یکشنبه 8 بهمن 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انتخابات ۸۸؛ کودتایی علیه انقلاب اسلامی، سیدمصطفی تاجزاده

tajzadeh-mostafa.jpg
در جریان بازجویی‌ها بود که یک بار دیگر و به شیوه ای دیگر فهمیدم واقعا انتخابات چقدر مهم است و هنگامی که یک نسل همه آرزوها و امید های خود برای یک آینده بهتر را در خیابان ها به نمایش می گذارد بیماردلان کمین کرده درتاریکخانه های امنیتی و نظامی چگونه به تکاپو و تلاش می افتند و زوال اقتدار خود را به تماشا می نشینند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بسم الله الرحمن الرحیم

اوباما در سخنرانی جشن پیروزی خود به منظور بیان اهمیت انتخابات و برای اینکه امریکایی ها قدر نعمت دموکراسی را بدانند به دوردست ها وبه این سوی قاره ها اشاره کرد و گفت: درست در همین لحظه که ما ازامید های خودمان در پرتو دموکراسی سخن می گوییم، آنسوتر کشورهایی دیگر هستند که مردم آنها برای اینکه از حق مباحثه کردن و استدلال برخوردارشوند وبه منظور اینکه رای آنها درپای صندوق های انتخابات به حساب آید مبارزه می کنند و درراه این مبارزه حیات خود رابه مخاطره می افکنند. او در سخنرانی کوتاه خود به مناسبت آغاز دومین دوره ریاست جمهوری‌اش مجدداً بر همین نکته تأکید کرد.

ملت ما به لطف انقلاب اسلامی از این مرحله عبور کرد و حتی در راستای تکمیل دستاوردهای همان انقلاب در دوران اصلاحات به چنان مرحله ای از عزت وقدرت نرم و دموکراتیک صعود کرد که آمریکا رابه خاطر کودتای ۲۸ مرداد و سلب حق انتخاب ازمردم کشورمان به محاسبه و نهایتا به عذر خواهی و اعتراف کشاند. اکنون که موقتا دستاوردهای انقلاب و دستاورد های اصلاح طلبانه ملت ما به محاق کودتایی دیگر از نوعی دیگر رفته سخنگویان کودتا درباره احتمال مذاکره با امریکا “در قعر جهنم” سخن می گویند.

این سخن به طور پوشیده و تلویحی اعترافی به این حقیقت تلخ است که کشوری که تا همین چند سال پیش از اوج جهانی گفت و گوی تمدن ها امریکا را مخاطب قرار می داد اکنون توسط دیکتاتوری کودتایی به چنان عمقی سقوط کرده که مقامات آن به ذلتی تازه در عمقی جدید از “قعرجهنم” می اندیشند. اکنون از قعرج هنمی که کودتای انتخاباتی کشور را به سقوط بدان تهدید می کند می توان به انتخابات های بی کودتا و آزاد جهان و منطقه نگریست و در آیینه ی داشته های ملل آزاد جهان به دریافتی روشن تر ازآنچه که واقعا تا همین اواخر داشتیم و کودتا آنرا ربود نایل گردید.

ترکیه ای‌ها با غرورخاصی می گویند اوباما درسخنرانی پیروزی خود مثل اردوغان حرف زد، زیرا اوباما نیز در برخورد با رقیب خود و مردمی که به او رای نداده بودند سخنانی کمابیش مشابه و یا قابل مقایسه با اردوغان در شب پیروزی انتخاباتی بر زبان آورد. اگر اردوغان می گفت “ما سبک زندگی کسانی راکه به ما رای نداند به دیده ناموس و شرف خودمان خواهیم نگریست” اوباما نیز دریافتی متفاوت و در چارچوب فرهنگی دیگر سخنی مشابه در باره رامنی و توده رای دهنده به رامنی بر زبان آورد و گفت “چه توانسته باشم رای شما را کسب نمایم و چه نتوانسته باشم، اما من صدای شما را شنیدم. من از شما آموختم. وشما ازمن رئیس جمهور بهتری ساختید.”

