستور داده است که جلوی هرگونه تجمع در سطح شهر گرفته شود. مصدق از فروهر میخواهد که از هر گونه تجمع حزبی در شهر جلوگيری و اعضای حزب ملت ايران را متفرق کند. در ساعت ٩ صبح ٢٨ مرداد، داريوش فروهر به مقر حزب میرود. جمع کثيری از هواداران و اعضای حزب ملت ايران در برابر مقر حزب گردآمده و خشمگينانه خواهان انتقامگيری از حزب توده به علت اشغال و تخريب مقر حزب بودند. داريوش فروهر با سخنرانی در ميان اعضا و هواداران حزب، به پيروی از فرمان دکتر مصدق، به آرام کردن حاضران میپردازد و از آنان میخواهد که متفرق شوند و از هر گونه تجمع در شهر، که عملی غيرقانونی است، خودداری کنند. در عين حال، به اعضا و گارد حزب ملت ايران دستورمیدهد که به فرمان دکتر مصدق، نخستوزير دولت ملی، از حالت آمادهباش خارج شوند و از هر گونه تجمع در شهر هم خودداری کنند. بدين ترتيب، فقط افرادی که هميشه در مقر حزب کار میکردند و نگهبانان آنجا در محل باقی ماندند. داريوش فروهر از آنجا به شهربانی کل کشور میرود و، در ديدار با رئيس شهربانی کل کشور، شکايت خود از حزب توده را به علت تخريب مقر حزب ملت ايران تسليم وی میکند. تيمسار مدبر در اين ديدار به فروهر میگويد که وضع شهر عادی نيست و اوباش به خيابانها ريخته و به مقر حزب شما نيز حمله کردهاند. فروهر بلافاصله پس از خروج از شهربانی به ميدان بهارستان میرود و میبيند که اوضاع متشنج است و آتش از مقر حزب بالا میرود. از اولين اهداف کودتاگران حزب ملت ايران بود. بدين ترتيب مقر حزب ملت ايران تنها کمتر از ۲۴ ساعت پس از آنکه توسط حزب توده اشغال و تخريب شده بود، به دست کودتاگران به آتش کشيده میشود. داريوش فروهر هنوز باور نمیکند که دولت ملی در حال سقوط است. او بر روی ستونی میرود و مردم را به مقاومت دعوت میکند که بلافاصله دهها پاسبان به او هجوم میبرند و او را به شدت زخمی میکنند. نيروهای حزبی، که از مقر حزب خارج و در ميدان بهارستان جمع شده بودند، با نيروهای انتظامی به مقابله میپردازند و داريوش فروهر را از دست آنان خارج میکنند و به بيمارستان نجميه میبرند. در آن روز، اگر داريوش فروهر از دست نيروهای انتظامی خارج نمیشد، بیشک به قتل میرسيد. آثار ضرب و جرح آن روز تا پايان عمر بر سر داريوش فروهر باقی ماند. فروهر در بيمارستان نجميه بستری بود که دولت ملی مصدق سقوط کرد. او را شبهنگام به مخفيگاهی منتقل کردند. داريوش فروهر در اين هنگام تنها ۲۴ سال داشت. دوران اول زندگی سياسی داريوش فروهر با سقوط دولت مصدق به پايان رسيده بود. Copyright: gooya.com 2016
|