اوباما فراتر از این، کمپین انتخاباتی خود و کمپین انتخاباتی رقیب را با تعابیری یکسان ستود. او خطاب به کمپین انتخاباتی دموکرات ها گفت شما کاری مهم کردید و امری متفاوت آفریدید.اما درعین حال عین همین جمله را درباره کمپین رقیب تکرار کرد. افزون بر آن گفت “رامنی کمیپنی قوی را به پیش برد. بدین خاطر به او تبریک گفتم.”

اگر در اخلاق سیاسی و انتخاباتی خاتمی و شعار«زنده باد مخالف من» مداقه و تامل کافی به عمل آوریم برتری برگزیده تاریخی ملت ایران از نمونه های مذکور را به روشنی خواهیم دید و درهمان حال دید بهتری در باره تنزل و زوالی که گسست کودتایی از دستاوردهای انقلاب اسلامی بر عرصه اخلاق سیاسی حاکم تحمیل کرد به دست خواهیم آورد. به این لحاظ تفاوت بین گفتمانی که مخالفین خود را “خس وخاشاک” و یا “میکرب” می خواند با گفتمانی که صدای مخالفین را سزاوار شنیده شدن می داند و از گفتار مخالف درس “بهترشدن” می آموزد، قبل از اینکه نمایشگر تفاوت بین دموکراسی امریکایی و منطقه ای با دموکراسی ستیزی بومی باشد یک مسئله داخلی است و نشان می دهد که فقط عبور کودتایی از دستاوردهای انقلاب اسلامی و قانون اساسی می توانست صحنه سیاسی کشور را به چنین قعری از جهنم بی اخلاقی بکشاند و چنان لکه ای بر سیمای جمهوری اسلامی در افکار عمومی داخلی و جهانی بنشاند. وقتی از ضرورت حفظ نظام وهمه دستاورد های انقلاب اسلامی و ضرورت رهایی آن از چنگال سهمگین کودتا سخن می گوییم می باید در نظر داشت که حفظ چنین نظامی برمبنای اوصاف به دقت قید شده در قانون اساسی از مجرای حفظ نهادی به نام انتخابات قانونی و آزاد می گذرد. انتخابات به این لحاظ قبل از هر چیز بر مبنای به صحنه درآمدن همه رنگ ها و تنوعات اقشار گوناگون ملت و بر مبنای به گفتار در آمدن همه رویاها و آرمان های ملی برای یک ایران بهتر تعریف می شود. روشن است که در نهایت امر و پس از مشخص شدن نتیجه ی انتخابات در انتهای یک فرایند قانونی و کاملا شفاف صرفا یکی از طرفین رقابت بر کرسی نمایندگی ملت تکیه می زند، اما مهم تر از آن به نمایش درآمدن آروزها و آرمان های همه طرف های یک رقابت سالم است. یعنی در اینجا فرایند انتخابات از فرآورده نهایی آن به سود این یا آن طرف رقابت مهم تر است.

اگر به شعارها و برنامه های انتخاباتی جنبش سبز در جریان انتخابات مراجعه شود چنین انتظاری از فرایند انتخابات به وضوح مشاهده خواهدشد. به عنوان مثال جزوه معروف «الگوی زیست مسلمانی» که ماه ها قبل از انتخابات تدون شده بود می نویسد: «در الگوی زیست مسلمانی مبتنی بر عقلانیت جمعی توحیدی، باید همه صداها شنیده شود و وظیفه خطیر رسانه ها نیز این است که صداهای ضعیف را به اندازه کافی بلند سازند تا به گوش همگان برسد و این خود زمینه ساز پویایی میدان اجتماعی و حرکت مستمر به سوی تحول و پیشرفت خواهد بود.»

درمقاله‌ای که در اوایل اردیبهشت ماه ۸۸ نوشتم و متاسفانه در زمان تعیین شده امکان چاپ در مجله آیین نیافت، سرفصل معینی به “حق دیده شدن” اختصاص داده و نوشته بودم:

«انتخابات ریاست جمهوری دهم به دلایل پیشگفته می‌تواند گامی در جهت تأمین حقوق مدنی و سیاسی و فرهنگی شهروندان باشد، به شرط آنکه نیاز به مشارکت همه ایرانیان وهمه مؤلفه‌های قومیتی و متکثر «رنگین کمان اقوام» ایران را یک نیاز لحظه‌ای ندانیم که در شب انتخابات متولد و در فردای شمارش آرا به مرگی غیرطبیعی می‌میرد. ما می‌توانیم اهداف تاریخی ملت را محقق کنیم اگر رسانه ملی با بهره‌گیری از تجربیات تلخ تهیه و پخش برنامه‌هایی از قبیل «هویت» و «چراغ» و بر مبنای عبور از آن فضای تاریک به تجربیات جدیدی در انتخابات اخیر دست یافته باشد و آن را تا منتهای منطقی خود دنبال کند. چگونه است که این رسانه در شب انتخابات می‌کوشد تجلی‌گاه رنگین‌کمان دلکش اقوام ایرانی در کنار رنگین‌کمان متنوع سبک‌های متفاوت زندگی (با حجاب کامل یا ناقص و کلاهی و کراواتی و جین‌پوش وسنتی‌پوش) باشد اما از فردای انتخابات، همه آن تنوعات و تکثرات و رنگ‌ها و صداهای متفاوت تبدیل به رنگ واحد و پوشش واحد و زبان واحد و صدای واحد می‌شود؟ نباید اجازه دهیم استصوابیون «شب خرداد» را به سرعت ثانیه‌ها از سر مردم عبور دهند و بامداد خمار خردادی نقطه پایانی بر رویای شیرین آن شب خوش باشد. کام گرفتن از”خرداد” یعنی تمدید عمر همین ثانیه‌های خردادی به همه لحظات فصول سال. بر این اساس نباید اجازه داد شعار «می‌خواهم زندگی کنم» بدون این‌که به شعار «می‌خواهم بنا بر سبک و شیوه زیست خودم زندگی کنم» و در امور محلی و ملی مشارکت نمایم، به شیوه زیست تحمیلی توسط «گشت‌های ارشادی» تبدیل ‌شود…»

این سخنان و نیز نقل مذکور از جزوه «الگوی زیست مسلمانی» در روزهایی نوشته می شد که هنوز گرمای چندانی در تنور انتخابات احساس نمی شد و طبعا تصور روشنی از ابعاد مشارکت مردمی ونتیجه انتخابات نمی توانست وجود داشته باشد. به قول جان راولز می توان گفت که تحلیل مذکور در«پشت پرده بی خبری» نسبت به آینده بیان می شد و در پس چنین پرده ای انتظار از یک انتخابات عادلانه و منصفانه را بیان می کرد. یعنی ما نمی دانستیم انتخابات به چه نتیجه ای منجر خواهد شد اما انتظار اصلی مان از یک انتخابات منصفانه و آزاد این بود که نه تنها شرایطی برابر برای «دیده شدن» و«شنیده شدن» همه طرف های رقابت انتخاباتی فراهم کند، بلکه حق رویت پذیری در حوزه عمومی و مدنی را (مستقل از اینکه چه کسی برنده انتخابات می شود) برای همه فصول سال به رسمیت بشناسد. اگر آن چه که پشت پرده بی خبری و غفلت معصومانه کمپین سبز می گذشت با آن چه که در همان ایام و حتی مدت ها قبل از آغاز کار کمپین در پس پرده های تاریکخانه باندهای امنیتی-نظامی می گذشت مقایسه شود به خوبی می توان گام های فاجعه را ردیابی کرد و نشان داد که واقعا چه توطئه کثیفی علیه رویاها و امید ها و آرزوهای حماسه سازان انتخابات توسط سردار مشفق و دیگر یاران کودتا در شرف تکوین بوده است. زیبایی هایی که جنبش سبز طی روزهای انتخاباتی در کف خیابان ها آفرید ازمنظر کمین گاه تاریکخانه های کودتا به گونه ای وارونه دیده می شد.

طی روزهای خردادی مردم با شعارهای ساده و زیبا به خیابان ها آمدند. ظاهر قضیه این بود که حاکمیت هم بر مبنای یک عقلانیت والا و دستیابی به حداکثر مشارکت مردمی همه چیزرا تحمل می کند و اجازه می دهد ملت مشارکت جو، یک«هاید پارک بزرگ» به وسعت شهرهای بزرگ بسازند، اما اسناد کودتا از جمله متن کیفرخواست، گزارش سردار مشفق، سخنان وزیر اطلاعات و اظهارات سایر سرداران کودتا به وضوح نشان می دهد که نه فقط سلسله تظاهرات ۲۵ خرداد به بعد، بلکه نفس مشارکت تظاهراتی در تظاهرات و نفس نمایش آروزها و امیدهای انتخاباتی طی روزهای پیش از انتخابات به عنوان “فتنه” و “توطئه” تلقی می شود و گویا سیاسی-نظامی های مداخله گر درانتخابات هرگز انتظار نمی بردند که نسل جدید و جوان نقش خود را در تعیین سرنوشت خود جدی بگیرد و به شیوه و به سلیقه خود در انتخابات شرکت کند.

از همان نخستین روزهایی که تحت بازجویی و شکنجه کودتاچیان ضد انتخاباتی قرارگرفتم در فهم رفتار و برداشت بازجویان از مقوله مشارکت انبوه ملی دچارمشکل بودم و نمی توانستم بفهمم که آنان چرا از نحوه مشارکت جویی جوانان در تعیین سرنوشت خود احساس نا امنی می کنند و به جای سخن گفتن از واقعیت مشخص ایرانی و تهرانی و تبریزی و شیرازی و اصفهانی مرتبا به اوکراین گرجستان و صربستان ارجاع می دهند؟ چرا باید دستگاه امنیتی فکر کند که شکوه خیابانی و تظاهراتی مشارکت در انتخابات یعنی «براندازی»؟

در جریان همین بازجویی‌ها بود که یک بار دیگر و به شیوه ای دیگر فهمیدم واقعا انتخابات چقدر مهم است وهنگامی که یک نسل همه آرزوها و امید های خود برای یک آینده بهتر را در خیابان ها به نمایش می گذارد بیماردلان کمین کرده درتاریکخانه های امنیتی و نظامی چگونه به تکاپو و تلاش می افتند و زوال اقتدار خود را به تماشا می نشینند. از خلال همین بازجویی پس دادن ها دریافتم که انرژی و نیرویی که نمایش امید و آرزوی یک نسل در خیابان ها تولید می کند واقعا چه اهمیتی دارد و چگونه همه تلاش نظامی-امنیتی های مداخله گر در سیاست معطوف ترور و ارعاب همین امیدهای به گفتار درآمده و به صحنه رفته در خیابان های تعیین سرنوشت می شود.

درس دیگر انتخابات امریکا: برقراری اتصال انتخابات، هویت ملی و جنبش های مدنی

مقایسه میان سخنرانی پیروزی انتخابات امریکا و سخنرانی «خس و خاشاکی» احمدی نژاد و نیز متن کیفر خواست رسوا علیه کمپین انتخاباتی ۸۸ و به طور کلی بیانیه های سیاسی-نظامی فضای کودتای انتخاباتی وجه دیگری از سرشت ضد انقلابی و ضد قانون اساسی کودتاچیان را به نمایش می گذارد: اوباما در همان نخستین جمله سخنرانی پس از پیروزی خود و نیز در سخنرانی آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خویش کوشید بین انقلاب امریکا و نحوه هویت سازی و خود سازی ملی ملت امریکا درجریان انتخابات نوعی اتصال و خویشاوندی برقرار کند اما در ایران و در فضای کودتایی پس از انتخابات ۸۸ شاهد آن بودیم که احمدی نژاد در سخنرانی خس وخاشاک معنایی کاملا ضد انقلابی به رای ملت اعطا کرد و گفت ملت در انتخاب میان «گذشته» (یعنی دوران پیشا احمدی نژادی که سراسر«فساد» تلقی می کرد) و «آینده»، به «آینده» (یعنی خود او) رای داد. یعنی او خود را در مقایسه با نامزدی که مکررا به «دوران امام خمینی» ارجاع می کرد قهرمان «آینده» می دید و در برنامه انتخاباتی خود بی آنکه ارجاعی به دوران دفاع مقدس و به آرمان های خط امامی داشته باشد مدعایی جدید به میان آورد. اگر در همان ایام بصیرتی در اردوی سپاهی-امنیتی های مداخله گر در سیاست وجود داشت به راحتی می توانستند در پروژه احمدی نژادی نطفه های یک گذار ضد انقلابی از کل انقلاب را ردیابی کنند. اما مدعیان «بصیرت» درست در همان جهت ضدانقلاب حرکت کرده و در متن کیفر خواست کوشیدند با توسل به حربه «جاسوسی می گوید»، «خط نفوذ» و انحراف و فساد را به دوران امام و به طوری که درآن متن رسوا آمده «به اواسط دوران جنگ» برسانند. حال همین جهت گیری ضد انقلابی کودتاچیان انتخاباتی را مقایسه کنید با نخستین جمله سخنرانی پیروزی اوباما که می گوید: «امشب حدود ۲۰۰ سال پس از آنکه مسعمره ای قدیمی حق تعیین سرنوشت خود را کسب نمود امر تکمیل شدن اتحادیه ما به پیش می رود. این پیشروی در سایه شما انجام می یابد.» یا مقایسه کنید با سخنرانی اوباما در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری‌اش که چگونه دائماٌ از «ما مردم» به عنوان حاملان ارزش‌ها و هویت آمریکایی طی دویست سال گذشته سخن می‌گفت.

ارجاع اوباما به واقعه مشخص تاسیس اتحادیه ۱۳ ایالت جنگنده با انگلستان (که بعدها شمارآن از ۱۳ ایالت به۵۰ ایالت رسید) یک ارجاع عمیقا هویتی و بیانگر توجه ویژه او به امر تلفیق بین هویتی ملی و دموکراسی در جریان انتخابات است و به همین لحاظ فراتر از یک جمله کلیشه ای می رود که معمولا در چنین مراسمی بر زبان می آید. با درنظر گرفتن تاکیدی پر معنا که او برگزاره تاسیسی پدارن بنیان گزارامریکا به عمل می آورد می توان دریافت واضح تری از جایگاه گفتمان “تکمیل شدن تدریجی اتحادیه ملی” داشت.او معتقد است تجربه دموکراسی امریکا در سال ۱۷۸۷ با همین گزاره ساده پدران بنیان گزار مبنی بر اینکه «ما مردمی که اینجا برای تشکیل یک اتحادیه کامل ترگرد آمده ایم» افتتاح می یابد. اوباما در مقام یک دولتمرد آگاه و متعهد به مردم و تاریخ کشور خود، معتقد است که سند و میثاق امضا شده توسط پدران بنیان گزار امریکا و نیز قانون اساسی این کشور اگرچه متضمن وعده آزادی است اما آنها اتحادیه ای «ناتمام» و«ناکامل» تشکیل دادند که به مرور زمان باید تکمیل شود. تلقی هویت ملی به عنوان یک پروژه و«اتحادیه ناتمام» که به مرور زمان می بایست تکمیل شود، عمل تاسیس و عمل بنیان گزاری امریکا را به نسل های آتی این کشور نیز تسری می دهد و اوباما در جشن پیروزی انتخاباتی با توسل به گفتمان «امریکا به مثابه اتحادیه ای ناتمام» می کوشد نقش و شخصیتی بیش از یک مشارکت ساده و رای دادن معمولی برای مشارکت کنندگان اعطا نماید. نقشی که او آن را از کمپین رقیب نیز دریغ نمی کند و فعالیت هر دو کمپین را حلقه ای مهم از فرایند ناتمام امریکا سازی و اتحادیه سازی مستمر می شمارد. از دید منتقدین شک باور لیبرال اگر جفرسن و سایر پدران بینان گزار امریکا امروز حضور داشتند و به چشم خود تحولاتی را که دمکراسی کشورشان طی ۲۰۰ سال اخیر پشت سرگذاشته می دیدند دچار بهت وحیرت می شدند زیرا آنان عمدتا دغدغه خوشبختی و سعادتمندی مردان سفید پوست را داشتند و برابری حقوقی سیاه پوستان با سفید پوستان و یا حق رای زنان برای آنان نه قابل قبول بود و نه از قانون اساسی قابل استنتاج. اما اوباما معتقد است که چنین وعده هایی از همان ابتدا در دل قانون اساسی و آرمان تاسیس امریکا وجود داشته و پدران ما به رغم اینکه تجارت برده داری را مجاز دانستند اما درعمل، حل مسئله برده داری و برابری حقوقی سیاهان را به نسل های آتی واگذارکردند. چنین درکی از هویت ملی به عنوان یک پروژه ناتمام باعث می شود مبارزه سیاهان، جنبش های اجتماعی و مبارزات خیابانی و مبارزه های مبتنی بر نافرمانی مدنی نه به عنوان عملی «ضد انقلابی» و بر ضد منویات بینان گزاران ضد سیاه و زن ستیز بلکه به عنوان بخشی از پروژه ملت سازی و امریکا سازی و عمل «تاسیس و تکمیل یک اتحادیه ناتمام» تلقی شود. یعنی نه فقط تدوین کنندگان قانون اساسی ناقص و دولت های امریکایی که تا یک قرن پس از تاسیس کشورشان با حق رای زنان مخالفت می کردند بلکه جنبش زنان و از جمله زنانی که در جریان مبارزه به منظور کسب حق رای زنان به زندان رفتند در صف بینان گزاران، امریکا سازان و به قول اوباما «تکمیل کنندگان اتحادیه ناتمام امریکا» قرارمی گیرند. به عبارت دیگر امروزه همان جنبش هایی که زمانی از سوی بنیادگرایان امریکایی منبع فتنه و آشوب سازی تلقی می شد بر مبنای درک دیگری از ماهیت انقلاب و قانون اساسی امریکا جزو کردارهای امریکا سازی محسوب می شوند. اوباما به این لحاظ شکوه سرزمین خود را در قدرت پشت سرگذاشتن شرور اخلاقی گذشته می داند و می گوید مبارزه درازمدت در جهت حفظ حقوق مساوی برای اقلیت ها که زمانی منشا عدم اتحاد و تفرقه بود اکنون به نطقه قوت امریکا تبدیل شده است. از نظر او تاریخ امریکا از این لحاظ تاریخ درونی کردن و خودی کردن تدریجی آن چیزی است که زمانی به شدت غیر خودی و غیر امریکایی تلقی می شد. این نگاه درست بر خلاف نگاهی است که گسست کودتایی از آرمان های انقلاب وقانون اساسی بر کشور ما تحمیل کرده است.

در نگاه اوباما جوانانی که کمپین های انتخاباتی را سازمان دادند جزو ابزار و ادوات «دشمن» و مهره های «جنگ نرم بیگانگان» محسوب نشده بلکه مولفه های اساسی قدرت نرم امریکا به حساب آمده و به این ترتیب خط مستقیمی بین کسانی که دویست سال قبل بر علیه انگلستان جنگیدند و فعالین انتخاباتی برقرارمی شود. از این رو اوباما استثنایی بودن امریکا را در همین قدرت درونی کردن و خودی کردن تفاوت ها وتکثرها می بیند و در نطق پیروزی می گوید: «ممکن است ما ثروتمند‌ترین کشور دنیا باشیم ولی این ثروت نیست که ما را توانگر می‌کند. ما ممکن است پر قدرت‌ترین ارتش دنیا را داشته باشیم ولی این دلیل بر نیرومندی ما نیست. استثنایی بودن ما آن پیوندی است که متکثر ترین ملت زمین را به یکدیگر پیوند می دهد»

اگر چنین درکی از هویت ملی که بر مبنای ستایش تکثر هویتی استوارشده با سیاست تک هویتی و آریا بازی رضاخانی و آریامهری و نیز اسلامیزه کردن همین تک هویتی گری توسط جریان کودتایی اخیر مقایسه شود به روشنی خواهیم دید که کشور ما از همان لحظه کودتای رضاخانی عبور از قانون اساسی مشروطه تا عبورکودتایی اخیر از قانون اساسی انقلاب اسلامی، همواره از منشا اصلی و خدادای قدرت و توان ملی یعنی از تکثرگرایی هویتی و زبانی و فرهنگی خود فاصله گرفته و تنها در سرفصل های استثنایی خود یعنی در آن لحظات انقلابی و یا اصلاحی که به روی تنوعات و تکثرهای قومیتی و اندیشگی و فرهنگی گشوده بوده و سنی و شیعی و عرب و ترک و فارس و کرد و بلوچ و اسلام گرا و سکولار و سنتی و مدرن را از نعمت برابر حقوقی شهروندی محروم نکرده، توانسته حلاوت اقتدار ملی توام با عزت وحکمت را بچشد وهرگاه که به سودای خام«یکدست شدن حاکمیت» اقدام به سرکوب و حذف «غیر خودی ها» کرده نه تنها به «اتحاد و یکدستی» نرسیده بلکه شکاف های ملی تعمیق گردیده و در آسیب پذیرترین موقعیت تاریخی قرارگرفته است.

درکی که تکثر و تنوع سبک های زیستی و هویت های متنوع را نه منشا آسیب و تهدید امنیتی که منبع غنای فرهنگی و قدرت ملی ایران می بیند در جریان مشارکت حماسی دوم خرداد و جنبش سبز به نحو کامل تری بر روی صحنه آمد و مدت ها قبل از اینکه تحلیل گران و ناظرین جهانی کمپین انتخاباتی اوباما را به علت رنگی بودن و خصلت متکثر چندین هویتی جبهه وسیع سیاهان و آسیایی تبارها و … «ائتلافی رنگین کمانی» بخوانند خاتمی درآستانه انتخابات ۸۸ در جریان تدوین منشور اصلاحات سخن از “رنگین کمان اقوام ایرانی” به میان آورده بود. درهمان مقاله اردیبهشت ماه ۸۸ که بعدها بخشی از آنرا ذیل عنوان «اقوام ایرانی» منتشر کردم آورده بودم.

«همین عرب و ترک و کرد و بلوچ و ترکمن و لر و گیلک و مازنی آن‌گاه که در کنار یکدیگر برای تعیین سرنوشت به صحنه می‌آیند، وحدت خود را (در عین حفظ تفاوت‌های قومی و زبانی) روز‌آمد کرده و راه را برای توسعه همه جانبه ایران هموار می‌کنند. از این منظر تحریم تنباکو، انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن نفت، قیام ۱۵ خرداد،‌ انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، حماسه دوم خرداد و جنبش سبز،‌ نه فقط در هر لحظه مشخص مطالبات مشخص و وحدت مردم را به نمایش ‌گذارده است، بلکه هر یک گام بزرگی در جهت ایرانی شدن و ملت شدن مستمر و متحول نیز به شمار می‌رود. با چنین سابقه و کارنامه درخشان تاریخی و فرهنگی و سیاسی برای «ملت شدن» و «بازتولید مستمر ملی»، ملت ایران…»

سید مصطفی تاجزاده، زندان اوین بند قرنطینه ۲- الف

برگرفته از کلمه


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016